چه انتظار عظیمی نشسته در دلِ ما
همیشه منتظریم و کسی نمی آید
#حمید_مصدق
❇️ @azhardarisokhan
در کوله بار قسمت ما غم زیاد بود
کم بود عمر ما و همینکم زیاد بود
آنسویشوق و شادی و شور و نشاطما
اندوه و رنج و غصه و ماتم زیاد بود
این یک دو روز را که به آن عمر گفتهاند
یکدم نبود بیش و همان دم زیاد بود
گیرم چکید قطرهای از عشق روی خاک
آن هم برای عالم و آدم زیاد بود
چیزی نصیب من نشد از کارگاه عشق
غیر از غمی که از سر من هم زیاد بود
#فاضل_نظری
❇️ @azhardarisokhan
هر آن متاع که افزود کاست قیمت آن
به جز حیا که چو افزوده شد بها گیرد
#مخلص_کاشانی
❇️ @azhardarisokhan
حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود.مردی میان سال در زمین کشاورزی خودش مشغول کار بود .حاکم تا او را دید بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت بهترین قاطر به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید بعد حاکم از تخت پایین آمد و آرام آرام قدم میزد، گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و بی اطلاع از حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم پرسید : مرا می شناسی؟
بیچاره گفت : شما حاکم نیشابور و تاج سر رعایا و مردم هستید.
حاکم گفت: آیا قبل از این هم مرا میشناختی؟ مرد با درماندگی و سکوت به معنای جواب نه سرش را پایین انداخت .
حاکم گفت:
بخاطر داری بیست سال قبل با هم دوست بودیم و در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود دوستت گفت خدایا به حق این باران رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن او زدی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خداوند دادن حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط ایمان و اعتقاد من و تو به خداست که فرق دارد.
از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست!
اگر به خواسته ات ایمان وباور داشته باشی
❇️ @azhardarisokhan
الهی وَطَیِّب بِقَضائِکَ نَفسی
خدایا مرا به قضایت دل خوش کن
وقتایی که از ته دلم یه چیزی رو میخوام و خدا نمیخواد بتونم بگم راضی ام به رضای تو
#صحیفه_سجادیه
❇️ @azhardarisokhan
آشفتگان عشقت گیرم که جمع گردند
جمع از کجا توان کرد دلهای پاره پاره
#فروغی_بسطامی
❇️ @azhardarisokhan
این شعر آصفی هروی خیلی خوب عاشق بودن رو توصیف میکنه :
شبی زِ قدِ تو افتاد سایه بر دیوار
هنوزعاشقِبیچارهرو بهدیواراست!
❇️ @azhardarisokhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این حس ناب تقدیم به تک تک شما اعضای خوب کانال 😊
❇️ @azhardarisokhan