ماهی به آب گفت:
بی تو میمیرم.....
آب خواست امتحانش کنه گفت:
میرم و به حرفات فکر میکنم
ماهی دم نزد و تو سکوت رفتنشو نگاه کرد
رفت و زود برگشت
اما ماهی مرده بود😊
@az_del_bego
اگر نماز هات قضا شد...
اگر گناه کردی...
اگر زیر قولت زدی
دلت سیاه شد...
اگر گریت گرفت...
هر جایی قدم نذار
بیا پیش صاحبت
به هر کسی رو نزن
آخه خودش گفته...
يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ،
ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً
فجر/ ۲۷،۲۸
وقتی خودِ خدا
مشتاق دیدار تو است ...
به سمتم بیا ...
ارْجِعي إِلى رَبِّكِ ...
#عشق_بازی_امیرالمومنین
خدای من !
چگونه تو را بخوانم؟
در حالی که نا فرمانی ات میکنم!
و چگونه نخوانمت
در حالی که تو را می شناسم :)
@az_del_bego
دلــنامہ|قرآن
بقول سید ابراهیم چشم ها روایت گر عشقند...
#دست_نوشته_های_من
#سید_ابراهیم
#بداهه_نویسی
داشتم دست نوشته ها را میخواندم
همان دست نوشته هایی که در خلوت با خدایم نوشته بودم
لای سر رسیدم برگه ای موچاله شده دیدم
بازش که کردم نوشته بود
خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی...
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟...
پایین برگه خشکیده بود
انگار اشک هایی بر رویش جاری شده بود
حافظه ام قد نمیداد
ولی هر چه که بود
ربط داشت به شعر...
برای چند نفر رفیق بوده ای؟!
غرق شعر بودم
که دیدم اشک هایم بر روی برگه جاری اند
یاد آن ها افتادم که همانند این برگه
در ذهنم موچاله شده بودند
ولی قدر اشک هایم را ندانستند
دل که دل است
ولی اگر بخواهم از دل بگویم
نا خودآگاه ربط پیدا میکند به چشم
چون چشم دل است که عاشق است
چشم ها روایت عاشقی هستند
باور نمیکنید از اشک ها بپرسید...
دل که عاشق چشم شد
دیگر دل نیست
گلی هست که دل را
تبدیل کرده به گلستان...
مــرا
عهدےاست با جانان...
کہ سوے #یار،
بشتابم
و آنگاهے کہ جا ماندم،
زِ همراهان..
بخوانم بهرِ جانانم:
رِضَــاً وَاللــہِ،
بر حالم...
وَ درد ...
به استخوانِمان رسیده ،
اما هنوز
خودمان را نباخته ایم،
و روزگار را زندگی میکنیم،
و هنوز ...
آنقدر میخندیم که سَرمان
از این همه ناخوشی هایی که
مجبور به پذیرفتنش شدیم،
درد میگیرد ... !
#فرگل_مشتاق
@az_del_bego