مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سهشنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذرهبین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
#فاضل_نظری
❇️ @azhardarisokhan
🍃
بعضى ها مثل يک اتفاق
عجيب حال آدم را خوب مى كنند
مثل هواى تازه اند
آدم دلش مى خواهد
در روياهايش دستشان را بگيرد
و بگوید تو كه باشى
مگر آرزوى ديگرى مى ماند
❇️ @azhardarisokhan
هم رفتنم خطاست و هم بازگشتنم...
چون اره در گلوی سپیدار مانده ام...!
#علیرضا_بدیع
❇️ @azhardarisokhan
از نبردی نابرابر باز می گردم! دریغ،
دیر فهمیدم که دنیا عرصهی جنگ من است...
#فاضل_نظری
❇️ @azhardarisokhan
گوشم به صدایِ ناز عادت کرده
از دوریِ آن به گوشه خلوت کرده
هر چند که ظاهراً خموشم، امّا
بد جور دلم هوایِ صحبت کرده.
#حسینعلی_زارعی
❇️ @azhardarisokhan
با من حرف بزن
شاید حوصله هیچکسی
جز تو رو نداشته باشم...
پُر از بیحوصلگی ام
❇️ @azhardarisokhan