2.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 #شهادت طلب میخواد
✖️مدام میفرمود دعا کنید من سومین امام جمعه شهید تبریز بشوم، دعا کنید مرگمون ختم به شهادت بشود
#شهید_آیت_الله_آل_هاشم
🖤 #بچههای_ایران 💚
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لاریجانی میگه رئیسی اطعام مساکین داشته چون ولخرجی نکرده بوده و غذای ساده داده بود
روحانی میگه از هیأت های بغل غذا آوردن
رئیسی میگه....
آری شرط شهادت همین ریزهکاریهاست...
🖤 #بچههای_ایران 💚
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️🎥 تلخترین دیالوگ حسن روحانی در مناظره انتخابات ۹۶:
«آقای #رئیسی تورو خدا امام رضا رو برای مردم بذارید و جناحی نکنید»
📌تحمل این زخمزبان و تخریبها، پاداشی داشت از جنس توفیق خدمت در دولت هشتم و شهادت در میلاد امام هشتم😭
#شهید_مظلوم
🖤 #بچههای_ایران 💚
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
#پرسش_و_پاسخ
سلام حاج آقا وقتتون بخیر تسلیت میگم
⁉️ ببخشید یه سوال داشتم من از چند نفر شنیدم که میگفتن آقای #رئیسی قبل از شهادتشون برگه اعدام سه تا جوون و امضا کردن راسته ؟
یا این حرفم مثل خیلی از شایعات دیگس ؟
✅ #جواب
سلام
بنده هم تسلیت عرض میکنم
🔺معلومه شایعه است
ایشون رئیس جمهور بودند ربطی به ایشون نداشته
این کار از وظایف و اختیارات قاضی های قوه قضائیه است
چیزی دیگه نداشتند بگند؟!
قطعا این حرفا برا اینه وجهه مردمی بودن ایشون را خدشه دار کنند و محبوبیت ایشونو کم کنند
#شهید_رئیسی🇮🇷
'#رئیسی_عزیز 🌷
#شهید_مظلوم
🖤 #بچههای_ایران 💚
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
بچه های ایران 🇮🇷
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۴۲ هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم... _بذار برم،.. من از
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۳
که تنم یخ زد...
در حصار دستان زن پر و بال میزدم تا خودم را دوباره به در برسانم..
و او با قدرت مرا به داخل خانه میکشید و سرسختانه نصیحتم میکرد
_اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن جهاد! باید محکم باشی تا خدا #نصرت خودش رو #بدست_ما رقم بزنه!
و من بی پروا ضجه میزدم..
تا #رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد
_خفه شو!.. کی به تو اجازه داده جلو نامحرم صداتو بلند کنی؟
با شانه های پهنش روبرویم ایستاده..
و از دستان درشتش که به هم فشار میداد حس کردم میخواهد کتکم بزند.
که نفسم در سینه بند آمد..و صدایم در گلو خفه شد.
زن دوباره دستم را کشید..
و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد
_تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری میخوای جهاد کنی؟
میان اتاق رسیده بودیم..
و دستم هنوز در دستش میلرزید که به سمتم چرخید و #بیرحمانه تکلیفم را مشخص کرد
_تو نیومدی اینجا که گریه کنی
و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن ارتش آزاد به داریا، ما باید #ریشه_رافضی_ها رو تو این شهر خشک کنیم!
اصلاً نمیدید...
صورتم غرق اشک و خون شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانه ام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد
_این لالهِ؟
ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد..
و از چشمانش #نجاست میبارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد
_افغانیه! بلد نیس خیلی عربی صحبت کنه!
و انگار زیبایی و تنهایی ام قلقلکش میداد..
که به زخم پیشانی ام اشاره کرد و بی مقدمه پرسید
_شوهرت همیشه کتکت میزنه؟
دندان هایم از ترس به هم میخورد..
و خیال کرد
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅
┅═🦋 #بچههای_ایران 🦋═┅
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
❤️🤍💚
╰┅─────────┅╯
بچه های ایران 🇮🇷
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۴۳ که تنم یخ زد... در حصار دستان زن پر و بال میزدم تا خودم را دوبا
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۴
خیال کرد از سرما لرز کرده ام که به همسر جوانش دستور داد
_ 🔥بسمه!..یه لباس براش بیار، خیس شده!
و منتظر بود او تنهایمان بگذرد..
که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید
_اگه اذیتت میکنه، میخوای طلاق بگیری؟
قدمی عقب رفتم..
و تیزی نگاه #هیزش داشت جانم را میگرفت..
که صدای بسمه در گوشم شکست
_پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو
عوض کن!
و اینبار صدای این زن..
فرشته نجاتم بود که به سمت اتاق فرار کردم..
و او هوس شوهرش را حس کرده بود...
که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد
_من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!
و ای کاش..
به جای این هیولا سعد در این خانه بود..
که مقابل چشمان وحشی اش با همان زبان دست و پا شکسته عربی به گریه افتادم
_شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...
اجازه نداد حرفم تمام شود...
که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد
_اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!
نفهمیدم چه میگوید..
و دلم خیالبافی کرد میخواهد فراری ام دهد.. که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد
_اگه شده شوهرت رو #سرمیبُره تا به تو برسه!
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند..
که قفسه سینه ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای #تحقیرشیعیان داریا نقشه ای کشیده بود و حکمم را خواند
_اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!
و بهانه خوبی بود تا...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"┅═🦋 #بچههای_ایران 🦋═┅
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
❤️🤍💚