از گناه تا توبه🇵🇸
و نکته ی آخر امیدوارم دوستانی که میگن رهبری سکوت کردن و چیزی نمیگن شبیه حضرت علی هستن پس ما پشتیبان
در آخر بگم
بنده مدیر کانال از گناه تا توبه
با افتخار دو دوز واکسن برکت رو زدم
و با قدرت میگم
پرچم ایران و ایرانی همیشه بالاست
🇮🇷👊
چه کسانی به آسانی گناه نمیکنند؟
اگر بخواهیم جزء بهترینها باشیم، بد نبودن آسان میشود؛ ولی اگر بخواهیم کمی خوب باشیم، ترک بدیها بسیار سخت خواهد شد. اگر بخواهیم شیرینی تقرّب را بچشیم، مزههای دنیا برایمان تلخ میشود؛ ولی اگر بخواهیم برای رفع تکلیف بندگی کنیم، شیرینی گناه برایمان چندبرابر خواهد شد. این در اختیار ماست.
@azgonahtatobeh
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ
وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِه یُصیبُ بِهِ
مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ
و اگر خداوند، [براى امتحان یا کیفر گناه،] زیانى به تو رساند ، هیچکس جز او آنرا برطرف نمیسازد
و اگر اراده خیرى براى تو کند، هیچکس مانع فضل او نخواهد شد! آنرا به هرکس از بندگانش بخواهد میرساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است.
از اشتباهاتت بگذری
بگی اشتباه کردم
از این به بعد بیشتر صدات میکنم
در برابر سختی های زندگیم بخاطر لبخندت
صبور میشم...
🔺داستان زیبای توبه ی مرد جوان🔺
🔹در میان یاران پیامبراکرم صلی الله علیه واله جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در بارهاش نمیداد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شبها به خانههای مردم دستبرد میزد.
🔸یک بار، هنگامی که روز بود، خانهای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانهای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر میبرد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه میزیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت میگذراند.
🔹دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت: « امشب، شب مراد است. بهرهای از مال و ثروت، و بهرهای از لذّت و شهوت!» سپس مقداری اندیشید. ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت:
🔸«به فرض، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّهدار کردم، پس از مدّتی میمیرم و به دادگاه الهی خوانده میشوم. در آن جا، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!»
@azgonahtatobeh
ادامه👇
از گناه تا توبه🇵🇸
🔺داستان زیبای توبه ی مرد جوان🔺 🔹در میان یاران پیامبراکرم صلی الله علیه واله جوانی بود که در میان
🔹از عمل خود پشمیان شد، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه واله پیوست. در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت:
🔸«ای رسول خدا! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت. شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم. شب گذشته، سایهای روی دیوار خانهام دیدم. احتمال میدهم دزد بوده، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم. از شما میخواهم مرا شوهر دهید، چیزی نمیخواهم؛ زیرا از مال دنیا بینیازم.»
🔹در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه وآله نگاهی به حاضران انداخت. در میان آن جمع، نظر محبتآمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند. سپس از او پرسید: «ازدواج کردهای؟»
- نه!
- حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟
- اختیار با شماست.
🔸پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله زن را به ازدواج وی در آورد و سپس فرمود:«برخیز و با همسرت به خانه برو!»
جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانهاش رفت و برای شکرگزاری به درگاه خدا، سخت مشغول نماز و عبادت شد.
زن، که از کار شوهر جوانش سخت شگفتزده بود، از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟!
جوان پاسخ داد:
🔹«ای همسر باوفا! عبادت من سببی دارد. من همان دزدی هستم که دیشب به خانهات آمدم، ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم و خدای بنده نواز، به خاطر پرهیزکاری و توبه من، از راه حلال، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود. به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!»
زن لبخندی زد و گفت: «آری، نماز، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است!»
📖منبع: عرفان اسلامی، حسین انصاریان، ج 8 ، ص254.