4_5764862373508679500.mp3
3.19M
#صوت_شهدا
روایتگری
•✾•رسول رسول رسول💔زمین😔😔😔😔😔😔💔💔💔💔
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
~🕊
⚘#شهدا_عند_ربهم_یرزقون🌸
رفتم سر #مزار رفقاے شهيدم
فاتحہ خوندم ،اومدم خونہ,
شب تو خواب رفقاے شهيدم رو ديدم...
رفقام بهم گفتند :
فلانے ، خيلے دلمون برات سوخت
گفتم :چرا
گفتند: وقتے اومدے سر مزار ما فاتحہ خوندے
ما #شهدا آماده بوديم...
هر چے از خدا مےخواے برات واسطہ بشيم
💔ولے تو هيچے طلب نڪردے و رفتے
خيلے دلمون برات سوخت
" سر مزار شهدا حاجاتتون را بخواهید
برآورده میشہ.😢😢 "
✍روايتگر : حاج حسين ڪاجے
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
•
°
یہروزفرماندهگردانمونبہبهانه دادنپتو
همہبچهارو جمع كردو باصداےبلند
گفت:«كےخستہاست؟»
گفتیم:«دشمن✌️🏼»
صدا زد:«كےناراضیہ؟»
بلند گفتیم:«دشمن✌️🏼»
دوبارهباصداےبلند صدا زد:«كےسردشہ؟»
ماهمبا صداےبلندترگفتیم:«دشمن✌️🏼»
بعدشفرماندمون گفت:
«خوب دمتون گرم✋🏼😂،
حالا كہسردتوننیست
مےخواستمبگمڪہ
پتوبه گردان مانرسیده!😌😂»
#طنزجبهه🌱
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
نماز اول وقت
سوار بر هلیکوپتر ، در آسمان کردستان بودیم . دیدم صیاد (شهید علی صیاد شیرازی) مدام به ساعتش نگاه می کند. وقتی علت کارش را پرسیدم ، گفت الان موقع نمازه. بعدش هم ، به خلبان اشاره کرد که همین جا فرود بیا! خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست ، اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم . گفت : اشکالی نداره ، ما باید همین جا نماز بخونیم! هلی کوپتر نشست . صیاد با آب قمقمه ای که داشت ، وضو گزفت و به نماز ایستاد ، ما هم به او اقتدا کردیم.
منبع: امیر دلاور صفحه 77
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
عاشق خدا
می گفت: روزی در محاصره ی دشمن قرار گرفتم و هر لحظه احتمال می دادم به اسارت درآیم. در آن تنگنا به حضرت حق متوسل شدم و گفتم: «خدایا! نه دوست دارم اسیر دشمن شوم و نه می خواهم مرگم در اثر حادثه ای غیر از شهادت باشد. من فقط عاشق خودت هستم و می خواهم با درک فیض شهادت به لقای تو برسم. پروردگارا! به من فرصت بده از این مهلکه نجات پیدا یابم، همسرم را عقد کنم تا دینم کامل شود، بعد از آن در جوار رحمتت آرام گیرم. خدایا! شهادت هدیه ای است که فقط نصیب خوبان می کنی، مرا نیز لایق این مقام گردان.» او از محاصره نجات یافت و به مشهد آمد و یک هفته بعد از مراسم عقدمان به منطقه باز گشت و چند روز بعد به شهادت رسید. راوی :همسر شهید محمد علی نیک سیر»
منبع: روایت عشق، سیمین وهاب زاده مرتضوی ص84
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🔹اللهم احشرنا مع من نحُب ...🌱
خدایا ما را با کسانی که دوستشان داریم
#محشورکن :)
#ابونا_قاسم_و_ابومهدی💔
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
مرا دَمے🥀🕊
ز ڪمندِ غمت💚
رهایۍ نیست
ڪه بوده این دل ما
دَم به دَم گرفتارت
#سرداردلها
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
*شهیدے که پودر شد و بازنگشت*🥀🕊️
*شهید محمد رضا(علی) بیات*
تاریخ تولد: ۷ / ۱۱ / ۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۲۴ / ۱ / ۱۳۹۵
محل تولد: فلاح/ تهران
محل شهادت: سوریه
🌹همرزم← «چند روز قبل از شهادت از یکدیگر خواستیم که در حق همدیگر دعا کنیم و سپس از آرزوهای خود بگوییم⭐ نوبت به محمدرضا که شد، گفت *دعا کنید خدا من را پودر کند*🥀🖤 پدرش← عروسی یکی از خواهرزاده هایم بود🎈در مراسم بودیم که حس کردم یک لحظه جو مراسم بهم خورد و همه باهم در حال صحبت شدند. از برادرم پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ *گفت خبر دادهاند محمد رضا به شهادت رسیده است*🕊️همرزمهایش تعریف کردند که محمد رضا و دوستانش به کمین میخورند.با تعداد کمی از دوستانش، تعداد بسیاری از تکفیریها را نابود میکنند💥 *اما به دلیل اتمام مهمات، به رگبار گلوله بسته میشوند🥀و پیکر مطهرشان سه روز زیر آفتاب میماند*🥀☀️ در نهایت نیز آن منطقه در دست تکفیریها باقی مانده *و آن را بمباران میکنند*💥 *محمد رضا همانطور که خواست پودر شد*🥀 و من(پدرش) روضه علی اکبر را لمس کردم🥀پیکرش برای همیشه در آنجا به یادگار ماند *و به آرزوی خود که گمنامی همچون مادرمان حضرت زهرا (س)*بود رسید
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌹شهید گمنامی که نشانی مزارش را به خانواده اش داد🌹
#شهید_حمید_رضا_ملا_حسنی
(یکی از شهدای گمنام مدفون در بوستان نهج البلاغه تهران)
سالها بود خانواده شهید ملاحسنی منتظر بودند تا عزیزشان از سفر بازگردد...
۲سال پیش برادران شهید تصمیم می گیرند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان برپا کنند ولی شهید به خواب برادر می آید و می گوید دست نگه دارید...
شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده...
خواهر شهید ملاحسنی ، شهید پلارک را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم میدهند که به برادرم بگو که یه نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد…
که بعد خواهر شهید خواب می بیند که شهید می گوید من در بوستان نهج البلاغه واقع در میدان پونک در ردیف وسط هستم..
بعد از سالها قبر شهید حمیدرضا ملاحسنی پیدا میشود...
در تاریخ ۱۲ دی سال (۱۳۸۹)هم مراسم تعویض سنگ قبر ایشان انجام می شود…
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#خاطره_شهید
هروقت دوست داشتے، مے آیے و هر وقت هم دلت نخواست، نمے آیی؛ رفت و آمد خادم مسجد جمڪران روے نظم و انضباط است، دل بخواهے نیست! یا تعهد اخلاقے میدهے ڪه هر سه شنبه در مسجد حاضر باشے یا اینڪه دور خادم بودن را خط بڪش و وقت ما را هم نگیر.
وقتے حرف حاج آقا تمام شد. مهدے لبخندے زد و گفت: چشم. تعهد مے دهم هر سه شنبه سر وقت در مسجد حاضر باشم.
پاے برگه تعهد را امضا ڪرد و از اتاق بیرون آمدیم.
گفتم: مهدے لااقل دلیل غیبت این چند هفته را به حاج آقا مے گفتے ڪه به سوریه رفته بودی...
سه شنبه شد و حاج آقا زیر تابوتے ڪه پیڪر سوخته مهدے در آن بود؛ بلند لبیک یا زینب(س) مے گفت...
پر ڪشیدن مجال میخواهد
آسمانے زلال مے خواهد
اشتیاق پرنده ڪافے نیست
چون ڪه پرواز بال مے خواهد
خاطره اے از شهید مهدے طهماسبی
ᷝᷡᷝᷝᷝᷞ🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
|مــــراڪزاهداےخـــون💉|
بجنـــبرفــیق😊
#بهنیابٺازرفیقشهیدمخونمیدهم
┈┈••✾••✾••┈┈
نـــذر سلامتے مولامون به بانڪ خون
ڪشورمون ڪمڪ ڪنیـــم:)
شهــداخوندادنــدتامباداخونے
ازماریختہبشہ
حَیِعَلےخَیـرالعَمَل❣
هموطناموننیـــازبهخوندارنــد
توباخوندادنٺمیتونےجونِ۳نفـــر
دیگہهمنجاٺبدے
میتونےزندگےببخشے....🙂
بانکخونِڪشورفقــــطبهاندازه
۵روزدیگہخونداره
بچهانقلابےوظیفهخودٺبدوننجاٺ
هموطناٺرو
شهـــداوظیفهخودشونروتمــــاموڪمال
انجاممےدادنوقتےڪهمردمشون
توموقعیٺسخٺقرارگرفتن
مثل؛سیل،زلزلهو....
مردایخدایےهمهجاڪهحرفجانفشانےوڪمڪ بودپایہڪاربودن
مگهنمیگےمنمیخواممثــلشهدآ
باشم؟!
حالاوقتشه....
یهیاعلےبگوزمزمهڪنیاصاحبالزمان
نذرسلامتےشمامیرمڪهجونسهتاآدم
دیگہرونجاٺبدم
درسٺمثل #شهــــدا 💔
#بهنیابٺازرفیقشهیدمخونمیدهم
#نشراینپیامصدقهجاریهاسٺ
#بهعشقشهدانشربده
══════°✦ ❃ ✦°══════
رفاقت با شهدا
🌷شهید عباس كريمی قهرودی🌷 ولادت: ۱۳۳۶ هجری شمسی در «قهرود» کاشان شهادت: ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ فرمانده لشکر ۲۷
سردار سرتیپ پاسدار
#شهید_عباس_کریمی_قهرودی
فرمانده لشكر ۲۷ محمد رسول الله(ص)
اهل كاشان بود و لبخند زيبا هميشه بر چهره اش نمايان😄 از زماني كه احمد متوسليان در غرب كشور با ضد انقلاب درگير بود هميشه حاج عباس او را همراهي مي كرد🤝. لشكر 27 محمدرسول الله هم كه شكل گرفت باز پاي كار ماند.
رفاقت با شهدا
🌷شهید عباس كريمی قهرودی🌷 ولادت: ۱۳۳۶ هجری شمسی در «قهرود» کاشان شهادت: ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ فرمانده لشکر ۲۷
💠﷽💠
#زندگی_به_سبک_شهدا🌸🍃
:
💠 تواضع و #فروتنی عباس باور نکردنی بود.
همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق میشدم، بلند میشد و به قامت میایستاد.
یک روز وقتی وارد شدم روی #زانویش ایستاد.
ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟
خندید و گفت:«نه شما بد عادت شدهاید؟ من همیشه جلوی تو بلند میشوم. امروز خستهام.به زانو ایستادم».
میدانستم اگر سالم بود بلند میشد و میایستاد.👌
اصرارکردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من
گفت: چند روزی بود که پاهایم را از #پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی پاهایم بایستم.
همسر سردار #شهید_عباس_کریمی
#از_شهدا_الگو_بگیریم
📕 کتاب همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت