eitaa logo
عزیزم حسین♥️
3.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
7.7هزار ویدیو
137 فایل
ا ﷽ ا تکثیر و نشر کانال🙏 تکثیر عشق ناب علوی،حسینی است❤️💚 عشق را باید همی تکثیر کرد👌 ای عشق سربلند که برنیزه میروی ازحلقه کمندتو راه گریز نیست کانال های ما: حسینی، محبتی : @azizamhosen روضه،مقتل: @yaraliagham علمی،حدیثی: @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
میخوام بگم ببخش منو روم نمیشه بگم گناهامو به تو روم نمیشه @hosenih هیچوقت نیاوردی به روم گناهکارم میخوام بگم یا غافرو .... روم نمیشه میخوام بیام درخونت در بزنم با گناهای نوبه نو روم نمیشه هیچی نکاشتم که امید داشته باشم بی حاصلم وقت درو روم نمیشه گفتم میخوام که پاک بشم گفتی به من بازم به کربلا برو روم نمیشه @hosenih چقد حسینو واسطه قرار دادم بازم بگم واسطه شو روم نمیشه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند به آنچه در حق من می‌کند خوشم اما خدا کند که دلم را ز خود جدا نکند @hosenih کسی که جانب بیگانه را نگه دارد نمی‌شود که نگاهی به آشنا نکند به خانه زادی او کعبه می‌کند اقرار دل شکسته علی را چرا صدا نکند؟ کسی ز کار دلی عقده وا نخواهد کرد اگر اشاره به دست گره‌گشا نکند سزد به حضرت او منصب ید اللّهی که غیر او گره از کار خلق وا نکند مرا حواله به لعل لب مسیح مده که جز نگاه تو درد مرا دوا نکند @hosenih خدا کند که قَدَر اَندر این لیالی قَدْر مرا به هجر تو این قَدْر مبتلا نکند چه لذتی است ندانم به زخم شمشیرت که کشتۀ تو دمی فکر خونبها نکند شاعر:استاد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
موعد دیدار تو راحت نمی آید به دست طینت پاکیزه با غفلت نمی آید به دست شد شب قدر و همه درهای رحمت باز شد درک امشب بی گمان راحت نمی آید به دست @hosenih چه کنم شب های احیا هم اگر غفلت کنم وای بر من دیگر این فرصت نمی آید به دست نوبتی باشد اگر هم نوبت زاری ماست رستگاری خارج از نوبت نمی آید به دست هرچه به من میدهند از باب خلوت میدهند چیز قابل داری از جلوت نمی آید به دست بی گمان نابرده رنج از گنج ها بی بهره ام روضه ی رضوان که بی زحمت نمی آید به دست هرکه باتقوا شَوَد نزدت گرامی میشود تا نباشم بنده ات نیت نمی آید به دست شکرِ نعمت نعمت ام افزون کند با این حساب تا نباشد سجده ای نعمت نمی آید به دست @hosenih هرچه فرصت داشتم با دست خود سوزانده ام مهلتی دیگر از این بابت نمی آید به دست گریه، غسل توبه ی هر دیده ی آلوده ای ست تَر نشد چشمی اگر عفت نمی آید به دست شیعیان مرتضی مثل خودش با غیرت اند بی ولای مرتضی غیرت نمی آید به دست از ازل روزی رسانم حیدر است و رزق من بی نگاه ویژه ی حضرت نمی آید به دست حال خوش ، توفیق اشک بر شهید کربلا جز شب جمعه، شب رحمت نمی آید به دست @hosenih تشنه های سیم و زر آخر نفهمیدند که با جسارت کوهی از ثروت نمی آید به دست چه به روزت پنچه ی شمر لعین اورده است؟؟ یوسف خوش چهره گیسویت نمی آید به دست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
با آنكه حدّ جرمم، بالاتر از عذاب است جرم مرا حساب و عفو تو بي حساب است با لطف بی کرانت در پيشگاه عفوت العفو يك گنه كار بالاترين ثواب است @hosenih عفو تو كوه خجلت بر شانه ام نهاده بر روي دوشم اين كوه سنگين ترين عذاب است دستم به بند عصيان پايم به دام شيطان قلبم هماره بيمار چشمم هميشه خواب است چون لالۀ خزاني رفت از كفم جواني شرمنده پيريِ من از دوره شباب است با اين گناه بسيار گويي گنه نكردم برهر گناهم از تو صد پردۀ حجاب است مگذار تا بريزد بر خاك آبرويم بي آب رحمت تو اين آبرو سراب است اشك خجالت از من لطف و عنايت از تو جرم من است ظلمت عفو تو آفتاب است @hosenih هر ناله شعلۀ دل هر شعله شاخۀ گل هر قطره اشك خجلت دريايي از گلاب است باران اشك "ميثم" از ابر رحمت توست اين ابر آسمانش از چشم بوتراب است شاعر: استاد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عالم و آدم کند گریه برای علی  حیف که در خاک رفت قد رسای علی  نخل بوَد منتظر چاه بوَد بی‌قرار  حیف که خاموش شد صوت دعای علی  گریه کند صبح و شام اشک فشانَد مدام  تا که عدالت زند بوسه به پای علی  زندگی بی‌علی سخت‌تر از مردن است  کاش که ما می‌شدیم کشته به جای علی  دامن محراب خون گشته بر او قتلگاه  مسجد کوفه شده کرب و بلای علی  تیغ به دشمن دهد، بذل به قاتل کند  گر ببرد کودکی شیر برای علی  مسجدیان یکطرف جمله گشایید صف  تا که یتیمان نهند سر به سرای علی  پیر فقیری زند بر سر و بر سینه‌اش  طفل یتیمی شده نوحه سرای علی  بذل و عنایت ببین لطف و کرامت ببین  قسمت قاتل شده سهم غذای علی  می‌دمد از سنگ‌ها ناله ی «یا سیدی»  می‌چکد از نخل‌ها اشک عزای علی  ثروت هر کس همان مال و منالش بوَد  هستی «میثم» بوَد مهر و ولای علی  سازگار
اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ استادسازگار ادا کردنـد هنگـام عبــادت حـق مـولا را ز خـونش آبـرو دادنـد بیـت حـق‌تعالی را از آن فزت برب الکعبه گفت و چشم خود را بست که بعد از فاطمه زندان خود می‌دید دنیا را میـان دوستـان هـم انفـرادی بود زندانش چو شمع انجمن کشتنـد آن تنهای تنها را ز جبریل امین برخواست این فریاد بر گردون الا یا اهـل عالـم تسلیت، کشتند مـولا را علی بی‌هوش در محراب خون افتاده بود اما به زخم خویش حس می‌کرد اشک چشم زهرا را دوباره از درون زخم او فـواره مـی‌زد خون ز رویش هرچه یاران پاک می‌کردند خون‌ها را الهی تا قیـامت خـون بگرید چشم زیبایی که از خون لاله‌گون کردند آن رخسار زیبا را حسن جان! فرق مولا را بپوشان پاسداری کن کـه چشـم دختـر زهـرا نبینـد زخم بابا را سلام سجـده تـا صبح جزا تقدیم مظلومی که بخشید آبرو با خون خود شب‌های احیا را گنه کردی مشو مأیوس از عفو خدا «میثم!» علی با چهرۀ خونین شفاعت می‌کند ما را ***
اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ استادسازگار وجودم نخل از غم بارور بود تمام حاصلم خون جگر بود ز هر شاخه هزاران میوه دادم همانا پاسخم نیش تبر بود دلم از طفل بر پستان مادر به دیدار اجل مشتاق تر بود اگر چه شاخه هایم را شکستند به هر شاخه هزارانم ثمر بود چه باک از تیغ زهرآلود دشمن علی یک عمر در کام خطر بود هزاران زخم در دل داشتم من که بس کاری تر از این زخم سر بود به جان فاطمه آن که مرا کشت نه تیغ ابن ملجم، میخ در بود هزاران استخوان بودم گلوگیر هزاران نیش خارم در بصر بود به هر آهم هزاران زخم فریاد به هر زخمم هزاران نیشتر بود تو ای قاتل مرا کشتی نگفتی علی یک عمر غمخوار بشر بود زدی شمشیر بر فرق امامی که حتی مهربان تر از پدر بود به اشک و خون دل بنویس “میثم” علی از فاطمه مظلوم تر بود
جای مناجات سحرهای تو خالی محراب تنها مانده و جای تو خالی   امشب برای گریه کردن بر مزارت ای مرد تنها جای زهرای تو خالی   امشب میان سفرهء ایتام کوفه خالیست جای نان و خرمای تو خالی   حتی میان چاه بی همراه کوفه جای طنین درد دلهای تو خالی   امشب سحر با یاد مادر بعد سی سال بر قلب من جای تسلای تو خالی   گیرم که امشب را به نحوی صبر کردم در پیش زینب جای فردای تو خالی   امشب خلاصه هر کجای کوفه گشتیم دیدیم کوفه جای مولای تو خالی   او رفت و بعدش یاد او ماند و دل ما بغض گلوگیر علی شد حاصل ما   کوفه زمین را بر سرم آوار کردی شام مرا چون شام حیدر تار کردی   او هر چه خوبی کرد در حق تو اما تو در عوض ظلم و جفا بسیار کردی   او حق ایتام تو را پرداخت اما حق علی را خوردی و انکار کردی   در ظلم بی حد ، دیدهء عالم ندیده کاری که تو با حیدر کرار کردی   اما علی ممنون شد از تو چون که با مرگ او را جدا از غصهء مسمار کردی   او را به پاس لطفهای بی شمارش با فرق خونین میهمان یار کردی   دفن شبانه عادت این خانواده است کوفه تو هم تاریخ را تکرار کردی   شد بدرقه از سوی فرزندان یکایک تابوت حیدر رفت بر دوش ملائک   شبهای دوری از علی دور و دراز است سهم دل زینب فقط سوز و گداز است   آن کیسه ، سهم الارث مولانا حسن شد بعد از شهادت هم علی مسکین نواز است   باشد بلند آوای مظلومیت او این نخلهای کوفه تا در احتزاز است   جا دارد از غصه همه عالم بمیرند گفتند حیدر هم مگر اهل نماز است   آن ظلم هایی که به زهرا و علی شد پرونده اش تا روز محشر باز باز است   از بس به گوش چاه کوفه روضه خوانده هر روز، کار چاه کوفه سوز و ساز است   مولای ما با خود به زیر خاک ها برد آن سینۀ تنگی که مالامال راز است   درد دل آل علی درمان ندارد رنج و غم این خاندان پایان ندارد   مهدی مقیمی
**** اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ رحمان نوازنی سکوت می وزد و بادها پریشانند و در به در همه در کوچه های بارانند شب است و تشنگی نخل ها نمی خوابند یتیم های خدا هم گرسنه ی نانند قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند به یاد مسجد و محراب نوحه می خوانند هزار آدم آواره ی پشیمان گرد دوباره منتظر سوره های انسانند تمام کوفه پر از ردّ اشک های علیست و چاه ها که پر از ناله های پنهانند شکست فرق نماز خدا به شمشیری به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند! هنوز خون سرش روی فرق محراب است و جمع قبله نشینان هنوز گریانند هنوز کوفه و شهر مدینه می گریند و بین یک در و دیوار روضه میخوانند * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ محمد حسین رحیمیان دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد وقتی تو را بابای من دنیا ندارد رفتی ؛یتیم بی قرار شهر کوفه … …حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد رفتی برای زینب تو خستگی ماند دیگر پرستارت به پیکر نا ندارد خونت نوشته گوشه محراب مسجد این کوه طور عاشقی موسی ندارد دنیا پدر جان تا خود روز قیامت مانند تو گریه کن زهرا ندارد رفتی و از این شهر بردی مهربانی کوفه برای ماندن ما جا ندارد رفتی خیال دشمن تو گشت راحت در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد فکری به حال روزگار دخترت کند در روزهایی که حرم سقا ندارد * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ یاسرحوتی چیزی شبیه رایحه ای می وزید ورفت شبها به شانه نان و رطب می کشید و رفت افسوس قدر و منزلتش را نداشتند تا در جوار کوثر خود آرمید و رفت زهرا همان علی و علی نیز فاطمه است شکر خدا فراق به پایان رسید و رفت مردی که شاهد صدمات مدینه بود یک روز مرد … و در سحری شد شهید و رفت گرچه کنار بسترش از مردها پر است اما دریغ محسن خود را ندید و رفت * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ رحمان نوازی سکوت می وزد و کوفه ها پریشانند ستاره های حرم بیقرار و گریانند هزار آدم آواره ی پشیمان گرد دوباره منتظر سوره های انسانند قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند به یاد منبر و محراب روضه می خوانند ندیده بود کسی بی کسی از این بدتر از اینکه تا به قیامت یتیم می مانند تمام کوفه پر از ردِّ اشک های علیست و چاه ها که پر از ناله های پنهانند شکست فرق نماز خدا به شمشیری به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ استادسازگار ادا کردنـد هنگـام عبــادت حـق مـولا را ز خـونش آبـرو دادنـد بیـت حـق‌تعالی را از آن فزت برب الکعبه گفت و چشم خود را بست که بعد از فاطمه زندان خود می‌دید دنیا را میـان دوستـان هـم انفـرادی بود زندانش چو شمع انجمن کشتنـد آن تنهای تنها را ز جبریل امین برخواست این فریاد بر گردون الا یا اهـل عالـم تسلیت، کشتند مـولا را علی بی‌هوش در محراب خون افتاده بود اما به زخم خویش حس می‌کرد اشک چشم زهرا را دوباره از درون زخم او فـواره مـی‌زد خون ز رویش هرچه یاران پاک می‌کردند خون‌ها را الهی تا قیـامت خـون بگرید چشم زیبایی که از خون لاله‌گون کردند آن رخسار زیبا را حسن جان! فرق مولا را بپوشان پاسداری کن کـه چشـم دختـر زهـرا نبینـد زخم بابا را سلام سجـده تـا صبح جزا تقدیم مظلومی که بخشید آبرو با خون خود شب‌های احیا را گنه کردی مشو مأیوس از عفو خدا «میثم!» علی با چهرۀ خونین شفاعت می‌کند ما را * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ استادسازگار مسجد، خموش و شهر پر از اشک بی‌صداست ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟ ای نخل‌ها که سر به گریبان کشیده‌اید امشب شب غریبی و تنهایی شماست دل‌ها تمام، خیمه آتش گرفته‌اند صحرای کوفه شام غریبان کربلاست امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است اما دل شکسته او در خرابه‌هاست سجاده بی‌امام و زمین‌ لاله‌گون ز خون مسجد غریب مانده و محراب، بی‌دعاست باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست تو از برای خلق جهان سوختی علی! اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست ای چاه کوفه اشک علی را چه می‌کنی دانی چقدر قیمت این در پربهاست؟ باید به گریه گفت: علی حامی بشر باید به خون نوشت: علی کشته خداست هر لحظـه در عزای علی تا قیام حشر «میثم» هزار بار اگر جان دهد رواست
همانا پاسخم نیش تبر بود دلم از طفل بر پستان مادر به دیدار اجل مشتاق تر بود اگر چه شاخه هایم را شکستند به هر شاخه هزارانم ثمر بود چه باک از تیغ زهرآلود دشمن علی یک عمر در کام خطر بود هزاران زخم در دل داشتم من که بس کاری تر از این زخم سر بود به جان فاطمه آن که مرا کشت نه تیغ ابن ملجم، میخ در بود هزاران استخوان بودم گلوگیر هزاران نیش خارم در بصر بود به هر آهم هزاران زخم فریاد به هر زخمم هزاران نیشتر بود تو ای قاتل مرا کشتی نگفتی علی یک عمر غمخوار بشر بود زدی شمشیر بر فرق امامی که حتی مهربان تر از پدر بود به اشک و خون دل بنویس “میثم” علی از فاطمه مظلوم تر بود * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ مهدی نظری خانه با رفتنت این بار به هم ریخته است  شهر بی حیدر کرار به هم ریخته است پدرم نبض زمان بودی و با رفتن تو سحر و روزه و افطار به هم ریخته است هرکسی دید پدر، حال مرا گفت به خویش: دختر فاطمه بسیار به هم ریخته است بستر خالی تو گوشۀ این خانه پدر علتی شد که پرستار به هم ریخته است بودنت مایۀ آرامش و آسایش بود حال با رفتن تو کار به هم ریخته است حَسَن غمزده را بیشتر از زخم سرت قصۀ سینه و مسمار به هم ریخته است حرفی از کوچه نباید بشود پیش حسین چون که با گفتنش هر بار به هم ریخته است صحبت از کوفه و بازار و اسیری کردی از همان لحظه علمدار به هم ریخته است گفته ای کوفه میارند مرا طوری که همه ی کوچه و بازار به هم ریخته است
اشعاربعدازشهادت حضرت علی اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ هادی ملک پور من منتظر نشسته ام اما نیامدی تنهاترین مسافر دنیا! نیامدی انبان به دوش هر شبه ی کوچه های شهر دیگر چرا به دیدن ماها نیامدی اصلا قرار بود که بابای من شوی این چندمین شب است که بابا نیامدی من روی دوش تو چقدر تاب خورده ام رفتم زشانه های تو بالا …! نیامدی بی دست های گرم تو بدخواب می شوم کابوس دیده ام همه شبها نیامدی دیدم شکسته است ستون های آسمان مسجد ، نماز صبح ، خدایا! … نیامدی رفتی به سجده ، بارقه ی تیغ و … بعد ازآن محراب غرق خون شد و بالا نیامدی کابوس بود … من بخدا باورم نشد! حتما دلیل داشت که اینجا نیامدی شب تا به صبح، خیره به در … منتظر شدم چشمم به در سفید شد اما نیامدی خاکم به سر، خدا نکند، خواب من مگر- تعبیر می شود که تو بابا نیامدی از اشک های گوشه ی چشمان مادرم پی برده ام به حادثه ای تا نیامدی آری درست بود… گمانم درست بود ای وای از این مصیبت عظمی … * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ حیدر توکلی ای کوه درد این دم آخر سخن بگو امشب به جای چاه، غمت را به من بگو گر فکر می کنی که تحمل نمیکنم من می روم ز حجره برون، با حسن بگو با آنکه فکر بی تو شدن قاتل من است حتی شده دوباره ز بی تو شدن، بگو بنگر رسانده ای به کجا کار دل، که من گویم به التماس، ز غسل و کفن بگو گر چه سخن ز پر زدنت می کشد مرا راضی به هر چه گویی ام، از پر زدن بگو لب باز کن دوباره تو و باز هم به من “زینب چنین به سینه و بر سر مزن” بگو آن را که گفتی از من و عباس تا شنید- -رنگش پرید و لرزه فتادش به تن بگو گفتی تو از حسین و اباالفضل زد به سر گر میشود بریده سرش از بدن، بگو ** اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شب بیست ویکم ـ حیدر توکلی ای بال و پر شکسته دم از پر زدن مزن برخیز و حرف رفتن و غسل و کفن مزن در بین نوحه خواندنت از مادرم، پدر! حرف از وصال خویش و جدایی ز من مزن می لرزم از شنیدن از مرگ گفتنت حرفی کز آن به لرزه در آید بدن مزن با من ز ماندن و ز نرفتن دمی بگو دم این همه ز رفتن و راهی شدن مزن صف بسته جمع جان به لبی، دیده باز کن پلکی بزن، شرر به دل انجمن مزن بسته ره نفس به من این روضه های باز پیش حسین حرف کفن با حسن مزن اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ غلامرضا سازگار حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند دم زدند از تو ولی یکدم تو را نشناختند رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند با تو قومی محرم و قومی دگر نامحرمند ای عجب نامحرم و محرم تو را نشناختند هم به تخت جاه، هم ویرانه، هم دامان چاه هم به شادی هم به موج غم تو را نشناختند انبیا بودند از آدم همه در سایه ات لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند با وجود آنکه یک آن با تو نشکستند عهد بوذر و مقداد و سلمان هم تو را نشناختند تو حَجَر، تو جانِ کعبه، تو حیات زمزمی هم حجر هم کعبه هم زمزم تو را نشناختند عرشیان کز صبح خلقت با تو ساغر می زدند فاش گفتم فاش می گویم تو را نشناختند چون کتاب آسمانی حرمتت شد پایمال ای یگانه آیت محکم تو را نشناختند چون فقیری کو تو را دشنام داد و نان گرفت ای علی جان مردم عالم تو را نشناختند در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند ای شجاعت از تو تا صبح قیامت سر فراز ای قدت از هجر زهرا خم تو را نشناختند بارها در نخل میثم دوستان کردند سیر حیف کآخر همچنان «میثم» تو را نشناختند اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ یوسف رحیمی پیچیده سحرگاه عجب عطر نجیبی رد می‌شود از کوچه ی غم مرد غریبی از وسعت دستان کریمش چه بگویم وقتی همه دارند از این سفره نصیبی هم آن که دعایش همه نفرین به علی بود هم این که به مولای خودش عشق عجیبی… منظومه ی انصاف و وفا را نسروده است جانبخش‌تر از جود علی هیچ ادیبی سی سال گذشته‌ست، علی چشم به راه‌ست در عمق نگاهش نه قراری نه شکیبی او می‌رود و ناله ی‌ دیوار بلند است مانده ست دری دست به دامان طبیبی والشمس! شده غرق به خون چهره ی‌ خورشید والفجر! رسیده‌ست حبیبی به حبیبی * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ موسی علیمرادی بی آشنا مانده غریبی بین خلقت دیگر نمی آید صدای پای غربت چندیست مانده سفره ها بی نان و خرما دیگر ندارد کوفه شبگرد محبت بعد از تو باید سرکند با خاک غم ها آن سر که بر دامان مهرت داشت عادت رفتی و هرگز چشم این دنیا نبیند شاهی بریزد با گدا طرح رفاقت هر وقت می آمد حسن هجده گل یاس میریخت روی قبر تو با اشک حسرت دست خدا افتاد از پا بین کوچه؟ باید شنید از ریسمان ها این حکایت رفتی و خار از چشمهای تو در آمد در پای طفلی رفت هنگام اسارت
چهارپاره بیست و سوم رمضان – حضرت امیر   دوسه روز است خانه دلگیر است دوسه روز است مثل بارانیم دو سه روز است همدم اشکیم دو سه روز است روضه می خوانیم   دو سه روز است کوفه نشنیده نغمه های خوش اذانت را وقت افطار بر سر سفره یاد کردیم لقمه نانت را   دو سه روز است مثل فاطمیّه دور هم گریه می کنیم ولی روضه ها رنگ دیگری دارد ختم آن است ذکر وای علی   دو سه روز است نان و خرما را حسنت می برد برای یتیم می دهد سهم کودکان را بعد می کند بغض مثل کوچه کریم   دو سه روز است قلب زینب را داده آزار حرف بی پایه شده اوضاع مدینه ای انگار بازهم طعنه های همسایه   دو سه روز است چاه و نخلستان شده دلتنگ ربّــنای علی شده رویای مسجد و محراب گریه و سجده و دعای علی   دو سه روز است کوفه فهمیده می رسید از کجا غذای فقیر از کجا می رسید خرمایی تا شود باز روزه های فقیر   دو سه روز است اشک می ریزد گاه و بیگاه ازغمت حسنم بیش از پیش لرزه می افتد با دعای کمیل بر بدنم   دو سه روز است چشم عبّــاسم سرخ مثل زمان جنگ شده کوچه پس کوچه های کوفه پر از خشت و خاشاک و قلوه سنگ شده   دو سه روز است دختر حیدر خوابهای عجیب می بیند گاه گودال و خنجر و حنجر گاه شیب الخضیب می بیند   دو سه روز است کربلائیّم چشم بر چشم یار می دوزم مانده در بغچه یک کفن باقی وَ به یاد نگار می سوزم   دو سه روز است سخت می خواهم بزنم بوسه بر گلوی حسین وای از دود و خون و خاکستر پنجه ی گرگها و موی حسین   دو سه روز است درس قرآنم سوره ی کهف نی نشین شده است سینه ام مثل دامن و خیمه یا در ِ خانه آتشین شده است   دو سه روز است مثل بابایم می کنم گریه یاد لب تشنه وای از لحظه ای که می بینم بر روی حلق دلبرم دشنه   دو سه روز است بیشتر دارم انتظار وصال دلدارم با دعای فرج پس از روضه به امید وصال می بارم   حسین ایمانی