آقا قسم به جان شما خوب میشوم
باور کن آخرش به خدا خوب میشوم😭
حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش
با یک نگاه لطف شما خوب میشوم🙏🥺
این روزها ز دست دل خویش شاکیم
قدری تحملم بنما خوب میشوم
من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم😭😭
کِی از دعای اهل بکا خوب میشوم
گر چه دلم ز دوری تان پر جراحت است
در چشمه سار ذکر و دعا خوب میشوم
من بدترین کنیز حقیر ولایتم😭😭😭😭😭💔
ای بهترین امام، بیا، خوب میشوم
با این همه بدی به ظهور شما قسم
با یک نسیم کرب و بلا خوب میشوم
❤️🌟✼═══┅
🕊🌿ملاقات با امام زمان 🕊🌿
مدرسه قدیمی (جستجو در تشرفات معاصر)
طلبه ای از اهالی مشهد که بسیار علاقه مند به وجود مقدس امام زمان علیه السلام و مناجات خدمت حضرتش داشت
نقل میکرد
در یه صبح بهاری که تازه شکوفه ها سر زده بودند...
برای قدم زدن بیرون آمدم ... چون نزدیک حرم رسید ناخودآگاه درب مدرسه قدیمی تقریبا ناشناخته که بیش ۵۰ سال قدمت دارد مواجه شد...(مدرسه ای که درس برگزار نمیشود و گاهی میزبان طلاب است)
چون درب باز بود بی اختیار وارد شد...
خادم مدرسه پیرمردی بود که در اتاق کوچک دهلیز نشسته بود...
تعدادی هم در مدرسه بودند فکر کرد من با آنها هستم پس نگاهی کرد و منم سلام کردم
👇داخل که شدم ... چند نفر بودند با لباس ها و دشداشه های سفید بوی عطری فضا را گرفته بود ... با روی خوش از من دعوت کردند یکی گفت صبحانه آماده است و سفره پهن است ... شیخ مهمان ماست...
با من همراهی کرد تا سر سفره نشستیم
جالب بود که نان محلی و پنیر و کنجد و گردو... داشتند !!
خیلی مودب بودند و تمام آداب را رعایت میکردند...
نوجوانی که حدود ۱۶ یا ۱۷ سال سن داشت رو به رویم نشسته بود سوالاتی پرسید که جواب قانع کننده ای نداشتم ... با تعجب گفت مگر توحید مفصل را نمیخوانی
گفتم خوانده ام
گفت با دقت بخوان شیخ !!
جواب سوال ها آنجاست و اینها مقدمات معرفت است...
تشکر کردم و برخاستم
👇 در حیاط مدرسه یکی از آنها در حال ساختن وضو بود و من در فکر فرو رفته بودم
ناگهان به من گفت صدای گریه می آید... میشنوی ...
دقت بیشتر کردم و حواسم جمع شد دیدم از اتاق پایین که درش نیمه باز هست صدای گریه و ناله بلند است...
نزدیک شدم دیدم
سیدی جلیل القدر بر زمین نشسته اند که شال سبزی بر سر انداخته که شانه هایش را پوشانده بود و بسیار بی تاب است
دیدم یکی از آن جوان ها در کنارش هست و روضه حضرت قاسم (ع) را به زبان عربی میخواند...
و ایشان به شدت گریه میکرد...
مدتی توقف کردم و حالم دگرگون شد...
احساس کردم بیشتر بمانم احساس کنند برای استراق سمع ایستاده ام و خلاف ادب باشد لذا برگشتم...
گفتم فردا باز به دیدنشان می آیم...
👇فردا که آمدم کسی را ندیدم...رفته بودند
پیرمرد خادم از رفتن زود هنگام آن ها ناراحت بود و گفت شب قبل از آنکه اینا بیایند در خواب دیده مدرسه پر از نور شده تا جایی که چشم جایی را جز سفیدی نبیند...
خیلی تاسف خوردم که چرا روز گذشته بیشتر نماندم...
▪️اللهم عجل لولیک الفرج▪️
وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ ۖ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّآ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي ۖ فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوٓا أَنْفُسَكُمْ ۖ مَآ أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَآ أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ ۖ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ ۗ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
و چون کار به پایان آید شیطان میگوید: خداوند به شما وعده حق داده بود و من به شما وعده دادم پس به آن وفایی نکردم و خُلف وعده کردم و مرا بر شما هیچ تسلطی و چیرهگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید پس مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس منید، پیشتر به آنچه که مرا شریک (خداوند) میپنداشتید منکر و کافر شدم؛ بیگمان برای ستمکاران عذابی دردناک (آماده شده) است.
ابراهیم آیه ۲۲
عن أبی جعفر علیه السلام فی قول الله: وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ، قال: «هو الثانی، و لیس فی القرآن وَ قالَ الشَّیْطانُ الا و هو الثانی».
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه: «وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الأَمْرُ» فرمودند: مقصود، دومی است و هر جا در قرآن، عبارت: «وَقَالَ الشَّیْطَانُ» باشد، مقصود از آن، دومی است.