#قسمت_چهل
دم رفتن، خیلی حرف ها بین ما ردّوبدل شد. محسن گفت :«زهرا! دعاکن دوباره حاج قاسم رو ببینم. این سری ازش می خوام کاری کنه تا تموم شدن جنگ، من همون سوریه بمونم و به ایران برنگردم». به او گفتم :«من مطمئنم این بار که بری، شهید می شی ».
گفت :« خودم مطمئنم نیستم؛ ولی دعا کن رو سفید بشم ».
محسن گفت :«زهرا! مواظب خودت چ علی باش. اگه پیکرم برگشت، قبرم رو حسینیه کن و پیرهن مشکی ای که تنم می کردم رو بذار روی سینه ام. اگرم شهید شدم، بابت سختی هایی که بعد از من می کشی، حلالم کن . نکنن بی قراری کنی ها! » در حالی که اشک می ریختم، گفتم:« محسن! فقط سالم برگرد». گفت :« هرچی خدا بخواد. راضی ام به رضای او ».خیلی شادوشنگول بود. موقع رفتن، چندتا عکس از او گرفتم.
از آن جا که بر شهادتش مُصر بودم، گفتم:« اگه حرف ناگفته ای مونده که به من نگفتی، بگو ».
چون وقت نداشت و باید می رفت، خداحافظی کرد؛ اما در تهران دو پیام صوتی آماده کرد و برایم فرستاد.
یکی از آنها برای من بود و یکی هم خطاب به علی؛ که اگراین پیام را بخواند، خودش به تنهایی می تواند مسیر زندگی اش را به طور کامل پیدا کنند و حتی نیازی به راهنمایی من نخواهد داشت.
برگرفته از کتاب زیرتیغ🌹
᯽⊱@khademenn⊰᯽
#تلـنگرانہ✋🏻
رفیق🙃
احـساسنـمیڪنیگناهات!🍂
دیگہبیشازحددارهدلمهدیرومیشڪنہ؟!💔
شاید او منتظر توست «312+1»
♡☆❤️❤️❤️☆♡
꧁@khademenn꧂
♡☆❤️❤️❤️☆♡
*╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*
هدایت شده از ️🍁قنبری🍁
#پروفایل
"شهید محسن فخری زاده"❤️
"شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی"❤️
᯽⊱@khademenn⊰᯽