eitaa logo
عزیزم حسین♥️
3.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.4هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجود ما عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوادهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت خداوند آسمان هارا درآورده به فرمانت مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی که میخوانند خود را ارمنی ها هم مسلمانت حسین ابن علی(ع)که عالمی هستند قربانش به تو گفته برادر جانِ من، جانم به قربانت همه دیدند دست از هر تعلق در جهان شستی همینکه رفت در آب فرات آن روز دستانت به دوش خود کشیدی بار سنگین امانت را دو دستت را فدا کردی و ماندی پای پیمانت نداری دست در پیکر ولی بنگر که این لشکر هراسان است سرتاسر ز چشمان رجز خوانت همان وقتی که تیر آمد به سوی مشک میدیدی گره کور است و حتی وا نخواهد شد به دندانت عجب حسن ختامی داشتی که در دم آخر به جای مادرت ام البنین، زهراست مهمانت از اول جان تو تنها برادر بود تا آخر که گفته در دل میدان گذشتی راحت از جانت؟ ** برای اینکه در راه حسین ِفاطمه باشم الهی که بماند تا ابد دستم به دامانت احمدجواد نوآبادی @rozeh_1
تا سایه ی تو از سر این کاروان رفت از ترس رنگ از صورت نیلوفران رفت اینکه به من خواهر نگفتی بر دلم ماند حسرت به دل از پیش تو این قد کمان رفت تیرِ کمان هم داشت شوق ابرویت را که پر درآورد از کمان تا آن کمان رفت دست تو که افتاد ، دستِ کوفه سمت پوشیه ی حوریه ی این خاندان رفت تو علقمه بودی ندیدی من که دیدم با خنجری سمت حسینم ساربان رفت من را به جبرِ کعب نی بردند آخر بلبل کجا با میل خود از بوستان رفت؟! فهمیدم از طرز نگاهت روی نیزه تیری که تیرانداز زد تا استخوان رفت ای محرم زینب خبر داری که زینب وقتی نبودی مجلس نامحرمان رفت؟! ام البنین باور نکرد اما پس از تو زینب به کوفه با سنان بد دهان رفت شعر از گروه یا مظلوم @rozeh_1
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش وقتی که آب را به روی آب ریختی آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش گفتی به آب، آب! چه بی‌غیرتی برو بی‌آبرو به ریختن آبرو مکوش! آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت بشنو که العطش رسد از خیمه‌ها به گوش... تو موج می‌زنی و علی‌اصغر از عطش گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش بالله بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر این بند مشک را که گرفتم به روی دوش... استاد حاج غلامرضا سازگار @rozeh_1
به تمنای لب تو قلب دریا سوخته  صورتت افتاده روی خاک وصحرا سوخته پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد زیر خورشید عراق این قد و بالا سوخته چشمهایت را که دیدم چشمهایم تار شد تیر را جوری زده پلک تو حالا سوخته تیرها نه درمیاید نه از آن سو میرود جای جای تو در این اوضاع یکجا سوخته کاش میشد تا همینجا پیش تو خاکم کنند من که پیش چشمهام انگار دنیا سوخته پاشو برگردیم خیمه قبل آنکه بشنوی درمیان شعله ها گیسوی زنها سوخته تو نباشی دخترانم را اراذل میزنند صورت هر دختری در بین دعوا سوخته سیدپوریا هاشمی @rozeh_1
تیرها با تنت چه ها کردند؟ قامتت را چگونه تا کردند؟ از تنت تیغ های پر کینه دست های تو را سوا کردند دست های تو را نه انگاری دست های مرا جدا کردند حرمله های مست کشتن تو پیش من بزم ها به پا کردند همه ی نیزه ها جدا جدا بر تنت یک شکاف وا کردند با چه مکری شکاف فرق تو را بد تر از فرق مرتضی کردند برق چشمان تو هدف بود و تیر هایی که کم خطا کردند وقت بی دستی ات هزاران پا روی صحن تنت صفا کردند تن چون کوه استوار تو را پخش در خاک کربلا کردند حسن کردی @rozeh_1
پر شکست چنان زد که بال کبوتر شکست کنار فرات عمود از افق آمد و سر شکست یکی داد زد به خیمه بریزید معبر شکست حرم تشنه ماند چه بد شد غرور برادر شکست دل زینبین پس از رفتنت صد برابر شکست ... هوا تار شد تو رفتی و زهرا عزادار شد برای حسین پس از رفتنت جنگ دشوار شد به پهلو زدند غم و غصه کوچه تکرار شد پس از رفتنت بلافاصله حرف بازار شد و بزم شراب چه بد موقعی وقت دیدار شد محمود یوسفی @rozeh_1
سید و  سالار   ابالفضل همتای  علی  حیدر   کرار   ابالفضل سردار حسین سید و سالار ابالفضل او   ماه  بنی هاشم  و سردار دلاور کانون  ادب   میر و علمدار ابالفضل ساقیست  همانا   پسر شیر خداوند شمشیر   علی یار  وفادار  ابالفضل نامش همِجا وردزبان است   مُسلم سلطان  ادب  مظهر  ایثار  ابالفضل او بابِ حوائج پسر   اُمبَنین   است مولای جهان است و فداکار ابالفضل نامش که  قرار  دل  (بیقرار)   عالم همتای  علی  حیدر   کرار  ابوالفضل بیقرار اصفهانی @Asheghane_hazrat_zeynab
ای قامت قیام همه انبیاء دهر قد قامت‌ِالشهاده به لب در اذان شدی @hosenih داغ علیِ اکبر و عباس و خیمه‌ها در هر بلا شکسته شدی تا کمان شدی خون قطره قطره در جگرت بیکرانه شد تا که سه شعبه آمد و چون ناودان شدی پس در رکوع خون دلت را به حکم عشق دادی به باد و رشک همه آسمان شدی بعد رکوع و بعد قیامت چه سر بلند در سجده مانده‌ای و چنین جاودان شدی @hosenih ای راز برملا شده آسمان حسین سر الصلاة عاشقی عاشقان شدی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زخم روی تنت آن‌روز که لب وا می‌کرد مرهم از پنجره‌ی بُهْت تماشا می‌کرد تا بیایی و قدم‌رنجه به گودال کنی نیزه بر قامت رعنای تو قد تا می‌کرد @hosenih دخترت مویه کنان پشت سرت می‌آمد خواهرت موی کنان داشت تمنا می‌کرد شوق یعنی وسط نطق تو سرنیزه‌ی شمر سر بوسیدن لبهای تو دعوا می‌کرد عید اعدای تو‌بود و پسر ذی‌الجوشن چکمه‌ی تازه در آن هول و‌بلا پا می‌کرد سخت اگر ذبح شدی معرفت آهن بود همه دیدند که خنجر چه تقلا می‌کرد @hosenih آه ای زاهد بی پیرهن کربوبلا چه کسی چون تو چنین پشت به دنیا می‌کرد اگر این کار جنون نیست بگو پس ز چه روی مو پریشان حرمت روی به صحرا می‌کرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عمریه توی خیمه تیم از سایه سارت نمی‌ریم خیمه رو تاریکم کنی ما از کنارت نمی‌ریم یه ساله که منتظریم تا شب عاشورا بشه بیایم و نوکری کنیم تا زندگی معنا بشه هرجای دنیا که باشیم دلامون امشب کربلاس که هرکی تو دل خودش غرق مناجات با خداس @hosenih امشب خودت مواظبی کسی پریشان نباشه مراقبی که دور و بر خار مغیلان نباشه گاهی پیش رقیه ای گاهی کنار زینبی خیمه ها امنیت داره خودت قرار زینبی دل رباب گرمه بهت می‌ری کنار اصغرت گاهی نگاه می کنی به قد و بالای اکبرت قاسم جلوی چشمته خیمه عباس سر پاس دوش ابالفضلته که جای قرار بچه هاس ای روزگار نا مراد دشمنیو شروع نکن مثل قدیمیا می‌گم خورشید صبح طلوع نکن صبح که بشه یکی یکی سپاهتو از دس می‌دی بعد ابالفضلت دیگه پناهتو از دس می‌دی پرپر میشن دسته گلات وقتی بنی هاشم بره داغ حسن تازه میشه موقعی که قاسم بره داغ جوونت بی حساب قامتتو خم می‌کنه عبا میاد و از زمین اکبرتو جم می‌کنه اینقد غریبی اشکتو با آستینت پاک می‌کنی با دست خونی خودت اصغرتو خاک می‌کنی هیشکی نمی‌مونه برات تو ساعتای آخرت از هر طرف زخم می‌خوری جلوی چشم خواهرت میون قتلگاه تو خولی و حرمله میان شمر با یه خنجر توی دست با نیزه می‌رسه سنان @hosenih پیراهنت رو یه نفر یکی سرت رو می‌بَره نگم که نامردی چه طور انگشترت رو می‌بره نگم که صحرا پر می‌شه از گریه های مادرت نگم چطور غارت می‌شه گوشواره های دخترت یه عده با سنگ و عصا جمع می‌شن دور و برت ده تا سوار نانجیب میان به سمت پیکرت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باید گریست چاره به جز خون دیده نیست ناله کنید جای غزل یا قصیده نیست گودال! این که جان به لب است اینچنین کنون ماهی سرخ و تازهٔ در خون تپیده نیست @hosenih این عرش جاگرفته به آغوش تو مگر طفلی که جان پاک نبی پروریده نیست این سیّد شباب بهشت است اینچنین؟ اینجا کسی که حرف نبی را شنیده نیست؟ این محترم فتادهٔ بر شوره زار طف جایش به زیر چکمه هر کس رسیده نیست حقش هزار و نهصد و پنجاه زخم با زخم زبان به این همه رنج کشیده نیست @hosenih این باغ سرخ رفته به تاراج را دگر چیزی برای آنکه به غارت نچیده نیست در قتلگاه آمدم و خون جگر شدم یک جای بوسه روی گلوی بریده نیست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مقتلش بود تيره و تاريك خنجرش را كشيد و شد نزديك ايستاد و قصد قربت كرد چهره را غرق در قساوت كرد چكمه پوشيد و بند محكم شد به شقاوت دلش مصمم شد از بلندي پريد و پايين رفت با قدم هاي سخت و سنگين رفت @hosenih دید مشغول خواندن ذکر است لحظه ای چشم های خود را بست گوش داد ابتدا صدايش را صوت شيرين ربنايش را با كنايه سخن نمود آغاز اي كه هستي طليعه ي اعجاز پس چرا روي خاك خوابيدي؟ با تني چاك چاك خوابيدي؟ سر به روي تراب داري حیف! خواهش قدري آب داري حیف! نيست در خيمه ات دگر ياري قاسم و اكبر و علمداري پس چرا نیست یاری از پی تو خواهرت آمده به یاری تو؟ چشم واکن ببين پريشان است دخترت را ببين كه گريان است حيف از اين پيرهن كه پاره شده زخم بر پيكرت ستاره شده دست خالي رسيده ام اما دست پر مي روم از اين غوغا نيزه هامان ز تو طلب دارند تيغ هامان ببين چه خونخوارند نامرتب شده اگر هرچند زلف هايت چقدر زيبايند! ناگهان لحظه اي تامل كرد خصلت جاهليتش گل كرد بغض جاري شد از سر و رويش پنجه انداخت بين گيسويش روي سينه نشست با چكمه دنده ها را شكست با هجمه روي هم مي فشرد دندان را ضربه مي زد گلوی قرآن را از گلوي حسين خون جوشيد بر سر و روي قاتلش پاشيد @hosenih اسب ها نعل تازه پوشيدند تا که میشد به تاخت كوبيدند جان كه از جسم شاه بيرون رفت قاتل از قتلگاه بيرون رفت مادرش تا كه ناله را سر داد لرزه بر دست و پاي شمر افتاد گندم ري چقدر مي ارزيد خواهرش مثل بيد مي لرزيد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e