eitaa logo
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
337 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
باعشق‌اۅسټـ‌هࢪڪہ‌بہ‌جایےࢪسیدھ‌اسټـ ♥️ برای حمایت و تبادل لینک کانال گذاشته شود↯ https://harfeto.timefriend.net/17200402623512
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام اربـــــآب ✋ السلام علی الحســــــین 🍁 وعلی علی بن الحسیــن🍃 وعلی اولاد الحسیـــــن☘ وعلی أصحاب الحسین✨ *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* 🌷 @khademenn 🌷 *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
کاغذی در جیب 📃 صدای انفجار آمد. 😨 سنگرش رفت هوا. هرچه صدایش زدیم جواب نداد..... رفتیم جلو، سرش پر از ترکش شده بود.🕊 جیب هایش را برای شناسایی خالی کردیم. یک کاغذ در جیبش بود. خواندیم نوشته بود: 🔺شنبه: احساس غرور از گل زدن به طرف مقابل⚽️ یکشنبه: زودتمام کردن نماز شب دوشنبه: فراموش کردن سجده شکر روزانه 😐 سه شنبه: شب بدون وضو خوابیدن😴 چهارشنبه: باصدای بلند خندیدن😂 پنج شنبه: پیش دستی فرمانده در سلام کردن 🗣 جمعه: تمام نکردن صلوات های مخصوص جمعه ورضایت دادن به هفتصدتا 📿📿 منبع:کتاب هشت گام تاحضور قلب♡ ؟!!! *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* 🌷 @khademenn 🌷 *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
💫امیدوارم سال دیگه که پآلتوهآمونو از توی لبآس زمستونیــا در میـــاریم و یه ماســک تو جیبــش پیدا می کنیم، بگیم: :) خوب شد اون روزآ گذشـــت!! ✨🕊 *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* 🌷 @khademenn 🌷 *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
💫احمد با وجود داشتن ثروت و مال دنیا احتیاجی به پول نداشت در صورتی که خیلی ها میگویند مدافعان حرم برای پول میروند آیا این شهید BMWسوار هم برای پول رفت؟؟!! کسی که از لحاظ ثروت و مال چیزی کم نداشت آرامگاه این شهید والا مقام در روضة الشهدا شهر نبطیه لبنان است🙂 شادی روحش صلوات🕊☘ 🌸 *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* 🌷 @khademenn 🌷 *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
🦋 تلنگرانه 🦋 فرض کنید شما را به دو مهمانی دعوت کرده اند.😍 مهمانی اول، برای دعوت، تنها به یک پیامک 📱ساده اکتفا کرده اند. اما در مهمانی دوم، میزبان، علاوه بر فرستادن پیامک📱، به ارسال یک کارت دعوت شکیل و پر محتوا 💌 هم اقدام نموده است. 🌸در روز مهمانی هم دوباره با تماس تلفنی 📞 از شما دعوت ویژه ای به عمل آورده، جایگاه شما را در آن مهمانی مشخص نموده است. شما به کدام مهمانی رغبت بیشتری دارید؟ آیا سر وقت وبا ظاهری آراسته 🧕در آنجا حاضر نمی شوید؟؟!! 🌈خداوند نیز مارا به طور ویژه به مهمانی خویش دعوت کرده است، پس شایسته است ماهم با رعایت آداب خاص دراین ضیافت روزانه شرکت نماییم. 💫 منبع: کتاب هشت گام تا حضور قلب♡ 😇 *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* 🌷 @khademenn 🌷 *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
بابک جوانی مومن و اهل مطالعه بود.📚 این را زمانی متوجه شدم که با او رابطه ی دوستانه ایی آغازکردم. ابتدای این رابطه از زمان خدمت وظیفه عمومی بود یعنی درست زمانی که ما سربازیک یگان خدمتی بودیم. در برخورد اول بابک را با آنچه که در ظاهرش بود سنجیدم، شهید جوان ما از ظاهری آراسته و رویی خندان که قلب هر مخاطبی را مجذوب می کرد🤵 برخوردار بود تا آنجایی که فرماندهان همیشه از او به نیکی یاد می کنند ضمن این که یگان خدمتی ما مشترک، اما منطقه مکانی ما متفاوت بود و بابک هفته ای یک شب در محل خدمتش به صورت ۲۴ ساعت⏰ باید آماده باش می بود. یک روز ما از سمت واحد خود به ماموریت اعزام شدیم و به علت طولانی شدن زمان آن که با یک شب زمستانی☃ سرد همزمان شده بود مجبور شدیم که هنگام برگشت از ماموریت به علت نماز و گرسنگی به یگان خدمتیه بابک برویم. به پادگان رسیدیم و پس از پارک کردن ماشین 🚖به سمت ساختمان رفتیم و چندین بار در زدیم، طبق معمول باید یک سرباز در ساختمان را باز می کرد اما انگار کسی نبود. بعد از ده دقیقه دیدیم صدای پا می آید👣 و یک نفر در را باز کرد. بابک آن شب نگهبان بود با خشم گفتیم بابا کجا بودی اخه یخ کردیم😐 پشت در، لبخندی زد😊 و ما را به داخل ساختمان راهنمایی کرد وارد اتاقش که شدیم با سجاده ای رو به رو شدیم که به سمت قبله و روی آن کلام الله مجید و زیارت عاشورا بود، تعجب کردم گفتم بابک نماز می خوندی؟ با خنده گفت همینجوری میگن. یه نگاهی که به روی تختش انداختیم با کتاب های مذهبی و درسی زیادی رو به رو شدیم📚📚 من هم از سر کنجکاوی در حال ورق زدن آن کتاب ها بودم که احساس کردم بابک نیست، بعد از چند دقیقه با سفره، نان و مقداری غذا امد، گفت شما خیلی خسته اید تا یکم شام میخورید منم نمازم را تمام میکنم. ما به خوردن شام مشغول شدیم و بابک هم به ما ملحق شد اما شام نمی خورد میگفت شما بخورید من میلی ندارم و دیرتر شام میخورم تا آنجایی که مثل پروانه دور ما می چرخید و پذیرایی می کرد خلاصه شام که تمام شد نماز را خواندیم و آماده ی رفتن به ادامه مسیر که چشممان به آشپزخانه افتاد و با خنده گفتیم: کلک خان برای خودت چی کنار گذاشتی که شام نمیخوری بابک خنده ی ارامی کرد و میخواست مانع رفتن ما به آشپزخانه شود. ما هم که اصرار او را دیدیم بیشتر برای رفتن به آشپزخانه تحریک می شدیم. خلاصه نتوانست جلوی ما را بگیرد و ما وارد شدم و دیدیم که در آشپزخانه و کابینت چیزی نیست در یخچال را باز کردیم و چیزی جز بطری آب نیافتیم نگاهم به سمت بابک رفت که کمی گونه و گوشهایش سرخ شده بود و خندهاش را از ما می دزدید. این جا بود که متوجه شدیم بابک همان شام را که سهمیه خودش بود برای ما حاضر کرده است.🙃 *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* 🌷 @khademenn 🌷 *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
{…🌷…} 🍂گمنامے بࢪاے شہࢪټ پڕسݓها⛓ دردآۅࢪ است🔪 اڱر نہ … همہ اجࢪها💎 در ‌[گمݩامے🌱] استـ🔮 بہ یاد 🌷 *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* 🌷 @khademenn 🌷 *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
•…🌺…• همیشه این بیت شعر را به یاد آورید. آن زمانی که حضرت رقیه (س) خطاب به پدرش فرمودند: غصه ی حجاب من را نخورے بابا جان چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز…🌺 🌿 *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* 🌷 @khademenn 🌷 *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
°•🌱 🌷 من با این پاها در حَرَمت پا گذارده‌ام دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در حرم اولیائت در بین‌الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم‌ها، آنها را ببخشی. ✨ 🌹شادی روح شهدا صلوات🌹 *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* 🌷 @khademenn 🌷 *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
اینــ چادر مشڪـے📿 ضمانت امنیتــ منـ استــ.✌️🏻 خواهرمـ🌙 معنـے آزادے رو درستــ🌸 متوجہ نشدے❗️ آزادے یعنـے: 🍃 مطمئن باشـے↑ اسیر نـگاه ناپاکان نیستـے 🌸 *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* 🌷 @khademenn 🌷 *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*