😔داستان امشب👇😔
کاش به حرف های دوستانم گوش نمی کردم و در برابر نصیحت های پدر و مادرم سر تسلیم فرود می آوردم. کاش دوستانم مرا دختری عقب افتاده و متعلق به قرن بوق می دانستند اما این گونه همه زندگی و هستی ام در معرض تاراج قرار نمی گرفت وقتی دوست پسرم مرا به پستوی مغازه کشاند و
🔴 #فریب یک دختر از شاگرد لوازم تحریری🔴
💠دختر 15 ساله ای که به همراه پدرش برای شکایت از جوان لوازم تحریر فروش وارد کلانتری شده بود با بیان این که هنوز از شدت وحشت لحظه ای که در دام جوان شیطان صفت افتادم به خود می لرزم، اشک ریزان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: از ابتدای امسال با چند دختر از همکلاسی هایم دوست شده بودم که افکاری متفاوت تر از من داشتند آن ها دوستی با جنس مخالف را موضوعی عادی و طبیعی جلوه می دادند و مرا که دختری سر به زیر و محجبه بودم عقب افتاده خطاب می کردند.
💠آنها که در فضای مجازی گروه دوستی به راه انداخته بودند مرا دختری بی عرضه می خواندند که نمی توانم زیبایی و جذابیت ظاهری داشته باشم چرا که نمی توانم توجه پسری را به خودم جلب کنم. آن ها آنقدر مرا مسخره می کردند و با نیش و کنایه هایشان آزارم می دادند که تصمیم گرفتم جایگاه خودم را در گروه دوستی آن ها پیدا کنم به همین دلیل چادر را کنار گذاشتم و دوستانم را به منزلمان دعوت کردم تا زیبایی هایم را به رخ آن ها بکشم.
💠اما آن روز وقتی دوستانم از منزل ما رفتند پدر و مادرم با دیدن رفتارها و نوع پوشش آن ها، مرا از دوستی با همکلاسی هایم نهی کردند و به نصیحتم پرداختند که نباید با چنین دخترانی رفت و آمد کنم اما من که تحت تاثیر حرف های دوستانم دچار نوعی لجبازی کودکانه و تقلید کورکورانه شده بودم با بی احترامی پاسخ پدر و مادرم را دادم که می خواهم حداقل در انتخاب دوست آزاد باشم به طوری که چند هفته با پدرم قهر کردم. بعد از آن ماجرا بود که تصمیم گرفتم دوست پسری پیدا کنم تا وقتی همکلاسی هایم از روابط نامتعارفشان با جنس مخالف سخن می گویند من مثل همیشه سکوت نکنم و در برابر آن ها کم نیاورم.
💠در اطراف مدرسه ما فروشگاه لوازم تحریری بود که گاهی برای خرید به آن جا می رفتم و با ابراز محبت های شاگرد فروشنده روبه رو می شدم. این موضوع برایم بسیار خوشایند بود چرا که دیگر می توانستم نزد دوستانم پز بدهم و او را به عنوان دوست پسرم معرفی کنم!
💠با آن که مادرم هر روز بعداز تعطیلی مدرسه به دنبالم می آمد و مرا تا منزل همراهی می کرد ولی آن روز قرار شد خودم به تنهایی بازگردم چرا که مادرم گفته بود می خواهد خواهرم را نزد پزشک ببرد. من هم که خوشحال شده بودم بعد از تعطیلی مدرسه از فرصت سوءاستفاده کردم و برای دیدار «اتابک» به مغازه اش رفتم. او که از دیدنم ابراز شادمانی می کرد از من خواست پشت پیشخوان بروم تا راحت تر درباره آینده با یکدیگر صحبت کنیم.
💠من هم که با تلقین دوستانم این گونه روابط را «مد» می دانستم وارد مغازه شدم و او به بهانه این که کسی مزاحم گفت وگوی مان نشود در مغازه را قفل کرد و سپس با یکی از دوستانش تلفنی تماس گرفت و در حالی که او را به مغازه اش دعوت می کرد، گفت: دختری را به دام انداخته است و او هم می تواند به مغازه بیاید. وقتی فهمیدم در چه مخمصه شومی گیر افتاده ام. جیغ کشیدم و گریه کردم اما او مرا به پستوی مغازه اش هل داد که پایم آسیب دید.
💠در همین گیرودار صدای شکستن شیشه های مغازه بلند شد و اتابک هراسان خودش را به بیرون از مغازه رساند من هم بلافاصله برخاستم و پدرم را دیدم که با دستان خون آلودش با اتابک درگیر شده است، با دیدن او قوت قلب گرفتم و گریه کنان پدرم را به آغوش کشیدم تا مرا به خاطر این اشتباه هولناک ببخشد چرا که پدرم نگرانم شده بود و در آخرین دقایق تعطیلی خودش را به نزدیکی مدرسه رسانده و از دور مرا دیده بود که وارد مغازه شدم و ...
حالا هم در حالی از نگاه کردن به چشمان پدرم شرم دارم که کاش همان روز اول نصیحت هایش را می پذیرفتم. شایان ذکر است، به دستور سروان محمد ولیان (رئیس کلانتری پنجتن) رسیدگی به این پرونده در دستور کار ماموران دایره اطلاعات کلانتری قرار گرفت
@azgonahtatobeh
از گناه تا توبه🇵🇸
🔴 #فریب یک دختر از شاگرد لوازم تحریری🔴 💠دختر 15 ساله ای که به همراه پدرش برای شکایت از جوان لوازم
❤️به نام خدا❤️
اگر از اینطور اتفاق ها
بین دوستانوفامیلهای خودتون یا اصلا برای خودتوناتفاق افتادهمی تونین
به آدرس زیر بفرستین
قطعا اینطور حوادث و اتفاقات سبب بیدار شدن تعدادی از دخترانوپسران عزیز از خواب غفلت میشه
پس با فرستادن اتفاقات واقعی همکاریکنین👇
@mahdibagherian_ir
از گناه تا توبه🇵🇸
#ارسالی_اعضا #تحول بسم الله الرحمن الرحیم سرکار خانم ........ سلام علیکم به میمنت عید غدیر و ب
#ارسالی_اعضا
توروخدا به اعضای کانالتون (دخترا) بگید به پسرا دل نبندن
پسرا همش دنبال نیازاشونن
دخترا عاطفین
پسرا یه ذره عاطفه دارن اونم برام مادر و زنشون نه برای دختر مردم
من خودم الان خیلیییی پشیمونم
شب و روزم شده گریه
من بیش از حد احساسی ام
ضربه ی بدی دیدم
توروخدا اگاهشون کنید که زندگیشون خراب نشه💔😞
✅ #مهدی_باقریان :
سلام خدمت شما خواهر بزرگوار و پشیمان
وقت بخیر
قطعا همه ما میدونیم همه ی پسرا بد نیستن
اینطوریکه خواهرمون گفتن به پسرا دل نبندینو همشون دنبال نیازشونن
باید منظورشونو واضحتر بگن
دل نبند اگربه معنای دل نبستنبه مرد نامحرم باشه بله درسته
ولی اگر بخواد به دید بدبینانه باشه که همه پسراشیطانصفتن کپسبایدقید ازدواج رو زد☺️
بین پسرا
پسرای گلی هم داریم که گاها شده دختری بهشون پیشنهاد رابطه داده
ولی یوسف وار از روابط شیطانی فرار کردن
قبول دارم ضربه خوردین الآن دل پری دارین
ولی سعی کنیناین ضربه خوردن باعث عقب افتادگیشما از زندگیو آینده روشنی کهمی تونین بسازین نشه
وهمچنین باعث نشه شما قید ازدواج رو بزنین با اینفکراشتباه که همه پسرها بدن
ولی خب قطعا باید بین پسری که رسمی با خانواده و بارعایت خطوط قرمز خدا میاد جلو با کسیکه میخواد با پیامک بازی دل دخترو بدزده تا راضیش کنه به بله گفتن فرق گذاشت
@azgonahtatobeh
از گناه تا توبه🇵🇸
❤️به نام خدا❤️ اگر از اینطور اتفاق ها بین دوستانوفامیلهای خودتون یا اصلا برای خودتوناتفاق افتاد
ممنون از کسانیکه همکاریمیکنن
و اتفاقاتیکه اطرافشون افتاده رو میفرستن
اوناییم که نمی فرستن
🔴اولا که اون شخصیک براش اتفاق افتاده رو که نمی شناسیم که غیبتش بشه
🔴دوما با هر نوشته ی شما براحتی به دست حدود هزارنفر میرسه
حداقل ۲۰نفرم آگاه بشن ثوابی هست برای شما
🔴در ضمن پیام شما محرمانه خواهد ماند
از گناه تا توبه🇵🇸
🔴 #فریب یک دختر از شاگرد لوازم تحریری🔴 💠دختر 15 ساله ای که به همراه پدرش برای شکایت از جوان لوازم
📛 #فریب 📛 #ارسالی_اعضا
💠سلام علیکم وخداقوت خدمت مدیرگروه آقای باقریان وتمامی اعضای گروه.خرسندم که درجمعتون هستم.همین که تلنگری واردشده وباعث شده که به خودمون بیایم واقعاجای شکرش باقیه خداهوامون داشته یعنی همیشه داشته ها ولی توفیقی ایجادکرده که بهترخودمون بشناسیم.
🔸ببینیدعزیزان همه ی ماانسان هاممکنه توشرایطی قراربگیریم که باعث بشه تن به گناه وخودفراموشی بدیم.ازیکی بزرگان شنیدم که می گفت باشکست هست که پیروزی بدست میاد.منظورم این نیست که حتمابایدانتظارشکست داشت بعضی مواقع یه شکستی براانسان پیش میادکه باعث بیدارشدن ازخواب غفلت می شه.من خودم یکی ازاشخاصی بودم که رابطه بانامحرم داشتم چه مجردوچه متاهل به اخرین مرحلش هم رسیدم.شایدفکرمی کردم دارم ازاین طریق آرامش بدست میارم ولی این روابط آرامش کاذبه دیریاز دآخرش بن بست هست.
🔹چون بعداین ماجراهاافسردگی شدیدگرفتم وروانه بیمارستان شدم وکلی بستری و....دیگه امیدی به بهبودی خودم نداشتم وبازهم خداوندمتعال کمکم کردودستموگرفت سلامتیم روبدست آوردم وخداراشاکرم اگرخدای ناکرده هرکمبودونقصی توزندگیتون هست مطمئناراههای متفاوتی وجودداره که حل بشه.
💠متاسفانه بعضیاز ماهافقط یه راه میادتونظرمون واون هم راه اشتباه هست.وسعی کنیدهرچه خداوندمتعال امرکرده رعایت می کنیدمخصوصاخلوت بانامحرم چه درفضای مجازی وچه درفضای حقیقی واینکه دل رابایدسپردبه صاحب اصلی که همون خداست وخداوندراناظربراعمالمون بدونیم.هی
🔸هیچ مردی مارامجبوربه کاری نمی کنه حتی اگرمفسدترین فردباشه.اون خودماهستیم که تن می دیم.ورام می شیم وعزت نفسمون روازدست می دیم وتابع هوای نفس می یشیم.بعدسعی کنیم توزندگیمون برنامه داشته باشیم ووقتمون روگرانبهابدونیم وصرف چیزایی نکنیم که بعدبخوایم پشیمونیش بکشیم.ان شاءالله که همگی موفق ومویدباشید
@azgonahtatobeh
از گناه تا توبه🇵🇸
دلبری یعنی اینطوری👆 @azgonahtatobeh
وقتی اختیار دلتو
به دست هر کس و ناکسی دادی
بایدم یه روزی چنان شکست بخوری
که بلند بگی
خدایا غلط کردم
@azgonahtatobeh
از گناه تا توبه🇵🇸
چقدر با آقا حرف میزنی؟ نکنه از اون دسته آدمایی باشی که نه تنها تو صحبت کردن با مردم کم نیاری بلکه خ
خیلی غریبه میدونی که؟
شاید بگی ای آقا ولمون کن تو هم
مشکلت همینه دیگه
اینقدر گفتی ول کن ول کن
که گرفتاریا و مشکلات
نه تنها واست شیریننمیشه
بلکه روز به روز داغون تر و پریشون تر میشی
البته هرچند ظاهرتو شاد نشون بدی
ولی دلت داغونه
خودت میدونی منم میدونم تو دلت غوغاست
☺️✔️
هرکس از محبت آقا زد رفت دنبال بقیه
چوب محبتشو خیلی خیلی خوشگل میخوره
که بگه ای خدا
واقعا غلط کردم
@azgonahtatobeh
از گناه تا توبه🇵🇸
خیلی غریبه میدونی که؟ شاید بگی ای آقا ولمون کن تو هم مشکلت همینه دیگه اینقدر گفتی ول کن ول کن که
چیه تو هم چوبشو خوردی؟
آره دیگ
وقتی آقارو فراموشکنی
طبیعت عالمم تورو فراموش میکنه
هعی برو هعی بخور به بن بست
✅
یاعلی
یادت نره صحبت با آقا
@azgonahtatobeh
از گناه تا توبه🇵🇸
#مهدی_باقریان #صوتی همین یه مطلب یهویی☺️ @azgonahtatobeh
#ارسالی_اعضا
سلام وقت بخیر ...
خواستم بگم این ویس یهویی ک توی کانال گذاشتین واقعابه موقع بود😊
هرچند ...
@azgonahtatobeh
از گناه تا توبه🇵🇸
#ارسالی_اعضا توروخدا به اعضای کانالتون (دخترا) بگید به پسرا دل نبندن پسرا همش دنبال نیازاشونن دخ
#ارسالی_اعضا #حجاب ✅خداروشکر
سلام:)
وقتتون بخیر
کنجکاو شدم و اومدم از کانالتون یه بازدیدی کنم..
داشتم پیامهای این دو سه هفته رو میخوندم
اول این که واقعا خیلی خوبه که انسانها دارن به سمت پاکی برمیگردن🙂خیلی دلگرم کنندهاس.
در مورد این بحثهای اخیر، خانمهای متاهل و خودآراییشون و اینا...
بله درست میگید:) من خودم متاهل هستم و مسیحی. اوایل اصلا پوششم رو جلوی اقوام همسرم رعایت نمیکردم و این باعث دلسردی و دلخوری میشد...
بعد از مدتی تصمیم گرفتم در حد امکان برای خوشایند همسرم پوششم رو تو مهمونیها رعایت کنم و به قولی سنگین تر رفتار کنم:) بعد از این خیلی روابطمون بهتر شد و زندگیمون رو روال بهتری افتاد
@azgonahtatobeh
از گناه تا توبه🇵🇸
📛 #فریب 📛 #ارسالی_اعضا 💠سلام علیکم وخداقوت خدمت مدیرگروه آقای باقریان وتمامی اعضای گروه.خرسند
♨️ #فریب ♨️
🍡 داستان سعید و پروفایل🍡
🌸 من جوانی بودم که سالها با رفتارم دل 💔 امام زمانم و به درد آوردم و خیری برای خانواده ام نداشتم.
همش با رفقای ناباب و اینترنت و...
شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خوابم. زمانی که فضای مجازی وشبکه های اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بی نصیب نماندم .
و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل📱بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمیدن.
تایه روز تو یکی از گروه های چت یه آقایی پست های مذهبی میداد مطالبش برام جالب بودند
رفتم توی پی وی اون و
مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم.
عکس شهیدی دیدم که غرق در خون ، بدون دست وپا ، با سری خورده شده از ترکش ، افتاده بر خاکهای داغ .
کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچه های او باشند.
و زیر آن عکس یه جمله ای نوشته شده بود:
🌹میروم تاحیا و غیرت جوان ما نرود.🌹
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد. دلم شکست. باورم نمیشه دارم گریه میکنم اونم من ، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بی حیا و بی غیرت، منه چشم چرون هوس باز...
از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نا بابم متنفر شدم
دلم به هیچ کاری نمی رفت حتی موبایلم و دست نمی گرفتم.
تصمیم گرفتم برای اولین بار برم مسجد🕌.
اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی میکردم آرامشی که سالها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکه های اجتماعی.
از امام جماعت خواستم کمکم کنه
ایشان هم مثل یه پدر مهربان همه چی به من یاد می داد.
نماز خوندن ، قرآن، احکام، زندگی امامان و...
کتاب میخرید وبه من هدیه میداد
من و در فعالیت های بسیج و مراسمات شرکت میداد
توی محله معروف شدم و احترام ویژه ای کسب کردم.
توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای خادمی معرفی شدم
نزدیکای اربعین امام حسین یکی از خادمین که پیر بود، به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمی تونم ، میشه شما به نیابت از من بری؟ پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم.
زبونم قفل شده بود. من و کربلا ؟ زیارت امام حسین؟ اشکم سرازیر شد. قبول کردم و باحال عجیبی رفتم...
هنوز باورم نشده که اومدم کربلا...
پس از برگشت ، تصمیم گرفتم برم حوزه علمیه
که با مخالفت های فامیل و دوستان مواجه شدم.
اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود وحتی نماز و روزه نمیگرفت قبول کرد.
حوزه قبول شدم و با کتابهای دینی انس گرفتم
در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو میکردم. وحتی سراغ دوستان قدیمی نا باب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم.
یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن. منم گریه ام گرفت. تابحال ندیده بودم بابام گریه😢 کنه!. گفتم بابا چی شده؟
گفت پسرم ازت ممنونم
گفتم برای چی؟
گفت: "من ومامانت یه خواب مشترک دیدیم.
تو رو می دیدیم با مرکبی از نور می بردن بهشت و ما رو می بردن جهنم. وهرچه به تو اصرار میکردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من. یه آقای نورانی آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد باهم برین بهشت. وتو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی.
پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه سعید قبل نیستی همه دوستت دارن تو الآن آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم. میشه خواهش کنم هرچی یاد گرفتی به ما هم یاد بدی."
منم نماز و قرآن یادشون دادم وبعد از آن خواب، پدر و مادرم نماز خوان و مقید به دین شدند.
چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم.
یه روز توی خونشون عکس شهیدی دیدم که خیلی برام آشنا بود گریه ام گرفت نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریه هام بلند وبلندتر شد.
این همون عکسی بود که تو پروفایل بود.
خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟
مگه صاحب این عکس و میشناسی؟
و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم . خودش و حتی مادرش هم گریه کردند.
مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟
گفتم : نه
گفت: این پدرمه
منم مات و مبهوت ، دیوانه وار فقط گریه میکردم.
مگه میشه؟
آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر دخترشو به عقد من درآورد.
چند ماه بعد با چندتا از دوستانم برای مدافعان حرم اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزه ها تعطیل شدند ما هم رفتیم.
خانمم باردار بودند و با گریه گفتند:
وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟
همان جمله شهید یادم اومد وگفتم:
🌹میرم تا حیا و غیرت جوانان ایران بماند...🌹
لطفا تا اخر بخونید
🍡پایان🍡
@azgonahtatobeh
از گناه تا توبه🇵🇸
#ارسالی_اعضا #حجاب ✅خداروشکر سلام:) وقتتون بخیر کنجکاو شدم و اومدم از کانالتون یه بازدیدی کنم.. د
#ارسالی_اعضا #نماز_شب
✅خداروشکر
سلام من برا مشکل بیدار نشدن برا نماز شب بهتون پیام داده بودم.خداروشکر امشب تونستم موفق بشم و برا نماز شب و نماز صبح بیدار بشم.من برا این توفیق، چند روزتلاش کردم اما اولش هر راهی رو امتحان میکردم موفق نشدم ولی با توبه کردن نسبت به گناهانم،و درخواست از خدا و به دنبالش انجام اون راهکارهایی که شما داده بودید،بلاخره تونستم توفیق خوندن نماز شبو دوباره به دست بیارم.خیلی ممنونم ازتون
✅ #مهدی_باقریان : سعیکنین با نماز شب هر روز متواضع تر بشین پیش خدا
و اصلا مغرور نشین
اگرم شدین سریع پیش خدا عذرخواهیکنین بابت غرور گرفتنتون
که توفیقاین نماز پرعظمت از شماگرفته نشه
@azgonahtatobeh
از گناه تا توبه🇵🇸
♨️ #فریب ♨️ 🍡 داستان سعید و پروفایل🍡 🌸 من جوانی بودم که سالها با رفتارم دل 💔 امام زمانم و به درد آ
📛 #فریب 📛 #موسیقی #ترک_رابطه
داستان یکی از اعضای کانالمون☺️👇
🔸سلام عرض ادب واحترام.
داستان من اینجوری شروع شد که یه چند روزی بنر تبلیغاتی دوستی رو توی یه گروه تبلیغاتی گذاشتم و از گروه خارج شدم فکر نمیکردم اصلا بین اون همه تبلیغ یه گروه ۳k دیده بشه اما بخاطر دوستم چون مشغله داشت و من وقت آزادتری داشتم اینکارو کردم
🔹چند روز بعد مدیر گروهش اومد پی وی گفت چرا لفت دادی من خودم بنر تورو سنجاق کردم و چند بار تبلیغ کردم براتون گفتم ممنون لطف کردید اما دیگه نیازی نیس و خیلی محترمانه و رسمی چت رو تموم و پاک کردم چند ماه بعد دوباره قضیه بنر تکرار شد راستش از گروه های شلوغ ومختلط و تبلیغی اصلا خوشم نمیاد واسه همین سریع ترک میکردم باز این آقا اومدن پی وی که چرا ترک کردی گفت یه گروه درخواستی موزیک فیلم برنامه و..دارم از اونجایی که من دوتا علاقه شدید دارم یکی موزیک(۱۵ سال شبانه روز موزیک گوش میکردم البته نه هر موزیکی) ویکی کتاب رفتم توی گروه چون هر دوتارو داشت درخواست دادم اما بخاطر شلوغی و اختلاط اومدم بیرون..
💠این آقا اومد پی وی و این بار گفتم گروه شلوغه چندتا بهانه دیگه که دست از سرم برداره بااینکه رسمی ومودبانه جوابمو میداد اما پیله بود دائم موزیک های عاشقانه میفرستاد.
🌀وقتی دیدم بی خیال نمیشه بااینکه مدتها بود توی تلگرام بودم و کانال های خیلی خوبی رو دنبال میکردم بعضیا آموزشی بودن ولی دیلیت اکانت زدم تا خودمم دیگه نخوام سراغش برم من همیشه محجبه بودم همیشه دربرابر پسرها مغرور و جدی بودم حتی توی دانشگاه اجازه نمیدادم هیچ پسری بامن حرف بزنه یا ازمن جزوه بخواد هرچند خیلی از دخترا بهم تهمت میزدن میگفتن تو چطور بااین زیبایی خاصی که داری دوست پسر نداری غیرممکنه حتما اهلش هستی ولی نشون نمیدی و خودتو پشت چادر قایم کردی😔این حرفا خیلی آزارم میداد
✅من هیچ وقت اهل دوستی باپسری نبودم دختری مذهبی و محجبه ای بودم اما بخاطر زیباییم خیلی این حرفارو میشنیدم ناراحت میشدم حالا برای اینکه داشتم به اون آقا فکر میکردم خیلی شرمنده خدا بودم..برای اینکه هیچ وقت سمتش کشیده نشم تلگرام دیگه نصب نکردم و کلا موزیک رو کنار گذاشتم با گوش دادن موزیک و داشتن تلگرام شاید میرفتم سمت اون آقا و دوباره چت شروع میشد...
✔️الان تمام وقتمو صرف کتاب خوندن و مداحی گوش کردن میکنم بااینکه خیلی علاقه به موزیک داشتم و دارم اما اصلا گوش نمیکنم حتی تلویزیون هم پخش کنه کانال رو عوض میکنم حتی یک ترانه شاید فکر منو ببره اون سمت..برام دعا کنید پاک بمونم ممنون
@azgonahtatobeh
الآن که دیگه خیلیا خوابن
و متوجه کارای مخفیانمون نمیشن
اگ امام زمان الآن باشن
بگن چکار میکنی
میتونی بدون کم و اضافه کردن بگی چکار میکردم؟
👇👇👇
@mahdibagherian_ir
۱. 😐✋بله امام زمانم😊من داشتم یه رمان تاریخی میخوندم
۲. بله خداروشکر
۳. سلام من باشرمندگی میگم😞
۴. سلام ...باافتخار میگم بله
کتاب میخوندم...
۵. بله من داشتم درمورد هیات و اینکه مراسم کجا برم با دوستم چت میکردم
۶. سلام منم خوشحالم داشتم کتاب درباره ی قدرت کلام میخوندم
۷. اگر آقا جانم منت بزارن و با من صحبت کنن که از شدت گریه جان به جان آفرین تسلیم میکنم
در پاسخ به سوالتون : بله با چشمای به اشک نشسته خدمت آقاجانم عرض میکردم مشغول به انجام چه کاری بودم . روضه دانلود کردم و داشتم روضه رو گوش میکردم و از اباعبدالله و عمه ی سادات طلب کمک میکردم و دعاگوی دوستانم بودم
۸. سلام علیکم...بله داشتم درس میخوندم...
۹. اون لحظه بیدار بودم اما این پیام توی کانال رو ندیدم .راستش خوابم نمیومد داشتم توی کانالی چادری انتخاب میکردم بخرم برای وقتی مهمون میاد کاملا پوشیده باشه توی کارا دست و پا گیر نباشه طرح و رنگ انتخاب میکردم و قابلیت هاشو..
یه لحظه به خودم اومدم گفتم خجالت بکش همش داری فکر میکنی چی بپوشم چی بخرم حتی اگه بهانه ت چادر باشه میری سرگرم دنیا میشی..کانال رو رها کردم رفتم سراغ کتابی از مولا علی ع که یکم یادم بیاد اینجا (دنیا)کجاست و من کی ام 😔
۱۰. تو اینستا اطلاعیه مراسم هییت استوری می کردم
۱۱. سلام من الان پیامتون خوندم
اگر امام زمان بخواد بامن حرف بزنه نمیدونم چی بگم ،داشتم مقدمه برنامه زیارت عاشورا هدیه ب حضرت زهرا رو آماده میگردم و البته یک فکر های بدرد نخور هم در ذهن کلنجار میرفت
حسین جان
تا چند ساعت دیگه ماه محرمت شروع میشه
آقا
ولی من هنوز.....😔😔😔
بگیر دست من گنهکارو حسین جان
😭