تصویر بالا متنی برای اثبات شهادت پیامبر(ص) با رویکرد فرقهگرایانه است که چند سال اخیر زیاد ترویج میشود. یکی از دوستان آن را برای بنده فرستاد و خواستار توضیح درباره آن شد.
🔹در پاسخ گفتم:
وقتی روایات را تقطیع و تفسیر به رای میکنند نتیجه اش همین است.
در یادداشت پاسخ به نقدها درباره شهادت پیامبر گفتم که در روایات متعددی اسماء بنت عمیس طراح و مجری دوا دادن به پیامبر معرفی شده است. همسر اول اسماء، جعفر بن ابیطالب بود و او سالهایی در حبشه همراه با شوهرش زندگی میکرد. پس در این روایت پیامبر(ص) اشارهای به نقش اسماء در دوا دادن به ایشان دارند.(البته اگر داستان لدود را بپذیریم)
از این گذشته نقلی را که در اینجا آوردهاند، در صحیح مسلم و بخاری و خیلی از کتابهایی که ردیف کردهاند، نیامده است و فقط داستان کلی دوا دادن در آنها آمده است. پس اینکه در تصویر میگوید "در صحیح مسلم است:..." مشخصا یک دروغ است.
این نکته را نیز بیافزایم که اصل این مطلب برگرفته از کتاب إغتيال النبی نوشته شيخ نجاح الطائی است که با استدلالهایی اینچنین درصدد اثبات شهادت پیامبر توسط همسرانش است و آن را به کتب اهلسنت ارجاع میدهد.(البته به غیر از ارجاعات دروغینی که در اینجا صورت گرفت)
به هر حال این روش فرقهگرایانه در اثبات گزارههای تاریخی از آنجا که ظاهری تحقیقی دارد، برای بسیاری تشخیص حق را دشوار میسازد.
......
@azadpajooh
🔸 چیزی به نام مجلس لعن خصوصی نداریم
✍مهدی مسائلی
وقتی موضوع لعن مطرح میشود معمولا بحث تفاوت لعن در مجلس خصوصی با لعن عمومی(یا لعن علنی) نیز داغ میشود.
در این میان سه نگاه میان شیعیان به وجود میآید:
اول؛ بعضی بدون هیچ محدودیت و قیدی طرفدار لعن هستند و آن را مساوی تبری میدانند.
دوم؛ بعضی با لعن آشکار و عمومی مخالفاند، اما لعن را در مجلس خصوصی جایز میدانند.
سوم؛ بعضی نیز فرقی میان لعن عمومی و خصوصی نمیگذارند و لعن را به هر صورتی نفی میکنند.
در جبههبندی درون مذهبی گروه اول(یعنی کسانی که هیچ محدودیتی برای لعن قائل نیستند) به عنوان برائتی، و گروه دوم و سوم به عنوان وحدتگرا شناخته میشوند.
برائتیها با هردو گروه وحدتگرا مخالف هستند و آنها را متهم به کوتاهی در تشیع یا خروج از آن میکنند.
البته هجمهها علیه گروه سوم (یعنی مخالفان مطلقِ لعن) بسیار بیشتر است و حتی گروه دوم(محدودکنندگان لعن) نیز گاهی آنها را متهم به کوتاهی در تشیع میکنند.
با این مقدمه، بارها از من سؤال شده است که آیا لعن در مجالس خصوصی را قبول دارم یا نه؟ یا لعن در جمع خصوصی جایز است یا نه؟
پاسخ به این سوال مقدماتی را میطلبد که به صورت مفصل در کتاب لعنهای نامقدس به آن پرداختهام، ولی به صورت خلاصه میگویم:
به صورت کلی لعنی به نام لعن خصوصی وجود ندارد؛ لعن یا فردی است یا عمومی. مصادیق لعن خصوصی که درباره آنها بحث و گفتگو میشود، همان لعنهای عمومی هستند که علاوه بر مخالفت با اخلاق اسلامی، با تبلیغ معارف تشیع و دستورات صریح ائمه نیز همخوانی ندارند. برای روشن شدن این بحث چند نکته را بیان کنم:
۱. لعن یک نوع دعاست، البته از نوع نفرین و دعا علیه افراد.
در دعا مخاطب ما خداست و باید با او سخن بگوییم. طبق روایات، مؤمن میتواند در مقام دعا و مناجات الهی تمام کسانی را که مُستحق نفرین الهی هستند، لعن کند؛ البته با این شرط که لعنشدگان استحقاق این نفرین را داشته باشند. اما اگر کسی دیگری را بدون دلیل یا از سرِ عنادِ شخصی لعن کند، آثار لعن یا نفرین به خودش باز میگردد. بر این اساس، فرد میتواند حتی پیامبران الهی را نیز لعن کند ولی مطمئناً آثار این لعن به خود او باز میگردد.
اما این حکم تنها مربوط به مقام مناجات است که مخاطب و شنونده لعن فقط خدا است. اما وقتی افراد دیگری به غیر از خدا نیز شنوندهی لعنِ ما شوند، این لعن از حالت فردی خارج میشود و صورت عمومی پیدا میکند؛ تفاوتی نمیکند که شنونده لعن یک نفر باشد یا صد نفر. مثلاً اگر کسی به صورت فردی امام علی(ع) را لعن کند، حکمی اجتماعی برای این لعن وجود ندارد، چون مخاطب او فقط خداست و به صورتِ اجتماعی، توهینی تحقق پیدا نمیکند، ولی اگر این لعن در جمع یک یا دو نفر بیان شود، در صورت اقامه شواهد و مدارک، حکومت اسلامی او را محاکمه میکند و در دادگاه متهم به دشنامگویی به ائمه(ع) میشود، هرچند این ادعا را داشته باشد که امام علی(ع) را مستحق لعن میدانسته و از نظر خودش کار خلافی انجام نداده است.
همین صورت درباره افراد مورد احترام اهلسنت نیز جاری است، کسی که آنها را در جمع دیگران لعن میکند، توهین مذهبی انجام داده است، هرچند او کارش را اینگونه توجیه کند که من آنها را مستحق لعن میدانم؛ همچنانکه تفاوتی نمیکند که لعن او در جمع یک نفر باشد یا صد نفر.
۲. تجویز لعنِ خصوصی عاملی برای تقویت و گسترش لعن عمومی است، چون کسانی که لعن خصوصی را قبول دارند معمولا به صورت محتوایی با لعنهای عمومی مشکلی ندارند و فقط انتشار عمومی آن را فعلا به مصلحت نمیدانند. این افراد گاهی خودشان نیز از سر بیموالاتی یا غفلت، به لعن عمومی دست میزنند.(موارد رسانهای شده آن فراوان است)
از این گذشته، به صورت عملی تفکیک لعنِ خصوصی از عمومی نیز امکانپذیر نیست، یعنی وقتی که لعن از حالت فردی خارج شد و کسی غیر از خدا شنوندهی آن شد، امکان انتشار عمومی و اجتماعی پیدا میکند و تبعات ایجاد توهین مذهبی برای آن محتمل است.
۳. در روایات ائمه(ع) لعنِ عمومی یا حتی خصوصی وجود ندارد و گزارشهایی که بعضی به آنها استناد میکنند(هرچند بسیاری از آنها ضعیف و نامعتبرند) همگی حکایت از لعنِ فردی دارند که مخاطب آن فقط خداست. این نشان میدهد موضع ائمه(ع) دراینباره آنقدر روشن بوده است که جاعلان نیز نتوانستهاند بگویند آنها در جمع مردم یا حداقل خواص اصحابشان، خلفا را لعن کرده یا شیعیان را به مجلسِ خصوصیِ لعن خلفا توصیه کردهاند.
به دیگر سخن، بر فرض صحت صدور این لعنها از ائمه(ع)، آنها هیچگاه بهقصد توهین به مقدسات اهلسنت و برانگیختن فضای خصومت مذهبی بین شیعه و سنی بیان نشدهاند و فراتر از این، اصلا امکان ایجاد توهین مذهبی را نداشتهاند. درحالیکه لعن خصوصی که هماکنون مورد مباحثه شیعیان است امکان ایجاد توهین مذهبی را دارد.
.....
@azadpajooh
🔹نُهمربیع مناسبتی برگرفته از فرهنگ غالیان
✍مهدی مسائلی
روز نهمربیعالاوّل نزد بعضی از شیعیان به روز کشته شدن خلیفهٔ دوم شهرت یافته است. اما با رجوع به کتابهای تاریخی به این مطلب میرسیم که تمامی آنها به اتفاق اواخر ماه ذیالحجه را بهعنوان ایام کشتهشدن خلیفه دوم معرفی نمودهاند و هیچ منبع تاریخی، ماه دیگری را برای این واقعه ثبت نکرده است.
افزون بر این بسیاری از بزرگان و علمای شیعه نیز هنگام بحث از قتل خلیفهٔ دوم، تاریخ آن را در ماه ذیالحجه دانستهاند و حتی بعضی با صراحت قتل او در روز نهمربیع را نادرست دانستهاند. (برای مطالعه بیشتر به کتاب نهمربیع جهالتها خسارتها مراجعه شود)
اعتقاد به کشتهشدن خلیفه دوم در روز نهمربیع مستندی جز روایتی معروف به «رُفعالقلم» ندارد. این روایت به یکی از اصحاب امام هادی(ع) به نام احمد بن اسحاق نسبت داده شده است و از طریق او و از قول امام فضیلتهایی را برای این روز بر میشمرد.
در ارزیابی این روایت باید گفت منبع نقل آن، کتابهای متأخر شیعه مربوط به بعد از قرن هفتم و هشتم قمری هستند که اتقان و اعتبار روایی ندارند. سند این روایت نیز از جهات مختلفی ضعیف و غیرقابل اعتماد است و افزون بر وجود راویان ناشناختهای که منحصر به این روایت هستند، افتادگی تعدادی از راویان نیز بر ضعف آن میافزاید.(رک: نهمربیع جهالتها خسارتها، ص۲۲-۳۷)
اما نکته مهم اینکه طبق تحقیقات انجام شده، روایت نهمربیع برگرفته از کتابهای غالیان نُصیریه است که امروزه به اسم علویون در سوریه شناخته میشوند. شواهدی در متنِ آن نیز این مطلب را تأیید میکنند. یادکرد از نهمربیع در منابع نُصَیریه مربوط به قرن سوم قمری و اوایل پیدایش این فرقه است. یکی از منابع متقدم نُصَیریه که به تفصیل به این موضوع پرداخته است، کتابی معروف به «مجموع الاعیاد» نوشته ابیسعید میمون بن قاسم طبرانی نُصیری( 358-426هـ / 970-1035م) است. وی در ابتدای این کتاب نهمربیع را در کنار نوروز و مِهرگان (جشنی باستانی در شانزدهم مهرماه) از اعیاد فارسی برمیشمارد و سپس در یک فصل مُجزا دو روایت و دو دعا درباره این روز میآورد. یکی از این دو روایت تقریباً همان روایتِ مشهورِ رُفِعَالقَلَم است که به کتب شیعه راه یافته است. روایت دیگر که اعتقاداتی همچون تناسخ در آن وجود دارد، نیز با اين روايت از جهت گزارشگری همسنخ است و از یک منشأ داستانپردازی برخوردار است. (طبرانی، مجموعالاعیاد، برلین: ۱۹۴۶، ص۱۳۱-۱۴۸)
به نظر میرسد کمرنگ بودن گزارههای غالیانه مربوط به خداباوری امامان یا اموری همچون تناسخ علت راهیابی روایت رُفِعَالقَلم از منابع نُصیریه به کتب شیعه بوده است. همچنین ناشناخته بودن اکثر راویان آن، و وجود یک راوی اهلسنت و یک راوی شیعه (احمد بن اسحاق)، نیز احتمالا در حساسیتزدایی از آن و راهیابیاش به منابع متأخر شیعه بیتاثیر نبوده است.
البته با دقت در متن این روایت، خصوصیات مربوط به غُلات نُصَیریه در آن مشهود است. زیرا در نقلی از آن آمده است که راویانش درباره ابوخطاب که یکی از بزرگان و اصحابِ سِرِ غُلات است، با هم اختلاف داشتند و از این جهت به احمد بن اسحاق مراجعه کردند. افزون بر این، میدانیم که غلات در کنار ترویج اعتقاد به خداباوری امامان، به ترویج فرهنگ گذر از شریعت و لااُبالیگری نیز میپرداختند. در فرازی از این روایت که نامگذاریاش به رفعالقلم نیز بدینخاطر است، به نقل از پیامبر(ص) به خدای متعال چنین نسبت میهد:
«به فرشتگان نویسندهٔ اعمال دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همهٔ مردم(خَلق کُلُّهُم) بردارند و هیچ چیزی از گناهان آنان را ننویسند، به کرامت تو و وصیت.»
بر اساس این فرازِ غالیانه قلم تکلیف از تمام خلق، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، سه روز برداشته میشود و هیچ کدام از گناهان و خطایای آنها ثبت نمیشود.
متأسفانه بعضی که به مناسبت پایهگذاری شده توسط این روایت دلبستهاند، تلاش زیادی در توجیه این تعبیر غالیانه دارند، و بدون توجه به منبعِ اصلی آن، گاهی آن را با عنوان مهلت در توبه توجیه میکنند و گاهی آن را با شفاعت تطبیق میدهند. مواردی که نه با ظاهر این فراز همخوانی دارد و نه با سایر نصوص قرآنی و روایی موافقت دارد.
در مجموع باید گفت از همان ابتدای پیدایش جریان غالیانهی نُصیریه، نهمربیع در میان آنها به عنوان یک عید معروف بوده است و سپس به مرور به آثار شیعه وارد شد. در زمان صفویه، با بالاگرفتن منازعات مذهبی شیعه و سنی، ترویج این مناسبت قوت بیشتری در شیعه پیدا کرد و با حمایت پادشاهی صفوی، بعضی از عالمان نیز به دفاع از آن پرداختند، به گونهای کمکم مناسبتی با عناوینی همچون عیدالزهراء،عُمرکشون و... در فرهنگ مذهبی شیعه نفوذ پیدا کرد. البته در سالیان اخیر آگاهی و هوشمندی جامعه شیعه جلوی تبلیغ بیشتر آن را گرفته است.
@azadpajooh
⚡️اتهام افراط در وحدتگرایی
✍مهدی مسائلی
طبق یک قاعدهی کلی فعالیت در عرصه وحدت اسلامی همواره اتهام عدول از اندیشهی مذهبی را در پی داشته است؛ زیرا ذائقهی طرفداران مذهب بیشتر تمایل به مخاصمه و جدال و ابراز تمایز با مخالفان مذهبی دارد تا گفتگو و صلح و همگرایی با آنها. از این رو با تندرویهای درون مذهب مُدارا میکنند و آن را به پای حمایت از مذهب میگذارند، ولی به تقریب و اتحادگرایی نظر سوء دارند و آن را عامل تضعیف مذهب میدانند.
اما چند سالی است که این اتهامها از ناحیه کسانی به فعالان عرصه وحدت اسلامی زده میشود که خود را طرفدار انقلاب اسلامی میدانند. بدیهی است که این عده به واسطهی راهبُردی بودن موضوع وحدت اسلامی در تفکر انقلاب اسلامی، طیف متهم شده را طرفدارِ افراطیِ وحدت اسلامی و خود را طرفدار اصیل یا معتدل وحدت اسلامی معرفی کنند.
حال سؤال این است که: طرفداری از وحدت اسلامی به چه معناست و چه اقتضائات و لوازمی دارد؟ آیا صرفاً با تکرار لفظ وحدت اسلامی و طرح شعاری آن، کسی طرفدار وحدت میشود؟
نهایت مطلبی که این افراد در بیان لوازم وحدت اسلامی بیان میکنند، این است که نباید به اهلسنت توهین مذهبی کرد و غیر از این، هیچ رفتار تبلیغی دیگری با وحدت اسلامی تعارض ندارد. به دیگر سخن از نگاه آنها کسی که به اهلسنت توهین مذهبی نمیکند، طرفدار وحدت اسلامی است؛ و کسانی که لوازمی بیش از این برای تحقق وحدت اسلامی مطالبه میکنند، طرفدار افراطی وحدت اسلامی هستند.
البته آنها تعریف خاص و گزیدهای از توهین مذهبی نیز دارند و تنها دشنامهای صریح را مصداق توهین میدانند. بر این اساس، بسیاری از مصادیق لعن را توهین مذهبی تلقی نمیکنند، در حالی که لعن نزد عرف جامعه به عنوان یک توهین شناخته میشود و اگر کسی به مقدسات و افراد مورد احترام شیعه نیز لعن کند، توهین مذهبی به حساب میآید.
همچنین این افراد گردآوری و انتشار مجموعههایی از مطاعن و عیبهای خلفا را نیز خلاف وحدتگرایی نمیدانند و از آن به عنوان اقدامی علمی یاد میکنند. درحالیکه این اقدامات که با هدف تقابل و مخاصمه مذهبی انجام میشود، بیش از آنکه کسی را هدایت کند، لجاجت و تنفر طرف مقابل را برمیانگیزد و آنها را نیز به تقابل به مثل فرا میخواند.
در مجموع از نگاه این افراد برای التزام عملی به وحدت اسلامی، تنها موظف به اجتناب از دشنامگویی نسبت به اهلسنت و خلفای آنها هستیم.
با این رویکرد این افراد اختلاف مذهبی بین شیعه و سنی را تا آستانهی جنگ مذهبی پیش میبرند ولی به گمان خودشان اقدامات آنها همچنان در راستای وحدت اسلامی است. در حالی که رویکرد تبلیغی این جریانها در تقویت گُسَستها و فاصلهها میان شیعه و اهلسنت است. در واقع آنها اثبات هویت تشیع را در تقویت تضاد شیعه با اهلسنت میبینند، نه در تبلیغ آموزهها و امتیازاتی که امامان اهلبیت(ع) در تبیین دین اسلام داشتند. از این رو میکوشند تا یک شیعه نهایت فاصله را از یک سنی داشته باشد و درباره هر نقطه اشتراکی میان آنها تشکیک میکنند. بر این اساس، توحید اهلسنت را توحید توهمی عنوان میکنند؛ به واسطهی عدم اعتقاد اهلسنت به امامت اهلبیت(ع)، محبت آنها به اهلبیت را غیرواقعی میدانند، ولی معتقدند که از اصول وحدت اسلامی نیز تخطی نکردهاند.
حال سؤال اینجاست که طلبه و دانشجوی انقلابی که در پای چنین منبرهایی اندیشه و انگیزه خویش را شکل داده است، چگونه میخواهد در تعامل با اهلسنت، به پیگیری امور وحدت اسلامی بپردازد؟ آیا پیگیری وحدت اسلامی توسط چنین افرادی صورت واقعی دارد؟
به روشنی پیدا است که وحدت اسلامی از نگاه کسانی که اشتراکات حداقلی با اهلسنت را حتی در مقوله توحید نمیپذیرند، وحدتی تاکتیکی است. میدانیم که مقام معظم رهبری در سالهای اخیر بارها به نفی وحدت تاکتیکی اندیشه انقلاب اسلامی پرداختهاند و مراحل مختلف آن را تبیین کردهاند و بالاترین مرحلهی وحدت اسلامی را تمدّن نوین اسلامی دانستهاند. اما مسیری که این عده میروند برای غلبهی مذهبی شیعه بر سایر مذاهب اسلامی ریلگذاری شده است نه وحدت شیعه و سنی در ذیل اسلام.
فشردهسخن اینکه نباید با برداشت نادرست از تمجید بزرگان درباره تبلیغ و گسترش معارف اهلبیت(ع) در زمان صفویه، رویکرد فرقهای و سلبی این دوره را الگو قرار داد و با این رویکرد وحدت اسلامی را نیز پیگیری کرد.
محققا وحدت اسلامی به معنای کوتاهی در اندیشه مذهبی نیست ولی با روش تبلیغی فرقهگرایی و تقابل مذهبی، وحدت اسلامی مسئلهای شعاری و تاکتیکی خواهد بود.
عالمی که اولویت و جهتگیری تبلیغی دینی او، مخالفت مذهبی با سایرمسلمانان است، تولیدات مذهبیاش نیز در همین راستا است. وحدت اسلامی برای چنین شخصی محدود به هفته وحدت است که مصاحبهای بکند، با اهلسنت عکسی بگیرد و از برادری سخن بگوید.
.......
@azadpajooh
🔹نفوذ تفکر برائتی اخباری در هیئتها و فضای مجازی
✍مهدی مسائلی
در سالهای اخیر شاهد پررنگ شدن تبلیغات مذهبی جوانانی هستیم که بر اساس روش تبلیغ مذهبی، برائتی اخباری نامیده میشوند. این جوانان معمولا تحصیلات دینی به صورت حوزوی یا دانشگاهی ندارند و رویکرد فکریشان بیشتر تحت تأثیر بعضی از هیئتها یا گروههای مجازی است. مداحان بیشترین تأثیرگذاری را بر این قشر دارند و بعضی از آنها چنین تفکراتی را در هیئتها تبلیغ میکنند. بعضی از منبریون نیز در ترویج این افکار کوشا هستند.
تعبیر برائتی عنوانی است که آنها برای تمایز خود از دیگران به کار میبرند و از نگاهشان یک وصف پسندیده و هویتساز به شمار میآید. ولی تعبیر اخباری، عنوانی مطابق با سلوک دینی آنهاست که آن را کمتر به کار میبرند. در ادامه نقدی کوتاه بر این دو عنوان خواهیم داشت:
۱. عنوان برائتی: هویت برائتی این افراد صورتی تاریخی دارد و تنها در مواجهه با موضوع خلافت و امامت در صدر اسلام تعریف شده است. برایناساس، تقابل حق و باطل در روزگار کنونی، به اختلاف و قضاوت تاریخی و فرقهای منحصر میشود و مسلمانانِ اهلسنت، ازآنجهت که نگاهی متفاوت به وقایعِ صدر اسلام دارند، بهعنوان دشمنِ اصلی شیعه معرفی میشوند. به دیگر سخن، در این نگاه، مخالفان ولایت در زمان حاضر فقط مسلمانانِ سنی هستند که به موضوع امامت اهلبیت(ع) اعتقادی ندارند؛ اما سلطهگران جهانی یا صهیونیستها دشمن ولایت بهحساب نمیآیند؛ زیرا هیچ اظهارنظری دربارهٔ مباحث تاریخی صدر اسلام ندارند. مواضع این جریان در برابر اتفاقات جنگ اخیر غزه جنبههایی از این تفکر را آشکار کرد. در کنار سکوت بسیاری از این افراد در برابر جنایتهای صورت گرفته، بعضی از آنها فقط از جهات انسانی با جنایات صهیونیستها مخالفت کردند، و بُعدِ برائتی این تفکر نتوانست موضعگیری آنها را در قبال این وقایع رقم بزند بلکه حتی به تولید شبهاتی دربارهٔ رویکرد مذهبی مردم غزه نیز پرداختند.
حقیقت اینکه برائت یکی از فروع مهم دینی است اما نه برائتی که براساس تعصب مذهبی شکل گرفته است و افراد را از نگاه به واقعیت حق و باطل در زمان کنونی دور میکند. در واقع این برائت همان برائتی است که یهود و مسیحیت نسبت به یکدیگر داشتند و هرکدام بهشت را اختصاصی خودشان میدانستند اما قرآن با نفی آن، بر ملاکهای حقیقی تبعیت از حق و اجتناب از باطل تأکید میکند. از این گذشته، تبری از باطل مقدمهای برای اثبات حق و سلوک الهی است، اگر نفی و سلب در دین آنقدر برجسته شود که جای اثبات دین را بگیرد، خود یک انحراف به شمار میآید. همچنین در رویکرد این جریان عمل به تبری فقط در بدگویی از افراد حقیقت پیدا میکند، و نفی صفات و افعال و روشهای باطل در آن محوریت ندارد،این موضوع دو معضل دینی را ایجاد میکند:
اول: تبری را تبدیل به توهین و دشنامگویی نسبت به افراد مورد احترام مذاهب و ادیان دیگر میکند، و خشونت گفتاری در دینداری پررنگ میشود.
دوم: تبری نمیتواند فرهنگساز باشد و به صورت عَمَلی تأثیری در تربیت دینی ندارد.
از جهتی دیگر، از آنجا که هویت برائتی این افراد با بود و نبودِ عنوان مذهب گره خورده است، گمان میکنند که با افراط در شعائر و مناسک مذهبی، حضور مذهب را در زندگی اجتماعی تقویت و پررنگ میکنند. از این جهت دستورات دینی و مناسک عبادی اسلام در دینداری این افراد ظهور و جلوه کمتری پیدا میکند.
۲. سلوک اخباری: اخباریون جریانی در شیعه بودند که تنها منبع دستیابی به احکام دینی را مراجعه به روایات امامان(ع) میدانستند و استنباطهای اجتهادی را نمیپذیرفتند. فارغ از نقدها نسبت به اخباریون، آنها در گذشته جریانی عالمانه بودند که آگاهی کافی نسبت به علوم دینی و مبادی آن داشتند، ولی سلوک اخباری که در هیئتها یا فضای مجازی ترویج میشود، در واقع فاصله گفتن از علما و برداشتهای تخصصی با توهم تبعیت مستقیم از اهلبیت(ع) است. این موضوع انحرافات زیر در پی دارد:
- ناکافی بودن اطلاعات آنها درباره اسناد روایات موجب تمسک به احادیث نامعتبر میشود. ضعف در فهم روایی و عدم تتبع نیز این انحراف را دوچندان میکند.
- آنها هر نقل روایی را خود اهلبیت(ع) تلقی میکنند و کسانی که نظر متفاوت با برداشت روایی آنها دارند، به مخالفت با اهلبیت(ع) متهم میکنند.
- مرجعیت گریزی و نفی مراجعه به عالمان چالش دیگری است که این تفکر ایجاد میکند. همراهی با علما و مدح آنان نیز در حیطهای است که با اندیشههای آنان زاویه ندارند. به تعبیر دیگر از علما به مؤید نظراتشان استفاده میکنند.
در مجموع، اکنون رویکرد برائتی اخباری، سلوکی برای گسترش افراطگری در شیعه است که بسیاری از جوانان پرشور و علاقهمند به اهلبیت(ع) درگیر آن شدهاند و توسط بعضی مداحان، فعالان فضای مجازی و حتی شخصیتهای ورزشی ترویج میشود.
.....
@azadpajooh
@okhowahmag
13.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جناب حامد کاشانی در کلیپ بالا سخنان و اشعاری را به محمد بن ابیبکر نسبت میدهد که در منابع شیعه نیز سند و منبع مشخصی ندارد و فقط گفته شده "بعض الأفاضل" آن را نقل کردهاند. پس این سخنان نه تنها قابلیت احتجاج برای اهلسنت ندارد بلکه برای شیعه نیز مطلبی نامعتبر است.
تردیدی نیست که محمد بن ابیبکر از خواص یاران امام علی(ع) و در یاری آن حضرت به شهادت رسید ولی صبحتهای که جناب کاشانی بیان میکند صراحتا بیاحترامی به عقاید اهلسنت و توهین بشمار میآید. اما جالب اینجاست که به زعم این آقایان چنین صحبت کردن منافاتی با وحدت اسلامی ندارد و نوعی مباحثه علمی است، اما کدام مباحثه و کدام علم؟!
متأسفانه ایشان و دیگران سخنان فرقهای و منازعه برانگیز را به اسم تحقیق و پژوهش توجیه میکنند، در حالی که سخنانشان نه برمدار پژوهش است و نه مصالح دینی.
*این کلیپ در کانال ایشان منتشر شده است
.......
@azadpajooh
⚡️گزارش نقدی پر چالش میان ناقدین
مکتوب صحبتهای نشست نقد کتاب
«سب و لعن در تاریخ اسلام و رویارویی اهلبیت(ع) با آن»
را میتوانید در لینک زیر مطالعه کنید:
https://fa.abna24.com/story/1492997
این توضیح و حاشیهنگاری را اضافه کنم که بنده در نقد این کتاب، در پی نفی سب و لعن از ساحت ادبیات مذهبی بودم ولی جناب عبدالمجید اعتصامی به دنبال اثبات بهرهگیری از لعن و سب در تبلیغ دین و مذهب بود. در ابتدا بنده نقدهایی را درباره تناقضات محتوایی کتاب بیان کردم و سپس نوبت به جناب اعتصامی رسید. ایشان بر بعضی از نقدها صحه گذاشتند ولی از آن برای اثبات سب و لعن در ادبیات دینی بهره گرفتند.
اینجا بود قسمت دوم نقدهای من و ایشان تبدیل به گفتگویی پرچالش میان دو ناقد شد تا جایی که حاضران آن را به مناظره تشبیه کردند.
.........
@azadpajooh
⚡️انتشار ویراست جدید کتاب «فرهنگ اصطلاحات طلاب»📚
نویسنده: مهدی مسائلی
قطع رقعی/۲۱۶صفحه/نشر آرما
🔻ادبیات علمی و دینی حوزه و فضای سنتی آن، اصطلاحاتی را به وجود آورده است که آگاهی از آنها میتواند برای مخاطبان حوزوی و غیرحوزوی جذاب باشد. بعضی از این اصطلاحات به فضای اجتماعی نیز راهیافتهاند و در گفتگوهای عمومی به کار بسته میشوند. تحولات دینی و اجتماعی نیز موجب فاصلهگرفتن طلاب تازهوارد از فضای سنتی حوزهها شده است و بعضی از تعابیر و اصطلاحات برای آنها نیز مبهم است.
کتاب فرهنگ اصطلاحات طلاب ضمن معرفی ادبیات گفتاری حوزههای علمیه، بسیاری از خصوصیات صنفی، آموزشی، تبلیغی و پژوهشی و... طلاب و حوزهها را تبیین میکند. موضوعی که در ویراست قبلی، بعضیها از آن به عنوان افشای اسرار حوزهها و طلاب یاد میکردند اما نویسندهی کتاب آن را ابهامزدایی از حوزه و زمینهای برای شناخت مردم از فرهنگ حوزوی میداند. در ویراست جدید این کتاب حدود 190 واژه جدید به آن افزوده شده است. در بعضی اصطلاحات جدید نیز همچون گذشته چاشنی طنز وجود دارد و خواندن آنها را برای مخاطبین شیرین میکند. ویراست جدید کتاب در گروه سرو( مطالعات اجتماعی شیعه) در نشر آرما قرار گرفته و منتشر شده است.
🛒 خرید اینترنتی:
سایتهای چهارسوق، سیبوک و ایرانکتاب
توزیع: ققنوس ۰۲۱۶۶۴۰۸۶۴۰
📮میتوانید با پیام به ادمین کانال نیز این کتاب را تهیه کنید.
.........
@azadpajooh
⚡️مدخل استخاره در کتاب «فرهنگ اصطلاحات طلاب»/ از استخاره تا سرکتاب باز کردن
✍مهدی مسائلی
در ویراست دوم کتاب فرهنگ اصطلاحات طلاب حدود 190 اصطلاح و مدخل به آن افزوده شده است. یکی از مدخلهای جدید آن، عنوان «استخاره» است. استخاره اگرچه جایگاه اصیل و مستحکمی در میان تعالیم دینی اسلامی ندارد ولی امروزه به یکی از مشغلههای روحانیت شیعه تبدیل شده است و تعامل بعضی از مردم با روحانیت تنها از طریق استخاره گرفتن است. از این رو سعی کردهام در این کتاب توضیح بیشتری دربارهی آن داشته باشم و تقریبا شش صفحه از کتاب را به این مدخل اختصاص دادهام. در اینجا ضمن توضیح درباره معنا و مفهوم استخاره، تأکید شده که معنای اصیل استخاره در اسلام طلب خیر از خداوند و نوعی دعا است. سپس به توصیف انواع استخاره پرداختهام و طبق رویکرد کلی کتاب، با بیانی صریح جزئیات و ابعاد استخاره با قرآن، تسبیح و ذاتالرقاع (استخاره با ورقهها) ترسیم شده است. در قسمتی از این توضیحات آمده است: «استخاره در همه روشها نیاز به واسطه و نائب ندارد و هرکسی میتواند برای خودش استخاره کند. حتی بعضی از فقها در انجام استخاره برای دیگران تردید کردهاند... با این حال، بیشتر مردم ترجیح میدهند که استخاره به وسیله یک روحانی و عالم دینی برای آنها انجام شود. یکی از علل این امر دشوار بودن برداشت خوب یا بد از آیات قرآن است. افزون بر این در نگاه مردم، شخصیت عرفانی عالم دینی نیز در برداشت اسرار غیبی از آیات قرآن تأثیرگذار است... اما در واقع استخاره با استفاده از تسبیح یا برگهها و حتی قرآن، نوعی قرعهانداختن است که فرد با تبرک به قرآن و درخواست از خداوند، قرعه نیکو و بهتر را طلب میکند... ایندر حالی است که در استخارههای رایج در میان روحانیون شیعه، خصوصا در استخاره به قرآن، گاهی استخاره از صورت قرعه خارج میشود و صورت آیندهنگری و بیان اطلاعات غیبی از آینده را پیدا میکند...»
سپس توضیحی درباره روشهای مختلف استخاره با قرآن و تسبیح و نحوه استخراج خوب و بد از آنها دادهام که شاید آموزش کافی برای انجام استخاره نیز به شمار میآید. در انتهای این بخش نیز آمده است: « ...بعضی از علما از استخاره کردن با قرآن پرهیز میکنند و فقط با تسبیح استخاره میکنند. بیشتر روشهای استخاره با تسبیح را به امام زمان(ع) نسبت میدهند ولی اسناد یا کیفیت گزارش این نقلها از امام زمان(ع) مشخص نیستند. در مجموع هیچکدام از روشهای استخاره با قرآن یا تسبیح از جهت حدیثشناسی دارای اسناد معتبر و صحیح نیستند.» کتاب در اینجا پاورقیهای متعدد و مفصلی دارد که استنادات و توضیحات اضافی را در خود جای داده است.
درباره زمان انجام استخاره نیز آمده است: «بعضی از علما زمانهای خاصی را برای استخاره بیان میکنند... درحالیکه زمان خاصی برای استخاره بیان نشده است و تنها میتوان گفت بعد از نماز، زمان بهتری برای انجام استخاره است.»
در ادامه به تکلیف عملی مردم درباره استخاره پرداخته شده و آمده است: «استخاره حکم واجبی را برای انسان به وجود نمیآورد و بیشتر علما بر این اعتقادند که عمل به استخاره واجب نیست با این حال معمولا توصیه میکنند که حتىالامکان با آن مخالفت نشود یا برای مخالفت با استخاره، زمانی بگذرد یا شرایط تغییر کند...» سپس از اصطلاحات «خوب»، «بد»،«میانه»، «استخاره برای انجام»، «استخاره برای ترک» و... سخن به میان آمده است و نحوه نتیجهگیری از آنها بیان شده است.
در بخش انتهایی این عنوان نیز درباره بهرهگیری سیاسی و اجتماعی از استخاره، وسواس در انجام استخاره، شوخیها و لطیفههای استخاره صحبت شده است.
اما مطلبی که آنجا نگفتهام و اینجا اضافه کنم اینکه: قسمت زیادی از استخارههای متداول کنونی تفاوتی که با سرکتاب بازکردنی که رمالها انجام میدهند، ندارد. زیرا همانگونه که بیان شد استخاره اگر بخواهد وجه دینی درستی داشته باشد، نوعی قرعه انداختن است. در معنای قرعه، استخاره توضیح ندارد، یا خوب است یا بد؛ حتی نمیتوان گفت استخاره «خیلیخوب» است یا «خیلی بد». چون قرعهانداختن میان دوطرفِ انجام و ترک «خیلی خوب» و «خیلی بد» ندارد. اما سرکتاب بازکردن توضیح دارد، گاهی توضیحش آنقدر فراوان است که انسان را به شگفت میاندازد و هیجان زده میکند! متأسفانه عدهای از روحانیون کار را به جایی رساندهاند که بعضی از مردم تمام کارهایشان را بر مبنای گرفتن استخاره انجام میدهند، چرا که میخواهند به جای کسب علم و آگاهی و سپس توکل به خداوند متعال در انجام کارها، به ریسمان آیندهبینیِ استخاره چنگ زنند و به جای اطمینان به خداوند و توکل بر او، قلبشان را با استخاره آرامش دهند. در این میان بعضی از روحانیون شیعه نیز به جای حل مشکلات دینی مردم به فال بینی و سرکتاببازکردن برای آنها مشغولاند.
.......
@azadpajooh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز ۱۲ آذر در مدرسه میرزا جعفر در حرم رضوی مراسمی با عنوان "مراسم بزرگداشت روز تحویل پیراهن امام حسین (ع) به حضرت زینب کبری(س)" برگزار میشود که گفته شده "٢٥٠ نفر از محققين، شعرا و مادحين اهل بيت(ع)" در آن حضور دارند.
این مراسم بر پایه داستانی با این مضمون برپا میشود که: پیراهنی بهشتی برای حضرت ابراهیم فرستاده شده بود که او را از آتش نمرود حفظ نمود، این پیراهن همان پیراهن یوسف است که یعقوب را بینا ساخت و دست به دست به پیامبر اکرم(ص) رسید. حضرت زهرا سه روز قبل از وفاتشان آن را به زینب دادند و فرمودند هر وقت حسین آنرا مطالبه کند ساعتی بعد به شهادت میرسد.
اما این داستان اصل و ریشه تاریخی و روایی ندارد و اولین بار حدود ۱۰۰ سال پیش توسط بعضی از روضهخوانها به کتابی راه یافته و منبع روضهخوانی شده است. آنچه در منابع تاریخی آمده است این است که امام حسین قبل از نَبَرد شلواری کهنه طلب کردند که بعد از شهادتشان غارت نشود، چند شلوار آوردند حضرت یکی را پسندید، آن را نیز پاره کردند تا چشم طمع از آن برداشته شود.
ظاهرا آنقدر مناسبت کم داریم که عدهای به فکر مناسبتسازی بر اساس روضههای جعلی افتادهاند.
......
@azadpajooh
⚡️اختلاف در ولادت و سن حضرت فاطمه(س)
✍مهدی مسائلی
در میان شیعیان معروف است که حضرت فاطمه زهرا(س) در سال پنجم بعثت به دنیا آمدند، در نُه سالگی ازدواج کردند و در هجده سالگی از دنیا رفتند.
این تاریخ برگرفته از دو روایت در کتابهای کافی و دلائلالامامه است.
اما در منابع تاریخی دربارهی سن آن حضرت اختلاف نظر وجود دارد و ولادت ایشان را تا هفده سال قبلتر از این تاریخ نیز گزارش کردهاند. در قول مشهور تاریخی، ولادت ایشان را پنج سال قبل از بعثت گزارش کردهاند که با این احتساب، ایشان در سن ۱۸ سالگی ازدواج نمودند و در سن ۲۸ یا ۲۹ سالگی از دنیا رفتند.
برای هر دو نظر- یعنی ولادت پنج سال قبل از بعثت یا پنج سال بعد از آن- مؤیدات و قرائن دیگری وجود دارد. اما نکته مهم این است که معمولا نظر اول را به شیعه و نظر دوم را به اهلسنت نسبت میدهند. با این حال، برای نظر دوم استنادی به اهلبیت(ع) نیز وجود دارد. مسعودی تاریخنویس نزدیک به تشیع- که بسیاری او را شیعه دانستهاند- در کتاب التنبیه و الاشراف مینویسد:
در سن فاطمه نیز اختلاف هست جمعی گفتهاند وقت وفات سی و سه سال داشت بعضی دیگر بیست و نه سال گفتهاند و این گفتار بیشتر اهلبیت و شیعیان آنهاست. کمتر از این نیز گفتهاند.
(التنبیه و الاشراف، ص ۲۸۸ و ترجمه آن، ص۲۶۴.)
از این گذشته در بعضی منابع شیعی نیز ولادت حضرت فاطمه(س) همزمان با بازسازی کعبه گزارش شده است که این سخن مؤیدی بر نظر دوم است، چون این بازسازی پنج سال قبل از بعثت اتفاق افتاده است.
به هر حال، این تاریخ بسیاری از
ایرادات عرفی درباره سن حضرت را برطرف میکند، در حالیکه بر اساس نظر اول یعنی هجدهسالگی ایشان در هنگام وفات، لازم است که بارداری مادرشان حضرت خدیجه را در سن ۵۹ سالگی توجیه کرده یا از سن ایشان نیز بکاهیم؛ همچنانکه ازدواج حضرت فاطمه در سن نُه سالگی و بارداریشان در این سن، از شبهات عرفی این قول است.
البته نظری دیگر نیز در اینجا وجود که خالی از قوت نیست و آن ولادت حضرت فاطمه(س) در سال اول یا دوم بعثت است که بر اساس آن، ایشان در هنگام ازدواج حدودا ۱۳ ساله بودند و در ۲۳ سالگی از دنیا رفتند.
این قول شواهد و قرائن متعددی دارد و توسط یعقوبی تاریخنویس شیعی و شیخ مفید در کتاب مسارالشیعه گزارش شده و مورد اذعان شیخ طوسی و ابن عبدالبر و طبرسی نیز است. ایراداتی همچون تضاد با بعضی از فضائل فاطمه(س) نیز در آن وجود ندارد.
🔸برای مطالعه بیشتر در اینباره پیشنهاد میکنم این مقاله علمی پژوهشی را بخوانید:
"واکاوی سن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در آثار مورخان متقدم مسلمان؛ با تکیه بر روایات ابنسعد (د.230ق)"
.............
@azadpajooh
⚡️بررسی روایت خانهنشینی زنان
✍مهدی مسائلی
روایتی به نقل از حضرت فاطمه(ع) معروف است که: «خَيْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ؛ خوب براى زنان آن است كه مردان را نبينند و مردان نيز آنها را نبينند.»
بعضی از علما از این روایت برای اثبات دو موضوع بهره میگیرند: ۱. توجیه حجاب حداکثری برای زنان(حتی پوشاندن صورت و دستان). ۲. مطلوبیت خانهنشینی زنان و عدم حضور آنان در اجتماع.
بعضی دیگر نیز مفاد این روایت را مربوط به کمال زن میدانند یا آن را مقید به عدم ضرورت میکنند، ولی با این حال، این عده نیز انزوای زنان یا حجاب حداکثری را کمالی برای زنان در نظر میگیرند.
اما قبل از هر سخن درباره معنای این روایت، ابتدا باید صحت صدور آن را بررسی کنیم و ببینیم آیا انتساب این روایت به حضرت فاطمه(ع) حجیت علمی و دینی دارد؟
همراه این روایت داستانی نقل شده که توضیحش چنین است: از امام علی(ع) نقل شده که گفتهاند: روزى نزد پيامبر بودیم که ایشان از ما سؤال كرد: «چه چیزی براى زنان خوب است؟» كسى نتوانست پاسخ گويد. من اين واقعه و پرسش پیامبر را برای فاطمه نقل کردم، او گفت: «ولى من مى دانم: خوب براى زنان آن اسـت كـه مردان را نبينند و مردان نيز آنها را نبينند.» من نزد پیامبر رفتم و پاسخ را به ایشان گفتم. پیامبر فرمود: «چه کسی این پاسخ را به تو گفته است؟ تو پیش من بودی و پاسخ را نمیدانستی!» گفتم: «فاطمه.» پیامبر تعجب کرد و فرمود: «فاطمه پاره تن من است.»
◀️ صحت صدور این روایت از دو جهت مخدوش است:
۱. این روایت سند معتبری ندارد. توضیح اینکه: این روایت در کتب حدیثی شیعه بدون سند و اصطلاحا مرسل نقل شده است. دو کتاب كشف الغُمَة و مكارم الاخلاق در قرن هفتم قمری بدون ذکر سند این روایت را نقل کردهاند.(کشف الغمه، ج۱، ص۴۶۶ و مکارم الاخلاق، ص۲۳۳) در کتابهای حدیثی اهلسنت نیز این روایت در کتاب حلیة الاولیاء اثر ابونعيم اصفهانی (متوفى: ۴۳۰ق) با دو سند نقل شده است، ولی هر دو سند از جهت رجالشناسی اهلسنت ضعیف است. عالم حدیثشناس سلفی معاصر، ناصرالدین البانی در کتاب «سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة» با بررسی رجال این دو سند، ضعف آنها را بیان کرده است.( ج۱۲، ص۵۳۸)
در مجموع این روایت از جهت سند حجیت ندارد و نمیتواند در مقام استدلال دینی مورد استفاده قرار گیرد.
۲. این روایت با سیره اجتماعی و سیاسی حضرت فاطمه(ع) همخوانی ندارد و حضور اجتماعی ایشان یا ملاقات آن حضرت با صحابه به گونهای نیست که آن را به موارد ضرورت مقید کنیم. محققا بسیاری از جزئیات زندگی اجتماعی حضرت فاطمه(ع) برای ما گزارش نشده است ولی همان مقداری که گزارش شده با این برداشت که کمال زنان در انزوا از مردان یا حفظ حجاب حداکثری است، مخالفت دارد. گزارشهای متعددی از دیدار آن حضرت با اصحابی همچون سلمان در کتابهای حدیثی و تاریخی وجود دارد که در آنها حجابی فراتر از پوشاندن سر برای ایشان توصیف نشده است.
البته نفی بهرهگیری از این روایت در برداشتهای دینی به معنای توجیه بیبندباری و عدم رعایت عفت در روابط زن و مرد نیست.
.......
@azadpajooh
⚡️انتشار کتاب «لبخند علما»
نویسنده مهدی مسائلی/نشر مِسک/قطع رقعی 426 صفحه
کتاب لبخند علما با عنوان فرعی «مجموعهای از لطیفهها و شوخطبعیهای علما و طلاب» با نگاه خاص به طنز حوزوی نگاشته و منتشر شده است. این کتاب شاید اولین اثری باشد که با این موضوع منتشر شده است. در مقدمه این کتاب آمده است:«مجموعهای از عوامل همچون حاضرجوابی، لطافت طبع، تسلط ادبی، دقت و تیزبینی و... موجب شده است تا شوخطبعی در میان علمای دینی پررنگ باشد و شخصیتی خوشمَشرب برای بعضی روحانیون به وجود آورد...»
کتاب لبخند علما در راستای کتاب دیگری از نویسنده به نام فرهنگ اصطلاحات طلاب منتشر شده است. وی در آن مجموعه توصیفی از ادبیات عمومی و فرهنگ گفتاری حوزه علمیه ارائه کرده است. طبق سخن نویسنده هدف از انتشار کتاب فرهنگ اصطلاحات طلاب زدودن حجاب بدبینی نسبت به روحانیت و نفی سِری بودن سازمان روحانیت شیعه بود؛ موضوعی که در این کتاب نیز دنبال میشود؛ به این معنا که مردم روحانیت را جزئی از خودشان ببینند و احساس جدایی و دوگانگی میان آنها وجود نداشته باشد.
کتاب لبخند علما از سه بخش اصلی تشکیل شده که بعضی از آنها فصلهای متعددی دارد.
بخش اول این مجموعه به نقل حکایتها و مُطایبههای علمای متقدم اسلامی اختصاص دارد.
بخش دوم به نقل حکایتهای طنز مرتبط با علمای شاخص از جهت علمی و اجتماعی یا معروف از جهت شوخطبعی اختصاص دارد. برای ٢٠ نفر از شخصیتهای حوزوی در این بخش یک عنوان و فصل وجود دارد که عبارتند از:
آقا جمال خوانساری، شیخ مرتضی انصاری، آخوند خراسانی، حکیم ابوالحسن جلوه، فاضل اردکانی، سید حسن مدرس، شیخ محمدتقی نجفی اصفهانی، شیخ محمدرضا نجفی، سید ابوالقاسم کاشانی، امام خمینی، سید شهابالدین مرعشی، سید محمدرضا گلپایگانی، سید کاظم عصار، شهید مرتضی مطهری، سید احمد شبیری زنجانی، سید موسی شبیری زنجانی، محمدتقی بهجت، حسینعلی منتظری، احمد مجتهدی تهرانی، محسن قرائتی.
نویسنده در مقدمه تصریح میکند که در این بخش بسیاری از علما از قلم افتادهاند و او نتوانسته است به شوخطبعیهای آنها دسترسی پیدا کند. اما از جهتی دیگر بهخاطر خاطرات برجای مانده از بعضی از علما یا نوع آثار آنها، فصل مربوط به آنها پر مطلب شده است، چنانچه فصل مربوط به امام خمینی، شهید مطهری، حسینعلی منتظری، سید موسی شبیری زنجانی اینگونه است. در این کتاب شوخطبعیهای مربوط به امام خمینی در سه بخش: «دوران تحصیل و تدریس»، «دوران مبارزه و رهبری» و «با خانواده و اطرافیان» ارائه شده است. اختصاصی فصلی به شوخطبعیهای مرحوم محمدتقی بهجت نیز در این بخش جلب نظر میکند.
بخش سوم کتاب لبخند علما شامل لطیفهها و شوخیها و نکات طنزی از عموم علما و روحانیون و طلاب است. در این قسمت نیز مطایبهها و حکایتهای شیرین و طنزی از مراجع و علمای بزرگ و سرشناس وجود دارد.
در بخش چهارم و پایانی کتاب، لطیفهها با توجه به اصناف و موضوعات مربوط به روحانیت و تبلیغ دین دستهبندی شدهاند. فصلهای این بخش عبارتند از:
لطیفههایی از فلاسفه و حکیمان،
لطیفههایی از طلاب مُبْتَدی،
لطیفههایی از عالمنمایان،
لطیفههایی از واعظان و قصهگویان،
لطیفههایی از مداحان و روضهخوانان،
لطیفههایی از ادیبان و نَحویُّون،
لطیفههایی از مقدسنمایان،
لطیفههایی درباره مُراد و مُرید،
لطیفههایی از بهلول نمایان،
لطیفههای قرآنی،
لطیفههایی درباره نماز،
لطیفههایی درباره احکام،
لطیفههایی درباره دعا،
لطیفههایی درباره استخاره،
لطیفههایی درباره ادیان و مذاهب.
نویسنده در مقدمه بیان میکند که در نقل حکایتها و لطیفهها فهم عمومی مردم مورد توجه بوده است و از نقل لطیفههای تخصصی تا حدودی خودداری کرده است.
کتاب لبخند علما در 426 صفحه توسط نشر مِسک متشر شده است و علاقهمندان میتوانند با پرداخت
۳۳۰هزار تومان به صورت غیرحضوری و با ارسال رایگان آن را تهیه کنند. برای تهیه این کتاب به آیدی زیر در ایتا و تلگرام پیام دهید:
🛒@nashrmesk
.......
@azadpajooh
@nashremesk
فهرست و نمونه متن کتاب لبخند علما.pdf
933.4K
📚فهرست و نمونه متن کتاب لبخند علما
🔻علاقهمندان میتوانند با پرداخت
۳۳۰هزار تومان به صورت غیرحضوری و با ارسال رایگان آن را تهیه کنند. برای تهیه این کتاب به آیدی زیر در ایتا و تلگرام پیام دهید:
🛒@nashrmesk
🔸متن منتشر شده در کانال تلگرامی کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران از استاد رسول جعفریان درباره کتاب لبخند علما
🔹از اظهار لطف و دلگرمی ایشان سپاسگزارم.
🔻🔻🔻
اصولا نقش داستان و حکایت از همه انواع آن، البته بیشتر به سبک قدیم، در زندگی طلبگی و علمایی خیلی زیاد است. بخشی از اینها به کار منبر می آید، و در مجموع به کار نصیحت و به اصطلاح «پند تاریخ» است. مدل دیگری از این قصه ها و حکایات، منبعی تاریخی برای تاریخ حوزه و درس و بحث و رجال آن و تاریخ روحانیت است. عالمانی هستند که صدها حکایت از زندگی علمای سابق و درس و بحث آنها و مرجعیت و ... نقل می کنند. کافی است به مجموعه پنج جلدی جرعه ای از دریا بنگریم که از این زاویه چه قدر مهم است. شماری از اینها، دنباله اولیاء نامه های قدیم، ذکر مناقب و کرامات است که نمونه های متعددی از آنها برای مرحوم آقای بهجت و شماری دیگر منتشر شده است. پاره ای هم حکایات مربوط به امام زمان (ع) و نقل دیدارهاست که آنها هم فراوان است. هر سال شماری از این کتابها، که برخی هم از حکایات مستند است عموما در قم منتشر می شود. برخی حکایات یک نفر و برخی هم جمعی از خاطرات مربوط به اشخاص مختلف است. و اما «لبخند علما» با عنوان فرعی مجموعه ای لطیفه ها و شوخی طبعی های علما و طلاب از آقای مهدی مسائلی نمونه ای متفاوت و جذاب است و علاوه بر فواید مختلف، نقش «لبخند» و «طنز» هم دارد. بکار آقای محمود فرجامی هم که سال گذشته کتاب طنز در و بر اسلام را منتشر کرد می آید. به آقای مسائلی تبریک می گویم. کتاب بسیار نفیسی است. این هم تلفن نشر مسک (09375513139)
https://t.me/Historylibrary/13200
جعل روز وفات و عنوان شهادت برای امالبنین
✍مهدی مسائلی
در تقویم رسمی کشور ۱۳ جمادیالثانی به عنوان روز وفات حضرت امالبنین تعیین شده است درحالی که روز وفات ایشان در کتابهای تاریخی و حدیثی ذکر نشده است و در سالهای اخیر جعل شده است. ظاهرا این انتساب برگرفته از کتابی به نام «أم البنين سيدة نساء العرب» است که نویسنده آن یکی از خطبا و منبریهای معاصر اهل عراق به نام سيد مهدی سويج (١٣٤٩- ١٤٢٣ق) است. وی در كتاب خود آورده است:
«در موارد متعدد و مواقع زيادی تاريخ وفات امالبنين(ع) را از من پرسیدند و من نیز از تعدادی از صاحب نظران در اينباره سؤال كردم، ولی جواب من و جواب کسانی که من از آنها پرسیدم یکی بود: اثری از ذکر وفات یا سال آن وجود ندارد.
تا اینکه روزی كتابی را مطالعه میكردم در ذهنم آمد كه در اين كتاب قصيدهای درباره حديث كساء ذكر شده است كتاب را بررسی میكردم تا قصيده را پيدا كنم، ناگهان در شرحی كه مؤلف كتاب بر قصيده مزبور نوشته بود، به خبر وفات امالبنين(ع) برخوردم. كتاب مزبور خطی و روی برگهای قديمی نوشته شده بود و تاريخ كتابت آن به سال ۱۳۲۱ قمری بر میگشت. نام كتاب كنزالمطالب و نام مؤلفش نيز علامه سيدمحمدباقر قرهباقی همدانی بود. مؤلف، كه خداوند مقام او را بالا ببرد، گفته است... در كتاب اختيارات از اعمش نقل شده است كه میگويد: روز سيزدهم جمادیالثانی كه مصادف با روز جمعه بود، بر امام زينالعابدين(ع) وارد شدم. ناگهان فضل بن عباس (ع) وارد شد و در حالی كه گريه میكرد گفت: جدهام امالبنين(ع) از دنيا رفت. شما را به خدا به اين روزگار فريبكار نگاه كنيد كه چگونه خاندان كساء را در یک ماه دوبار دچار مصيبت كرد! پس از چندی از خبر ديگری مندرج در حاشيه كتاب «وقايعالشهور و الأيام» تأليف بيرجندی اطلاع يافتم كه به نقل از اعمش نوشته است: در سيزدهم جمادی الثانی و در سال ۶۴ قمری امالبنين(ع) وفات كرد.»
🔹درباره این ادعا به نکات زیر توجه کنیم:
۱. از کتاب كنزالمطالب اطلاعی وجود ندارد و غیر از این گزارش اثری از آن در جایی دیگر دیده نشده است. نویسنده آن سيدمحمدباقر قرهباقی همدانی که با وصف علامه از او یاد میشود، نیز ناشناخته است و مشخص نیست چه کسی است. با این حال بر فرض وجود، کتابی متأخر و مربوط به قرن چهاردهم است.
۲. در نقل این گزارش ادعا شده که این خبر «در كتاب اختیارات از اعمش نقل شده است.» کتاب اختیارات نیز کتابی ناشناخته است. هیچکدام از کتابهایی که عنوان اختیارات دارند، چنین گزارشی را نقل نکردهاند و اصلا ارتباطی به این موضوع ندارند.
۳. نویسنده ادعا کرده است که پس از چندی در حاشیه کتاب وقايعالشهور و الأيام تأليف بيرجندی نیز انتساب وفات در سیزدهم جمادي الثاني به اضافه تعیین سال آن(سال۶۴ق) را دیده است. ولی با مراجعه به همان چاپ وقايعالشهور، چنین حاشیهای در آن دیده نمیشود.
۴. چرا باید هم منبع متأخر و هم منبع اصلی مورد ادعا، از دسترس همه علما پنهان باشند و کسی امکان مراجعه به آنها را نداشته باشد؟!
جاعلان حدیث و گزارشهای تاریخی برای پنهان کردن دروغشان معمولا تدبیری به خرج میدهند و گزارشها را به کتابهایی نسبت میدهند که در دسترس نیستند؛ حال یا این کتاب زمانی وجود داشته و الان وجود ندارد یا اصلا وجود خارجی ندارد.
اما عدهای نیز در روزگار کنونی جعل را کمی آشکارتر انجام میدهند، بدین صورت که دروغهایشان را به کتابهای موجود و در دسترس منتسب میکنند و تکیهشان به این است که مخاطب حوصله یا امکانات مراجعه به منابع را ندارد.
گاهی نیز فردی گزارشی را در کتابش جعل میکند، بعد چندین کتاب دیگر از کتاب اولی، نقل جعلی و دروغین را میآورند و با استناد به تعدد منابع، به تقویت یک گزارش میپردازند. موضوع مسمومیت و شهادت حضرت امالبنین نیز از همین سنخ است.
نویسندهای معاصر در کتابی به نام الدرجات الرفیعة فی وقایع الشیعة با آب و تاب از مسمومیت امالبنین سخن میگوید و به دو کتاب معاصر دیگر ارجاع میدهد. در حالی که در آن کتابها چنین سخنی وجود ندارد.
در مجموع، جعل شهادت حضرت امالبنین ادامه همان مسیر جعل روز وفات برای ایشان است و باید دید این یکی با کمک فضای مجازی چه زمانی مقبول میافتد و عمومی میشود.
......
@azadpajooh
🔏تیغ اصلاح و حذف
در تدوین و گردآوری لطیفههای کتاب لبخند علما تلاش کردم لطایف غیراخلاقی یا... وجود نداشته باشند. ولی همانگونه که پیشبینی میکردم قسمتی از لطیفهها با ابلاغ ارشاد مغایر اخلاق یا سیاست یا اعتقادات یا... تلقی شدند و مجبور شدم آنها را از چاپ کتاب حذف کنم. البته در این میان، بعضی از لطیفههایی که گمان میکردم به تیغ اصلاح و حذف بیافتند در کتاب باقی ماندند و لطیفههایی حذف شدند که کمتر احتمال حذف آنها را میدادم. به هر حال، بنده حدود شش صفحه از کتاب را به سرعت حذف کردم تا خدای ناکرده تیغ حذف و اصلاح به دیگر لطیفهها سرایت نکند.
سخنم را کوتاه میکنم و در ادامه بعضی از لطایف حذف شده از کتاب لبخند علما را به مرور تقدیم خوانندگان میکنم.
🔻🔻🔻
#حذفیات_کتاب_لبخند_علما
#حذفیات_کتاب_لبخند_علما
یکی از فصلهای کتاب لبخند علما که چند لطیفه حذفی داشت، فصل لطیفههای ادیان و مذاهب بود. در این فصل تلاش کردم طنزها و لطیفهها درباره افکار و رفتارهای نادرست و متعصبانه پیروان دو مذهب شیعه و سنی تواَمان باشد و این قسمت از کتاب به هجویه نویسی برای اهلسنت تبدیل نشود. اما تیغ اصلاح قسمتی از طنزهایی را که مربوط به شیعه بود، از کتاب حذف کرد. البته این فصل همچنان خواندنی است و به سمت هجو یک مذهب نرفته است.
✂️نمونهای از لطیفههای حذف شده
▪️لجبازی با عُمَر
محمد ابراهیم باستانی پاریزی در کتاب پیغمبر دزدان مینویسد که شاهزاده فرهاد میرزا قاجار، عموی ناصرالدین شاه، همیشه نماز صبحش را به صورت قضا میخوانده است. یک وقت شیخ محمدحسن سیرجانی کرمانی(۱۲۳۰-1310ق)، مشهور به پیغمبردزدان (یا نبیالسارقین) از او علت خواب صبح و قضا خواندن نماز را پرسیده بود، شاهزاده گفته بود: شبی در عالم خواب میبیند که عُمَر[ بن خطاب] به دیدن او آمده است، پس از انجام تشریفات، از عُمر میپرسد:«علت اختلافات شما با حضرت علی(ع) چه بود؟» عمر میگوید: «این فضولیها به تو نرسیده، تو نماز صبحت را سر وقت بخوان و در معقولات دخالت نکن!» شاهزاده پس ازین خواب، عمداً نماز صبح را قضا میخوانده است!
.......
ادامه دارد
.......
@azadpajooh
#حذفیات_کتاب_لبخند_علما
خلاصه عقاید شیعه و سنی
از حکیمی پرسیدند: «خلاصۀ عقاید شیعه و سنی چیست؟»
گفت: «عقاید سنی آن است که بعد از حمد حضرت آفریدگار و صلوات بر پیامبر اکرم(ص) بگویی: «رحمة الله علی الفاسقین و الفاسقات و الفاجرین و الفاجرات.» [تعریضی بر عدالت تمام صحابه] و خلاصۀ عقاید شیعه آن است که بعد از حمد حضرت باری تعالی و صلوات بر پیامبر اکرم(ص) بگویی: «لعنة الله علی جمیع المؤمنین و المؤمنات.» [تعریضی بر بعضی افراطیهای شیعه که نسبت به تمام صحابه جز عدهای معدود از آنها توهین میکنند.]»
مذهب جامی
ملا عبدالرحمن جامی (817-898ق) دربارۀ نزاع مذهبی این رباعی را سروده است:
ای مُغْبَچِّۀ دهر بده جام مِیَم /کـآمد ز نزاع ســــــنّی و شیــــعه قِیَم
گویند که جامیا چه مذهب داری / صد شکر که سگ سنّی و خر شیعه نِیَم
توافق بر سر ابوبکر
ظهیر فاریابی(598 ق) در مدح اتابک نصرتالدین ابوبکر از سلسلۀ اتابکان آذربایجان سروده است:
شاها، ز تو کار ملک و دین بانَسَق است/دریا ز خجالت کَفَتْ در عرق است
در عهد تو رافضی و سُنی با هم/کردند موافقت که بُوبَکر حق است
تنفر اسمی
شیعۀ سادهای به مردی سنی میگفت: «شما خوب مردمی نیستید.»
سنی گفت: «چرا؟!»
مرد شیعه گفت: «برای آنکه عُمَر را دوست میدارید.»
سنی گفت: «چه عیبی دارد؟!»
مرد شیعه گفت: «برای آنکه عمر بد آدمی بود.»
سنی گفت: «چرا؟!»
شیعه گفت: «برای آنکه اگر بد نبود اسمش عمربن خطاب نمیشد.»
.......
برای خرید کتاب لبخند علما به آیدی یا شماره تلفن زیر پیام دهید:
🗳@nashrmesk
💬 09375513139
.......
@azadpajooh
🔸نقد حرز منسوب به امام جواد(ع)/بخش اول
✍مهدی مسائلی
بسیاری از مردم برای حفاظت از خودشان در برابر شرور(شر دشمنان، بلاها، جانوران، اجنه ، سحر و جادو و ...) متمسک به حِرز امام جواد(ع) میشوند. بعضی از علما نیز به آثار این حرز اعتقاد دارند و همراه داشتن آن را توصیه میکنند. این موضوع موجب شده تا حرز امام جواد(ع) به یک کالای مذهبی تبدیل شود و فروش آن به صورت بازوبند یا انگشتر رونق خوبی داشته باشد. اما این حرز نه تنها اعتبار روایی ندارد بلکه دلائل روشنی بر جعلی بودن آن وجود دارد. قبل از هر سخن در اینباره باید گفت که دو حرز یا تعويذ به امام جواد (ع) منسوب شده است:
۱. حرزی بلند که به حرز کبیر امام جواد(ع) معروف است و به نقل از دختر مأمون، همسر امام جواد(ع)، برای مأمون عباسی نوشته است.
۲. حرزی کوتاه که به حرز صغیر معروف است و عبارتش چنین است: «يَا نُورُ يَا بُرْهَانُ يَا مُبِينُ يَا مُنِيرُ يَا رَبِّ اكْفِنِي الشُّرُورَ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسْأَلُكَ النَّجَاةَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ»(مهج الدعوات، ص60)
استفاده از هر دو حرز متداول است، هرچند ظاهرا حرز صغیر شهرتش را از حرز کبیر برگرفته است و خواص و آداب این دو با هم خلط شده است. عنوان حرز امام جواد(ع) در توصیههای بعضی از علما نیز بر حرز کبیر مطابقت دارد نه حرز صغیر.
حرز صغیر معمولا در داخل انگشتری با نشان ستاره قرار میگیرد و یکی از انگشترهای پرفروش و متداول است. این حرز را بر روی نگین انگشتر نیز حکاکی میکنند. بسته به نویسنده حرز و آدابی که در نگارش آن رعایت کرده است، قیمت انگشترهای حرز تفاوت پیدا میکند. در بازار انگشترهای لوکسِ نقرهای، انگشترهایی وجود دارند که بر روی نگین آن حرز صغیر را حکاکی کردهاند و نگاشتهای از حرز کبیر با خط ریز در محفظه پشت نگین قرار گرفته است.
دعانویسان اصرار دارند که حرز کبیر بر روی چرم آهو نگاشته شود زیرا در حکایتِ صدور آن آمده که امام(ع) آن را بر چرم آهو نوشتند. این حرز در لولهای نقرهای یا کیف کوچک چرمی به صورت بازوبند یا گردبند استفاده میشود.
متن هر دو حرز منسوب به امام جواد را اولین بار سید بن طاووس(متوفی:664) در دو کتابش نقل کرده است. او برای حرز صغیر هیچ سند و منبعی بیان نمیکند و سخنی از آداب و خواص آن نیز مطرح نمیکند. اما برای حرز کبیر سند و منبع میآورد و داستان مفصلی نیز به عنوان زمینه صدور آن آورده است. البته داستانی که نحوه صدور حرز را بیان میکند، قبل از ابن طاووس نقل شده است ولی متن حرز فقط از کتابهای سید بن طاووس بدست میآید. سند نقل شده توسط ابن طاووس ضعیف است زیرا به واسطهی افرادی ناشناخته، از جمله فردی به نام ابونصر همداني، داستان صدور حرز را از حکیمه دختر امام جواد نقل میکند. اما ادعای جعلی بودن این حرز نه بهخاطر سند آن بلکه به خاطر داستانِ صدور آن است. چکیدهای از این داستان چنین است:
حکیمه پس از شهادت امام جواد(ع) برای عرض تسلیت نزد امفضل دختر مأمون و همسر امام( در داستان به اشتباه امعیسی نامیده شده)
رفته بود که از ویژگیهای اخلاقی امام جواد(ع) سخن به میان آمد و ام فضل داستان شگفتی را اینچنین برای او تعریف کرد که روزی زنی نزد امفضل آمد و خود را همسر امام جواد(ع) معرفی کرد. ام فضل عصبانی شد و برای شکایت نزد پدرش رفت. مأمون که مست بود، بسیار خشمگین شد و شمشیر به دست سراغ امام رفت و او را با ضربات شمشیر قطعه قطعه کرد. فردای آن روز که مأمون از حالت مستی بیرون آمد، ام فضل قضیه کشتن امام را به مأمون گفت و مأمون از این سخن متحیر و بیهوش شد. مأمون برای اطمینان از این خبر خادم خود را نزد امام جواد(ع) فرستاد. خادم با بشارت، خبر سلامتی امام را برای او آورد. مأمون خادم خود را به همراه ۲۰ هزار دینار و اسبش به عنوان پیشکش به سوی امام فرستاد. امام به خادم فرمود: آیا آن عهدی که میان من و پدرم و مأمون بود، آن بود که با شمشیر به من حمله کند؟ آیا او نمیداند که من حافظی دارم که میان من و او مانع میشود. سپس امام به همراه خادم و دیگر مردم نزد مأمون رفتند. مأمون به امام احترام زیادی نمود. امام به مأمون فرمود: شب بیرون نرو، من از شر این مردم بر تو ایمن نیستم. نزد من دعایی است، خود را با آن محافظت کن و از شرور و بلاها و ناخوشیها درامان باش. با این دعا اگر با سپاه روم و تُرک مواجه شوی و تمام مردم زمین علیه تو گردهم آیند، به اذن خدا نمیتوانند بر تو پیروز شده و غلبه کنند. مأمون دعا را از امام درخواست کرد. مأمون صبح روز بعد، خادم خود را نزد امام جواد(ع) فرستاد. امام به دست خط خود حرز را بر پوست آهویی نوشت و به خادم داد تا به مأمون برساند.
این داستان با گزارههای روایی شیعه و نقلهای تاریخی در موارد متعددی تعارض دارد که در ادامه به آن میپردازیم.
>ادامه نقد در بخش دوم>
....
@azadpajooh
🔸نقد حرز منسوب به امام جواد(ع)/ بخش دوم
✍مهدی مسائلی
<<بخش اول<<
در مقالهای با عنوان «تحلیل و بررسی حرز منسوب به امام جواد(ع)» نوشته اسماعیل اثباتی، اسناد و متن حرز امام جواد نقد شده است و جزئیات اشکالات زیر را میتوانید آنجا بخوانید.
۱. در این حکایت، دختر مأمون امعیسی معرفی میشود درحالیکه کنیهی او امفضل بود. این حکایت دختر مأمون را به شدت علاقهمند به حضرت و عزادار ایشان معرفی میکند، در حالیکه روایات متعددی او را قاتل امام معرفی میکنند.
۲. این روایت همسر دیگری برای امام جواد(ع) بر میشمرد که در هیچ گزارش روایی و تاریخی به او اشاره نشده است.
۳. امام در مدینه زندگی میکرد و مأمون در بغداد. پس ماجرای شکایت بردن دختر مأمون نزد پدرش، دیدار حکیمه با دختر مأمون، آمدن همسر دیگر ایشان نزد ام فضل و... با گزارههای تاریخی همخوانی ندارد. بر پایه این اشکالات علی بن عیسی اِرْبِلی (درگذشت ۶۹۳ق) در کتاب کشف الغمة این داستان را ساختگی میداند. اربلی این احتمال را که شاید دیدار امام و مأمون در سفر حج مأمون بوده، نیز رد میکند، چون در این صورت مأمون شراب نمینوشید.
4. در این داستان ماجرای تکه تکه شدن امام توسط مأمون و سلامتی ایشان بعد از آن، به گونهای تشریح شده که گویا هیچ یک از اطرافیان امام و مأمون از آن باخبر نشدند. بعدها نیز این داستان فقط از طریق یک راوی حکایت میشود و کس دیگری آن را از حکیمه یا دختر مأمون نمیشنود. چرا بزرگانی همچون شیخ کلینی و مفید و دیگران چنین معجزه بزرگی را ثبت نکردهاند؟
۵. این روایت روابطی دوستانه و صادقانه میان امام و مأمون ترسیم میکند. حتی ماجرای قتل امام را نیز ناشی از مستی مأمون میداند که او از این کار و عواقبش بسیار پشیمان بود. بعد از روشن شدن سلامتی امام نیز مأمون عهد میبندد که دیگر شراب ننوشد و به شکایتهای دخترش گوش ندهد. در این حکایت امام نیز دلسوز و نگران مأمون است، از او میخواهد که شبها بیرون نرود چون احتمال ترورش وجود دارد. حتی امام حرزی که جانش را حفظ کرده بود، به مأمون هدیه میدهد که با آن خود را حفظ کند و در اين صورت از لشکر ترک و روم و حتی از کل مردم جهان آسیبی نبیند. جای طرح اين پرسش باقی است که چرا امام اين دعا را به اصحابشان تعلیم نکردند يا ائمه قبلی از آن استفاده نکردند. (سؤالاتی اینچنین نیز مطرح است که چرا امام تکه تکه شد و دوباره صحت یافت؟ حرز میتوانست مانع تکه تکه شدن امام یا نزدیک شدن مأمون شود)
اشکالات دیگری نیز به این روایت وارد است، همچون توصیفِ پوستی سفید و متمایل به زردی برای امام، درحالیکه ایشان پوستی سبزه و متمایل به تیره داشتند. تفصیل این اشکالات را میتوان در مقاله معرفی شده مطالعه کرد، ولی نکتهای که اینجا بیافزایم اینکه:
متن این حرز و آداب آن با روح و هدف دعاخوانی در اسلام همخوانی ندارد و شبیهتر به طلسمنویسی و سحر و جادو است. شاهد مطلب اینکه در میانهی این حرز حروف مقطع و اعداد و اشکالی وجود دارد که تناسبی با سبک بیان دعا در دین اسلام ندارد و مطابقت کاملی با طلسمنویسی دارد. در آداب این حرز نیز بیان شده که در وقت بستن آن به بازو نباید قمر در برج عقرب باشد، این موضوع تأثیر این حرز را بیشتر با امور غیرالهی تطبیق میدهد تا قدرتی که با اعتماد و توکل به خداوند حاصل میشود.
نکته انتهایی که فقط اشارهای به آن کنم، شرک خفی است که در اعتماد به این حرزها برای مؤمنین پدید میآید. دعانویسان با تکیه بر داستان این حرز، آدابی را برای حرزنویسی بیان میکنند که هیچ تناسبی با درخواست از خداوند و دعای خالصانه ندارد. تأکید بر نوشتن این حرز بر روی پوست آهو و استفاده از جوهرهای خاص و ... تناسبی با توحید عملی ندارد. در اینگونه حرزها حقیقت دعا که ارتباط خالصانه با خداوند است، منجی انسانها نیست، بلکه الفاظ و حروف طلسممانند، ناجی و حافظ انسانها هستند. بهگونهای که این حرز قدرتی برای مأمون فراهم میآورد که هیچکسی نمیتواند به او آسیب بزند. در واقع، این حرز همانکاری را برای مأمون انجام میدهد که برای امام معصوم انجام داد. در خواصی که برای اینگونه حرزها بیان میشود قدرتی غیرمحدود و بدون تخلف برای آنها بیان میشود، به گونهای که تمام توجهات دارنده آن به خود حرز است نه خداوند. ممکن است کسی بگوید این قدرت متصل به قدرت خداست و نباید آن را شرک دانست. بله مقصود بنده از شرک، شرک خفی است نه شرک جلی. اگر کسی قدرت مستقلی برای این حرزها در نظر بگیرد که از دایره دین خارج شده است. اینجاست که بعضی از گزارههای به ظاهر دینی میتوانند حجاب زندگی توحیدی باشند و مؤمنین را به ورطهی شرک خفی بکشانند. در دعای اصیل، انسان به خداوند پناهده میشود و نگاه او به قدرت خداست نه الفاظ دعا. اما در این حرزها فرد به الفاظ حرز پناه میبرد.
.....
@azadpajooh
JQURAN_Volume 54_Issue 1_Pages 9-32 (1).pdf
657.7K
مقاله تحلیل و بررسی حرز منسوب به امام جواد(ع)
نوشته اسماعیل اثباتی
🔻قسمتی از چکیده:
این نوشتار تلاشی است در جهت منبعشناسی و اعتبارسنجی حرز منسوب به امام جواد علیهالسلام. به این منظور افزون بر مطالعات رجالی و بررسی سندی، به بررسی متنی و محتوایی حرز نیز پرداخته شده است.
متن مربوط به «سبب صدور حرز» با وقایع تاریخی ناسازگار است و با وجود انگیزه کافی برای نقل گسترده، تنها از یک طریق ناشناخته نقل شده است. سند روایت هم آشفتگیهای بسیاری دارد. در نتیجه دلیل قانع کنندهای بر انتساب این حرز به امام جواد علیهالسلام یافت نشد.
.....
@azadpajooh
⚡️تصویری از اشکال و اعداد و حروفی که در میانه حرز منسوب به امام جواد(ع) قرار دارند. این اشکال تناسبی با دعا ندارند و به طلسمنویسی شبیهتر هستند.
بخوانید: نقد حرز منسوب به امام جواد(ع)
.....
@azadpajooh
انگشتر حرز در میان مسئولان نظام، از هاشمی تا رئیسی
✍مهدی مسائلی
به ضمیمه یادداشت نقد حرز منسوب به جواد(ع) این مطلب را هم بیافزایم که استفاده از انگشتر حرز اختصاص به مردم عادی ندارد و بعضی مسئولان نیز برای حفاظت خویش از آن بهره گرفتهاند.
پس از حادثه شهادت مرحوم رئیسی در تصاویری که از انگشترهای همراه ایشان منتشر شد، یک انگشتر حرز امام جواد(ع) نیز وجود داشت. در بعضی خبرها آمده بود که حرز این انگشتر منسوب به سید ابوالحسن حافظیان (متوفی ۱۳۶۰ش) از اساتید علوم غریبه مشهد و از شاگردان حسنعلی نخودکی است.
ظاهرا بسیاری از مسئولان نظام برای حفظ خویش از انگشترهای مرحوم حافظیان بهره میبردند. صدرا صدوقی در بیان گزارش دیداری که با مرحوم هاشمی رفسنجانی داشته، میگوید: «در حدود سال ۱۳۸۷ خورشیدی و بهمنظور مشورت درباره یک پروژه علمی و در یک دیدار خصوصی به ملاقات او رفتم...دو کتاب... و دو انگشتر (یکی با نگین حدید و دیگری با نگین زرد باحرزی معروف به شرفالشمس) را که پیشتر از شخص صاحبدلی گرفته بودم نیز با خود بردم تا پس از صحبت و گپ و گفتمان به آیتالله هدیه دهم...دو کتاب و انگشترها را روی میزش گذاشتم. کتابها را دید و به کناری نهاد و گفت که باید سرفرصت آنها را مطالعه کند. انگشتر حدید را قبول نکرد، گفت: «دلم میگیرد از این نگین سیاه رنگ...» اما شرفالشمس را پذیرفت و بلافاصله گفت: «این انگشتر کوچکی را که در دست من است، میدانی چه کسی به من داده است؟» بلافاصله گفتم: «بله!» تعجب کرد و گفت: «چه کسی داده است؟» گفتم: «مرحوم استاد سیدابوالحسن حافظیان... .»...در ادامه ایشان گفتند: «حدود 35 سال است (به تاریخ آن روز) که این انگشتر را از دستم خارج نکردهام.» خود آیتالله برای من نقل کرد که یکی از بزرگانی که مرحوم حافظیان این انگشتر را به او هدیه داده و او آن را نپذیرفته بود، در یکی از حوادث انقلاب به شهادت رسید (ترجیح میدهم نام آن مرحوم را نبرم). آیتالله خودش تاکید کرد و باور داشت و از مرحوم حافظیان هم نقل کرد که او به ایشان گفته بود تا روزی که این انگشتری در دست توست، به اذن حق تعالی آسیبی به تو نخواهد رسید. او بلافاصله خاطرهای از نحوه ترورش را نقل کرد و یکی از دلایل حفظ خود در آن حادثه را کرامت مرحوم حافظیان و خاصیت همین انگشتری دانست.(روزنامه فرهیختگان۱۳ بهمن ۱۳۹۵)
مرحوم شیخ عبدالقائم شوشتری نیز نقل کرده است: «مرحوم آقا سید ابوالحسن حافظیان با توجه به تبحری که داشتند؛ انگشتری را برای مرحوم امام خمینی درست کرده بودند و بر روی آن دعای مخصوصی را نوشته بودند که هیج وقت خطری مرحوم امام را تهدید نکند.»(مظهر وصف خدا، ص۶۷)
.......
@azadpajooh
⚡️جَفر چیست؟/ بررسی ارتباط علم جفر با امامان(ع)
✍مهدی مسائلی
علم جفر یا علم الحروف علمی است که با استفاده از حروف و عدد و فرمولهایی در پی پاسخ به سؤالات و مجهولات گذشته یا آینده هستند. روش کار این علم به این صورت است که بعد از تقطیع کلماتِ سؤال به حروف و تبدیل آن به اعداد و پیاده کردن فرمولهای خاص، در نهایت اعداد و سپس حروفی دیگر حاصل میشود که ادعا میشود پاسخ آن سؤال هستند.
بعضی مدعیاند که عالمان حقیقیِ علم جَفر امامان(ع) هستند و این علم به صورت صحیح و کامل نزد آنها وجود دارد. این افراد به روایاتی استشهاد میکنند که از وجود جفر نزد ائمه(ع) سخن میگویند. آنها تعبیر جفر در روایات را به علم حروف تطبیق میدهند و ریشه این علم را به ائمه(ع) میرسانند. ولی آنچه در روایات درباره جفر بیان شده قابل انطباق با علم حروف نیست و جفر در روایات هیچگاه به معنای بهرهگیری از اسرار و رموز کلمات نبوده است.
توضیح اینکه تعبیر جَفر در روایات از ریشهی معنایی جفر به معنای پوست گوسفند اقتباس شده است و بر اساس این معنا، سه مصداق برای آن بیان شده است:
۱. کتابی به نام جَفر که نامگذاریاش بدین نام، به خاطر نگاشته شدن آن بر روی پوست گوسفند بوده است. طبق بعضی روایات، این کتاب در اواخر حیات پیامبر(ص) با انشاء ایشان و کتابت امام علی(ع) بر روی پوست گوسفندی نوشته شد و در آن وقایع گذشته و آینده تا روز قیامت بیان شده است. این کتاب نزد امامان(ع) است و کس دیگری آن را ندیده و نخوانده است. در روایات مطلبی درباره رمزی بودن نوشتههای این کتاب وجود ندارد، اما محتوای وسیع این کتاب که شامل تمام اتفاقات گذشته و آینده میشود، بعضی از علما را واداشته تا فرضیهی رمزی بودن نوشتههای آن را مطرح کنند و بدین وسیله راه حلی برای پاسخ به این سؤال و شبهه داشته باشند که چگونه این حجم از اطلاعات بر روی پوست یک گوسفند نوشته شده است؟
برای این فرضیه شاهد روایی نداریم، ولی اگر صحیح هم باشد ارتباطی با کشف مجهولات از رموز کلمات و اسرار حروف ندارد. جَفر در اینجا اسم یک کتاب است نه اسم یک علم(علم حروف). در این فرض وقایع به صورت رمزی در کتاب نوشته شدهاند و اسرار حروف نقشی در پاسخ به سؤالات ندارند.
۲. جَفر ابیض: طبق روایات این عنوان نام محفظهای چرمی از پوست گوسفند است که کتابهای مقدسی مثل صحف ابراهیم، زبور، تورات، انجیل، مصحف فاطمه و کتاب علی(یا کتاب جامعه) در آن نگهداری میشوند. در اینجا جَفر هیچ ارتباطی با کلمات و حروف ندارد و عنوان یک محفظه یا کیف چرمی است.
۳. جَفر احمر: این عنوان نیز در روایات برای محفظهای چرمی از پوست گوسفند به کار رفته است که سلاح پیامبر(ص) در آن نگهداری میشود و به امامان به ارث رسیده است.
بعضی از روایات از محفظهای دیگر از جنس پوست گاو نام بردهاند که مجموع دو جفر ابیض و احمر در آن نگهداری میشوند و آن نیز جفر نامیده شده است.
اینها مجموع اطلاعاتی هستند که درباره جفر از روایات صحیح و ضعیف بدست میآیند و بسیاری از جزئیات آنها را نیز نمیتوان امر دینی دانست و به صورت علمی به امامان نسبت داد، ولی در اینها نیز سخنی از بهرهگیری از علم حروف برای پاسخ به مجهولات نیست.
این نکته را نیز باید در نظر داشت که طبق روایات، محتوای کتاب جفر تنها شامل جزئیات وقایع گذشته و آینده میشود و سخنی از وجود طلسم یا حرز در آن مطرح نشده است. علم جفر امروزی نیز با طلسم نویسی متفاوت است و فقط مدعی پاسخگویی به مجهولات است. پس ارتباط دادن بعضی از حرزها با کتاب جفر و حتی علم جفر اصل و اعتباری ندارد.
.......
▪️یادداشت نقد حرز منسوب به امام جواد(ع) را نیز بخوانید.
.......
@azadpajooh
🔸اتهام توهین به تشیع
امشب دیدم در چندین کانال و گروه افرادی به صورت هماهنگ، بنده را متهم به توهین به تشیع میکنند. استناد آنها به پست حذفیات کتاب لبخند علماست و هرکدام حکایتی از آن را بهانه این اتهام قرار دادهاند. گویا از جای مشخصی که سالهاست نوشتههای بنده آنها را عصبی میکند، دستور تخریب بنده صادر شده است.
قبلا درباره این حذفیات توضیح دادم، مجددا تأکید میکنم که:
اولا اینها حذفیات کتاب است و لطیفهها و نکات طنز دیگری در کتاب هست که تعریض به بعضی از پیروان اهلسنت به شمار میآید، در توضیحی که قبلا در کانال گذاشتم، بیان کردم که بررس ارشاد تعریضها به اهلسنت را باقی گذاشته و حکایاتی که نقد پیروان تشیع(نه خود تشیع) بوده را حذف کرد.
ثانیا نقل حکایات طنز به معنای اعتقاد به مضمون آنها نیست و غرض کتاب نیز اثبات این عقاید یا رد آن عقاید نیست. همین حکایات در کتابهای دیگران نیز آمده، مجوز ارشاد هم گرفته است و کسی آنها را متهم به تحریف و سیاهنمایی و توهین نکرده است.
ثالثا در هیچ کدام از این حکایات توهین و بیاحترامی به شیعه وجود ندارد. آقایان مشخص کنند چرا این مطالب توهین به تشیع است و جوسازی نکنند.
بله کسانی طریقه لعن و دشنامگویی و مجادله مذهبی را روش تبلیغی تشیع میدانند، تعریض به اقدامات خودشان را توهین به تشیع قلمداد میکنند. آنقدر پر رو و طلبکار هم هستند که از مسئولان نظام و حوزه میخواهند که با بنده برخورد شود.
جالب اینجاست که کسانی این مطالبه را دنبال میکنند که کانالهایشان پر از توهینهایی از سنخ توهینهای آن مداح هتاک است. شاید در جو محکومیت آن مداح هتاک به اهلسنت، این آقایان به طرفداری از او میخواهند این طرف نیز مظلومنمایی ایجاد کنند و از آب گل آلود ماهی بگيرند.
.......
@azadpajooh
🔸ضرر و آسیب توهین مذهبی شیعیان برای شیعه
✍مهدی مسائلی
چند روز پیش در یکی از هیئتهای شهر قم مداحی با توهین به مسجد اهلسنت زاهدان و نمازگزاران آن، حرفهای زشتی بر زبان راند. انتشار فیلم این مداحی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی ناراحتی و خشم بسیاری از مردم- اعم از شیعه و اهلسنت - را برانگیخت. در فضای پر التهاب بلوچستان که چند سال اخیر چالشهای امنیتی زیادی را به خود دیده است، این فیلم میتوانست فتنهی مذهبی دیگری را رقم بزند. اما مسئولان امنیتی و فرهنگی کشور به محکومیت این اقدام اکتفا نکردند و برخورد قضایی با آن را آغاز کردند. این مداح بازداشت شد و از آنجا که طرح شکایت از وی در دادسرای زاهدان بود، با قرار قضایی به زاهدان منتقل شد. بعد از این اقدام بازخوردهای متفاوتی را در میان طیفهای مذهبی شیعه شاهد بودیم.
همانگونه که اشاره شد، بسیاری از شخصیتهای شیعه این سخنان زشت را محکوم کرده و حتی از اقدام قضایی علیه این مداح حمایت کردند. البته انتظار بیشتری از جامعه مداحان- به خصوص مداحان انقلابی- درباره موضع گیری سریع و صریح دراینباره وجود دارد. درست است که حواشی و هزینههای موضعگیری در این مسائل برای آنها بالاست، ولی اخلاص و مجاهدت مداحان در همین هنگامهها مشخص میشود.
در مقابل، طیفی از مداحان و هیئتیهایی که خود را برائتی مینامند، به طرفداری از این مداح پرداختند و برخورد قضایی با وی را نیز محکوم کردند. این عده با این توجیه که وحدت اسلامی و طرفداران آن زمینهساز برخورد قضایی با این مداح شدهاند، به هجمه علیه وحدت اسلامی پرداختند، در حالی که سخنان این مداح فراتر از وحدت اسلامی، امنیت مردم سیستان و بلوچستان اعم از شیعه و سنی را با چالش مواجه میکند. این طیف قشر محدودی از جامعه مذهبی شیعه هستند، اما فعالیت و بازخورد رسانهای زیادی دارند. یادداشت بنده برای متقاعد کردن و بازداشتن آنها نیست.
اما طیفی دیگر از جامعه مذهبی شیعه همزمان با محکوم کردن رفتار این مداح، برای او دلسوزی نیز میکنند. در واقع، این طیف سخنان این مداح را خطا و اشتباه میدانند، ولی چون او را دوست مذهب و به اصطلاح هیأتیها نوکر دستگاه امام حسین(ع) میدانند، برخورد قضایی با وی را نیز روا نمیدانند. در این یادداشت هدفم بیشتر نقد این رویکرد و موضعگیری است.
حقیقت اینکه دین بیش از آنکه از دشمنان ضربه و لطمه بخورد، از دوستان و طرفدارانش آسیب دیده است. تصویر زشت و منزجرکنندهای که دوستان نادان و تندرو برای دین و مذهب رقم میزنند، آسیبی بسیار فراتر از مخالفت دشمنان و هجمههای آنها دارد و ضرر سوءتبلیغ این دوستان قابل مقایسه با تبلیغِ سوء دشمنان نیست. از این جهت است که بعضی سلوک آنها را در نقشه دشمنان تعریف کرده و آنها را با عناوینی مرتبط با آمریکا و انگلیس مخاطب میسازند. فارغ از صحیح یا نادرست بودن چنین نسبتهایی، آسیب رفتارهای موهن این عده را نباید کم اهمیت جلوه داد و از کنار آنها به سادگی گذاشت. این افراد هم به دین ضرر میزنند و هم به دینداران. هم نگرش منفی به تشیع ایجاد کرده و مردم را از توجه به تعالیم اهلبیت(ع) دور میکنند، و هم با ایجاد دشمنی میان شیعیان و اهلسنت امنیت اجتماعی را برهم زده و زندگی مسالمتآمیز پیروان مذاهب را با چالش روبرو میکنند. در روایاتی متعدد و معتبری از ائمه(ع) بیان سخنان نابجا توسط شیعیان و انتشار مطالب خاص مذهبی با امامکشی و قتلِ عمدِ امامان یکسان تلقی شده است، و ائمه(ع) خطر و زحمت شیعیانِ بیمبالات در سخن را از ناصبی دشنامگویی که شمشیرکشیده و به جنگ امام آمده، بیشتر دانستهاند. حتی امامان خواستار طرد و انزوای این عده از جامعه تشیع شدهاند. این موضعگیری اهلبیت(ع) درباره مطالب خاص مذهبی است که دیگران ظرفیت پذیرش آن را ندارند، مطالب زشت و سخیفی که هیچ نسبتی با مکتب اهلبیت(ع) ندارد، جای خود دارد.
کوتاه سخن اینکه برخورد با این افراد هتاک تنها با رویکرد حمایت از اهلسنت نیست بلکه برای صیانت از آموزههای تشیع و زندگی مسالمتآمیز مذهبی است. از این گذشته عدالت اجتماعی اقتضا میکند یا همه مردم و پیروان مذاهب در اظهار نظر و بیانشان آزاد باشند و هر توهینی را با ملاک آزادی بیان، مجاز بدانیم یا اینکه تبعیض در برخوردهای اجتماعی نداشته باشیم و با توهین در همهجا، به یکاندازه برخورد کنیم.
.......
@azadpajooh