.
💎| شهید آوینی:
«سخن از خلافت خداست
که مبرا از ضعف و نقص است
و اگر نشانی از ضعف و نقص
در وجود انسان بماند،
قول تکوینی إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة
چگونه تحقق یابد؟
و این چنین،
لاجرم راه کمال انسان
از میدان رزم میگذرد.»
#به_یاد_شهدایخدمت
#خونخواهی_هنیه_عزیز
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#محسن_گلستانی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#قرارگاه عاشقی شهدا
#
پدر و پسری که شهید شدند..!
شهیدان « امیدعلی و ایرج آموخت»
پدر و پسری که ماهها در جبهه های دفاع مقدس حضور داشتند و کمتر یکدیگر را میدیدند، اما در آخرین فصلی که تصمیم گرفتند باهم و در یک جبهه، به جنگ با دشمنان اسلام بروند، در آغوش هم به شهادت رسیدند..!
▪️نحوه شهادت به نقل از خانواده:
پدر آرپیجی زن بود و پسرش کمک او و حملکننده مهمات ؛ پسر بر اثر ترکشی که میخورد دچار آتشسوزی میشود (خرج آرپیجی) ؛ پدر مشغول خاموش کردن فرزند میشود که بر اثر اصابت ترکش و گلوله هر دو مجروح شده و یا به شهادت میرسند؛ سپس دشمن منطقه را با بمب شیمیایی مورد هدف قرار میدهد ؛ مدتی بعد همان منطقه به دست دشمن میافتد و با حضور دشمنان بر بالای پیکر شهدا اقدام به زدن تیر خلاص بر پیشانی این شهدا مینمایند.
#شهیدان_آموخت
#عملیات_والفجر_هشت
#روحشان_شاد_باصلوات
قرا رگاه عاشقی شهدا
.
یکسال تمام ککتان از کشتار و فجایع غزه نگزید. یکسال تماشا کردید؛ خانههای خرابشده و پیکرهای درون کیسه را. هزار هزار. یکسال تمام دریغ از یک استوری سرخ بهنشان خون اطفال غزه. دریغ از یک تجمع سرخ. یک شعر سرخ.
میگفتید شیعه نیستند، به ما چه که کشته شوند. میگفتید ناصبیاند. رهبری را فحش دادید که از سنیها حمایت میکند. یکسال تمام سرخ نبودید. صورتی بودید.خاکستری بودید. رگ غیرت شیعیتان متورم نشد. بخار ازتان بلند نشد.
حالا یکشبه سرخ شدهاید. استوریهای سرختان قضا نمیشود. تجمعات و مراسمهای زیرزمینیتان قضا نمیشود. سراپا سرخاید. شما سرخشدن هم بلد بودید؟ جمعشدن هم بلد بودید؟ تنفر از کفار و ظالمان را هم بلد بودید؟ پس کجا بودید این همه وقت؟!
سرخ بپوشید و بخزید توی زیرزمینهایتان و شعرهای مستهجنتان را بخوانید و کف بزنید. از زیرزمینها بیرون نیایید و با حرفهایتان، استوریهایتان، پروفایلهایتان و جورابهای سرخ دلقکوارتان برای شیعه هزینه نتراشید.
تشیع انقلابی امروز با هسته مرکزی استکبار پنجه در پنجه شده. بهفکر از پا انداختن تمدن پرزرق کفر است. حوزه مبارزاتیاش را جهانی کرده و فراتر از درگیریهای مذهبی رفته.
شما هنوز در سطح بزن و برقصهای مخفیانه و فحشهای علنی متوقف شدهاید. شما همچنان در زیرزمینهایتان، در جشنهای با تم قرمزتان، و در رِد پارتیهایتان مشغول رقص باشید،
ما پرچم سبز علیولیالله را که به قلهها رساندیم، خبرتان خواهیم کرد ان شاءالله.
✍ مهدی مولایی
#غزه
اگرآندینِخالص
درقلبِماواردشود،
تمامآنشلوغیها
ازقلبمفارقتمیکند!
پسدلیلِشلوغیِقلبیِمن
ایناستکهازدینِخالص
درآنخبرینیست !
- آیتاللهحقشناس🍃
چقدرایندعاقشنگه:
اللهملاتجعلنیناسیا
لذکرک؛
خدایامراازذکرخویش،
گرفتارِفراموشیمگردان:]
💠﷽💠
🤲فرازی از قنوت امام عسکری علیهالسلام:
خدایا،
(مهدی من)،
🔻در راه تو، تلخی غمهای جانگداز را جرعه جرعه مینوشد.
🔻غمها یکی پس از دیگری او را در بر میگیرند،
🔻حادثههای دردناک به او هجوم میآورند،
🔻غصّههایی گلوگیر بر او وارد میشود،
🔻و دردهایی که هیچ پهلویی تاب تحمل آنها را ندارد!
👈 اینها به خاطر آن است که فرمانی از فرمانهای تو را میبیند که
(تحریف شده، ولی چون حضرتش اذن قیام ندارد)
دستش از اصلاح آن کوتاه است،
و نمیتواند آن گونه که تو دوست داری تغییرش دهد...
پس او را که خواستهاش، اصلاح فراگیر امور مردم و عدالت آشکار در امت است آرزو به دل مگذار 🤲
🔹... مَعَ مَا يَتَجَرَّعُهُ فيكَ مِن مَرَارَاتِ الغَيظِ الجَارحَةِ لِحَوَاسِّ القُلُوبِ وَ مَا يَعتَوِرُهُ مِنَ الْغُمومِ وَ يَفزَعُ عَلَيهِ مِن أَحداثِ الْخُطوبِ وَ يَشرَقُ بِهِ مِنَ الغُصَصِ الَّتِي لَا تَبْتَلِعُهَا الحُلوقُ وَ لَا تَحتَوِي عَلَيها الضُّلوعُ عِندَ نَظَرِهِ إِلَى أَمرٍ مِن أَمرِكَ لَا تَنَالُهُ يَدُهُ بِتَغيِيرِهِ وَ رَدِّهِ إِلَى مَحَبَّتِك...
📚مهجالدعوات، ص۶۶
🔴 از بدو بدو های پرستار فهمیدم بیشتر مجروحان حال خوبی ندارند. از بالای سر یکی می رفت سراغ آندیگری. پای آن هم بند نمی شد با یکی دیگرشان حرف میزد. دلداریش میداد، سرم عوض میکرد،... دیدن این صحنه ها حالم را خراب کرده بود. بدن لرزه شدیدی داشتم. دستهایم جان نداشت فاطمه را که آنقدر سبک و بیبنیه شده بود، بغل کنم.
وقتی به فرودگاه تهران رسیدیم، اسماعیل با عصای زیر بغل، فاطمه را از من گرفت. من هم بی حال روی شانهاش افتادم. خلبان وضعیت ما را که دید جلو آمد کمکمان کرد تا به فضای داخلی فرودگاه رسیدیم.
مجروحان را تندتند جابجا می کردند. یک مرتبه دیدم برای جابجایی دوتا از مجروحان که حال بدی داشتن تلاشی نمیکنند. پرستار که ملافه را روی صورتشان کشید انگار قلبم از جا کنده شد.
روایت زهرا امینی
•⊰┅┅🔅┅┅⊰•
🔸 خاطرات جدید و بسیار جذاب از کتاب بی آرام (سردار حاج اسماعیل فرجوانی ) به روایت همسر