به نام آفریدگار هستی
🌹صبح شما عزیزان بخیر و شادی 🌹
امروز یکشنبه ۲ دی ماه سال ۱۴۰۳
✅موفقیت
Success doesn't just come and find you, you have to go out and get it.
موفقيت همينجورى نميآيد پيدات كنه. تو بايد برى بدستش بیاری.
🤲نــــیــــایـــش صــــبــــحــــگــــاهے🤲
🌸خـدایـا
🌱یک صبح فرح بخش
🌸یک روز دل انگیز
🌱یک روزسرشاراز زیبایی وشادی
🌸یک روز پراز خیروبرکت
🌱نصیب دوستان و عزیزانم بگردان🤲🏻
🌸ســــلام صبحتون بـخیر
🌸امروزتون سرشار از مهر خدا
آمیـــن....🤲🏻
↩️عبارت تاکیدی ↪️
یکی از مهمترین مهارتها توی زندگی «دوباره شروع کردنه»، اتفاقات همیشه آدم رو غافلگیر میکنند، باید بتونی خودتو جمع کنی و دوباره شروع کنی، حتی اگر بار ۱۰۰اُم باشه...
❤️خداوندا سپاسگزارم❤
هدایت شده از منتظران نور
خدایا شکرت:
🌼🍃نظر ۱۰ فیلسوف درباره ے قرآن👇
❣ 🌼گوته ، شاعر و نویسنده معروف آلمانے میگوید: سالیان دراز ڪشیشان از خدا بے خبر ، ما را از پے بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن دور نگه داشتند; اما هر قدر ڪه ما قدم در جاده علم و دانش نهادیم و پرده تعصب را دریدیم ، عظمت احڪام مقدس قرآن ، بهت و حیرت عجیبے در ما ایجاد نمود . به زودے این ڪتاب توصیف ناپذیر ، محور افڪار مردم جهان مے گردد!
❣🌼آلبرت انیشتاین ڪه نیازے به معرفے ندارد ، میگوید: قرآن ڪتاب جبر یا هندسه نیست; مجموعه اے از قوانین است ڪه بشر را به راه صحیح ، راهے ڪه بزرگترین فلاسفه و دانشمندان دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند ، هدایت مے ڪند .
❣🌼 وےل دورانت ، دانشمند امریڪایے شرق شناس ، میگوید: در قرآن ، قانون و اخلاق یڪے است . رفتار دینے در قرآن ، شامل رفتار دنیوے هم میشود و همه امور آن از جانب خداوند و بطریق وحے آمده است . قرآن در جانهاے ساده عقایدے آسان و دور از ابهام پدید مے آورد ڪه از رسوم و تشریفات ناروا آزاد است .
❣🌼 پروفسور آرتور آربرے ڪه یڪے از مترجمان مشهور قرآن به زبان انگلیسے است ، میگوید: زمانیڪه به پایان ترجمه قرآن نزدیک میشدم ، سخت در پریشانے به سر مے بردم; اما قرآن آنچنان آرامش خاطرے به من مے بخشید ڪه براے همیشه بخاطر خواهم داشت . من در حالے ڪه مسلمان نیستم ، قرآن را خواندم تا آن را درک ڪنم و به تلاوت آن گوش دادم تا مجذوب آهنگهاے نافذ و مرتعش ڪننده اش شوم و تحت تاثیر آهنگش قرار گیرم و به ڪیفیتے ڪه مسلمانان واقعے و نخستین داشتند ، نزدیک گردم تا آن را بفهمم .
❣🌼 لئوتولستوے ، نویسنده معروف روسے میگوید: هر ڪس ڪه بخواهد سادگے و بے پیرایگے اسلام را دریابد ، باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد . در قرآن قوانین و تعلیمات حقیقے و احڪام آسان و ساده براے عموم بیان شده است . آیات قرآن به خوبے بر مقام عالے اسلام و پاڪے روح آورنده اش گواهے مے دهد .
❣🌼 دڪتر هانرے ڪربن ، اسلام شناس معروف فرانسوے ، سخن جالبے در باره قرآن دارد . وے میگوید: اگر قرآن خرافے بود و از جانب خداوند نبود ، هرگز جرات نمیڪرد ڪه بشر را به علم و تعقل و تفڪر دعوت ڪند . هیچ اندیشه اے به اندازه قرآن محمد (ص) انسان را به دانش فرا نخوانده است تاآنجا ڪه نزدیک به نه صد و پنجاه بار در قرآن ، از علم و عقل و فڪر سخن رفته است .
❣🌼ارنست رنان ، فیلسوف معروف فرانسوے میگوید: در ڪتابخانه من هزاران جلد ڪتاب سیاسے ، اجتماعے ، ادبے و ... وجود دارد ڪه هر ڪدام را بیش از یک بار نخوانده ام; اما یک جلد ڪتاب هست ڪه همیشه مونس من است و هر وقت خسته میشوم و میخواهم درهایے از معانے و ڪمال به رویم باز شود ، آن را مطالعه میڪنم . این ڪتاب ، قرآن - ڪتاب آسمانے مسلمانان - است .
❣🌼 ناپلئون بناپارت ، امپراطور فرانسه میگوید: امیدوارم آن زمان دور نباشد ڪه من بتوانم همه دانشمندان جهان را با یڪدیگر متحد ڪنم تا نظامے یڪنواخت ، فقط براساس اصول قرآن مجید ڪه اصالت و حقیقت دارد و میتواند مردم را به سعادت برساند ، ترسیم ڪنم . قرآن به تنهایے عهده دار سعادت بشر است .
❣🌼مهاتما گاندے ، رهبر فقید هند هم اعتقاد داشت: از راه آموختن علم قرآنے ، هر ڪس به اسرار وحے و حڪمتهاے دین ، بدون داشتن هیچ خصوصیت ساختگے دیگرے پے مے برد . در قرآن هیچ اجبارے براے تغییر دین و مذهب انسانها دیده نمیشود . قرآن به راحتے میگوید: هیچ زور و اڪراهے در دین وجود ندارد .
❣🌼 ژان ژاک روسو ، متفڪر و روان شناس مشهور فرانسوے ، برداشت منحصر به فردے از قرآن دارد; او میگوید: بعضے از مردم بعد از آنڪه مقدار ڪمے عربے یاد گرفتند ، قرآن را خوانده ، اما درست درک نمیڪنند . اگر مے شنیدند ڪ محمد (ص) با آن ڪلام فصیح و آهنگ رساے عربے آن را میخواند ، هر آینه به سجده مے افتادند و ندا میڪردند: اے محمد عظیم! دست ما را بگیر و به محل شرف و افتخار برسان . ما بخاطر یارے تو حاضریم ڪه جان خویش را فدا سازیم!
حسبی الله ❤️:
☆°•....🌺🍃🌺🍃🌺....•°☆
#قشنگیات قرآنی
" یا اَیُّهَا الَّذین امَنوا عَلَیکم اَنفُسَکُم "
ای اهل ایمان !
مراقبِ خودتون باشید...
#مائده۱۰۵
☆°•....🌺🍃🌺🍃🌺....•°☆
🌹🌹🌹🌹
*روی ویترین یک*
*کتابفروشی در شهر رم*
*نوشته شده:*
*همیشه*
*"دلخوری ها" و "نگرانی ها" را*
*به "موقع" بگویید*
*"حرف های" خود را به یکدیگر*
*با "کلام" مطرح کنید*
*نه با "رفتار"*
*که*
*از "کلام" همان برداشت*
*می شود که شما می گویید*
*ولی*
*از "رفتارتان" هزاران برداشت*
*قدر بدانید "داشتن ها" را*
*"پاک نیت" کسی است که*
*برای همه*
*بدون استثنا "خیر" بخواهد*
*چون میداند*
*"سعادت" دیگران از*
*"خوشبختی" او نمیکاهد*
*و "بی نیازی" آنها*
*از "ثروت" او "کم" نمیکند*
*چه زیباست که همیشه*
*"نیک اندیش" و*
*"خیرخواه" باشیم*
روزتون شاد
*فرجامتان نیک*
🌹🌾🌹🌾🌹🌾
📚پسر چوپان پاک
روزى شاه عباس
با لباس درويشى در شهر مىگشت. غروب شد.
شب هر چه گشت
جائى براى خوابيدن پيدا کند نتوانست.
به او گفتند در سه فرسنگى
شهر چوپانى هست که مهمان
مىپذيرد.
پادشاه به آنجا رفت.
چوپان به درويش گفت زنم
آبستن است و نمىتواند از مهمان پذيرائى کند.
درويش اصرار کرد.
و چوپان قبول کرد.
بعد از شام، زن چوپان شروع کرد
به آه و ناله.
چوپان به درويش گفت:
زنم در حال زائيدن است
و من هم همين يک اتاق را دارم. شاهعباس گفت:
يک مقدار هيزم به من بده
در ايوان آتش روشن مىکنم
و مىنشينم.
چوپان رفت دنبال قابله.
زن چوپان يک پسر به دنيا آورد.
صبح رمالى آوردند.
رمال رمل انداخت و گفت:
اين پسر با دختر شاهعباس عروسى مىکند.
شاهعباس تصميم گرفت
پسر را بخرد و ببرد و به دست جلاد بسپارد.
به چوپان گفت:
من بيست سال است که فرزندى ندارم. هر چه بخواهى به تو پول مىدهم، پسرت را به من بفروش.
چوپان مخالفت کرد زن چوپان گفت:
ما باز هم بچهدار مىشويم.
بچه را بده.
زن چوپان سه روز به بچه شير داد. بعد شاهعباس به اندازهٔ
دو برابر وزن بچه ليره به چوپان داد و بچه را به قصر برد.
شاهعباس دو وزير داشت.
يکى کافر و ديگرى مسلمان بود. شاهعباس بچه را به وزير مسلمان داد و گفت:
ببر و او را بکش.
وزير بچه را بود ولى دلش سوخت و او را در غارى گذاشت.
بعد پيراهن بچه را با خون کلاغى که شکار کرده بود،
خونين کرد و آورد پيش شاه فردا که شد چوپان گله
را به بالاى آن کوه برد.
به امر خدا بزى مأمور شد که به بچه شير بدهد.
وقتى چوپان گله را برگرداند،
صاحب بز ديد و شير ندارد و به چوپان اعتراض کرد.
روز دوم هم همينطور شد.
روز سوم چوپان بز را تعقيب کرد و بچه را ديد و او را با خود به خانه آورد. ده سال گذشت.
در اين مدت هم چوپان صاحب فرزندى نشد.
پس از پانزده سال، شاهعباس با لباس درويشى به در خانه چوپان رفت.
غروب که شد از چوپان پرسيد چند فرزند داري؟
چوپان گفت: فرزندى ندارم اين پسر را هم در خرابهاى پيدا کردهام.
شاهعباس فهميد
که پسر همان است
که قرار بود وزير او را بکشد.
نامهاى نوشت و به پسر داد که به قصر ببرد.
در آن نامه نوشته شده بود که پسر را بکشند.
پسر نامه را برداشت و برد نزديکىهاى قصر کنار نهرى خوابيد. دختر پادشاه
که از حمام برمىگشت
پسر را ديد و عاشقش شد.
ديد گوشهٔ نامهاى از جيب او بيرون آمده نامه را برداشت
و خواند و فهميد که پدرش دستور داده او را بکشند.
آن را پاره کرد و نامهٔ ديگرى نوشت که طلاق دختر
را از پسر وزير بگيرند
و براى پسر حامل نامه عقد کنند و رفت. پسر بيدار شد.
نامه را به دست وزير داد.
وزير نامه را خواند،
ملائى را خبر کرد.
طلاق دختر را از پسر خود گرفت و او را به عقد پسر درآورد
و بعد عروس و داماد را با صد سوار به خانهٔ چوپان بردند.
پادشاه وقتى آنها را ديد مبهوت ماند و با خود گفت:
آنچه خدا خواهد همان خواهد شد.