#حضرت_زهرا
#حضرت_محسن
ماه صفر تمام شد اما عزا بپاست
این هفته هفته ی غم اولاد مصطفاست
جایِ غدیر را سخن دشمنان گرفت
این بدعتی که شد خودش آغاز ماجراست
راه سخیفِ اهل سقیفه شروع شد
پایانِ کار، خانه نشینیِ مرتضاست
با مهرِ حیدر است که عالم بنا شده
دنیای بی ولای علی پوچ و بی بهاست
بیعت نکرد بیتِ علی با خلیفه ای
راه غدیر و راه سقیفه ز هم جداست
دشمن سه بار حمله بر این خانه کرده است
بیتی که داغدار غم ختم الانبیاست
یا صاحب الزمان نظری کن به پشت در
این مادر شماست که در بین شعله هاست
محسن به پشت در به چه جرمی شهید شد؟!
قلب امام عصر بر این غصه مبتلاست
ای وای از غلاف... مرا می کشد همین...
...ردی که روی بازوی ریحانه ی خداست
کوچه مقدّم است به گودال قتلگاه
زیرا مدینه نقطه ی آغاز کربلا است
محمدجواد شیرازی
@rozeh_1
#حضرت_محسن
#هجوم_به_بیت_وحی
گرچه به ظاهر از امامت یک پسر کشتند
یک سوم سادات را در پشت در کشتند
هم که پدر را پیش چشمان پسر بردند
هم که پسر را پیش چشمان پدر کشتند
هم عاطفی هم منطقی باکشتن یک طفل
کشتند اگر که شیعه را ازهر نظر کشتند
گفتند آخر پایشان وا شد به بیت وحی
عمری فحول شیعه را با این خبر کشتند
بی فهم ها، بی رحم ها درخانه محسن را...
یعنی که در گلدان گلی را با تَبَر کشتند
یعنی سرِ شب که نه شمعی بود و نه گل...نه؛
نامردها پروانه را وقت سحر کشتند
در پشت در امروز اگر، یعنی علی را هم
از روبرو...نه، عاقبت از پشت سر کشتند
مهدی رحیمی
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
نمیدانم چرا امشب، به سر خوف و خطر دارم؟
چه خواهد بر سرم آید، که من از آن حذر دارم؟
من از این حسِ غم امّا، ز عمقِ جان پریشانم
گمانم تیغِ ظالم را، من امشب پشتِ در دارم
خداوندا امانم ده، مرا از چنگِ بدخواهان
چه مکری گو عدو دارد، که من از آن خبر دارم
الها تو به جانم ده، فقط صبر و شکیبایی
تو میدانی که امشب من، دلی پُر از شرر دارم
عدو در پشتِ در آمد، ولیکن من هراسانم
بسویش می روم امٌا، قدم آهسته تر دارم
نمیدانم چرا دشمن، به پشتِ در کمین آمد
مگر دردم نمی داند، که من داغِ پدر دارم؟
چنان با ضربِ پا کوبیده او در را به پهلویم
گلِ نشکفته محسن را، به خونم غوطه ور دارم
به پهلو می فشارد در، به سینه می گدازد میخ
چه سازم بیتِ بابا را، در آتش شعله ور دارم
پدر جان دخترت زهرا، میانِ درب و دیوار است
که یک دستم به پهلو و، یکی را بر کمر دارم
چنان شیون کنان زینب، پی ام می آمد و میگفت
مزن ظالم تو مادر را، چو حیدر من پدر دارم
چگونه کنده ام آخر، ز سینه میخِ سوزان را
که روی سینه ام حتی، نشان از میخِ در دارم
مرا با چادرِ خونین، به مسجد می برند امٌا
دو دستِ بسته حیدر را، فقط در پشتِ سر دارم
پدر جان سیرم از دنیا، بگو کی وقتِ دیدار است؟
ز بعدِ رفتنت بابا، منم عزمِ سفر دارم
خَلاصم کن از این دنیا، دگر شد طاقتم تاریک
مناجاتِ شبانگاهان، توسل بر سحر دارم
من از داغِ فراقِ تو، فقط در بیت الاحزانم
که بی تو آخر ای بابا، بسی خونین جگر دارم
چه دیدم پشت در بابا، چه محنتها کشیدم من
که من از گفتنِ آنها، دگر صرفِ نظر دارم!
هستی محرابی
@rozeh_1
#حضرت_محسن
قرار بود که مثل حسن پسر باشی
عصای دست من و پیری پدر باشی
ببخش مادر خود را که با خود آوردت
بنا نبود که آن روز پشت در باشی
قرار بود بمانی شتاب جایز نیست
بنا نبود مسافر که رهگذر باشی
تمام هستی من می رود اگر بروی
ولی اگر تو بمانی ولی اگر باشی
و یا تمامی اینها فقط مقدّمه ای است
که اتفاق خبرهای شعله ور باشی
و اولین بشوی قبل از آنکه عاشورا
شهید کوچک و شش ماهه ی پدر باشی
نخورده شیر مرا ! مادرت به قربانت
که میخ حادثه را خواستی سپر باشی
محسن ناصحی
@rozeh_1
#حضرت_محسن
گرچه به ظاهر از امامت یک پسر کشتند
یک سوم سادات را در پشت در کشتند
هم که پدر را پیش چشمان پسر بردند
هم که پسر را پیش چشمان پدر کشتند
هم عاطفی هم منطقی باکشتن یک طفل
کشتند اگر که شیعه را ازهر نظر کشتند
گفتند آخر پایشان وا شد به بیت وحی
عمری فحول شیعه را با این خبر کشتند
بی فهم ها، بی رحم ها درخانه محسن را...
یعنی که در گلدان گلی را با تَبَر کشتند
یعنی سرِ شب که نه شمعی بود و نه گل...نه؛
نامردها پروانه را وقت سحر کشتند
در پشت در امروز اگر، یعنی علی را هم
از روبرو...نه، عاقبت از پشت سر کشتند
مهدی رحیمی
@rozeh_1
#حضرت_محسن
در به هم خورد ولی حیف که با سرعت خورد
ضربه را فاطمه این مرتبه با شدت خورد
پسرش...نه، سپرش خورد زمین و زهرا
ضربه ها را پس از آن از دوسه تا قسمت خورد
معنی بیست و سه سال آهِ تو مولا این است؛
که زمان حق تو را آه، سرفرصت خورد
نه فقط حق علی را که چو ظرف آبی
غاصبی حق من و حق تو را راحت خورد
*خر فروشی سرکار آمد و با قیمت روز
خورد نانی اگر از جهل همین امت خورد
جالب این است که در ذهن همه نام علی؛
صدر نام همگان بود ولیکن خط خورد
محسن و کوچه و سیلی به فحول شیعه؛
هرچه برخورد تمامش به رگ غیرت خورد
کشته ی راه ولایت شده محسن یعنی؛
اگر آیینه لگد خورد به این قیمت خورد
مهدی رحیمی
@rozeh_1
#حضرت_محسن
قال صادق: عموی ما محسن
اولین کشته ی مسیر علیست
در دفاع از ولایت حیدر
اولین کشته ی غدیر علیست
پدرش لنگر سماوات است
۰مادرش نور آسمان و زمین
مطمئنا به داغ این نوزاد
آسمان و زمین شود غمگین
ساده از این عزا نمیگذرم
من عزا دار محسنم ، مَردُم
موسم قتل ثلث سادات است
محسنیه محرمِ دوم
دهه سازی کدام صیغه شده؟؟؟
ما عزادار ثلث ساداتیم
ما فقط نصِّ روضه را گفتیم
راوییِ تلخ این روایاتیم
عده ای دلخورند! خب به درک
با محب علی برادر باش
خط قرمز علی و آل علیست
غیرتی روی نام مادر باش
بشنود گوش منکران غمش
فَضل محسن به وسعت دریاست
چشمشان کور ، تا نفس داریم
پرچم محسنیه پا برجاست
طاها احمدی
@rozeh_1
منتظرالمهدی:
#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#مناجات_با_امام_حسین
آن روز كه به داغِ غمت مبتلا شديم
دل خون تر از شقايق دشتِ بلا شديم
ما يادمان كه نيست ولي راستي حسين
با درد غربت تو كجا آشنا شديم؟!
ممنون از اينكه آمدي آقاي ما شدي
ممنون از اينكه نوكر اين خانه ما شديم
شكرِ خدا كه فاطمه ما را خريده است
شكر خدا كه خرج بساط شما شديم
غربت سراي ماست عزاخانه ي شما
با گريه بر تو بود عزيز خدا شديم
ما را خدا به عشق تو مي بخشد عاقبت
ما عاقبت به خيرِ تو در روضه ها شديم
گم می شویم تا که تو پیدایمان کنی
نوکر شدیم تا که تو آقایمان کنی
شاید دلت به حال دل ما بسوزد و
فکری برای روز مبادایمان کنی
ما یک برات کرب و بلا لای پوشه ایم
ساکت نشسته ایم تو امضایمان کنی
چیزی ز شاه بودن تو کم نمیشود
در بین نوکرانت اگر جایمان کنی
ما را هدف ز نوکری ترفیع رتبه نیست
مجنون نمیشویم که لیلایمان کنی
چندیست مرده ام ز انفاس قدسیت
اصلا بعید نیست مسیحایمان کنی
حتی غزل تغزلتان را بیان نکرد
باید عنایتی به غزلهایمان کنی
بی جذبه ی عصا که به جایی نمیرسم
یک جذبه کن که حضرت موسایمان کن
🔸شاعر:
#مصطفی_متولی
#امام_زمان_محسنیه
#امام_زمان_مناجات
فراق تو درد است و درمان ندارد
چرا قصه ی هجر پایان ندارد
تو جان جهانی تو صاحب زمانی
بدون تو جسم جهان جان ندارد
بیا ای که در سال های ظهورت
پر است از بهار و زمستان ندارد
خودت را مگیر از دل بیقرارم
که بودن بدون تو امکان ندارد
تو این روزها باز هم غرق اشکی
و اشک تو را چشم باران ندارد
خدا را دوصد شکر آقا تو هستی
اگر زائر آن قبر پنهان ندارد
در این روزهای غریبی سپاهی
بجز همسرش شاه مردان ندارد
و بستند دستان خیبرگشا را
شنیدند و گفتند امکان ندارد
یهودی در آن کوچه دادش درآمد
مگر که مدینه مسلمان ندارد
#محمدعلی_بيابانی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_زمان_محسنیه
#امام_زمان
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم
سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم
این صدای ناله زهراست می آید به گوش
از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم
مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند
کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم
خون محسن میچکد از آن درِ آتش زده
خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم
با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو
وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم
در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح
ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم
دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش
گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم
نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند
شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم
با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین
با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم
خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان
گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم
کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب
بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم
در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین
در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم
از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین)
تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم
زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را
میکشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم
زینبی که سایه اش را چشم نامحرم ندید
شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#مربع_ترکیب
ای چشم حسین بر جمالت
وی مظهـر فاطمـه، جلالت
تعظیم کمـال بــر کمـالت
تحسین رسول بر خصالت
بر قلب پدر سکینهای تو
در بیـت ولا امینـهای تو
تـو سـوره نـور اهلبیتی
تو شادی و شور اهلبیتی
در سینه سـرور اهلبیتی
تو نخلـه طور اهلبیتی
تو دختر مــاه و آفتابی
آیینــه زینـب و ربابی
گل بر تو، گلاب بر تو نازد
عطشانـی آب بـر تـو نازد
آیـات حجـاب بر تو نازد
تنهـا نـه رباب بر تو نازد
حقـا کـه تو فخر عالمینی
ممدوحـه زینب و حسینی
ای چشم حسین را نظاره!
بـر فاطمـه، زینب دوباره
فریـاد گلـوی پـاره پاره
وصف تو فراتر از شماره
تا حشر، سکینه ولایت
آرامـش سینـه ولایت
تو وجه خدای را گواهی
در قـلب پدر، شرار آهی
بیـن اسـرا چـراغ راهی
پیغــام رسان قتلگاهــی
پیغامت از آن رگ بریده
تا حشـر قیامت آفریده
در فُلک ولا، سکینـهای تو
راضیــهای و امینــهای تو
یک کرب و بلا مدینهای تو
چون فاطمه بیقرینـهای تو
تـو آیه حُسن ابتلایـی
قرآنِ شهیـدِ کربلایی
در مقتل خون چو پا نهادی
لب بــر گلـوی پدر نهادی
روی تـن پاکـش اوفتـادی
این گونه بــه مـا پیام دادی
ما عترت عصمت و حجابیم
در مـلک عفــاف آفتابیم
بــا آن همــه داغ بـینهایت
مــیبود بـه محضـر ولایت
از بــردن چــادرت شکایت
ای شعلـه مشعــل هــدایت
توحید و کتاب زنده از توست
آیات حجـاب زنده از توست
در بحر عفاف، گوهری تو
بر فُلک کمـال، لنگری تو
هنگام خطابـه، حیدری تو
زیرا به حسین، دختری تو
تو سینهْ سپـر به هر بلایی
تو یـاسِ کبـودِ کربلایـی
ای در نفست صدای زینب
در هر سخنت ندای زینب
همسنگر و پا به پای زینب
مـرآت خـدا نمــای زینب
«میثـم» به ثنای تو چه خواند
هــر چنـد ز لب گهر فشاند
#استاد_غلامرضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#مثنوی
ای کرامت را تو مجلای تمام
حضرتت باب الکرم بنت الکرام
با کلام الله ناطق هم کلام
ای سکینه بر کراماتت سلام
مشعل روشن ز مصباح الهدی
در عبادت غرق و مجذوب خدا
گوهر دردانه ناز حسین
دختر هم راز و دم ساز حسین
جده ات انسیة الحورا تو حور
چشمه خورشید را یک لمعه نور
زینت استی گوشوار عرش را
سرور استی بانوان فرش را
ای سکینه مسکنت دامان عشق
سوره والنجم در قرآن عشق
قلب مادر از تو تسکین دیده است
زان سکینه مادرت نامیده است
معرفت برده است در کیوان تو را
خوانده مولا خیرة النّسوان تو را
برترین زن های عصر خویشتن
یادگار ماندگار پنج تن
در دل کوثر طهارت کرده ای
پنج حجت را زیارت کرده ای
در زنان هاشمی صاحب وقار
خاندان فاطمی را افتخار
آفتابی خود که عمری در حجاب
بوده ای در سایه سار آفتاب
ای وقار از دامنت آویخته
هر نگاهت با عفاف آمیخته
چشمت از زمزم دهان از کوثر است
نامت از طوبی نشان از کوثر است
مهر و ماه معرفت را کوکبی
در جلالت هم قِران زینبی
هم نشینی با امامت با امام
دیده ای ماه ولایت را تمام
ای فصاحت بی نوایت بی نوا
صد نوا از نای تو در نینوا
ای سکینه ای هم آغوش بلا
وی تو سکّان دار فُلک کربلا
مرد میدانی و لیکن در حجاب
با امام عصر خود پا در رکاب
حرف حق نطق تو را شمشیر کرد
شیره جان ربابت شیر کرد
در اسارت نقش ایفا کرده ای
پا به پای عمه غوغا کرده ای
در حرم در خیمه گه در قتلگاه
در مسیر کوفه و شام سیاه
می درخشد نام تو گفتار تو
اشک تو ایمان تو ایثار تو
جامه خون و شرف پوشیده ای
تشنگی را با پدر نوشیده ای
خورده بر جان و دلت مُهر عطش
شام غربت دیدی و ظهر عطش
از عطش گر چه ز پا افتاده ای
سهم آب خود به طفلان داده ای
در مصائب پایداری کرده ای
عمه را با صبر یاری کرده ای
بانوان را دل نواز پر توان
کودکان را سرپرست مهربان
دختری و صبر و همت این چنین
مرحبا بر صبرت ای صبر آفرین!
در وداع آخرینت با حسین
کز حرم برخواست بانگ یا حسین!
اولین کس را که مولا یاد کرد
نام شیرین تو را فریاد کرد
که ای سکینه حامی ایتام باش
ای دل آرام حسین آرام باش
قطره های اشک بر سیما مزن
شعله های درد بر دل ها مزن
منگرم با چشم گریان دخترم
قلب بابا را مسوزان دخترم
پیش تر آ نزد بابا پیش تر
گریه ها در پیش داری بیش تر
بعد تودیع حرم با التهاب
دست بر شمشیر زد پا در رکاب
رفت در میدان و دیگر بر نگشت
بر نگشت و از تن و از سر گذشت
رفت و پنهان از نظر شد منظرش
تا که دیدی بر فراز نی سرش
دیدی اندر خون دو نیم است آفتاب
نیمه ای بر نیزه نیمی بر تراب
چون رسیدی در حریم قتلگاه
معجر دیگر به سر کردی ز آه
طاقت از کف داده و دل باختی
خویش را بر خاک و خون انداختی
یافتی قرآن حق را جزو جزو
جسم خونین پدر را عضو عضو
یوسفت در بین گرگان مانده بود
جسم ثارالله عریان مانده بود
بر زیارت کردن سبط رسول
چون نبودت مهلت اذن دخول
زان زیارت در فضا هنگامه شد
پاره های دل زیارت نامه شد
پیکری دیدی ولیکن سر جدا
جمله اعضایش ز یکدیگر جدا
زان تن پامال اثر باقی نبود
سینه و پشتی دگر باقی نبود
چار سویش حجله خون بسته بود
استخوان در استخوان بشکسته بود
در وداع سینه سوز خویشتن
دست بردی زیر آن خونین بدن
تا گرفتی آن تن صد چاک را
سوخت آهت خیمه افلاک را
زخم هایش بوسه باران ساختی
مرحمی بر جسم عریان ساختی
روح بی تابت ز نو در تب نشست
خاک و خون زان بوسه ات بر لب نشست
خاک مقتل شد ز اشک تو خجل
تا سرودی این سخن از سوز دل
این بیابان گر شود از شب سیاه
بر که آرد دخترت بابا پناه؟!
این بیابان جای خواب ناز نیست
ایمن از صیاد تیر انداز نیست
ماه محمل باز انجم را بخوان
"شیعتی مهما شربتم" را بخوان
ای تجلای حرم نور خیام
چلچراغ کوفه و قندیل شام
سوخت این جا از غمت کلک و کلام
عمه جان بر روح والایت سلام
#استاد_سید_رضا_موید
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم