اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
#بسمࢪبّشھـــــدا🌷 #جانممۍࢪۅد🍂 #نـاحـلـــــہ💜 #قسمت_104 ماشین ایستاد. مهیا نگاهی به در سفید روبه ر
#بسمࢪبّشھـــــدا🌷
#جانممۍࢪۅد🍂
#نـاحـلـــــہ💜
#قسمت_105
بده اینارو خودم تایپ میکنم.
مریم برگه ها را از دست مهیا کشید.
ـ بده اینارو ببینم. با این دستش می خواد بشینه تایپ کنه...
ـ گندش نکن بابا...
مریم، مهیا را از جایش بلند کرد و به جای او، نشست.
ــ عزیزم گندش نکردم... خودش گنده است؛ بخیه خورده دستت...
مهیا نگاهی به دست پانسمان شده اش انداخت. آنقدر بد بریده بود، که مجبور شده بود بیمارستان برود و دستش را
بخیه بزند.
ــ پس الان چیکار کنم؟؟
ــ برو خونه استراحت کن!
مهیا از جایش بلند شد.
ــ پس من میرم خونه.
ــ بسللمت. سلام برسون.
مهیا از پایگاه خارج شد. نگاهی به ساعت انداخت، یک ساعتی به اذان مغرب مانده بود. به طرف پارک محله رفت.
تصمیم گرفت، یک ساعت را در پارک کتاب بخواند و نزدیک اذان برای نماز به مسجد برود. روی یک نیمکت نشست.
کتابش را ازکیفش بیرون آورد. دستی به کتاب کشید. کتاب هدیه ای از طرف شهاب بود.
یاد شهاب لبخندی روی لبش آورد. امروز سومین روزی بود، که شهاب به ماموریت رفته بود.
مهیا احساس کرد، که کسی کنارش نشست. با دیدن خانمی، لبخند زد که با برداشتن عینکش لبخند مهیا روی
لبانش خشک شد.
ــ نازی...
نازی لبخندی زد.
ــ چیه؟! تعجب کردی؟! انتظار نداشتی منو ببینی؟!
مهیا لبخندی زد.
ــ راستش... آره.... نه آخه زهرا...
ــ گفته بود که از اهواز رفتیم.
مهیا، سرش را به علامت تایید تکان داد.
ــ رفتیم. ولی زندگی دوستم، خیلی برام مهمه که از کرج بلند شدم؛ اومدم اهواز...
مهیا با تعجب گفت:
ــ کرج؟؟
ـ حتما زهرا بهت خبر داده که چی مجبورمون کرد بریم.
مهیا با ناراحتی تایید کرد.
ــ آره! گفت. خیلی ناراحت شدم. ولی آخه چرا کرج؟!ــ بابام، اینقدر از دوست فامیل حرف شنید؛ که اگه میتونست از کشور خارج می شد. کرج که چیزی نیست.
ـ نمیدونم چی بگم...؟!
ــ لازم نیس چیزی بگی. تو باید الان به داد زندگی خودت برسی...
ــ منظورت چیه؟؟
ــ منظورم اینه که باید از شهاب جدا بشی...
مهیا با صدای بلند گفت:
ــ چی؟؟
ــ چته داد نزن...
ــ دیونه شدی نازی این حرفا چیه؟!
ــ من دیونه نشدم من فقط صلاح تورو می خوام!
مهیا پوزخند زد.
ــ صلاح؟ مسخره است؛ صلاح من جدایی از شهابه؟!!
ــ آره ،اون به درد تو نمیخوره.
نازنین سر پا ایستاد.
ــ این شهابی که تو میشناسی شهاب واقعی نیست. اون داره تورو بازی میده. اون الهه به پاکی که تو توذهنت
ساختی، نیست. اون یه آدم عوضیه. ازش دور شو تا تورو بدبخت نکرده.
مهیا با عصبانیت روبه رویش ایستاد.ــ دهنتو ببند. از کرج پا شدی اومدی این چرندیاتو بگی؟! اصلا تو کی هستی که اینطور درباره ی شهاب صحبت می
کنی ها؟!!
انگشت را به علامت تهدید تکان داد.
ــ دیگه نه می خوام این حرفارو بشنوم... نه می خوام ببینمت... فهمیدی؟!
کیفش را برداشت و با عصبانیت از پارک خارج شد...
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت159 هرروزبرایم چند ماه می گذ
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق
#ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿
#پارت160
تا ظهر کنار شهدا بودم و دعا خوندم و بعد حرکت کردم سمت خونه
بعد ازرسیدن از ماشین پیاده شدمو رفتم سمت در
از داخل کیفم دسته کلیدمو برداشتمو درو باز کردم
وارد حیاط شدم و به سمت تخت نزدیک حوض رفتم وروی تخت نشستم
دستمو روی صورتم گذاشتم و آه می کشیدم
بعد از مدتی یکیکنارم نشست و دستشو روی شانه هام گذاشت
نگاه کردم دیدم مامانه
با دیدن مامان اشکم جاری شد
مامان بغلم کرد
_مامان الان یه هفته اس از علی خبری نیست ،نه با من تماس گرفته ،نه باپدر و مادرش، مامان نکنه یه اتفاقی
افتاده؟
مامان: الهی قربونت برم ،حتما خط ها شلوغه ،یا سرش شلوغه وقت نمیکنه ،به دلت بد راه نده ، توکلت به خدا
باشه
_مامان من بدون علی چیکار کنم؟
چقدر سخته ،انتظار کشیدن
چقدر سخته ندونی عزیزترین کس زندگیت الان کجاست
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
دوستان ڪانال دوم ما↯😍
آموزشسیاهقلم،طرح و...
سفارش چهره سیاه قلم با قیمت خیلی خیلی خیلی ڪم😨
ارسال به سراسر کشور🤤
@siah_ghalam_z
خوشحال مےشیم حمایت ڪنید☺️👆🏻
‹♥️🖇›
-
اربابم. . .
جان زَهرا هیچ وقٺ از خانہ بیرونم مڪن💔!"
من ڪہ جایے را ندارم، اے ڪس و ڪارم حسین؏♥️"
-
🖇⃟♥️¦⇢ #اربابدلم
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
‹♥️🖇› - اربابم. . . جان زَهرا هیچ وقٺ از خانہ بیرونم مڪن💔!" من ڪہ جایے را ندارم، اے ڪس و ڪارم حسین؏♥
‹🖇🌸›
.
-
خبرتهست
ڪہیڪگوشہدنیاےشما
بہدلیحسرتدیدارِحــرم
مانده هنوز !؟
کربلاییتآرزوستارباب...!♥🌿
.
#منماونحسرتۍحرمندیده💔🖐🏻
.
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹♥️🍂›
#استورے
-
این حسین حسین ڪہ میگم. . .
دواے درد منہ♥️!"
-
🍂⃟♥️¦⇢ #اربابدلم
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
هدایت شده از اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
AUD-20210730-WA0124.mp3
1.95M
قـــࢪاردلـهــ❤️ـــا
زیاࢪتعاشۅࢪاシ
هدایت شده از اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
🏴♥️🏴
باهمدعاےفࢪجبخۅنیم🙂🤲🏻
شبتۅنالهے🖤
عاقبتتۅنزهࢪایێ😍
🏴♥️🏴
سلام منجی دلهای ما💚
مهـــ(عج)ــدی جان!🌱
#دردهایی هستــــ
کھ دارویش آمدن شماستــــ ؛
جوابمان کردند #نمیآیی ؟!
یا صاحبـــــ العصرِ و الزّمان
برگرد انتــظارِ اهالـیِ آسمان :)
اَلسَلامُـــ عَلیکَ یا صاحبــَ الزَمان یا ابا صالح الْمَهدی✋
#اللهم_ارزقنا_کربلا_مع_جوار_المهدی
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳با اینکه غم داشتیم،
صاحب علم داشتیم...
یادی از علمدار سپاه ولایت
شهید حاج قاسم سلیمانی
شـب پرستـان نیستنـد آگـاه،
ای خورشیــد عشـــق!
#شهیدحاج_قاسم🥀🌹
#استوری_محرم🏴
#گلزار_شهدا_کرمان🖤
#اللٰهُـمَعَجِّــلْلِوَلیِکَالفَـرَج
به حق خون پاک شهدا🤲
#باشهــداتــاظهــورمولا
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️⃟📲
#استوری_کربلا
✧کربلا واسم ضروریه حسین...
✧اربعین اوضاع چه جوریه حسین...
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊