eitaa logo
💚عزیزم حسین♥️
3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
5.3هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن می‌آمد یازده ساله ترین شیرِ حسن می‌آمد بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است او حسینیه‌ای از خشتِ حسن ساخته است رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک یازده جرعه‌ی ناب از  یَمِ حیدر خورده است خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی او نمی‌دید که خاری به کف پایش بود دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود چند باری به زمین خورد ولی باز دوید تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ولی جمع شدند حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده باید از  بینِ همه رد بشود می‌داند نه محال است مردد بشود می‌داند رد از شد حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن بعد از آن سخت دوید از دو سه تا حلقه‌ی اسبان سواری وصدای نفس و شیهه و کوبیدن سُم‌ها همه‌سو هولِ قدم‌ها وعَلَم‌ها به خودش گفت کمی مانده برو  از وسط اینهمه جامانده برو  پیش می‌رفت ولی حلقه‌ی یک لشکر شد متراکم متراکم متراکم‌تر شد داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد رد شد از حلقه‌ی سرنیزه و از حلقه‌ی شمشیر و کمانگیر و کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح دوید و  لب گودال رسید و ته  گودل چه دید و که سنان بود  و سنان داشت نیزه‌ای فاتحه خوان داشت حرمله غرقِ عرق چشم بر آن نیمه‌ جان داشت آخرین تیر خودش را به کمان داشت مادری موی کَنان سینه زنان پیش عمو بود ولی قدِ کمان داشت پدرش بود عمو بود پدرش بر سر او بود پسر اُفتاد سر اُفتاد چه بد بال و پر اُفتاد  تنی روی تن اُفتاد حسن اُفتاد  راه یک تیرِ سه‌شعبه به دو حنجر اُفتاد ناله‌ای بین گلو بود که زهرا غش کرد او در آغوش عمو بود که زهرا غش کرد کاش جبریل جراحات دو تَن را می‌بست کاش می‌شد که علی  چشم حسن را می‌بست باز  از خاک حسن مادر خود را برداشت شمر تا کُندترین خنجر خود را برداشت ✍منکلام:کربلایی حسن لطفی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام نیست از پرچم سرخت علمی بالاتر نیست از کرببلا هیچ کجا زیباتر کعبه مشتاق طواف است به شش گوشه ی تو کعبه والاست وَ شش گوشهء تو والا تر در کنار تو برای دل ما هم جا هست به خداوند قسم نیست ز تو آقاتر ای مسلمان شده ات راهب نصرانی ها ای مسیح سرت از روح خدا عیسی تر آتش سینهء سوزان کسی نیست هنوز از شرار نفس زینب تو کبری تر دست تقدیر تو را غربت بی همتا کرد و نشد ظهر دهم از تو کسی تنها تر و بعید است ببیند به خودش چشم فرات از هلال کمر تو کمری را تا تر چشم خوب است که از داغ تو دریا باشد من که می خواهمش از داغ شما دریاتر جان از آن تازه جوانی که ز خونش بنوشت مرگ در کام من از شهد عسل احلی تر رفت در حسرت خاک قدمش چشم رکاب آمد از سرو اذان گوی حرم رعنا تر ✍منکلام:کربلایی وحید محمدی ‍ 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام افتاده باز کار به دستِ کریم ها مارانوشته اند گدا از قدیم ها شانه زده به زلف کمندی نسیم ها باید کشید نازِ نگاهِ یتیم ها دستِ دعا به خاکِ قدم های او بزن عبدِ خداست کودکِ ده سالة حسن ده ساله بود قامتش اما وقار داشت بالایِ چشم خویش دوتا ذوالفقار داشت مثلِ ابالحسن سخنش اقتدار داشت بر یاریِ عمو جگری بی قرار داشت شهر مدینه با پدرش عهد بسته بود از کودگی کنارِ بزرگان نشسته بود با چشمِ خویش رفتنِ عشاق دیده بود شش ماهه هم به فیضِ شهادت رسیده بود او را عمو به بندِ محبت کشیده بود دستش به دستِ عمة قامت رشیده بود بوسید دست عمه به او التماس کرد جان کند تا زخیمه خودش را خلاص کرد پایِ برهنه جانب گودال می دوید در بین ازدحام عجب موقعی رسید فریادهای مادرت ِ سادات را شنید فوری حسین پیکر او در بغل کشید می خواست تا که ضربه نبیند ولی نشد نیزه به پهلویش ننشیند ولی نشد لعنت به حرمله گلویِ تشنه باز شد این خون به رویِ چشم حسین چاره ساز شد اصلا تمام کشتن این طفل راز شد اما مقابل پدرش سرفراز شد می خواست دست وپا بزند نیزه ها نذاشت بابایِ خود صدا بزند نیزه ها نذاشت در قتلگاه هر دو بدن زیرو رو شده نیزه به رویِ نیزه به پیکر فرو شده با پنجه های گرگ تنش جستجو شده عریان به دستِ لشگرِ بی آبرو شده مقتل نوشته با عجله مو کشیده اند مثل کبوتری سر او را بریده اند در قتلگاه روی تن او قدم زدند با نعل تازه هر دوبدن را بهم زدند یک عده جا نبود اگر ضربه کم زدند بر نیزه جسم بی سر او چون عَلَم زدند زینب گرفته دست به سر می کند نگا ه درهم شده حسین و حسن بین قتلگاه ✍منکلام:کربلایی قاسم نعمتی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6005707333261331901.opus
157.2K
نوحه،زمزمه وشور شب ششم(حضرت قاسم) صدای یا عماه،زتو شنیدم من،زخیمه تا میدان،زود دویدم من چو آمدم دیدم،پیکر تو مانده زیر سم اسبها،دیر رسیدم من وای عمو جانم،وای عمو جانم، وای عمو جانم، وای عمو جانم ۲ ____ ای گل زیبایم،به خون تپیدی تو،زیر سم اسبها،چه قد کشیدی تو به زیر ابر خون،روی چوماهت رفت،عشق عمویت را، به جان خریدی تو وای عمو..... ___-- به خیمه ها مادر،شده عزادارت،چسان برم خیمه،تن چنین زارت بعد علی اکبر،امید من بودی،ولی خدا گشته کنون خریدارت وای عمو..... __ امانت بابا، به دست من بودی، کنار اکبرتو،چه خوب آسودی شهادتت قاسم،بود گوارایت،به نوجوانان تو،همیشه مقصودی وای عمو... شعر:اسماعیل تقوایی @babollharam
شور شب ششم ‌محرم ۱۴۰۱ بی مثل می جنگه مثل یل می جنگه انگاری توی میدون حسنه که در عمل می جنگه (تک) با صلابت و با قدرت و با اقتدار تا که اومده میدون همه کردن فرار جانم به این شجاعت رزم یل‌حیدر تبار جان قاسم جانان قاسم میمنه می جنگه میسره می جنگه انگاری توی میدون خود اقام حیدره می جنگه (تک) بی کلاه و زره اومده با ذوالفقار با نگاه دو چشمش میشه ازرق شکار جانم به این شجاعت رزم یل حیدر تبار جان قاسم جانان قاسم یادگار حسن افتخار حسن زنده شد توی میدون خاطراتِ اقتدار حسن (تک) خاطرات جمل زنده شده کربلا طوری زد سر ازرق شده از تن جدا جانم به این صلابت رزم نوه‌ی مرتضی جان قاسم جانان قاسم شعر و نغمه:حامد محمدی
مصحف ما چه به هم ریختنت وای عمو چقدر تیر نشسته به تنت وای عمو همه ی رَخت تو غارت نشده ... پاره شده بس که یکپارچه با پا زدنت وای عمو آمدم تا که اجازه بدهی و یک یک نیزه ها را بکشم از بدنت وای عمو جان نداده همه بالای سرت جمع شدند چه شلوغ است سر پیرهنت وای عمو آنقدر نیزه زیاد است نمی دانم که بکشم از بدنت یا دهنت ؟ وای عمو
4_6005707333261331902.opus
92.1K
نوحه حضرت قاسم نوجوانی چو ماه تابان بهر کسب رضای جانان در آغوش عمو می گرید از حسین خواهد اذن میدان واویلا واویلا واویلا ۴ ____ چو قاسم کس چنین شیدا نیست زره اندازه اش پیدا نیست عجب جنگاوری راهی شد به میدان همچو او زیبا نیست واویلا.... _____ به ضرب کین زاسبش افتاد درآندم زد به ناله فریاد عمو جانم برس بر دادم غزالت شد اسیر صیاد واویلا... __ عمو آمد بر ِ جانانش دگر در تن نبودش جانش گل باغ حسن پرپر شد عجین باخون رخ تابانش واویلا... _____ بمیرم زاده ی پیغمبر چسان بردش حرم آن پیکر نهادش جسم پاک قاسم کنار پاره پاره اکبر واویلا.... شعر :اسماعیل تقوایی @babollharam
من برایت پدرم پس تو برایم پسری چه مبارک پسری و چه مبارک پدری یاد شب‌های مناجات حسن می افتم می وزد از سر زلف تو نسيم سحری همه گشتیم ولی نیست به اندازه تو نه کلاه خودی و نه یک زرهی نه سپری من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم می فرستم بسوی قوم تو را یکنفری بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد نیست ممکن بروی و دل ما را نبری بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم از روی قامت تو رد شده هر رهگذری جابجا می شود این دنده تکانت بدهم وای عجب دردسری وای عجب درد سری
زمینه شب ششم برای من‌تو مجتبایی/یل جوون خیمه هایی ای یادگار حسن من شاگرد رزم علی اکبر/با دیدن تو دل خواهر شد بی قرار حسن من ماه خیمه هایی ای قاسم ای قاسم نجم کربلایی ای قاسم ای قاسم پهلوون نجمه ای قاسم ای قاسم ابن مجتبایی ای قاسم ای قاسم زده به میدون شیر خیمه/براش می خونه دعا نجمه می جنگه مثل علی اکبر ازرق شامی شده بی سر/به هم می ریزه همه لشکر از ضربات سبط حیدر گل روی زمینه وای قاسم وای قاسم شد شکسته سینه وای قاسم وای قاسم کوچه وا شده شد وای قاسم وای قاسم کربلا مدینه وای قاسم وای قاسم شده شکسته استخونات/فاصله افتاد بین موهات جا بجا شد قد و بالات قد عمویی قد کشیدی/شدی علمدار چه رشیدی پاشیده از هم همه اعضات بازه بین ابروت وای قاسم وای قاسم مونده جای پا روت وای قاسم وای قاسم مثل مادر من وای قاسم وای قاسم خورده ضربه پهلوت وای قاسم وای قاسم
🏴 اشعار ___ می روم تا نام من در کربلایت جا بگیرد می روم تا که مدینه رنگ عاشورا بگیرد بوسه هایت کرده سیرابم، چه آبی بهتر ازاین می روم تا کربلا از خون من دریا بگیرد من که در صبحِ نگاه تو قیامت را ببینم می روم تا آفتاب از نور من گرما بگیرد اشکِ زنهای حرم بهر غریبیِ تو باشد می روم تا که سرش را مادرم بالا بگیرد بهتر از جایی که خواهم رفت بی شک نیست، حتی پیکرم در زیر سمِّ اسبها ماوا بگیرد می روم میدان اگر هم دست این لشکر بیفتم حتم دارم دست من را مادرت زهرا بگیرد عرش و فرش آیند اگر ، خیر ست آخر پاسخ تو دست خط بابِ من از تو مگر امضا بگیرد 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————