#امام_حسین
#گودال_قتلگاه
تشنه بود و به خاکها خونش
از رُخ و گونه و جبین میریخت
یک نفر خنده كرد به تشنگیاش
پیشِ او آب بر زمین میریخت
نیمهجان بود و پُشتِ مركبِ خود
بوسهای سنگ ، بر جبینش زد
نوبتِ تیرِ حرمله شده بود
آه ، از پشتِ زین زمینش زد
فاصله كم شده كمانداری
تیرها را دقیقتر میزد
یک حرامی بر آن تَنِ زخمی
نیزهاش را عمیقتر میزد
خواست تا خویش را به سینه کِشد
تا که شاید رسد به اطفالش
یک نفر نیزهای به کتفش کرد
رفت و او را کشید دنبالش
نالهای میرسد به هركس كه
به تنش تیغ میكشد... نزنید
مادرش چنگ میزند به رُخش
دختری جیغ میکشد: نزنید
آن وسط چند تا حرامزاده
دورِ او دشنه تیز میکردند
با لباسی كه از تنش كَندند
تیغشان را تمیز میكردند
حسن لطفی
@rozeh_1
#امام_حسین
#گودال_قتلگاه
با خنده با تحقیر خنجر را گرفته
بر سینه اش زانو زده سر را گرفته
ای کاش رو به قبله اش میکرد نامرد
یک دست مو یک دست خنجر را گرفته
چه خوب زهرا هست وقت احتضارش
آقا دودستی دست مادر را گرفته
یک ضربه! دوضربه! نه باید پشت و رو کرد
زیر گلویش بوی خواهر را گرفته
هم فاطمه چشمان حیدر را گرفته
و هم علی چشم پیمبر را گرفته
هی صورت ارباب را بر خاک میزد
لج کرده قول کیسه زر را گرفته
زینب! برو جایی که شمر اصلا نباشد
بیرون بیاید زود معجر را گرفته..
تقسیم شد جسمش میان ده سواره
هر مرکبی یک جای پیکر را گرفته
دیگر نه عباس است نه اکبر، ببینند
خلخال طفلان چشم لشکر را گرفته
سیدپوریا هاشمی
@rozeh_1
#امام_حسین
#گودال_قتلگاه
سکوتِ ماسههای داغ یعنی بسترش با من
صدای بادِ سوزان میرسد: خاکسترش با من
غریبِ زخمیِ لبتشنه گیر اُفتاده در گودال
که حتی آفتابِ داغ گوید پیکرش با من
حرامیها و قاتلها همه جمع اند میگویند
که از این زخم خورده کَندنِ بال و پَرَش با من
یکی میگفت با نیزه که ضربِ اولش با تو
یکی میگفت با تیغش که زخمِ آخرش با من
زره پیراهنش خودش عبا دستار غارت شد
به نعره خولی آنجا بود: خورجینِ سرش با من
سنان با شمر میخندد بچرخانم؟ سرش باتو
که با او شمر میگوید بچرخان خنجرش با من
نگاهِ یک زنازاده به شالِ سبز آقا بود
هوارِ ساربان آمد فقط انگشترش با من
پس از عریانیِ او شد زمانِ غارتِ خیمه
که یک وحشیِ شامیِ گفت گوشِ دخترش با من
به خنده نانجیببی داد زد بچهها با من
سوارِ نیزه داری گفت قبرِ اصغرش با من...
حسن لطفی
@rozeh_1
#امام_حسین
#گودال_قتلگاه
دارد سر از تن تو جدا ميكند چرا؟
از پشت گردنِ تو جدا ميكند چرا؟
چيزي نمانده پس به عقيله نگاه كن
تا آخرين نفس به عقيله نگاه كن
تكليف من پس از تو نگفتي چه ميشود؟
با سر اگر ز نيزه بيفتي چه ميشود؟
بگذار من كتك بخورم تو نفس بگير
تاوان هرچه موي سپيد است پس بگير
بگذار من كتك بخورم گريه كن حسين
از تو چگونه دل ببُرم گريه كن حسين
بگذار من كتك بخورم تو بلند شو
مثل لبت ترك بخورم تو بلند شو
آتش گرفت خيمه به جايي رسيد كار
سجاد ناله كرد عليكُنَّ بالفرار
@rozeh_1
#امام_حسین
#گودال_قتلگاه
دلخوشی هایِ کم ِ دور و برت را بردند
بد زمینگیر شدی! بال و پرت را بردند
روی دستان تو با تیر سه پر؛ پرپر شد
گوش تا گوش...دهان پسرت را بردند
چشمت از داغ جوان تار شد و کم سو شد
میزدند و همه نام پدرت را بردند
علَم افتاد و تنِ علقمه را خون برداشت
کمرت خم شد و قرص ِ قمرت را بردند
با وضو نیزه-زنان وارد گودال شدند
آن عقیقِ یمنِ شعله ورت را بردند
چکمه هایت را با نیزه درآورد کسی
تیرباران شده بود و سپرت را بردند
تا بگیرند دو سه جایزه از دست یزید(لع)
دست و پا میزدی آقا خبرت را بردند
پیش زینب(س) به تو بسیار جسارت کردند
غارتت کرده و بر نیزه «سرت» را بردند!
مرضیه عاطفی
@rozeh_1
#امام_حسین
#گودال_قتلگاه
دربین هجوم بی امان گیرافتاد
بستندمسیروناگهان گیرافتاد
هل داد یکی حسین را درگودال
بدجور میان دشمنان گیرافتاد
برسینه اونشست ملعونی مست
درهجمه ی نیزه و سنان گیرافتاد
بالاسراونشست یک تیرانداز
تیری به دهان زدو زبان گیرافتاد
بانیزه نشانه رفت پهلویش را
سرنیزه میان استخوان گیرافتاد
سرنیزه که برنگشت تاکرد آن را
درپنجه ی سرد مردمان گیرافتاد...
محمد کابلی
@rozeh_1
#امام_حسین
#عصر_عاشورا
#گودال_قتلگاه
بدنت روی خاک صحرا بود
دور تا دور تو پر از نامرد
نه فقط شمر هرکس آنجا بود
از سر حرص زخمی ات میکرد
مثل گیسوی درهمت دیدم
ناگهان پیکر تو درهم شد
نانجیبی به قصد کشتن تو
ازروی اسب سمت تو خم شد
چشم خود بستم و ندیدم تا
چه بلائی سر تو می آید
با دو گوش خودم شنیدم که
ناله ی مادر تو می آید
از میان شلوغی گودال
چیزی از جسم تو نمی ماند
بعد ازاین غارتی که شد چیزی
از تو جز اسم تو نمی ماند
یکنفر میکشد تو را بر خاک
یک نفر نیت سرت دارد
یک نفر آمده در این اوضاع
از سر عمامه ی تو بر دارد
میزنم داد بس کنید این قدر
بدنش را به خاک و خون نکشید
با سر نیزه و نوک خنجر
این همه بر دهان او نزنید
محمدحسن بیات لو
@rozeh_1
#امام_حسین
#گودال_قتلگاه
گفتـمت سر به سر نیزه نكن، حرف نزن
سر به سر با دل آن هرزه نكن، حرف نزن
گفتمت حرف نزن، قاتل امانت ندهد
نوك سر نیزه امانی به دهانت ندهد
دیدی آخر چه بلایی به سرت آوردند؟
آنچه ترس من از آن بوده سرت آوردند
پیكرت روی تن خاك و سرت روی سنان
گشته بازیچه ی یك عده از این سگ صفتان
سـرت آئینه ی زیـنـب چه بلایـی آمد؟؟؟
آه، از حنجر خونین چه صدایی آمد
قاری نیزه نشین، سنگ به لبهایت خورد
"اَم حَسِبْ" خواندي و سنگ بر رخ زيبايت خورد
مصطفی گودرزی
@rozeh_1
#امام_حسین
#عصر_عاشورا
دویــد شمــر ســـوی قتلگــاه بعد چه شد؟
کشیـد فــاطمـه از سیـنـه آه بعـد چه شد؟
نهـــاد زانـــوی خــود را بـه روی قلب حسین
شکـست مخــزن سِّــــر الــه بعـد چه شد؟
ســر بـــریـده روی دسـتهـــای قــاتــل بود
کـه کــرد فــاطمــه او را نگـاه بعد چه شد؟
گــرفت چهـرۀ خـورشید و روز شد شـب تار
به نیزه گشت عیان قرص ماه بعد چه شد؟
بـدن بــه روی زمیـن بــود و اسب بیصاحب
روانه شـد به سوی خیمهگاه بعد چه شد؟
فــــرار فــــاطمهها پـــابـرهنـه بــر ســر خـار
فتــاده از پـیِشان یـک سپاه بعد چه شد؟
کجـا روم بــه کـه گـویم کـه کودکی از ترس
بَـــرد بــه کـــودک دیگــر پنـاه بعـد چه شد؟
دو دسـت شـوم قـوی پنجـهای بـه بـالا رفت
کـه شـد دوگونۀ طفلی سیاه بعد چه شد؟
ز گــوش دختــرکـی خصـم گـوشواره کشید
فتـــاد روی زمیـن بــیگنــــاه بعـد چه شد؟
جــــواب دادن «میثــــم» بـــه انتـهــا نـرسد
هـــزار بـــار بپــــرسیــــد آه بعــد چــه شد؟
استاد حاج غلامرضا سازگار
@rozeh_1
مجموعه شعر فارسی و ترکی
تکثیر عشق 💚 👈
"عزیزم حسین" فارسی
@azizamhosen
"یارالی آقام "ترکی، آذری
@yaraliagham
#امام_حسین
#عصر_عاشورا
#گودال_قتلگاه
اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیه ی قتلگاه را
از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد
بر روی سر کشید عبا را و صیحه زد
از روضه های سیلی و معجر شروع کرد
برگشت ، روضه را به تمامی دشت برد
از اربن اربنِ تن اکبر شروع کرد
لب تشنه بود خیره به لیوان و... آب شد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کردروضه خوان نفسش با شماره شد
مدّاحی از کناره ی منبر شروع کرد:
ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!
دم را برای روضه ی مادر شروع کرد
یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد
- هیزم می آورند حرم را خبر کنید-
این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد
وقتی که شعر قافیه هایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد.
محسن ناصحی
@rozeh_1
هدیه به قلب حضرت زینب صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
روضه رسیده به گودیه قتگاه
می خونه خواهری با سوز و اشک اه
دیدم با نیزه اش بر سینه ات نشست
انقدر تکیه داد تا نیزه اش شکست
ای حسینم. ای حسینم. ای ضیا هر دو عینم
هر کس یه قطعه ای از این تنت رو برد
گرگی رسید حسین پیروهنت رو برد
دیدم مقابلم بر سینه ات نشست
موی تورا گرفت ای وای میون دست
ای. حسینم. ای حسینم. ای ضیا هر دوعینم
دستامو بستنش بعد از تو با طناب
بردن من و حسین در مجلس شراب
دور و برم حسین یک مشت حرامی بود
کی جای خواهرت بازار شامی بود
رضا نصابی