🌹🌹🕊🕊🕊🕊🌹🌹
🌹#لاله_های_زینبی
#لحظه_شهادت🕊
🍃شب شهادت حاج احمد ما تقریبا تا ساعت یک ربع به دوازده نشسته بودیم و با شهید مهدی ذاکر حسینی داشتیم باهم صحبت می کردیم و به یاد شهید سید احسان میرسیار که دوست و همرزم مشترک ما و حاج احمد بود و دیگر شهدا صحبت می کردیم،که دیدیم یکی از نیروهای پشتیبانی یک وسیله ای را لازم داشت که بازم حاج احمد نفر اول بود که از جا بلند شد و گفت:من میاورم،گفتم: حاج احمد بزارید من بروم شما خسته اید از صبح تو منطقه درگیری بودید.گفت:نه اصلا خودم هم بیرون کار دارم می روم بیرون کارم و انجام میدم با خودم میاورم.
🍃خلاصه از مقر بیرون رفت،من با شهید ذاکر حسینی نشسته بودیم که یهو یک صدای انفجارخیلی زیادی آمد.زمین آنجا شبها که مهتاب نیست اصلا دید ندارد و تا چند متری خود رابیشتر نمی شه دید، رفتیم بیرون و خوب که جلو رفتیم دیدیم یک پیکری اونجا روی زمین افتاده و بر اثر خونریزی در سرمای زیاد ازش بخار بلند می شد.و ماهم با دیدن این صحنه کُپ کردیم.و بهت زده موندیم.چرا که اون پیکر حاج احمد بود که داشت جون می داد و همگی ناراحت بودیم که یکی از بچه ها گفت:اینکه ناراحتی نداره خوش بحالش خدا گلچین و انتخابش کرد و برد پیش خودش و دکمه لباس حاج احمد را باز کرد و قفسه سینه اش را بوسید.
✍راوی:همرزم شهید
#شهید_احمد_گودرزی
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada