#حضرت_زهرا
شانه ی ضرب دیده اش نگذاشت
موی او را دوباره شانه کند
باید انگار جای بازوی خود
مادرش شانه را بهانه کند
زینب از دست های لرزانش
خوب فهمید هُرم آتش را
مادرش زیر لب چنین می گفت
با تو هم اینچنین زمانه کند
اشک ها شان برای هم زیباست
کربلا و مدینه ای بر پاست
زینب افتاده است یاد غلاف
مادرش یاد تازیانه کند
آن زمانی که دید آتش را
آستین در دهان گذاشت ولی
خوب فهمید روز عاشورا
خیمه ها را عدو نشانه کند
درب آتش گرفته سویی بود
روی دیوار جای خون مانده
با وجود هجوم خاکستر
خانه را او چگونه خانه کند
حرف های علی و زهرا هم
خود چنان روضه ایست مکشوفه
آن زمانی که فاطمه می گفت
تشیعش را علی شبانه کند
علی اصغر یزدی
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱
#حضرت_زهرا
رد خونست که بر پیکر این در مانده
مثل زخمی که روی بال کبوتر مانده
لرز سختیست که بر زانوی حیدر مانده
گرد و خاکست که بر چادر مادر مانده
غم عالم به سرم ریخت ،امان از کوچه
همه ی بال و پرم ریخت ، امان از کوچه
آنقدر سوخته که چادرش از سر افتاد
دست بر شانه ی من بود که مادر افتاد
بضعه افتاد ، همه جان پیمبر افتاد
دردسر بود که در خانه ى ما شر افتاد
گره افتاده به این کار،امان از کوچه
خم شده حیدر کرار ، امان از کوچه
مانده خاکستر در ، روی پر و بال اما
مانده در گوش من آن شورش و جنجال اما
یاد آن قد خم و آن تن بی حال اما
چادری که شده در معرکه پا مال اما
بدتر این بود نه با پا ، که با سر افتاد
تا به روی کمر مادر من در افتاد
مانده نجوای شب و روز منو این کوچه
مانده این آه جگر سوز من و این کوچه
آتش و دود غم افروز من و این کوچه
حسرت مادر دیروز من و این کوچه
تکه تکه شده ام ، قحطی مرگست خدا
میکشد آه مرا ، کوچه جدا ، مرگ جدا
آسیابست که امروز سرش خلوت شد
یا تنوری که برایش غم نان حسرت شد
گریه در روزن چشمان همه دعوت شد
بوی مادر به لباس تن من عادت شد
سخت تر میگذرد ثانیه ها بی مادر
شده دلگیر همه خانه ى ما بی مادر
هیچ داغی بجز این داغ مرا پیر نکرد
بين موهای حسن این همه تأثیر نکرد
یل خیبر شکنی را نه زمین گیر نکرد
گریه چشمان مرا از غم تو سیر نکرد
آن سه تا بانی دردند ، امان از کوچه
چه جفاها که نکردند ، امان از کوچه
نرگس غریبی
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱
#حضرت_زهرا
وقتی هوای روضه ما باز مادری است
حال و هوای گریه ما جور دیگری است
وقتی که مادر همه ماست فاطمه
حسی که بین ماست، همانا برادری است
مداح و روضه خوان و سخنران و چای ریز
کارِ تمام ما درِ این خانه نوکری است
شاهان روزگار به ما غبطه می خورند
این نوکری خودش به خدا عین سروری است
این اشک ها نشان دل بی قرار ماست
عالم بداند اینکه دل شیعه مادری است
زهراست آن که وصف شکوهش نگفتنی است
زهراست آنکه شأنِ مقامش پیمبری است
زهراست آن که ام ابیهای احمد است
زهراست مادر همه ما، چه مادری است
زهراست آن که شیعه به او کرده اقتدا
از لطف فاطمه است، اگر شیعه حیدری است
زهراست آنکه در ره حیدر خمیده شد
بگذاشت سر به پای ولایت ... شهیده شد
وحید محمدی
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱
#حضرت_زهرا
درس کرامت پیش او حاتم ببیند
درس حیا و مادری مریم ببیند
إنسیة الحوراست و قطعا محال است
کُنه کمالش را بنی آدم ببیند
تا پای جان پای امامش ماند زهرا
حیدر سپر دارد همه عالم ببیند
آن در که پیغمبر از آن بی اذن نگذشت
حالا هجوم چند نامحرم ببیند
با میخ و آتش داده شد اجر رسالت
باید بیاید حضرت خاتم ببیند
در کوچه طفلی را تصور کن که ناگه
از ضرب سیلی مادرش مبهم ببیند
دیگر حسن در خواب مادر را همیشه
با صورتی نیلی و قدی خم ببیند
از غربت کوچه غم گودال پیداست
جایی که زینب پیکری دَرهم ببیند
بین حرامی ها سر عمامه دعواست
حالا تصور کن که مادر هم ببیند
ای ساربان بس کن... چه میخواهی ز جانش؟
زهرا چگونه غارت خاتم ببیند؟
مرضیه نعیم امینی
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱
#امام_حسین
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
از حريم كعبۀ جدّش به اشكى شُست دست
مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين
مىبرد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم
بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين...
او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى
خون به دل از كوفيان بیوفا دارد حسين...
آب را با دشمنان تشنه قسمت مىكند
عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين...
دست آخر كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز
با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين
شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا
جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين
سیدمحمدحسین_شهریار
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱
#امام_حسین
بنویسید مرا مست اباعبدالله
گریه کن ؛ عاشق دربست اباعبدالله
من که از مادر خود تا به ابد ممنونم
که سپرده ست مرا دست اباعبدالله
پدرم یاد به من داد حسینی باشم
نوکرش باشم و پابست اباعبدالله
به یل ام بنین حضرت عباس قسم
هست، هستی من از هست اباعبدالله
هر کجا حور و ملک بود که جنت نبود
جنت آنجاست که بنشسته اباعبدالله
بارها گفته ام و بار دگر میگویم
بنویسید مرا مست اباعبدالله
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱
#امام_حسین
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله
زائر کرببلا حق شفاعت دارد
قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله
دستگیری ز گدا گردن هر ارباب است
کار ما دست تو آقاست اباعبدالله
مستجاب است دعا گوشهی ششگوشهی تو
حرمت عرش معلیست اباعبدالله
هر کسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت
او نظر کردهی زهراست اباعبدالله
پاسخ ذکر حسین جد تو گوید جانم
گوئیا کنییه طاهاست اباعبدالله
بارها گفت اگر من ز حسینم، دیدیم
جلوهاش اکبر لیلاست اباعبدالله
چشم ما روز قیامت به پر قنداقهست
پسرت مالک فرداست اباعبدالله
روزی گریهی ما دست رباب افتاده
روضهخوان در دل صحراست اباعبدالله
باب بینالحرمین از حرم عباس است
همه جا سفرهی سقاست اباعبدالله
ما که باشیم؟که سنگ تو به سینه بزنیم
سینهزن زینبکبریست اباعبدالله
مادرت گفت «بُنَی» دل ما ریخت به هم
بردن نام تو غوغاست اباعبدالله
مادرت گوشهی گودال تماشا میکرد
بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله
السلام ای پسر فاطمه یا ثارالله
بابی انت و امی یا اباعبدالله
قاسم_نعمتی
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱
#امام_حسین
دوباره آمده ام ، بنده ای گنهکارم...
تمامِ آبرویم را به تو بدهکارم...
قبول کن عملم را ، بضاعتم این است
قبول دارم همیشه وبال و سَربارم...
ببین نشسته ام حالا کنارِ سفره ی عشق
شبیهِ ابر ، برای حسین میبارم...
حسین یارِ من است و منم غلامِ حسین
خوشا به حالِ منی که حسین شد یارم
قسم به خونِ گلوی حسین ، یا اللّٰه!
ببخش معصیتم را ، ببخش رفتارم
اگر حسین نباشد ، کجا رَوَد دلِ من؟
که بی وجودِ گل فاطمه ، گرفتارم
میان روضه دلم میرود همان جا که ،
دو دست بر کمرش گفت : «ای علمدارم...
بلند شو که سکینه عجیب مضطرب است
بلند شو نفسم ، ای همه کس و کارم
بلند شو ، کمرم تیر میکشد عباس...
ببین که خنده کنان ، میدهند آزارم!
صدای خواهرم از خیمه میرسد بَر گوش
که ناله میزند: عباس... میر و سردارم»
پوریا_باقری
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱
#امام_حسین
بنویس روی صفحه قلم ، آه کربلا
آتش گرفت باز دلم ، آه کربلا
دوری ، شکستگی ، دلِ پُر ، خسته از همه
خیره به قاب عکسِ حرم ، آه کربلا
بعد از نماز ، سجده به تربت به یادِ او
هم آه از خجالت ُ ، هم آه کربلا
پیراهن سیاهِ شما ، شالِ نوکری
ماهِ عزا و خیمه ی غم آه کربلا
بغض ُ ، سکوت ُ ، گریه ی جانسوزِ بیکسی
در کوچه ها قدم به قدم آه کربلا
پرچم،کُتَل،حسینیّه،روضه ،نوای عشق
سینه زنی ُ ، نوحه و دم آه کربلا
دلواپسیِ روز ِ عطش کودک ِ رباب
آب ِ فرات ُ دست ِ ستم آه کربلا
سقّا و مشک ِ پاره ، دو دستِ جدا شده
اُفتادنِ امیر و عَلَم ، آه کربلا
زینب ، وداع ،حسین ،اشاره به قلبِ خون
بر پهلوی شکسته قسم ، آه کربلا
بانگ "بنیّ" ... روضه ی گودالِ قتلگاه
مادر رسید با قدِ خَم...آه کربلا
حاج حبیب نیازی
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱
#امام_حسین
در مسیر عاشقی موی پریشان لازم است
ناله های از ته دل ، چشم گریان لازم است
هيچوقت حیران نباید شد ولی در راه عشق
تا رسیدی کربلا یک قلب حیران لازم است
یا حسینی گفتم و ایل و تبارم بیمه شد
در تمام زندگی ذکر کریمان لازم است
بهترین ها را به پای عشق باید سر برید
پیش پای سر بریده بهتر از جان لازم است
هر کسی حاجت گرفته تا بیاید کربلا
گفته قبلش یک سفر سوی خراسان لازم است
روزی چشمم بگیرد من خجالت میکشم
نزد زهرا مادرش اشکی چو باران لازم است
داد میزد العطش اما کسی آبش نداد
پای این روضه خدایی کام عطشان لازم است
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱
#امام_حسین
بنویس روی صفحه قلم ، آه کربلا
آتش گرفت باز دلم ، آه کربلا
دوری ، شکستگی ، دلِ پُر ، خسته از همه
خیره به قاب عکسِ حرم ، آه کربلا
بعد از نماز ، سجده به تربت به یادِ او
هم آه از خجالت ُ ، هم آه کربلا
پیراهن سیاهِ شما ، شالِ نوکری
ماهِ عزا و خیمه ی غم آه کربلا
بغض ُ ، سکوت ُ ، گریه ی جانسوزِ بیکسی
در کوچه ها قدم به قدم آه کربلا
پرچم،کُتَل،حسینیّه،روضه ،نوای عشق
سینه زنی ُ ، نوحه و دم آه کربلا
دلواپسیِ روز ِ عطش کودک ِ رباب
آب ِ فرات ُ دست ِ ستم آه کربلا
سقّا و مشک ِ پاره ، دو دستِ جدا شده
اُفتادنِ امیر و عَلَم ، آه کربلا
زینب ، وداع ،حسین ،اشاره به قلبِ خون
بر پهلوی شکسته قسم ، آه کربلا
بانگ "بنیّ" ... روضه ی گودالِ قتلگاه
مادر رسید با قدِ خَم...آه کربلا
حاج حبیب نیازی
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱
#امام_حسین
در مسیر عاشقی موی پریشان لازم است
ناله های از ته دل ، چشم گریان لازم است
هيچوقت حیران نباید شد ولی در راه عشق
تا رسیدی کربلا یک قلب حیران لازم است
یا حسینی گفتم و ایل و تبارم بیمه شد
در تمام زندگی ذکر کریمان لازم است
بهترین ها را به پای عشق باید سر برید
پیش پای سر بریده بهتر از جان لازم است
هر کسی حاجت گرفته تا بیاید کربلا
گفته قبلش یک سفر سوی خراسان لازم است
روزی چشمم بگیرد من خجالت میکشم
نزد زهرا مادرش اشکی چو باران لازم است
داد میزد العطش اما کسی آبش نداد
پای این روضه خدایی کام عطشان لازم است
@azizamhosen
@yaraliagham
۶ آذر ۱۴۰۱