eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
30.2هزار عکس
25.5هزار ویدیو
724 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تحدیر(تندخوانی)جزء25 حدود30دقیقه دورهفدهم برای ظهور وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💠نماهنگ عظم البلا با استفاده از تکنیک دیپ فیک https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
2.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کریمی این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
1.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز دوم (۱۴۰۰/۵/۱۴) 🔻حکمت ۱۳ تا حکمت ۲۵
🌹سهم : از حکمت ۱۳ تا ۲۵ ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : چون نشانه های نعمت پروردگار آشكار شد، با ناسپاسی نعمتها را از خود دور نسازيد. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : كسی را كه نزديكانش واگذارند، بيگانه او را پذيرا باشد. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : هر فريب خورده ای را نمی شود سرزنش كرد. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : كارها چنان در سیطرهٔ تقدير است كه چاره انديشی به مرگ می انجامد. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : (از امام پرسيدند كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: موها را رنگ كنيد و خود را شبيه يهود نسازيد يعني چه؟ ) فرمود: پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اين سخن را در روزگاری فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، اما امروز كه اسلام گسترش يافته و نظام اسلامی استوارشده، هر كس آنچه را دوست دارد انجام دهد. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 (در باره آنان كه از جنگ كناره گرفتند) حق را خوار كرده، باطل را نيز ياری نكردند. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : آن كس كه در پی آرزوی خويش تازد، مرگ او را از پای درآورد. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : از لغزش جوانمردان درگذريد، زيرا جوانمردی نمی لغزد جز آنكه دست خدا او را بلندمرتبه می سازد. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : ترس با نااميدی و شرم با محروميت همراه است و فرصتها چون ابرها مي گذرند، پس فرصتهای نيك را غنيمت شماريد. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : ما را حقّی است اگر به ما داده شود، وگرنه بر پشت شتران سوار شويم و برای گرفتن آن برانيم هر چند راه رفتن ما در شب به طول انجامند. (اين از سخنان لطيف و فصيح است، يعنی اگر حق ما را ندادند، خوار خواهيم شد و بايد بر ترك شتر چون بنده بنشينيم.) ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : كسی كه كردارش او را به جایی نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايی نخواهد رسانيد. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : كفاره گناهان بزرگ، به فرياد مردم رسيدن و آرام كردن مصيبت ديدگان است. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 📒 : ای فرزند آدم! زمانی كه می بينی خداوند انواع نعمتها را به تو می رساند، در حالیکه تو معصيت كاری، بترس. ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سهم روز دوم4_6010440258372503904.mp3
زمان: حجم: 2.98M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷تقدیم به رواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷سهم روز دوم : از حکمت ۱۳ تا حکمت۲۵
رمانی از عاشقانه های شهدا این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
-وحید پی خوشگذرانی میره؟با زن دیگه ش خوشه که برای ما کم میذاره؟هرچند که من فکر نمیکنم کم میذاره.وحید بیشتر از توانش برای ما وقت میذاره.از خواب و استراحتش برای من و فاطمه سادات میزنه..شما فکر میکنید اگه وحید کارشو وظیفه ی خدایی نمیدونست بازهم ادامه میداد؟ آقاجون ساکت بود.گفتم: _من و وحید میخوایم که شما مثل سابق برای ما پدری کنید،بامهربانی و محبت.من و وحیدهمیشه محتاج محبتهای شما هستیم...این روزها برای من و وحید سخت میگذره چون شما با ما مثل سابق رفتار نمیکنید. چند وقت بعد اوضاع خونه آقاجون مثل سابق بود... هروقت وحید و من میرفتیم خونه شون صدای خنده و شادی تو خونه شون میپیچید... یه روز دیگه رفتم پیش علی.بهش گفتم: _بعد از امین خیلی نگران و ناراحت من بودی. دوست داشتی خوشبخت باشم.من الان با وحید خوشبختم.ولی این سردی رفتار شما داره خوشبختی منو ازم میگیره.وحید ناراحته.از من خجالت میکشه که بخاطر اون تنهام گذاشتی. وقتی وحید ناراحته،منم ناراحتم.اگه خوشحالی من برات مهمه با ما مثل سابق باش. علی گفت: _زهرا خودت خوب میدونی چقدر برام مهمی.تو لیاقتشو داری که بهترین زندگی رو داشته باشی... -داداش،بهترین زندگی از نظر شما یعنی چی؟یعنی داشتن یه همسر خوب؟من خیلی خوبشو دارم.خودت هم خوب میدونی وحید واقعا مرد خوبیه. -آره مرد خوبیه،ولی این مرد خوب چقدر کنارته؟تو چرا همیشه تنهایی؟ -آره داداش.وقتهای بودن وحید کمه.ولی همون وقتهای کم اونقدر شیرینه که شیرینیش همیشه با من هست...داداش زندگی من اینجوریه.من از زندگیم .اگه به گذشته برگردم بازهم با وحید ازدواج میکنم.شما میتونی به این سردی رفتارت ادامه بدی و از شیرینی زندگی من و وحید کم کنی یا علی مهربان همیشگی باشی و از سختی های زندگی من و وحید کم کنی. انتخاب با خودته. یه روز دیگه رفتم پیش محمد... از محمد بیشتر ناراحت بودم.محمد،هم خوب میدونست کار وحید درسته،هم خوب میدونست چقدر آدم خوبیه، هم چون روحیات منو بیشتر میشناخت باید بیشتر درکم میکرد ولی اون بیشتر مانعم میشد. محمد حتی برای اینکه با وحید رو به رو نشه به یه بخش دیگه انتقالی گرفته بود.بهش گفتم: _من تا حالا تو زندگیم خیلی شدم.ولی هیچکدوم به اندازه این امتحانی که الان دارم برام نبود.همیشه راه درست برام روشن بود.اما الان واضح نیست برام... دلم میگه قید خواهر و برادری رو بزنم.عقلم میگه بخاطر وحید این کارو نکنم.خدا میگه این کارو نکن... محمدنگاهم کرد. -وحید از اینکه منو تنها گذاشتی ناراحته.از اینکه بخاطر اون تنهام گذاشتی اذیت میشه.خودت خوب میدونی من همیشه نسبت به تو چه حسی داشتم ولی اگه بخوای وحید اذیت کنی تا جایی که خدا بهم اجازه بده قید خواهر و برادری رو میزنم. بلند شدم.گفتم: _اگه برات مهمه تو رفتارت تجدید نظر کن.اگه برات مهمه که...خودت میدونی. دیگه اون دل برای من نیست. از اون به بعد بیشتر میومدن خونه بابا ولی وقتهایی که وحید مأموریت بود... وقتی میرفتیم خونه آقاجون وحید خوشحال بود.ولی وقتی میرفتیم خونه خودمون یا خونه بابا ناراحت بود ولی به روی خودش نمیاورد.به وحید گفتم: _بریم خونه آقاجون زندگی کنیم. وحید منظورمو فهمید.گفت: _الان حداقل وقتی من نیستم برادرهاتو میبینی. بریم خونه آقاجون کلا ازشون جدا میشی. تنهایی من،وحید رو ناراحت میکرد،ناراحتی وحید،منو.😣😞 وحید مأموریت بود و قرار بود دو روز دیگه برگرده... همه خونه بابا جمع بودیم.گرچه درواقع ناراحت بودم ولی به ظاهر خوشحال بودم و شوخی میکردم.همه تو حال بودیم که زنگ در زده شد.وحید بود.من همیشه بهش میگفتم که مثلا امشب همه خونه بابا هستیم ولی اینبار بهش نگفته بودم. وحید خبر نداشت بقیه هم هستن.بالبخند و مهربانی اومد تو حیاط.من روی ایوان بودم. گفت: سکلید نداشتم.زنگ در پشتی رو زدم جواب ندادی گفتم احتمالا اینجایی.☺️ مثل همیشه از دیدن وحید خوشحال شدم. همونجوری که باهم صحبت میکردیم و میخندیدیم وارد خونه شدیم.☺️😍وحید وقتی بقیه رو دید خیلی خوشحال شد.باباومامان بامهربانی اومدن جلو و با وحید سلام و احوالپرسی کردن. بعد بچه ها با ذوق دورش جمع شدن و عمو عمو میکردن.👧🏻👦🏻وحید هم رو زانو نشسته بود و بامهربانی باهاشون صحبت میکرد.اسماء و مریم هم بهش سلام کردن. علی بلند شد و ... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2