🔷 ۲۶ مرداد سالروز آزادی اسرا و آغاز مرحله دیگری از ترویج فرهنگ استقامت در کره زمین گرامی باد.
🔹یک روز ظهر در مقر سپاه چهارم عراق و در شهر المیمونه از توابع استان میسان عراق پس از بازجویی من را به محل برگزاری صبحگاه آوردند. پایم تقریباً قطع شده بود و به چند پوست باریک و استخوان کوچک آویزان شده بود و بچهها آن را برایم محکم بسته بودند!
🔹فرمانده عراقی گفت او تحمل شکنجه بدنی را ندارد و شکنجه او این است که ۴ ساعت با چشمان کاملاً باز به خورشید نگاه کند! آنها این کار را با من کردند و اگر لحظهای چشمم را ی بستم با کابل محکم به کمرم میزدند!
🔹من یک نوجوان ۱۶ ساله بودم و در آن لحظات افسر شکنجهگر عراقی با خنده به من گفت: «خمینی سرباز کم آورده بود که سن سربازی را پایین آورد؟» من که میخواستم واقعیت ماجرا را بگویم با خنده به او گفتم: «خیر، خمینی سن عاشقی را پایین آورده است!»
🔸منبع: خاطرات آزاده قهرمان آقای سید ناصرحسینی پور، کتاب «پایی که جا ماند.»
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
🔷 ۲۶ مرداد سالروز آزادی اسرا و آغاز مرحله دیگری از ترویج فرهنگ استقامت در کره زمین گرامی باد.
♦️خاطره تلخ ما برادران اسرا هم روزی بود که خبر ارتحال حضرت امام را به ما دادند، اردوگاه سراسر غم و حالت عزاداری به خود گرفت و گریه و شیون بچهها در آسایشگاهها بلند شد. اگرچه این خبر بسیار تلخ بود، اما عراقیها که از قبل افسران ارشدشان را به اردوگاهها فرستاده بودند، چون میترسیدند که اسرا در این شرایط شورش کنند وقتی عزاداری، شیون و گریه اسرا را نظارهگر بودند از پشت پنجره میآمدند و میگفتند که گریه نکنید پیامبر (ص) هم وفات کردند و امام شما هم وفات کرده که بقول خودشان یعنی دلداری میدادند.
🔸منبع: «خاطرات آزاده قهرمان آقای فرامرز صالحی، سایت صبح زاگرس، ۱۴۰۳/۵/۲۶، کدخبر: ۶۵۰۶»
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
🔷 ۲۶ مرداد سالروز بازگشت اسرای سرافراز اسلام به میهن گرامی باد. (بله آقای ظریف، آن زمان که شما در آمریکا میخندیدی، جبهه مقاومت اینگونه شکل گرفت!)
♦️امام خمینی (ره): «اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.»
🔹این شهید بزرگوار از نیروهای اطلاعات عملیات مشهد بود که در عملیات کربلای ۴ اسیر شد و هویتش در همان روزهای اول اسارت توسط یک اسیر قدیمی و خودفروخته به نام «م.ر» و به وعده تعلقِ غذای بیشتر به او لو رفت!
🔹در شکنجه گاه مخفیانه تکریت ۱۱، بعثی ها او را به قلاب پنکه سقفی آویزان کردند، مدتی بعد در آب جوش انداختند، با یک کابل فشار قوی بالای ۵۰۰ ضربه بر کمرش زدند، با پا شیشه پنجره سرویس بهداشتی را شکستند و بدن نیمه جان و لخت شده اش بر روی آن انداختند و او را غلط دادند و سپس بر زخم هایش نمک پاشیدند و با یک فرچه مخصوص شستن لباس به شدت زخم هایش را خراشیدند و سیم برق را در حالی که دستانش بسته بود به او متصل کردند!
🔹فریادهای او فضای حمام را پرکرده بود و در حالی که از ائمه اطهار (ع) یاری میطلبید، یک بعثی شمر صفت به نام عدنان برای اینکه استغاثههای وی به درگاه خداوند و فریادهای یا زهرایش را خفه کند، یک صابون را در دهن او گذاشت و با پوتین محکم بر روی آن کوبید و صابون در گلوی مبارکش گیر کرد و با شهادتی مظلومانه به کاروان عاشورا پیوست! او کسی نبود جز شهید محمد رضایی از مشهد، شادی روحش صلواتی قرائت نماییم.
🔸منبع: «آزاده سرافراز سید محسن حیدری، خبرگزاری دفاع مقدس، ۱۴۰۲/۲/۴،
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
🔷 ۲۶ مرداد سالروز آزادی اسرا و ماجرایی از اسارت اولین زن ایرانی در دفاع مقدس خانم خدیجه میرشکار!
🔹۲۰ ساله بودم. بعثیها اهواز را زیر رگبار گلوله و خمپاره گرفته بودند. خانواده من به اهواز و خانواده همسرم به یکی از روستاهای حوالی آنجا رفتند. فقط من و برادرم برای کمک به رزمندگان در بستان ماندیم. اوضاع که وخیمتر شد دیگر اقوام من نزد خانوادهام به روستا رفتند اما من تصمیم گرفتم در کنار برادر و همسرم به رزمندگان کمک کنم تا جایی که حملات دشمن زیاد شد و همه مردم شهر را ترک کردند! همسرم شب به خانه آمد و گفت بعثیها شهر را محاصره کرده اند! باید از اینجا برویم، گفتم من جایی نمیروم، اگر میخواستم تو را تنها بگذارم با خانواده ام به مکان دیگری میرفتم!
🔹او بر خواستهاش پافشاری کرد و گفت اگر بمانی شهید یا اسیر میشوی! بالاخره او توانست مرا راضی کند تا صبح به روستایی که در پنجکیلومتری شهر قرار داشت بروم. همسرم حبیب یک تفنگ به من داد و گفت که در شهر کسی نیست، ممکن است در آنجا ضدانقلاب و عراقیها با لباسشخصی باشند، او که دوره نظامی را قبل از جنگ به من یاد داده بود از من خواست اسلحه را در دست بگیرم و مراقب اطراف باشم. گفتم درست است که من تیراندازی بلدم اما نمیتوانم به کسی شلیک کنم، گفت که جنگ است، حالا که در شهر ماندهای باید بتوانی از خودت دفاع کنی، بعد کمی با من شوخی کرد و با حرفهایش به من جرأت داد.
🔹از سمت راست چشمم به جاده خاکی و یک نفربر افتاد، میخواستم به همسرم بگویم خدا را شکر انگار نیرو برای کمک به رزمندگان آمده که به یکباره آنها شروع به تیراندازی به سمت ما کردند، آنقدر تیراندازی کردند تا ماشین ایستاد، تفنگ بر روی پاهایم بود و من نمیدانستم اگر مرا دستگیر کنند، آن برای من مدرک رزمنده بودن میشود! دستهایم را روی سرم گذاشتم و مرتب با فریاد میگفتم اللهاکبر، یا حضرت زهرا، یا امامزمان، تیرها به کمر، باسن و پهلوهایم میخورد! برخی از آنها هم از بالای سرم عبور میکرد و به بدن همسرم اصابت میکرد یکی از تیرها هم به پایش خورد و قلم پایش شکست!
🔹فریاد زدند یک زن نظامی! بعد مرا تفتیش کردند. با فریاد گفتم، به من دست نزنید. همه چیز در ماشین است، من مانتو بلند، چادر، مقنعه چانه دار پوشیده بودم که بر اثر اصابت تیر سوراخ شده بودند. بعد بعثیها به سمت ما آمدند، در ماشین سمت مرا باز و من را بر روی زمین پرت کردند و تفنگ از روی پاهایم بر زمین افتاد!
🔹بعد در ماشین سمت حبیب را باز کردند و او را روی زمین انداختند، ما روبروی هم قرار گرفتیم و آنها ما را اسیر کردند. وقتی اسیر شدیم به من گفت که اگر از تو سؤال پرسیدند چیزی درباره خانواده و اینکه من در سپاه هستم نگو، فقط بگو این ماشین سپاه است، افراد جنگزده هر ماشینی میبینند سوار میشوند تا بهجای امنی بروند، وگرنه به هر دو ما تیرخلاص میزنند!
🔹من و حبیب از شب تا صبح با هم صحبت کردیم، دعا خواندیم و من که قرآن را حفظ بودم آیاتی از آن را میخواندم و به خدا متوسل میشدیم، نماز مغرب و عشا و صبح را همانطور که بر روی برانکارد در آمبولانس دراز کشیده بودیم بعد از تیمم خواندیم.
🔹نزدیک عراق بودیم که به یکباره آمبولانس ایستاد و پنج نفر که دستوپا و چشمهایشان بسته بود را داخل ماشین انداختند، جیغ زدم گفتم، مجروح هستیم ما را له کردید، او گفت: خانم مگر نمیبینی ما چشمها و دست و پایمان بسته است، بعثیها ما را پرت کردند، بعد خود را روی نیمکت آمبولانس کشاندند.
🔹یکی از آنها گفت، شما ایرانی هستید، گفتم بله، همسرم خواب است، از من خواست دستهایش را باز کنم، گفتم نمیتوانم دستم را تکان دهم، بدنم سست است، گفت: تلاش کن، نمیدانم من چگونه با آن حال توانستم دست او را باز کنم؛ انگار خدا به من نیروی مضاعفی داد. بعد او دست و چشمان چهار نفر دیگر را باز کرد.
🔹گفتم ما تا یک ساعت قبل با هم حرف میزدیم، فکر کنم از خستگی خوابش برده یکی از آنها با دستش یکی از چشمان او را باز کرد، بعد نبضش را گرفت و صورتش را نزدیک صورت او آورد تا ببیند نفس میکشد یا نه بعد به دوستانش گفت علائم حیاتی ندارد، شهید شده!
🔹من گفتم حتماً اشتباه میکنید، گفتند نه او به شهادت رسیده به فکر خودت باش، او به هدفش رسیده است، اما من باور نمیکردم، ما را به العماره بیمارستان جمهوری رساندند، فقط مرا پیاده کردند و آنها را با خود بردند.
🔹۱۹ روز در بیمارستان بودم، بعد مرا به بغداد بردند و چهار ماه در انفرادی بودم، مدتی بعد صلیب سرخ تشخیص داد خون من کم شده و احتیاج به عمل دیگری دارم و چون تحمل عمل جراحی بدون مراقبت در عراق را ندارم باید نزد خانواده باشم، به همین دلیل تصمیم گرفتند مرا بعد از حدود دو سال اسارت در سال ۱۳۶۱ با یکی از اسرای عراقی مبادله کنند.
🔸منبع: «ساین خبر آنلاین، ۱۴۰۲/۲/۳۰، کدخبر: ۱۷۶۸۲۳۹»
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
نقشه عملیات عاشورای3 تاریخ عملیات1364/05/25
✴️خلاصه گزارش عملیات :
نام عملیات: عاشورای 3 ـ ضربتی
زمان اجرا: 1364/05/25
مدت اجرا: یک روز
تلفات دشمن (کشته، زخمی و اسیر): 635
رمز عملیات: یا سیدالشهدا
مکان اجرا: منطقه عمومی فکه ـ جبهه میانی جنگ
ارگانهای عملکننده: نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
اهداف عملیات: انهدام قوای جنگی دشمن و گرفتن فرصت عکس العمل و طراحی نبرد
🔹در این حمله ضربتی یک روزه 2 دستگاه تانک، و پل ارتباطی، یک پارک موتوری، 19 انبار مهمات، یک دستگاه لودر و تعدادی از ادوات و تجهیزات مهندسی دشمن نابود شده و شماری سلاح سبک و نیمه سنگین به همراه چندین قبضه خمپارهانداز و وسایل مخابراتی و لجستیکی به غنیمت گرفته شد.
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
عملیات عاشورای ۳
۲۵ مرداد ۱۳۶۴
منطقه عمومی فکه
رزمندگان لشگر ۱۰سیدالشهداء (ع)
در این عملیات گردان تخریب لشگرسیدالشهداء (ع) با باز نمودن ۶ معبر برای عبور رزمندگان از داخل میدان مین و انفجار دو پل نفر رو روی رودخانه دویرج و کار گذاشتن ده ها تله انفجاری در مسیر عبور و سنگرهای اجتماعی دشمن ۶ شهید و ۵ مجروح تقدیم نمود.
🌹به یاد #شهدای تخریبچی:
مرتض ملكی
محمدحسن مهوش محمدی
محمد بهرامی
عليرضا زمانی
محسن عليپور بائی
مهدي كريمی
یاد و خاطره آنان را گرامی میداریم🌺
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
✴️خاطرات اين عمليات 💐
1️⃣ قسمتي از دست نوشته هاي برادر جانباز حاج علي اصغر كوثري كه بيانگر حال و هواي معنوي رزمندگان اسلام در اين عمليات است :
🌺🌼نيروهاي اعزامي از كرج در قالب چهار گروهان سازماندهي شده بودند پس از طي يك دوره آموزشي دراردوگاه تيپ حضرت سيدالشهداء (ع) در ساختمانهاي ستاد بازسازي جهاد سازندگي كرج كه هنوز سقف نداشت مستقر شدند آن روزهاي داغ مرداد ماه تابستان استان خوزستان كه روزهاي آن به مانند كوره داغ يكپارچه آتش بود با همت بچه ها حسينيه اي درست شد رزمنده ها ظهرها در آن هواي داغ و سوزان با اشتياق براي برپايي نماز جماعت حضور بهم ميرساندند گاهي اوقات براثر داغي تابش آفتاب پیشاني بچه ها كه روي مهر نماز قرار مي گرفت مي سوخت ، امام جماعت نماز را خيلي سريع مي خواند تا بچه ها در گرما اذيت نشوند اما اين عاشقان دلباخته حضرت دوست گاهي اوقات تا يك ساعت بعد از نماز در حال سجده و يا خواندن دعا و مناجات بعد از نماز بودند در اين ميان شهيد ابوالقاسم كشميري كه مربي تخريب بود وقتي سر از سجده بر ميداشت سجده گاه او از اشك چشمانش خيس شده بود .
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
✴️خاطرات اين عمليات
2️⃣ در شب عمليات عاشوراي 3 هنگامي كه گردان در معبر ميدان مين پشت سيم خاردار قرارگرفت شهيد قاسم اصغري معاون گردان تخريب تيپ وقتي متوجه شد كه انبر سيم چين جا مانده و درگيري در جناحين شروع شد قبل از اينكه دشمن رو به رو هشيار شوند و ما دچار تلفات شويم به فرمانده گردان گفت من روي سيم خاردار ها مي خوابم تا نيروها از روي من عبور كنند وقتي كه با مخالفت برادران روبرو شد بي درنگ خود را به روي سيم خاردار ها انداخت و با فرياد آنها را به نام مقدس بي بي حضرت فاطمه زهرا (س) پس از اتمام عمليات امدادگرها به سراغ او رفتند او را غرق خون بي رمق و بي هوش يافتند و بدنش در اثر نشستن نيش سيم خاردارها سوراخ سوراخ شده بود .
روحشان شاد راهشان پر رهرو باد .🌺
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
📢 رهبرمعظم انقلاب: اگر ملت ما عاشورا را اینجور در طول قرنهای متمادی با اصرار تبیین نمیکردند و بیان نمیکردند، ممکن بود این حادثهی مهم از یادها برود یا بسیار ضعیفتر از آنچه واقع شده است منعکس بشود. ۱۳۹۶/۰۳/۱۴
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
قدر مردانگیهایشان را بدانیم ...
📸 خبرگزاری فرانسه: ۲۰ ژوئن ۱۹۸۸
اسرای نوجوان ایرانی در مرز ایران و عراق
[ مهران بعد از عملیات چلچراغ ]
#اسارت
#برای_ایران
#نوجوانان_آزاده
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ۲۶ مرداد ۱۳۶۹_ روز یعقوبها و یوسفها بود.
روز روشنی چشمها و بوی پیراهنها بود...
🔹 صحنههايی زیبا و کمتر ديده شده از ورود آزادگان
به حرم مطهر امام عزیزشان و اقامه نماز عشق با اشک شوقشان را ببینید.
◇ به گمانم در تاریخ کشور هیچ روزی مانند امروز نوستالژیکتر (شادی آغشته به غم) نبوده است؛
◇ روزی که خانواده اسرا غرق شادی بودند و خانواده و فرزندان شهدا و مفقودین هم علاوه بر شادی، غرق غم و اندوه عزیزان خود بودند
◇ و چه کشیدند آزادگانی که مستقیم به حرم امام خمینی (ره) رفتند و در نبود پیشوای خود خون گیستند...
◇ و با بغض و اندوه فرزند امام، حاج احمد خمینی(ره) گفت: هیچگاه مثل امروز، جای امام خالی نبوده است...
◇ صحنههایی از آن روز تاریخی را باهم ببینیم.
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
۲۶ مرداد ماه ۱۳۶۹
پیشانی وطن بوسهگاه عاشقانی شد
که حسرتِ مُشتی خاک ایران را
به دلِ دشمن گذاشتند و با تحمل سالها
غربت و اسارت ورقی دیگر از هشت سال
دفاع مقدس را رقم زدند ...
#قهرمانان_وطن
#سالروز_بازگشت_آزادگان
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan