eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
23.7هزار ویدیو
694 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 201.mp3
5M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 🌺 سهم روز دویست ویکم خطبه ۱۰۷ تا ۱۰۶
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و یکم ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔•✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🌹•✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𖣔༅═•┅─ 📜 : ( دربرخی از روزهای صفين، در سال ٣٧ هجری برای تشکر و تقویت روحیه سربازانش ایرادش فرمود. ) 🔹وصف نبرد ياران در صفين ♦️از جای کنده شدن و فرار شما را از صف ها ديدم، فرومايگان گمنام و بيابان نشينانی از شام، شما را پَس می راندند در حالیکه شما از بزرگان و سرشناسان عرب و از سران شرف می باشيد، برازندگی چشمگيری داريد و قلّه های سرفراز و بلند قامتيد. سرانجام سوزش سينه ام با مقاومت و حملات دلاورانه شما تسکين يافت که ديدم شاميان را هزيمت داديد و صَف های آنان را در هم شکستيد و آنان را از لشکرگاه خود رانديد، آنگونه که آنها شما را کنار زدند. می ديدم با نيزه ها آنان را کوفتيد و با تيرها آنها را هدف قرار داديد که فراريان و کشتگان دشمن روی هم ريختند و بر دوش هم سوار می شدند، چونان شتران تشنه ای که از آبشخورشان برانند و به هر سو گريزان باشند. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔•✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🌹•✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𖣔༅═•┅─
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄═❁๑🍃๑•🌺•๑🍃๑❁═┄ 📜 : ( این خطبه در شهر کوفه، در نکوهش و هشدار کوفیان ایراد شد. ) 1⃣ تعریفی جامع از اسلام ♦️ستايش خداوندی را سزاست که راه اسلام را گشود و راه نوشيدن آب زلالش را برتشنگان آسان فرمود. ستون های اسلام را در برابر ستيزه جويان استوار کرد و آن را پناهگاه أمنی برای پناه برندگان و مايه آرامش برای واردشوندگان قرار داد. اسلام، حجّت و برهان برای گويندگان و گواه روشن برای دفاع کنندگان و نور هدايتگر برای روشنی خواهان و مايه فهميدن برای خردمندان و تدبّر برای تدبيرکنندگان و نشانه گويا برای جويندگان حق و روشن بينی برای صاحبان عزم و اراده، عبرت است برای عبرت گيرندگان، عامل نجات و رستگاری برای تصديق کنندگان و آرامش دهنده تکيه کنندگان، راحت و آسايشِ توکّل کنندگان و سپری نگهدارنده برای استقامت دارندگان است. اسلام، روشن ترين راه هاست، جادّه هايش درخشان، نشانه های آن در بلندترين جايگاه، چراغ هايش پرفروغ و سوزان، ميدانِ مسابقه آن پاکيزه، برای پاکان سرانجام مسابقه های آن روشن و بی پايان، مسابقه دهندگان آن پيشی گيرنده و چابک سوارند. برنامه اين مسابقه تصديق کردن به حق، راهنمايان آن اعمال صالح، پايان آن مرگ، ميدان مسابقه دنيا، مرکز گِرد آمدن مسابقه دهندگان قيامت و جايزه آن بهشت است. 2⃣ دعا برای پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ♦️ "تا آنکه خداوند با دست پيامبر(صلی الله علیه و آله) شعله ای از نور برای طالبان آن برافروخت و بر سر راه گمشدگان چراغی پرفروغ قرار داد. خداوندا! پيامبر(صلی الله علیه و آله)، امين و مورد اطمينان و گواهِ روز قيامت است، نعمتی است که برانگيخته و رحمتی است که به حق فرستاده ای. خداوندا! بهره فراوانی از عدل خود به او اختصاص ده و از احسان و کرم خود فراوان به او ببخش. خدايا! بنای دين او را از آنچه ديگران برآورده اند عالی تر قرار ده. او را بر سر خان کرمت گرامی تر دار و بر شرافت مقام او در نزد خود بيفزا و وسيله تقرّب خويش را به او عنايت فرما و بلندی مقام و فضيلت او را بی مانند گردان و ما را از ياران او محشور فرما، چنانکه نه زيانکار باشيم و نه پشيمان، نه دور از راه حق باشيم و نه شکننده پيمان، نه گمراه باشيم و نه گمراه کننده بندگان، نه فريب هوای نفس خوريم و نه وسوسه شيطان. می گويم: اين کلمات در خطبه ۷۲ نيز وجود داشت، امّا بدان جهت که اضافات مفيدی داشت در اينجا نيز آورده ايم." 3⃣ ره آورد بعثت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ♦️مردم! از سر نعمت بعثت پيامبر(صلی الله علیه و آله) و لطف خداوند بزرگ به مقامی رسيده ايد که حتّی کنيزان شما را گرامی می دارند و به همسايگان شما محبّت می کنند. کسانی برای شما احترام قائلند که شما از آنها برتری نداشته و بر آنها حقّی نداريد؛ کسانی از شما می ترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتی داريد. 4⃣ علل سقوط و سير ارتجاعی امّت ♦️با آن همه بزرگواری و کرامت، هم اکنون می نگريد که قوانين و پيمان های الهی شکسته شده امّا خشم نمی گيريد، در حالیکه اگر پيمان پدرانتان نقض می شد ناراحت می شديد. شما مردمی بوديد که دستورات الهی ابتدا به دست شما می رسيد و از شما به ديگران ابلاغ می شد و آثار آن باز به شما برمی گشت، امّا امروز جايگاه خود را به ستمگران واگذارديد و زمام امور خود را به دست بيگانگان سپرديد و امور الهی را به آنان تسليم کرديد، آنهايی که به شبهات عمل می کنند، و در شهوات غوطه ورند (بنی اميّه). به خدا سوگند اگر دشمنان، شما را در زير ستارگان آسمان بپراکنند، باز خداوند شما را برای انتقام گرفتن از ستمگران گِردِ هم می آورد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄═❁๑🍃๑•🌺•๑🍃๑❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح حکمت ۶۲ بخش ۱ پاسخی بهتر به خیر و احسان دیگران(1).mp3
2.62M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 1⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 1 ) 🔹 پاسخی بهتر به خیر و احسان دیگران 💠 إِذَا حُيِّيتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَيِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكَافِئْهَا بِمَا يُرْبِي عَلَيْهَا، وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِكَ لِلْبَادِئِ   🔰 حکمت ۶۲ نهج البلاغه درباره این موضوع اخلاقی است که اگر کسی به شما خیری ، احسانی یا احترامی مبذول داشت ؛ شما حداقل معادل همان خیر و احسان و احترام را به او برگردانید یا اگر می توانید بیشتر و بهتر از او جبران بکنید. 🔻این یک اخلاق بسیار بسیار زیبایی است که باعث گسترش خوبی ها ، مهربانی ها ، حُسن ظن ها ، امیدها و اعتمادها در جامعه می شود. 🔻 وقتی بازخورد یک خوبی ، خوبی باشد ؛ بلکه خوبی بالاتر و با کیفیت تر از اصل خوبی باشد، مردم بر انجام کارهای نیک تشویق می شوند. و این شوق باعث می شود که آرام آرام در جامعه معروف ، زیبایی ها و اخلاق حسنه غلبه پیدا کند بر منکر و زشتی ها و اخلاق رذیله. 🔻 لذا حتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حکمت ۶۲ ، بر این باورند که در این مسیر کسی که آغاز کنندهٔ خیر و احسان هست ، از کسی که جبران کننده این خیر و احسان هست برتر است. 🔻چون آغاز کننده مثل کسی است که یک سنّت نیکی را دارد پایه گذاری می کند و وقتی سنّت نیکی را پایه گذاری کرد ، تا وقتی این سنّت در جامعه پابرجاست ، ثواب و اجر این کار به آن آغاز کننده خواهد رسید. 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ↩️ ادامه دارد...
🇮🇷 ⭕️حکایت صلح حدیبیه و اعتراضات اخیر به دستگاه دیپلماسی 🔸️صلح حدیبیه در سال ذیقعده سال ششم هجری بسته شد. 🔸️ماجرای صلح مزبور به تصمیم پیامبر و مسلمانان برای ادای عمره و زیارت کعبه در آن سال برمی گشت. 🔸️در مسیر مکه افرادی از قبیله خُزاعه (که مشرک اما متحد مسلمانان بودند) به پیامبر رسیدند و به ایشان عرض کردند: کفار قریش به رهبری خالد بن ولید در اطراف مکه نیرو تجمیع کرده و آماده حمله به مسلمانان هستند. 🔸️بنابراین پیامبر مسیر خود را تغییر داد و در حُدیبیه اقامت گزید و عثمان بن عفان ( که از بنی امیه بود) را به مکه جهت مذاکره با سران قریش که عمدتا اموی بودند، فرستاد. 🔸️پس از مدتی خبر آمد که عثمان کشته شده است و پیامبر که احتمال حمله کفار را می داد، از افرادش مجددا زیر درختی به نام "سمره" بیعت گرفت که تا پای جان از اسلام و پیامبرش دفاع کنند که این واقعه بیعت رضوان نام گرفت. 🔸️اما خبر کشته شدن عُثمان صحیح نبود و سران مکه "سهیل بن عمرو" را بر مذاکره با پیامبر به سمت ایشان روانه کردند. 🔸️سهیل به پیامبر گفت : " ای محمد مکه حرم و محل عزت ماست ، عربها می دانند تو با ما جنگیده ای و اگر با این موضع قدرت وارد مکه شوی ، ضعف و بیچارگی و تحقیر ما زبانزد می شود و تمام قبایل عرب به فکر تسخیر سرزمین ما می افتند ، پس تو را سوگند می دهم که امسال به مدینه بازگردید و عُمره را به سال بعد موکول کنید". 🔸️پیامبر با هوشمندی خود کوتاه آمد و پیمانی را با کفار منعقد کرد که صلح حُدیبیه نام گرفت. 🔸️پیامبر با این که در موضع قدرت بود هنگام نوشتن متن صلحنامه حاضر شد اعتراض نماینده کفار را بپذیرد و بسم الله الرحمن الرحیم را حذف کند. 🔸️همچنین ایشان اعتراض بعدی نماینده مکه را مبنی بر به رسمیت نشناختن پیامبری ایشان را پذیرفت و به حضرت علی (ع) که کاتب این پیمان بود فرمود: عنوان محمد رسول الله را خط بزن و بنویس محمد پسرعبدالله. 🔸️پیامبر اسلام با دیپلماسی هوشمندانه پیمانی را منعقد ساخت که برخی از مفاد آن در ظاهر به ضرر مسلمانان بود؛ مانند ماده دوم که هر فردی از قریش به مدینه پناهنده شد، پیامبر او را به کفار مکه تحویل دهد ولی اگر فردی از مسلمانان به سوی قریش بازگردد، آنان موظف به تحویل او نیستند. 🔸️پس از انعقاد این صلحنامه افرادی مانند عُمر بن خطاب با جسارت آمیزترین کلمات پیامبر اسلام را بابت این اقدام نکوهش کردند اما خداوند سوره فتح را نازل کرد و صلحنامه را مقدمه پیروزی های بعدی نامید و حجت را تمام نمود . 🔸️غرض از نقل این واقعه تاریخی ، انعطاف در دیپلماسی آنهم از سوی پیامبر اسلام و نماینده خداست که حاضر شد دوصفت خداوند یعنی رحمانیت و رحیمیت را از متن یک صلحنامه با کفار حذف کند تا به اهداف بزرگتر دست یابد. 🔸️صلح حدیبیه اگر چه ۱۰ ساله بود، حدود ۲ سال تداوم یافت اما در اینمدت،چنان برکتی داشت که میزان افراد مسلمان شده درآن دوره با تعداد افراد مسلمان شده قبل از آن برابری می کرد. 🔸️پیامبر از فرصت صلح حدیبیه استفاده نمود و قلاع بسیار مهم خیبر را فتح کرد و به قدرت یهود در شبه جزیره عربستان برای همیشه پایان داد و ثروت بسیاری نصیب اسلام شد. 🔸️قریش پس از ۲ سال پیمان صلح حدیبیه را نقض کرد که به فتح مکه توسط سپاه اسلام انجامید. 🔸️حال ، امروز افرادی بهانه هایی چون بهانه های عمربن خطاب می آورند و به وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایراد می گیرند که چرا درخواست نه چندان مهم سعودی را اجابت کرده اید . 🔸️آیا روا بود به خاطر فرضا یک عکس ، روابط ایران و سعودی( ۲ قطب شیعی و سنی جهان اسلام) بهم بخورد و شادی آن نصیب آمریکا و اسرائیل گردد؟ 📌البته بهانه گیری ها و اعتراضات اینچنینی، از سوی کسانی است که اسرائیل را آشکار و پنهان به رسمیت می شناسند و رسما تسلیم در برابر آمریکا را تئوریزه و تبلیغ می کردند . 🔸️القصه خاطرنشان می گردد که در ذیعقعده سال ۱۴۴۴، نواده ای از نوادگان پیامبر اسلام در حال ایجاد صلح با سران حاکم بر مکه و مدینه است که اثرات آن بعدا بر حاکمیت نامشروع یهود بر فلسطین روشن می گردد. ✍علیرضا تقوی نیا 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت -علی اقااااااا, بیدارشو ادارت دیر میشه ها پسرم ای بابا چرا انقد میخوابه جدیدا؟ -عل.. در اتاق را که باز کردم علی نبود! 😟مگر میشود؟از کجا رفته من که ..سریع به سمت تلفن رفتم، شماره علی را گرفتم ،📞دستگاه مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد!یعنی چه؟ از نگرانی😨 سریع به طبقه پایین رفتم، پشت سر هم زنگ زدم، زینب با نگرانی در را باز کرده ،صورت رنگ پریده مرا که دید تعجبش بیشتر شد!😳 -چیشده فاطمه؟ - ز..زینب .علی کجاس؟ندیدیش؟گوشیش خاموشه.صبح بیخبر رفته.یادداشتم نزاشته.دیشبشم هی تو فکر بود.زینب علی کجاست چیشدهههههههههههه -اروم باش فاطمه جان بیا تو خانوم بیا تو.. با کمک زینب روی اولین مبل نشستم و سرم در دستانم گرفتم.زینب با لیوان اب قند کنارم امد و خواست انگشترم را دربیاورد ، در اب بیندازد برای قوت، که با جیغ من دستانش درهوا ماند و ترسید -نهههههههه -چ ..چیشد فاطمه؟اروم باش چرا اینطوری شدی اجی؟ -زینببببببب.تاحالا نشده علی اینطور بیخبر بره.از کربلا که برگشتیم اینطور شده.دلم مثل سیر و سرکه میجوشههههههه -عزیزم ببین..... باصدای زنگ صحبت زینب قطع شد.به سمت ایفون که رفت،با چهره ای متعجب برگشت و گفت: -داداشه!!!😟 به سرعت خودم را به سمت در رساندم علی در درگاه در بود که محکم با من برخورد کرد.اخ کوتاهی گفتم که علی بازوانم را گرفت -چیشد فاطمه حالت خوبه؟😟 -حالممممممم خوبههههههه؟؟؟ نه میخوام ببینم خوبم الان؟علی کجا رفتی بیخبر؟نمیگی یه بدبخت بیچاره ای دلش شورمو میزنه؟؟ نمیگی؟؟😨😢 سرش را به زیر انداخت و نگاهی به زینب انداخت و بعد به من -بریم خونه صحبت میکنیم. با لحنی جدی و توام با ارامش مرا وادار به رفتن کرد از زینب خداحافظی کوتاهی کردم و درمقابل چشمان پر سوال زینب به بالا رفتیم!! در را باز کرد و وارد شدم.به حالت قهر به سمت اشپزخانه رفتم، بوی سوختن😣 گوشتم میامد به حالت دو به اشپزخانه رسیدم سریع زود پز را با دستمالی اویزان به سمت سینک بردم که دستمال اتش گرفت. جیغ که کشیدم علی سریع به اشپزخانه امد و با کپسول اتش را خاموش کرد،به سمت من که امد جیغی کشیدم و گفتم - به من دست نززززززززن😵 علی از این کارم تعجب کرد😳😔 و ناراحت اشپزخانه را ترک کرد! روی زمین سر خوردم و شروع کردم به گریه کردن.هق هق گریه میکردم و دستانم را به دهان گرفتم تا صدایم بلندتر نشود، سایه علی را بالای سرم احساس کرم، کنارم زانو زد حرف نمیزد ،سکوت کرده بود واین سکوتش مرا میسوزاند. من تازه به دنیایش پا گذاشته بودم و فن زنانگی را بلد نبودم 😞که خودمرا کنترل کنم یا ادای خانم های بزرگ را دربیاورم. باید به من حق میداد...نمیدانم شاید هم نباید..اخر سر زیر چانه ام را گرفت و سرم را به بالا اورد،نگاهش نمیکردم،زیر نگاه پر نفوذش ذوب میشدم که گفت -خانم کوچولو منو نگا کن سرم را به آنور کشیدم که دوباره جمله اش را تکرار کرد.نگاهش کردم چشم هایش غمگین 😒بود چرا؟؟ -اخه چرا این مرواریدارو میریزی مگه من مرد... نگذاشتم کلمه مردن را به زبان بیاورد و دوباره جیغ کشیدم -عه خانم کوچولو امروز چرا انقدر جیغ میزنی گوشم کر شد!!😉 صحبتی نکردم ک شروع کرد.. -خب ببخشید دیگه نمیگم..گل زهرام؟خب مثل اینکه نمیخواید صحبت کنید سرکار نه؟ببین فاطمه جان صبح که تو بیدار شدی و رفتی صورتتو بشوری گوشیم زنگ خورد، 📲سرهنگ عمادی بود،ازم خواست که برم پایگاهشون انقدر تند و دستوری گفت که سریع حاضر شدم گفت فوریه و سریع باید برم!توهم کارت طول کشید خخ.دیگه منم سریع رفتم. گوشیمم به این خاطر خاموش بود،چون گوشیارو میگیرن و خاموش میکنن عزیز جان. 😊بعدشم که برگشتم خونه.اینم گزارش من فرمانده.😄✋حالا ازاد باش میدید یا باید کلاغ پر برم؟؟☹️ به چهره بامزه و پر محبتش نگاه کردم و همه غم هایم یادم رفت آی خدا مگر تو چه داری سید؟ 😍دلایلش منطقی بود. ولی دلم میخواست کمی اذیتش کنم خخ.به حالت عصبانی😠 اخم هایم را درهم زدم و دست به کمر گفتم: -نخیر کلاغ پر باس بری هرچه سریع تر خنده اش 😁گرفته بود ولی بازی را بهم نزد دستش را کنار سرش گذاشت و گفت -چشم فرمانده🙈 شروع کرد به کلاغ پر باهر نشست میگفت کلاغ و با هر پرش میگفتم پر که گفت: _شهادت ماندم چه بگویم لحظه ای مو به تنم سیخ شد. گفت - شهادت پر پرواز میخواد و یه جون پرپر شده... فقط نگاهش کردم و سرد شدم. چرا این را میگفت؟چرا اینطور شده بود؟ایستاد،خندید و گفت -خانوم میگم قول میدم دیگه نگم میمیرم! میگم چطووره؟؟😉 فقط نگاهش کردم و حرفش را به شوخی گرفتم...افکار منفی را دور ریختمو و گفتم -اقا پسر ببین هنوز اشتی کامل نشدما حواستو جمع کن باید هلیکوپتری خونرو برق بندازی هاها😏😉 خنده اش 😃گرفت https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─