eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
23.7هزار ویدیو
689 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز شصت و ششم 🔻نامه ۵۳ ، بند ۱۱ تا بخش دوم از بند ۱۲
🌹سهم : نامه ۵۳ ، بند ۱۱ تا بخش دوم از بند ۱۲ ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ 📜 : نامه به مالک اشتر 1⃣1⃣ روش برخورد با دشمن ♦️هرگز پيشنهاد صلح از طرف دشمن را كه خشنودی خدا در آن است رد مكن كه آسايش رزمندگان و آرامش فكری تو و امنيّت كشور در صلح تأمين می گردد. لكن زنهار زنهار از دشمن خود پس از آشتی كردن، زيرا گاهی دشمن نزديك می شود تا غافلگير كند، پس دور انديش باش و خوشبينی خود را متّهم كن. حال اگر پيمانی بين تو و دشمن منعقد گرديد، يا در پناه خود او را امان دادی به عهد خويش وفا دار باش و بر آنچه بر عهده گرفتی امانت دار باش و جان خود را سپر پيمان خود گردان، زيرا هيچ يك از واجبات الهی همانند وفای به عهد نيست. كه همه مردم جهان با تمام اختلافاتی كه در افكار و تمايلات دارند، در آن اتّفاق نظر داشته باشند. تا آنجا كه مشركين زمان جاهليّت به عهد و پيمانی كه با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زيرا كه آينده ناگوار پيمان شكنی را آزمودند. پس هرگز پيمان شكن مباش و در عهد خود خيانت مكن و دشمن را فريب مده، زيرا كسی جز نادان بدكار بر خدا گستاخی روا نمی دارد، خداوند عهد و پيمانی كه با نام او شكل می گيرد با رحمت خود مايه آسايش بندگان و پناهگاه امنی برای پناه آورندگان قرار داده است، تا همگان به حريم أمن آن روی بياورند. پس فساد، خيانت، فريب، در عهد و پيمان راه ندارد. مبادا قراردادی را امضاء كنی كه در آن برای دغلكاری و فريب راه هایی وجود دارد و پس از محكم كاری و دقّت در قرار داد نامه، دست از بهانه جویی بردار مبادا مشكلات پيمانی كه بر عهده ات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده تو را به پيمان شكنی وا دارد، زيرا شكيبایی تو در مشكلات پيمانها كه اميد پيروزی در آينده را به همراه دارد، بهتر از پيمان شكنی است كه از كيفر آن می ترسی و در دنيا و آخرت نميتوانی پاسخ گوی پيمان شكنی باشی. 2⃣1⃣ هشدارها 🔹اوّل- هشدار از ریختن خون ناحق ♦️از خونريزی بپرهيز و از خون ناحق پروا كن، كه هيچ چيز همانند خون ناحق كيفر الهی را نزديك و مجازات را بزرگ نمی كند و نابودی نعمتها را سرعت نمی بخشد و زوال حكومت را نزديك نمی گرداند و روز قيامت خدای سبحان قبل از رسيدگی اعمال بندگان، نسبت به خونهای ناحق ريخته شده داوری خواهد كرد، پس با ريختن خونی حرام، حكومت خود را تقويت مكن. زيرا خون ناحق، پايه های حكومت را سست و پست می كند و بنياد آن را بر كنده به ديگری منتقل می سازد و تو نه در نزد من و نه در پيشگاه خداوند، عذری در خون ناحق نخواهی داشت چرا كه كيفر آن قصاص است و از آن گريزی نيست. اگر به خطا خون كسی ريختی يا تازيانه يا شمشير يا دستت دچار تند روی شد- كه گاه مشتی سبب كشتن كسی می گردد، چه رسد به بيش از آن- مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها به بازماندگان مقتول باز دارد. 🔹دوّم- هشدار از خود پسندی ♦️مبادا هرگز دچار خود پسندی گردی و به خوبی های خود اطمينان كنی و ستايش را دوست داشته باشی، كه اينها همه از بهترين فرصتهای شيطان برای هجوم آوردن به توست و كردار نيك نيكوكاران را نابود سازد. ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(41).mp3
5.51M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز شصت و ششم : ختم نهج البلاغه نامه ۵۳ ، بند ۱۱ تا قسمت ۲ از بند ۱۲
رمان عشق گمنام پارت ۷۳ علی تعجب میکند ولی چیزی نمی گوید . همراه من راه می افتد . بعد از چند به قطعه شهدای گمنام میرسیم . علی: حسین کوش ؟ من: نگاه اینجاست ، به سنگ مزار اشاره کردم . علی:😶😳 یعنی چی ؟ من: این سنگ مزار رو میبینی این مال یه شهید گمنامه. چون اسم نداشت اسمش رو حسین گذاشتم . علی : اها . خندم میگرد ولی بروز ش نمیکنم . مینشینم کنار مزار ،کمی دردل میکنم . *** موقعی به خود می آیم که میبینم علی نیست . وای خدا ،بلند میشوم به دنبالش میکردم . هیچ جا نیست ، یعنی کجا رفته ؟ دوباره به دنبالش میگردم . کمی بعد کنار یک مزار پیدایش میکنم به طرفش میرم ،که دعوایش کنم ،اما با اشک هایش روبه رو میشوم خیره به مزار شهیدی .واشک میریزد نگاهی به اسم مزار می اندازم . عه اینکه رفیق شهید علیه ، علی نگاهی به من میاندازد میگوید : نمیدونم چرا حس میکنم این شهیدو میشناسم . من: قبل از اینکه حافظتو از دست بدی ،این شهیدو به عنوان رفیق شهیدت انتخاب کرده بودی . کنار علی مینشینم میگویم:علی تو واقعا چیزی یادت نمیاد ؟ علی با حالتی غصه دار میگوید: نه آوا چیزی یادم نمی آید ،هیچی . من: علی میدونستی دوست داشتی مدافع حرم بشی؟ علی : ویدا هم دیشب گفت . من: علی بریم؟ علی:بریم . علی بلند میشود .راه میافتد منم همراهش همراهش میروم به ماشین که میرسیم . میگوید:منم بلد بودم که ماشینو برونم ؟ من:آره ادامه دارد......🥀 نویسنده: فاطمه زینب دهقان🌼 کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمان عشق گمنام پارت ۷۴ علی :بنظرت الان میتونم ؟ من:نمیدونم والا توکه حافظه تو از دست دادی . نمیدونم روندن ماشین رو یادت باشه یانه . علی : میخوام برونم . من:هان ،من هنوز آرزو دارم 😂. علی میخندد میگوید : خب تو پیاده بیا . من:یعنی چی من ماشینمو لازم دارم ‌. علی:پس سوار شو . علی به طرف در راننده میرود سوار میشود ‌. راستی راستی سوار شد 😳 در شاگرد رو باز میکنم سوار میشم میگویم:علی شوخیت گرفته ؟ اخلاقت از چند دقیقه قبل عوض شده . علی دست پاچه میشود میگوید: نه کی ...گف..ته عوض شده؟ من: چمیدونم والا . علی:سویچ رو بده من من: علی نگو که میخوایی خودت رانندگی کنی؟ علی:نمیزاری؟ قاطع گفتم :نه علی با این حرفم نگاهم میکند بعد دستش رو روی سرش میزاره . نگران میشوم میگویم:علی حالت خوبه ؟ جواب نمی دهد دوباره میگویم :علی ،علی، . سرش رو بالا میاره نگاهم میکند میگوید : آوا یچیزی یادم اومد . سریع میگویم:چی ؟ علی: نمیدونم ،ولی حس میکنم که این نه رو چای دیگه هم شیندم . خودت بهم گفتی همینجوری هم گفتی . فکر میکنم که ببینم کجا به علی گفتم نه من هیچ وقت به علی نه نگفتم بغیر از یک جایی ،که میخواست بره سوریه.. من :علی میخواستی بری سوریه بهت گفتم نه . علی : 🙂 سویچ‌رو بده من حس میکنم یاد دارم . سویچ رو این دفعه بدون هیچ مخالفتی دادم ......... ادامه دارد.......🥀 نویسنده:فاطمه زینب دهقان🌼 کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمان عشق گمنام پارت ۷۵ یک هفته از اون ماجرایی که با علی دوتایی رفتیم بیرون میگذره . همچنان علی چیزی یادش نیومده . امشب وفات حضرت زینبه قرار با عمو حسین اینا بریم حسینه بسیج . مامان: آوا به بابات زنگ زدم گفت کارش طول می کشه نمیتونه بیاد حسینیه خودمون میریم . من:باش . به سمت پله ها میروم ، یکی پس از دیگری طی میکنم تا به اتاقم میرسم .در را باز میکنم . وارد میشوم . لباسام رو عوض میکنم . خودم رو توی آینه آنالیز میکنم . گوشیم رو برمیدارم ،شماره ی ویدا رو میگیرم . بعد از دو بوق جواب میدهد ... بلافاصله میگویم : ویدا کجایی؟ ویدا: سلام ،داریم با آرمان میریم حسینیه . من: چرا به من نگفتین ؟ ویدا:یهویی شد ،شما ،مامان ،و.....باهم بیایین . من:پوففف باشه . گوشی رو قطع میکنم از همین پایین مامان رو خطاب میدهم میگویم:مامان ویدا با آرمان رفته مجبوریم منو تو با عمو حسین بریم . صدای مامان را میشنوم: باشه ،پس اماده شو من:اماده ام . کیفم رو از روی صندلی برمیدارم . واز اتاق بیرون می آیم . *** من:سلام عمو حسین عمو:سلام بابا جان نگاهی به علی می اندازم به فکر فرو رفته . دلم میخواهد بفهمد به چی فکر میکنه . من که هروز به او .او به کی یا به چی فکر میکند . ادامه دارد .......🥀 نویسنده:فاطمه زینب دهقان🌼 کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅«اباذر الحلواجی» مداح بحرینی و سه پسر او، سرود زیبای « *یا علی* *مدد* » را اجراء کرده‌اند به مناسبت سالروز شهادت مولای متقیان. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌷🌷🕊🌷🌷🕊🌷🌷 🌹🕊 🥀🕊 🌹آقا میثم به شهدا خیلی ارادت داشتن مخصوصا شهدای گمنام،بیشتر وقتایی می تونستن آخر هفته می رفتیم بهشت زهرا زیارت شهدا،وقتی به شهدای گمنام می رسیدیم یک بطری پیدا می کردن تا جایی که می تونستن مزار شهدا رو می شستن بعد می شستیم و زیارت عاشورا می خوندیم .خیلی معتقد بودن شهدای گمنام حاجت میدن هر وقت حاجت داشتن متوسل به شهدای گمنام می شدن.برای خادمی کردنشون تو دوکوهه هم از شهدای گمنام میخواستن چون از طرف سر کارشون بهش اجازه نمی دادن برن ، می گفت : رفتن من نیاز به اجازه هیچ کسی نداره باید از خود شهدا بخوام .🕊 ✏️راوی: همسرشهید 🥀 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✋🏿🔗 حضرت‌آقاتوی‌خونہ‌یکۍاز شھدابودن‌کہ‌یکۍمیگہ: - هدف‌همہ‌ے‌بچہ‌ها حضرت‌آقاهم‌فرمود:هدفتان‌شھادت‌نباشد؛هدفتانانجام‌تڪالیف‌فوری‌وفوتۍباشد گاهۍاوقات‌هست‌کہ‌اینجورتڪلیفۍ منجربہ‌شھادت‌میشود؛گاهۍهم‌بہ‌شھادت منتفۍنمیشود✋! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
••🌼🍃 ✨ هیچ‌وَقت‌فک نڪُن ڪه‌امام‌زَمان(عج)ڪِنارت‌نیست هَمه‌حرفاوشِڪایت‌هارو به‌امام‌زَمان‌بِگو.. واین‌روبِدون‌ڪه‌تاحَرڪت‌نڪُنی بَرڪتےنِمیادسَمتت..(: ..🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─