eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.7هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_نه با تعجب نگاهش کردم، گفتم انگار دیشب خیلی خوش گذشته، تو رو چه به ماسک؟ گفت این ماسک
غروب با شقایق برگشتیم خونه. توی اینستا داشتم بالا پایین میچرخیدم که یدفعه به یه پست خوردم که مرگ کسی رو تسلیت گفته بود، بالا پایینش کردم و چک کردم، بهنام مرده بود…!! نمیدونم چرا یدفعه نفسم دیگه بالا نیومد و خشکم زده بود شقایق هرچی میزد تو گوشم خشک بودم، اصلا درک نمیکردم، من باید خوشحال میبودم ولی برعکس شقایقو بغل کردم و اشک ریختم، این همه بدی بهم کرده بود ولی عوضش من اشک میریختم، شقایق میگفت برا خودت بود که گریه میکردی، یاد زجرایی که بهت داد افتادی برا همین گریه میکردی، هرچی که بود شوکه شده بودم، گفتم شقایق نکنه اینم نقشه اس یه وقت هاا؟ اینا خیلی مکارن من تا نبینم باور نمیکنم. همون موقع خسته و کوفته پا شدیم بریم دم خونشون مطمئن شیم، سوار شدیم و رفتیم در خونشون، خبری نبود نه پارچه ای نه چیزی.. شقایق گفت بیا نگفتم نقشه جدیده که علتشم مشخص نیست، خوبه فهمیدیم حالا باید منتظر بشینیم بفهمیم نقششون چیه که این کارو کردن. به شقایق گفتم بیا یه سرم بریم در خونه مامان سهیل ببینیم چه خبره. گفت دیدی که در خونه بهنام اینا خبری نبود در خونه سهیل چه خبری میتونه باشه، پس بهنام نمرده و این یه نقشه اس که نمیدونم قراره چه اتفاقی بیوفته. به دلم افتاده بود باید برم اونجا، دور زدیم و رفتیم، از بیرون کوچه میشد داخل کوچه رو دید، که دم خونه مامان سهیل پر از آدمه.. سهیل، پسرخاله ها داییاش همه بودن و مشکی پوشیده بودن و صدای قرآن میومد، مطمئن شدیم که این بار هیچ نقشه ای در کار نبوده راست راستی بهنام مرده.. شقایق مبهوت بهم گفت نکنه قضیه تورو به بابات گفته سهیل یه بلایی سرش آورده، به این قوم الظالمین نمیشه چیزی گفت.. گفتم والا نمیدونم یعنی تو میگی بخاطر اونه؟ گفتم به پرهام بگو از مهسا بپرسه. اخمی کرد و گفت به پرهام بگم به مهسا پیام بده؟ عمرا، اصلا بهنام بره به درک هرجور که میخواد مرده باشه، یادت نیست چقدر اذیتت کرد، فلج شده بودی؟ یا مرده یا ایشالا که به فجیع ترین شکل ممکن کشته باشنش به تو چه؟.. و دور زدیم و برگشتیم. توی دلم استرس داشتم، به شقایق گفتم نکنه کار بابای من بوده که یه بلایی سرش آورده، آخه بابام خیلی اصرار کرد که خونه نمونم بیام خونه شما. گفت چرت و پرت نگو بابات مال این حرفا نیست، غول تشن هست ولی عاقله، مگه احمقه بیاد اینو بکشه. ولی استرس ولم نمیکرد، هشت شب بود که به شقایق گفتم دلم طاقت نمیاره بیا بریم خونه ما. خلاصه اون موقع شب شقایقو مجبور کردم بریم خونه ما، هرچی در زدم باز نمیکردن، تا اینکه... @azsargozashteha💚
❤️ سلام عزیزم من خیلی دلم گرفته دلم میخوادبایکی دردودل کنم وچون تو کانال شماهیچکسی همدیگه رونمیشناسه بهترین جاعه برای ادمای غریب من خیلی تنهام خیلی خیلی پدرمن ادم خیلی خوبیه ولی اخلاق تندی داره ومتاسفانه وقتی اعصابش خرده فقط سرمن خالی میکنه منوکتک نمیزنه ولی حرفاش بدترازهزارتاکتکه من دخترخوبیم نه دوست بدی دارم نه چیزی ..هرنرفی میزنه من گوش میدم ولی من دهه هشتادی ام اخلاقیاتم باپدرم که دهه شصتی فرق داره مدل من بااون متفاوته اون فکرمیکنه چون دخترهای همکاراش قران حفظ کردن منم بایدحفظ کنم!!درصورتی که خودش اصلاقران روحفظ نیست!من چادری ام ونمازخون ویه مدت قران حفظ میکردم ولی بعدیه مدت خسته شدم ودیگه قران حفظ نکردم ازاون به بعد همش سرکوفت میزنه که همه دختردارن منم دختردارم!منم ادمی نیستم زیرحرف بمونم گاهی انقدراعصابموبهم میریزه که خودم حس میکنم قلبم داره وامیسته وخیلی پیش میادکه نفسم میگیره.انقدررونرو من راه میره که مجبورمیشم جوابشوبدم ووقتی میدم میگه خیلی پررویی!من مامانموخیلی دوس دارم وباهاش راحتم خیلی خانم خوبیه بارهاتوجمع گفتم مامانم خیلی صبوره که بااخلاق بدماکنارمیاد.بابامن یکم حسوده ومیگه چرابامامانت اینطوری برخوردمیکنی وبامن بدرفتارمیکنی!خب شماقضاوت کنیداون وقتی پدرومادرشدمیبینه من مثل اشغال میندازه دورمن جوش دارم همش بهم میگه خیلی زشتی همش جوش داری بهدمن مجبورم بکم ارایش کنم.مارفته بودیم عیددیدنی مثلاخونه عموش اینا بعددامادایناهی منونگاه میکردومیگفت خیلی چهره نورانی داری بعدبابامن گفت:کرماش خوبه والاانقدرسفیدنیست!!!!!!!بعدتوماشین بهش میگم چراگفتی من ناراحت شدم میگه من ازاین به بعدبایدنواسم باشه که توبدت میادیانه من هرچی بخوام بگم میگم!اقامنم خیلی ناراحت شدم!وقتی رفت بیرون منم دیگه طاقت نیاوردم گریم گرفت جلواین مامان باباش گریه کردم!ایناهم هی ماس مالی میکردن! مم دیگه خستم نمیدونم چیکارکنم فقط الان ازسرناچاری دارم باشمادردل میکنم. @azsargozashteha💚
❤️ ســلام ممنون میشم پیام من رو بزارید کانالتون تا اگر کسی میتونه کمکم کنه😢🙏 من ۱۹سالمه و نامزددارم.نامزدم ۳۲سالشه و مشاوراملاک و سوپری میوه داره. با نامزدم خیلی خوبم هم صبور هست و درکـــم میکنه هم خیلی خوش اخلاقه ولی مـــادرم خیلی اذیتم میکنه همش حرف میزنه میگه ازدلتون بمونه عروسی کنین😞اخه چن وقت پیش ک رفتیم برای خرید عید خوده مادرم گفت خواهر نامزدت بـیاد وگرنه نامزدم کاری نداره که.بعدم توی همه کارامون دخالت میکنه. من اصلا دلم میخاد نامزدم فعلا هیچی طلا نگیره تا خونمون رو کاملا درست کنیم .پیش مادرشوهرم باشم تا وسایلای لوکس بخریم برای خونمون ولی مادرم میگه نه و خیلی حرف میزنه تاجایی ک دلم میخاد شناسناممو بردارم برم پیش نامزدم😞.لطفا بگید چکار کنم با مادرم😔 ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🌹🙏
داستان های واقعی و میخای؟ بیا اینجا👇👇🔞 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df داستانهای واقعی و و... میخوای بیا اینجا👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2188509274C9b8b76b961 هر دو کانال مال خودمونه دوستان 😍😋 و فقططططط داستانه ،لذت ببرید ❤️ @azsargozashteha💚
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۸۸🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052497.mp3
1.35M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۸۸🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا ❤️ سلام عزیزم من خیلی دلم گرفته دلم میخوادبایکی دردودل کنم وچون تو کانال شماهیچکسی همد
❤️ سلام در جواب اون خانم که گفتن دهه هشتادین و با پدرشون مشکل دارن... منم دهه هشتادیم و خانوادم مذهبی... اتفاقا قرآنم دارم حفظ میکنم و تو این راه خستگی ناپذیرم💪 شما هم یه برکت بزرگی رو از زندگیت حذف کردی با ادامه ندادن قرآن.درسته که کار پدرت هم اشتباهه... یه جمله ای گفتی که ذهن منو خیلی درگیر کرد.اینکه پدرتون میگن چرا با مادرت خوش رفتاری ولی با من نه.پدرت احساس کمبود محبت داره که این واکنش ها رو از خودش نشون میده...تو جبران کن براش.اگه از حفظ قرآن کم میاری از جای دیگه جبران کن...ببین عزیزم فاصله سنی اصلا مهم نیست اگه پدر و فرزند قدرت درک متقابل داشته باشن...برای مثال عموی من متولد دهه ۳۰ هست و پسرش دهه ۹۰...هر چی از رابطه ی خوبشون بگم کم گفتم...از این جا هم بفهم که مشکل از خودتونه. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام علیکم در پاسخ به خانمی که پدرشون بهش سرکوفت میزنه. عزیزم اینطور که از گفته هات برمیاد خانواده ات مذهبی اند اما مذهبی بی بصیرت اینه که سعی کن یکم آگاهشون کنی میتونی حدیث یا روایت یا آیه قران در باره این رفتار هاشون پیدا کنی و بهشون نشون بدی اگه میدونی ممکنه قبول نکنن غیر مستقیم بهشون برسون👌 این چه جور مذهبی بودنیه که حتی خانواده از دست زبانش راحت نیستن؟؟ این فقط یک پوسته است فقط ظاهر دینداری رو دارن اما در عمل نمیشه بهشون گفت مذهبی👍 بهشون بگین که با این رفتار ها دیگران رو از دین و مذهبی ها زده میکنن سعی کنین چندتا دوست خوب پیدا کنین و باهاشون درد و دل کنین توی فعالیت های فرهنگی و اجتماعی مثلاً مسجد یا بسیج محلتون شرکت کنید که هم سرتون گرم باشه هم دوست های خوب پیدا کنید هم مشکلتون رفع بشه البته دعا و توسل رو هم فراموش نکنید😉 انشالله خدا مشکلتون رو برطرف کنه🤲 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در مورد دختری که پدر بداخلاق داره عزیزم خدا همه نعماتش رو به یک بنده اش نمی ده اولا سعی کن بعد از این خوبیهای پدرت رو برای خودت پررنگ کنی و دائم به خودت یادآوری کنی تا بتونی ارتباط بهتری با پدرت بگیری و باید ارتباطهای دخترانه ات رو با پدرت بالا ببری مثل بوسیدن و ابراز محبت کلامی و نازهای دخترونه اگر کاری ازت میخواد که نمی تونی انجام بدی بهتره بری توی غالب ناز و اگر حرفی ناراحتت کرد خودتو سانسور نکن فکرو زبانت رو هماهنگ کن و در غالب کلماتی که میتونه جلب توجه پدرانه کنه اعتراض کن مثلا بگو تو که پدر به این خوبی هستی و من اینقدر دوستت دارم چرا به جای تعریف از دختر نازت از این کلمات استفاده میکنی البته اوایل سخته ولی کم کم پدرت باهات راه میاد مطمئن باش طوری میشه که خودت با پدرت راحت تر از مادرت می رسی @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ ســلام ممنون میشم پیام من رو بزارید کانالتون تا اگر کسی میتونه کمکم کنه😢🙏 من ۱۹سالم
❤️ در جواب آن دختر خانم ۱۹ ساله که فکر میکنه مامانش با نامزدش مشکل داره بگم عزیز دل هیچکس بیشتر از پدر و مادر بچه شون را دوست نداره.اینا همش از مهربونی مامانت هست او تجربه اش از شما بیشتره .شما درد دلها را توی گروه دیدید هم از مشکلات عدم اهمیت به همسر از اوایل ازدواج و هم از مشکلات مسکن یکجا با مادرشوهر . نگذارید عشق و محبت چشمتون را کور کنه و بعد از مدتی مشکلاتتون اونقدر حاد بشه که بر اثر استرس و اضطراب به افسردگی دچار بشید و چاره ای هم برای حل مشکل نداشته باشید .به نظر من حتما با یک مشاور مشورت کنید و خیلی خام تصمیم گیری نکنید .توی زندگی همه چیز باید جای خودش را داشته باشه تا تعادل برقرار باشه و خدای نکرده از هیچ طرف سقوط پیش نیاد.موفق و پیروز باشید. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام طرف صحبتم اون خانمی هست که 19سالشونه ونامزدشون 32ساله وبامادرشون مشکل دارن عزیزم نامزد شماهرچقدرهم که دوستون داشته باشه بیشتراز مادرت که دوست نداره، مطمئن باش مادرتم خیروصلاحتو میخواد. ضمنا این خیلی خوبه که زن قانع باشه ولی اصلا خوب نیست که بی توقع باشه. شماالان نامزدی از رسم ورسومات بگذرین تا شوهرتون بتونن خونه درست کنن یابرین بامادر شوهرتون تابتونن وسایل شیکتری بخرن فرداکه به زندگی مشترک بیفتین گذشت کردن ازهرخواسته ای میشه وظیفتون. فراموش نکنید که لطف مکرر میشه حق مسلم. بنظرم به جای اینکه شناسنامتون بردارین و برین پیش نامزدتون وارج و منزلت خودتونو بیارین پایین و حرمت مادرتونم بشکنین، بشینین با مادرتون منطقی وبا آرامش حرف بزنین و بپرسین علت این حرفی که میزنن وپیشنهاداشون چیه. مطمئن باشید که خواسته قلبيه مادرتون فقط عاقبت بخیری شماست. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در رابطه با اون خانم 19ساله عزیزم به نامزدت بکو که هرچی خودت میخوای بخره بگو به حرف مامانت گوش نکنه. خودتم انقدر ناراحت نکن به مادرت بگو دخالت نکنه بگو خودمون میدونیم چیکار کنیم هم حرف دلتو میزنی هم احترامشو نگه میداری ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ببین اگر از نامزدت مطمئنی و دوستش داری هر چه سریع تر با هم ازدواج کنید و برو پیش مادر شوهرت یا تو خونه ی شوهرت ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ در مورد خانم که نامزد داره و دلش می خواد طلا نخره و بره با مادرشوهرش زندگی کنه البته از نظر شرعی و عقلی حرفت خوبه ولی با خودت اتمام حجت کن که اگر بعد از ازدواج شوهرت نتونست یا نخواست برات طلا بگیره یا سرکوفتی و متلکی از کسی بابت نداشتن وسایل لوکس یا زندگی با مادرشوهر شنیذی به هم نریز در ضمن یادت باشه همسرت بعدها این کار رو فداکاری در نظر نمی گیره انتظار تقدیر و تشکر توی زندگی از همسرت نداشته باش @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاه غروب با شقایق برگشتیم خونه. توی اینستا داشتم بالا پایین میچرخیدم که یدفعه به یه پست خو
تا اینکه چندباری صدا زدم بابا، آخرش باز کردن. بابام روی مبل نشسته بود و تلوزیون نگاه میکرد و سیگار میکشید. بدون معطلی روبه روش ایستادم و گفتم خبر داری بهنام مرده؟ گفت نه جدا؟ اصلا تعجب نکرد و همونجور به تلوزیون خیره بود گفتم آره میگن کشتنش.. بهم نگاه کرد و گفت کی کشتش؟ گفتم نمیدونم، شما نمیدونی؟ چشم غره ای بهم رفت و گفت از کجا بدونم.. اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟ مگه قرار نبود فعلا اینورا نیای، این شوهر احمقت پدرمونو درآورد بس که هی اومد در زد و احضاریه اش بابت ماشینش اومد، گفتم نیا تا روز دادگاهت گوش بده پدرجان… نشستم روی مبل و گفتم بابا من خستم، از دادگاه رفتن برای مهریم از اینکه بلاتکلیفم و معلوم نیست کی حکم طلاقم بیاد. بی اختیار اشکم جاری شد به شقایق حسادت نمیکردم ولی میدیدم حتی اونم داره سروسامون میگیره و توی یه رابطه با عشق واقعیه ولی من چی؟ علاف و ویلون. بابام یه نگاهی بهم کرد و گفت غصه نخور، اگه واقعا انقدر خسته ای میتونی مهرتو ببخشی و توافقی جداشی یعنی دقیقا چیزی که سهیل میخواد، باباجان خیلی دلم میخواد حال این بی سروپای بی همه چیزو بگیرم که برنداره واسه مهریه این همه بلا سرتو بیاره ولی باشه من خوبیتو میخوام، صبح زنگ میزنم وکیلت و میگم با سهیل هرچه زودتر حرف بزنه بگه که تو مهرتو میبخشی اونم میاد و مثل پسرای خوب طلاقتو راحت میده، از خداشه البته از اولم همینو میخواست، امشبم نرو دیگه اینجا بمونید. خلاصه که صبحش بابام به وکیلم زنگ زد و گفت ما از خیر مهریه گذشتیم، دخترم داره از نظر روحی خیلی آسیب میبینه میخوام هرچه زوووودتر طلاق بگیره و یه زندگی جدید شروع کنه. وکیل گفت والا دامادتونم چندباری گفت حالا که پای مهریه وسط اومده انقد طلاقش نمیدم تا موهاش رنگ دندوناش سفید شه یعنی این پرونده با اون حرفای اون روز دامادت به نظرم وحشتناک سخته، نه قسمت مهریه اش هااا نه! اونو که یجوری میگیریم، قسمت طلاقش، ولی خب حالا که مهریه رو میبخشید فکر کنم دامادتون با کله قبول کنه. بابام قطع کرد و همینجور که توی جام دراز کشیده بودم اومد بالای سرم و گفت بیا باباجون اینم تمومه، طلاقتو که بگیرم برمیگردم کویت ولی بعدش میخوام برگردم همینجا، دیگه بسه نمیتونم غربتو تحمل کنم. کلی خوشحال بودیم از حرفاش، یکی دو ساعت بعد سهیل پیام داد انگار خیلی مشتاق طلاقی.. بعد این همه بلا که سرم آوردی مهریتو میدم، دادگاه قسط بندی میکنه ولی طلاقت نمیدم انقد طلاقت نمیدم که تو خونه بابات بمیری و تا عمر داری نتونی شوهر کنی، نتونی از این مملکت بری، یا نه اصلا عدم تمکینتو میگیرم و کاری میکنم مجبورشی برگردی خونه... @azsargozashteha💚
❤️ سلام خسته نباشید بااین کانالی که دارید واقعا واقعا خیلی خوبه آدم از اتفاقات دیگران درس میگیره تا برای خودش اتفاق نیوفته دستتون درد نکنه سلام به همه اعضای گروه عیدتون مبارک میخوام داستان زندگی خودمو بگم البته خلاصه ای چون بخوام کامل بگم یه کتاب میشه برای خودش من الان درحال حاضر ۲۳سالم هست و۱۳سالگی عروسی کردم در۱۶سالگی خدا بهم یه پسر داد ودر ۲۱سالگی خدا بهم یه دختر داد من خیلی بچه بودم که از شهرمون رفتیم به یه شهر خیلی دور دور از خانواده من اون موقعه دوم راهنمایی بودم شوهرمم خیلی خوبه خداروشکر اخلاقش خب مشکلات زندگی داشتیم خیلی هم بود و موقع عروسیمون پدرشوهرم هیچ خرجی نکرد برامون ولی برای سه تا برادر شوهرام خرج کرد ما دست خالی رفتیم سر خونه زندگی بخاطر شغل شوهرم رفتیم یه شهر خیلی دور من یک هفته نشد مجبور شدم کل طلاهای که داشتم فروختم خرج مخارج زندگی من خیلی کم توقع بودم یعنی مادرم بهم یاد داده بود که خیلی خرج روی دست شوهرم نزارم منم هیچی نمیگفتم مثلا هوس یه خوراکی میکردم نمی گفتم به شوهرم الان خیلی پشیمون هستم که با رفتارهای ۸سال پیشم الان شوهرم خرجی نمیده مثلا برای خودم نمی خوام میگم بریم برای بچه ها لباس بخریم ندارن لباس هاشون پاره شده یا خیلی کهنه شده میگه نمی خواد همینا خوبه خرج الکی روی دست من نزار الان خداروشکر وضعش خیلی خوب شده خونه ماشین حقوق خوب ولی خب بخاطر رفتار های اشتباه خودم این اخلاقی شده من همه چی ارزومه دلم به حسرته من از اونایی که تازه ازدواج کردن یا نامزد هستن اول ببینن وضع شوهرشون چجوریه بعد به مقدار وضع شوهرشون خرج کنن که شوهرشون بفهمه زن وبچه خرجی میخواد بعدا پشیمون نشن یااینکه موقعه که رفتین سر خونه زندگی مشترک بهش کار خونه بدید که مثل شوهر من کاری به هیچی از خونه نداره همه کارها روی دوش منه خیلی خسته میشم با دوتا بچه شیطون و شر واقعا ضعف اعصاب گرفتم موهام توی این شیش سال سفید شده @azsargozashteha💚