دلم هوای تو دارد
دلم هوایِ خالصِ باران
در این زمانِ غریب...
به نیابت از شهید بهرام جانجانی
#السلام_علیک_یا_سلطان_اباالجواد
『⚘@khademenn⚘』
╸┄┄┄┈┉ ✦✧✦ ┉┈┄┄┄╺
معلم به بچه ها گفت :
بنویسید به نظرتون #شجاعترین آدما چه کسانی هستن❓
هر کسی یه چیزی نوشت؛ امـــا
این نوشته دست و دل معلم رو #لرزوند ،
پسر بچه تو کاغذ نوشته بود :
" #شجاعترین آدما اونایی هستن که خجالت نمیکشن و دست پدرمادرشونو میبوسن ... نه #سنگقبرشونو ...❗️
#شایدتلـنگࢪ👌🏻
#حواسمونهست😓
╸┄┄┄┈┉ ✦✧✦ ┉┈┄┄┄╺
#عاشقخدا
『⚘@khademenn⚘』
تو گمنـــــامی
و مـڹ گمـــراه..
و انگار سعادت
در همیڹ گمنـامی ست ..
به ٺـو پنـاه می آورم
شهیدگمنام ..
ٺا ایڹ گمـراه را
گمنـام ڪنی
#شهیدگمنام🕊
『⚘@khademenn⚘』
#شـہیـدانه
بـِهقولشهـیدحججی:
بعـضیوقتـادلکنـدنازیـهسریچیزای
خـوبباعثمیشهیـهسریچیزایبهتر
بدستبیاریم...(:
پن:
رفیقمنتوبرارسیدنبهامامزمانمون
ازچیدلکندیم؟!💔
『⚘@khademenn⚘』
هدیه به صاحب امرمان آقا امام زمان(عج)♥️
(۳ بار سوره توحید)
(۳ صلوات)
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد🌸••↷
『⚘@khademenn⚘』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر
بهخودتونافتخارمیکنید😒
واسهمخزدن⁉
درحالیکهکسانیهستنتودنیا🌎
همسنشما. .
کهدنیاروعوضمیکنن💥
وشهیدمیشن. .🌸🍃
『⚘@khademenn⚘』
•| ⊱🦋⊰ |•#خاطراتشهدا
کار همیشگی ش بود. هر وقت دلش تنگ می شد دستمو می گرفت و با هم می رفتیم بهشت زهرا "سلام الله علیها "
اول می رفتیم قطعه اموات و چند دقیقه بین قبرها راه می رفتیم؛ بعد می رفتیم سر مزار شهدا.
می گفت : " این جا رو نیگا کن ، اصلا احساس می کنی که این شهدا مرده ان ؟ این جا همون حسی رو داری که تو قطعه ی اموات داری ؟ "
بالا سر مزار بعضی از شهدا می ایستاد و سنشون رو حساب می کرد.
می گفت : " اینایی که می بینی ، همه نوزده ، بیست ساله بودن. ماها رسیدیم به سی سال. خیلی دیر شده ؛ اصلا تو کتم نمی ره که بخوان ما رو قطعه مرده ها دفن کنن ".
از سوز صداش معلوم بود که مدت هاست حسرت شهادت رو به دل داره♥️
#شهیدمصطفیاحمدیروشن🌷
『⚘@khademenn⚘』
#پروفایل_پسرونه🌿
#کلامشهدا🦋
پـندار ما ایـن است💡
که ما مانـده ایم و شـهدا رفته اند🥀
اما حقیقت آن است☝️🏻
که زمان ما را با خود برده است⌛️
و شـهدا مانده اند.🌷
#شهیدمرتضیآوینی
『⚘@khademenn⚘』
#رمانعاشقانہمذهبے🦋
#مقتدابھشهدا🌹
#پارت_1
آن روز اصلا نمیخواستم در نماز جماعت شرکت کنم. مدیر مجبورم کرد. تا قبل از آن حتی پایم را در نمازخانه مدرسه نگذاشته بودم. بین دو نماز، امام جماعت شروع به سخنرانی کرد و بین حرفهایش گفت ایرانیان باستان با جان و دل اسلام را پذیرفته اند چون تا قبل از آن در شرایط اجتماعی خوبی نبودند…
از حرفهایش خونم به جوش آمد؛ روی ایران باستان تعصب خاصی داشتم. بعد از نماز عصر محکم و مصمم از جایم بلند شدم و با توپ پر رفتم به طرفش. چند نفس عمیق کشیدم و با غیظ گفتم: شما به چه حقی درباره ایران باستان اینطور حرف میزنید؟ اصلا چیزی دربارش میدونید؟ اعراب ایران رو خراب کردن! اولین منشور حقوق بشر مال کوروش کبیر بوده!
و خلاصه هرچه توانستم گفتم. صبر کرد و حرفهایم را گوش داد، حتی نگاهم نکرد. سرش را پایین انداخته بود و تکان میداد. حرفهایم که تمام شد، شروع کرد به استدلال هایش. تعبیری جدید از اسلام به عنوان دینی جهانی و نه قبیله ای. چطور تابحال به این دید نگاه نکرده بودم؟ او بی تعصب صحبت میکرد و مرا به این نتیجه رساند که تعصب کورم کرده.
وقتی رسیدم خانه، ذهنم پر از سوال های جدید شده بود. روی تخت دراز کشیدم و چشم هایم را بستم. دستم را از لبه تخت آویزان کرده بودم که متوجه تکه کاغذی شدم. با بی حوصلگی برش داشتم و نگاهش کردم، بروشور کتابخانه تخصصی بنیاد مهدویت اصفهان بود…
ادامہ دارد…🌻
『⚘@khademenn⚘』
💛 #پروفایل_دخترونه💕
#حجـابیعنی🧕🏻
زیبـاییهـا؎مـنبـرا؎خــدا♥️
حجـابـــیعنـی🌱
خــدایـامیدانـمغیرتتــــــ🦋
بهمنوصفـــنـاشدنـیستـــ🙃
بـهاحــترامغیرتتــــ☁️
حجـابــــبرسرمیکنـم
#قربةالیاللہ 🌱
『⚘@khademenn⚘』