eitaa logo
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
337 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
باعشق‌اۅسټـ‌هࢪڪہ‌بہ‌جایےࢪسیدھ‌اسټـ ♥️ برای حمایت و تبادل لینک کانال گذاشته شود↯ https://harfeto.timefriend.net/17200402623512
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ من شـــنیدم ســـرعشـــاق بھ زانوے شـــماســـت و از آن روز ســـرم میل بریدن دارد. ♡☆❤️❤️❤️☆♡ ꧁@khademenn꧂ ♡☆❤️❤️❤️☆♡ *╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*
همه ما "سرعت گیر"هاے موجود در خیابان را دیده ایم. کار آنها کم کردن سرعت راننده هایے است که بدون توجه به اطراف و غافلانه در حرکتند. راننده که به آنها مے رسد گاه تقریبا مجبور به "ایـــســـت ڪامل"و حرکت مجدد مے شود. در نماز هم برخی از ما آنچنان با سرعت حرکت مےکنیم که اصلاً متوجه نمےشویم:کِے به انتهاے نماز مےرسیم ! براے آنکه جلوے این سرعت را بگیریم خوب است:در بیان هر"اَللهُ اَکْبَرْ"اندکے"ایست کامل"کنیم و بیش از پیش به معناے آن[که یعنے:خداوند بزرگتر است]و به عظمت حق تعالی توجه کنیم و سعی کنیم با این کار، غفلت ها و عدم حضور قلب را از بین ببریم. این امر عاملے بسیار مؤثر در ایجاد و یا تقویت"حضور قلب" در نماز است. ♡☆❤️❤️❤️☆♡ ꧁@khademenn꧂ ♡☆❤️❤️❤️☆♡ *╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*
مدیر ترین مدیرانِ دنیا، هستند؛ آنها حتی خود را هم مدیریت میکنند! ꧁@khademenn
نیازهاے انسان در زندگے بسیار متنوع است: غذا، خواب و استراحت، ورزش، کار، کسب علم، دیدار با اقوام، تفریح و… . و اِرْضاءِ هر یک از این نیازها نیز در جاے خود بسیار ضرورے و لازم است به گونه اے که بدون آنها زندگی انسان مختل می شود. اما یکے از مهمترین نیاز هاے انسان [ڪه توجه کمترے به آن شده است] نیاز به《خلوت》است؛ خلوت با《خویشتن》،خلوت با《وِجدانمان》، خلوت با《انصاف》 ، و… . وبالاخره خلوت با‌‌‌《خالق یکتا》. اگر انسان به این نیاز مهم توجه نکند گرفتار آسیب هاے جدے روحے و مادے،دنیوے واُخروے خواهد شد. اگر انسان در فرصتے مناسب و در خلوت، اعمال و رفتار خویش را زیر ذره بین نگذاشته و به بررسے آنها نپردازد، چگونه متوجه خطاهاے خویش گشته و به اصلاح آنها بپردازد؟؟. اگر او با خالق خویش به خلوت ننشیند چگونه از او عذرخواهی نموده و پشیمانے خویش را ابراز نماید؟ چگونه از او《یارے عاجزانه 》طلب نماید؟ چگونه《اوج نیازمندے و فقر》خود را آشکار سازد؟ و… . به این نیاز مهم نیز توجهی اندک! داشته باشیم. ♡☆❤️❤️❤️☆♡ ꧁@khademenn꧂ ♡☆❤️❤️❤️☆♡ *╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*
﷽ من شـــنیدم ســـرعشـــاق بھ زانوے شـــماســـت و از آن روز ســـرم میل بریدن دارد. ♡☆❤️❤️❤️☆♡ ꧁@khademenn꧂ ♡☆❤️❤️❤️☆♡ *╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*
می خواستم از طرف من و علی دغدغه ای نداشته باشد و با خیال راحت برود. همیشه سعی ام این بود مشوق اصلی اش دراین راه باشم. لباس هایش را اتو زدم و ساک سفرش را بستم. اتکتی را هم که روی آن نوشته بود :« جون خادم المهدی » را خودم به لباسش زدم . این اتکت را چند ماه پیش که با هم به اصفهان رفته بودیم، داد برایش نوشتند. آماده که شد، با خوشحالی نشانم داد و گفت «قشنگه‍ ؟ » گفتم :« آره، اما به چه دردت میخوره؟ » گفت :« یه روزی به کارم میاد». روز مرد همان سال، یک انگشتر دُر نجف که ذکر مقدس «یا زهرا » ( صلوات الله علیها ) روی آن حکاکی شده بود را برای محسن هدیه گرفته بودم. موقع رفتن، محسن تمام انگشترهایش را از دستش درآورد، غیر از این یکی. گفتم :« پس چرا این انگشتر رو در نمیاری؟ » گفت :«اینو با خودم می برم». گفتم :« چرا؟ » گفت :« من به خاطر حضرت زهرا از اینا کینه دارم. باید تا لحظه ی آخر نشون بدم که شیعه ی امیر المومنین هستم. تو چشاشون نگاه می کنم و می گم که شیعه ی امام علی هستم. دلم می خواد نشونه ای همراهم باشه که اگر اسیر شدم، دیگه ولم نکنن». وقتی در تصاویری که بعد از شهادت محسن از پیکر بی سرش منتشر شد دقت کردم، دیدم انگشتر در دستش نبود. مطمئنم به دلیل اسن که نام حضرت زهرا( صلوات الله علیها ) بر رویش حک شده بود، داعشی ها آن انگشتر را از دست محسن درآورده اند. برگرفته از کتاب زیرتیغ🌹 ᯽⊱@khademenn⊰᯽
دم رفتن، خیلی حرف ها بین ما ردّوبدل شد. محسن گفت :«زهرا! دعاکن دوباره حاج قاسم رو ببینم. این سری ازش می خوام کاری کنه تا تموم شدن جنگ، من همون سوریه بمونم و به ایران برنگردم». به او گفتم :«من مطمئنم این بار که بری، شهید می شی ». گفت :« خودم مطمئنم نیستم؛ ولی دعا کن رو سفید بشم ». محسن گفت :«زهرا! مواظب خودت چ علی باش. اگه پیکرم برگشت، قبرم رو حسینیه کن و پیرهن مشکی ای که تنم می کردم رو بذار روی سینه ام. اگرم شهید شدم، بابت سختی هایی که بعد از من می کشی، حلالم کن . نکنن بی قراری کنی ها! » در حالی که اشک می ریختم، گفتم:« محسن! فقط سالم برگرد». گفت :« هرچی خدا بخواد. راضی ام به رضای او ».خیلی شادوشنگول بود. موقع رفتن، چندتا عکس از او گرفتم. از آن جا که بر شهادتش مُصر بودم، گفتم:« اگه حرف ناگفته ای مونده که به من نگفتی، بگو ». چون وقت نداشت و باید می رفت، خداحافظی کرد؛ اما در تهران دو پیام صوتی آماده کرد و برایم فرستاد. یکی از آنها برای من بود و یکی هم خطاب به علی؛ که اگراین پیام را بخواند، خودش به تنهایی می تواند مسیر زندگی اش را به طور کامل پیدا کنند و حتی نیازی به راهنمایی من نخواهد داشت. برگرفته از کتاب زیرتیغ🌹 ᯽⊱@khademenn⊰᯽