🔹️ شهید احسان اله قاسمیه ۲۰ شهریور ماه ۱۳۳۶ در کاشان به دنیا آمد .
□ برای تحصیل در رشته مهندسی برق در دانشگاه کنیگزویل تگزاس به آمریکا مهاجرت کردو به گواه مدارک تحصیلی و هم درسی هایش از دانشجویان ممتاز این دانشگاه محسوب می شد.
□ با آغاز عملیات بیت المقدس همگام با گردان تحت فرماندهی اش جهت آزادسازی خرمشهر بالاترین مرتبه ایثار و جان فشانی را ارائه کرد و در نوزدهم اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ شهد شیرین شهادت را نوشید و در گلزار شهدای دارالسلام کاشان به خاک سپرده شد .
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
در همه حال
به فکر مردم بود ...
#پیادهروی_اربعین_بهنیابت_از_شهدا
#سید_شهیدان_خدمت
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
هدایت شده از طرح نخبگانی لبیک
🇮🇷کودکانه لبیک🇮🇷
🔰 ثبتنام در مقطع پیش ۲
🔹 توجه ویژه به بازی به عنوان بازوی تربیت
🔸 توجه ویژه به عرصه تربیت اجتماعی کودک
🔹 مفاهیم پایه هندسه، محاسبات و الگویابی
🔸 مهارتهای پایه کلامی و لوحهنویسی
🌐 لینک ثبتنام کودکانه لبیک:
https://survey.porsline.ir/s/68EULyA
☎️ شماره تماس: +989158356577
🌐 کانال طرح نخبگانی لبیک
@tarhelabbayk
Mahmoud Karimi - Bebar Ey Baroon (1).mp3
12.63M
🔷 هیچ چیز مانند این مداحی محمود کریمی ماجرای غربت شهدای مدافع حرم را به کاروان عاشورا پیوند نمی زند!
🔸به مدد لشکر میلیونی شهدای زنده اسلام در کره زمین، انشاالله پایان ظلم نزدیک است.
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 شهید آوینی: «هنگام جنگ تنها بسیجیها در جنگ نبودند؛ با یک بسیجی همه خانوادهاش درگیر جنگ میشود: مادران و خواهران و همسران و فرزندان. اما چه دوست داشتنی میشود وقتی امام بدان فرمان دهد.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 شهید آوینی: «جهان امروز در دوران انتقال از یک عصر به عصری دیگر قرار دارد و تا آنگاه که این انتقال به انجام رسد دیگر روی ثبات را به خود نخواهد دید.
🔹این دوران با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آغاز شده است و به این لحاظ، دهه شصت را باید اولین دهه از تجدید عهد محسوب داشت.
🔹غرب با شاخک های حسی خویش، فراتر از عوالم درک کامپیوتری، این حقیقت را دریافته است و بنابراین، می کوشد تا با اثبات سیادت خویش بر جهان، راه را بر تصوراتی از این دست که دوران تمدن غرب را پایان گرفته می دانند ببندد.»
🔸منبع: کتاب «پیرامون روشنفکری»، مقاله «یک هشدار»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 شهید آوینی، کربلا و اربعین...
🔸کسانی که میخواهند به سفر اربعین بروند ببینند و انرژی مضاعف بگیرند و کسانی هم که توفیق زیارت ندارند ببینند و اشک ریزان بگویند: لبیک یا زینب.
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
aviny-www.Ziaossalehin.ir-04.mp3
852.9K
🔷 این صوت شهید آوینی دوای درد همه کسانی است که میخواهند توبهای واقعی کنند و به سوی خدا بازگردند.
🔸دیگر بس است بت پرستی! تا کی میخواهیم بت خویشتن را بپرستیم؟
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 ای زائرین اربعین، حداقل شما در نجف اشرف بر سر مزارش بروید و بگویید که نسل بعد از تو در دمشق «لبیک یا زینب» گویان شهید شدند!
🔸«آسمان نجف جولانگاه بالگردهای آمریکایی بود. گنبد حرم مطهر مورد اصابت گلوله متجاوزان قرار گرفت و مراجع عظام اعلام عزای عمومی کرده بودند.
🔸بازار نجف در آتش میسوخت و به غیر از نیروهای مدافع کسی در خیابانهای اطراف حرم دیده نمی شد. محل استقرار ایرانیها زیرزمین یکی از مدارس علمیه بود و موضع دفاعی آنها ورودی شهر از سمت وادی السلام بود. سلاح تحویل گرفتیم و به جمع مدافعان پیوستیم.
🔸چون اسلحه کم بود، شهید داود اسماعیلی تا لحظه شهادتش سلاحی نداشت اما در تمام صحنهها حاضر بود و در حمل مهمات و تجهیزات به بچهها کمک میکرد. شب قبل از شهادتش با هم در حرم مولی امیرالمؤمنین (ع) نشسته بودیم. گفتم: دوست داری چگونه شهید شوی؟ گفت: دوست دارم مثل اباعبدالله (ع) بیسر و مثل حضرت زهرا (س) غریبانه دفن شوم.
🔸صبح روز ۲۳ مرداد ۸۳ بلندگوهای حرم اعلام کردند که تانکهای آمریکایی از سمت وادی السلام در حال پیشروی هستند. ایرانی ها به سمت وادی السلام حرکت کردند. به داود گفتم: تو که سلاح نداری، برای چه میآیی جلو؟! گفت: اگر سلاح از دست شما افتاد من برمیدارم.
🔸به محض رسیدن مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفتیم و من در دَم بیهوش شدم و زمانی که داشتند زخمهایم را پانسمان میکردند، در حرم آقا به هوش آمدم. گفتند: داود شهید شده و از سرش هیچی پیدا نکرده ایم! گفتم این چیزی بود که خودش میخواست.»
♦️محل دفن: نجف، وادی السلام، قطعه جيش المهدی
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۲۶ مرداد سالروز ورود آزادگان غیور و قهرمان به میهن اسلامی گرامی باد.
🔹آهنگران نوحهای دارد که میگوید: «ای از سفر برگشتگان، کو شهیدان ما، کو شهیدان ما؟
🔸در سالروز ورود اسرا به کشور ما هم به همه آنها میگوییم، ای از سفر برگشتگان، کو شهیدان ما؟ کو حمید و مهدی باکری؟ کو ابراهیم هادی؟ کو پیکر غواصان کربلای ۴ و والفجر ۸؟ کو آن همه شهیدی که مادرانشان چشم انتظارشانند؟
🔸به گمانم در تاریخ تمدن ایران و از زمان اولین پادشاه آن تاکنون، هیچ روزی مانند امروز نوستالوژیکتر (شادی آغشته به غم) نبوده است، روزی که خانواده اسرا غرق شادی بودند و خانواده شهدا و مفقودین هم علاوه بر شادی، غرق غم و اندوه عزیزان خود بودند و چه کشیدند اسرایی که پس از آزادی مستقیم به حرم امام خمینی (ره) رفتند و در نبود پیشوای خود خون گریستند!
🔸صحنههایی زیبا از آن روز تاریخی را ببینیم.
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۲۶ مرداد سالروز ورود آزادگان قهرمان و صبور اسلام به میهن گرامی باد.
♦️صحنه هایی آخرالزمانی از اسارت سخت و طاقت فرسای سربازان جبهه حق در زندانهای صدام با سرودی زیبا که بلاشک اشک همه ما را در میآورد و در قلبمان علم افتخار به ایرانی بودن و شیعه بودن را بلند می کند!
🔸صحنههایی که انعکاس این روایت امام موسی کاظم (ع) است که فرمودند: «مردی از اهل قم قیام و مردم را به سوی حق دعوت میکند و قومی گرداگرد او جمع میشوند به صلابت پارههای فولاد، تندبادهای روزگار آنها را به لرزه درنمیآورد و از جنگ خسته نمیشوند و ترس به خود راه نمیدهند و بر خدا توکل میکنند و سرانجام، پیروزی از آن متقین است.» (علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۵۷، ص ۲۱۶)
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
🔷 ۲۶ مرداد سالروز آزادی اسرای قهرمان ایران و ذکر خاطره ای از اسرای شهید و حُرِّ ارتش بعث!
🔹یک جیپ عراقی از پشت به سمت ما آمد. آنقدر نزدیک بود که فرصتی برای تصمیمگیری باقی نگذاشت! بچهها سریع به سمت آن شلیک کردند. بعد از لحظاتی به سمت خودرو عراقی حرکت کردیم. یک افسر عالیرتبه و راننده او کشته شده بودند. فقط بیسیمچی آنها مجروح روی زمین افتاده بود. گلوله به پایش خورده بود و مرتب آه و ناله میکرد.
🔹یکی از بچهها با اسلحهاش به سمت او رفت. جوان عراقی مرتب میگفت: الامان الامان. شهید ابراهیم هادی ناخودآگاه داد زد: میخوای چیکار کنی؟! گفت: هیچی، میخوام راحتش کنم. ابراهیم جواب داد: رفیق، تا وقتی تیراندازی میکردیم او دشمن ما بود، اما حالا که اومدیم بالای سرش، اون اسیر ماست!
🔹بعد هم به سمت بیسیمچی عراقی آمد و او را از روی زمین برداشت و روی کولش گذاشت و حرکت کرد. همه با تعجب به رفتار ابراهیم نگاه میکردیم! یکی گفت: آقا ابرام، معلومه چیکار میکنی!؟ از اینجا تا مواضع خودی ۱۳ کیلومتر باید توی کوه راه بریم! ابراهیم هم برگشت و گفت: این بدن قوی رو خدا برای همین روزها گذاشته!
🔹در پایین کوه کمی استراحت کردیم و زخم پای مجروح عراقی را بستیم بعد دوباره به راهمون ادامه دادیم. پس از هفت ساعت کوهپیمایی به خط مقدم نبرد رسیدیم. در راه ابراهیم با اسیر عراقی حرف میزد. او هم مرتب از ابراهیم تشکر میکرد. موقع اذان صبح در یک محل امن نماز جماعت را خواندیم. اسیر عراقی هم با ما نمازش را به جماعت خواند و آنجا بود که فهمیدم او هم شیعه است!
🔹بعد از نماز،کمی غذا خوردیم. هرچه که داشتیم بین همه حتی اسیر عراقی به طور مساوی تقسیم کردیم. اسیر عراقی که توقع این برخورد خوب را نداشت، خودش را معرفی کرد و گفت: من ابوجعفر، شیعه و ساکن کربلا هستم و اصلاً فکر نمیکردم که شما اینگونه باشید!
🔹هنوز هوا روشن نشده بود که به غار«بانسیران» در همان نزدیکی رفتیم و استراحت کردیم. رضا گودینی برای آوردن کمک به سمت نیروها رفت. ساعتی بعد رضا با وسیله و نیروی کمکی برگشت و بچهها را صدا کرد. پرسیدم: رضا چه خبر!؟ گفت: وقتی به سمت غار بر میگشتم یکدفعه جا خوردم! جلوی غار یک نفر مسلح نشسته بود! اول فکر کردم یکی از شماست. ولی وقتی جلو آمدم با تعجب دیدم ابوجعفر، همان اسیر عراقی در حالی که اسلحه در دست دارد مشغول نگهبانی است!
🔹به محض اینکه او را دیدم رنگم پرید. اما ابوجعفر سلام کرد و اسلحه را به من داد. بعد به عربی گفت: رفقای شما خواب بودند. من متوجه یک گشتی عراقی شدم که از این جا رد میشد. برای همین آمدم مواظب باشم که اگر نزدیک شدند آنها را بزنم! با بچهها به مقر رفتیم. ابراهیم به خاطر فشاری که در مسیر به او وارد شده بود راهی بیمارستان شد. چند روز بعد ابراهیم برگشت. همه بچهها از دیدنش خوشحال شدند.
🔹ابراهیم را صدا زدم و گفتم: بچههای سپاه غرب آمدهاند از شما تشکر کنند!
با تعجب گفت: چطور مگه، چی شده؟! گفتم: تو بیا متوجه میشی! با ابراهیم رفتیم مقر سپاه، مسئول مربوطه شروع به صحبت کرد: ابوجعفر، اسیر عراقی که شما با خودتان آوردید، بیسیمچی قرارگاه لشکر چهارم عراق بوده! اطلاعاتی که او به ما از آرایش نیروها، مقر تیپها و راههای نفوذ داده بسیار بسیار ارزشمنده، تمام اطلاعاتش صحیح و درسته! از روز اول جنگ هم در این منطقه بوده و حتی تمام راههای عبور عراقیها، تمامی رمزهای بیسیم آنها را به ما اطلاع داده! برای همین اومدیم تا از کار مهم شما تشکر کنیم.
🔹ابراهیم لبخندی زد و گفت: ای بابا ما چی کارهایم، این کار خدا بود. فردای آن روز ابوجعفر را به اردوگاه اسیران فرستادند. ابراهیم هرچه تلاش کرد که ابوجعفر پیش ما بماند نشد. ابوجعفر گفته بود: خواهش میکنم من را اینجا نگه دارید. میخواهم با عراقیها بجنگم! اما موافقت نشده بود.
🔹مدتی بعد شنیدم جمعی از اسرای عراقی به نام گروه تَوّابین به جبهه آمدهاند و همراه رزمندگان تیپ بدر با بعثی ها میجنگند. عصر بود، یکی از بچههای قدیمی گروه به دیدن من آمد و با خوشحالی گفت: خبر جالبی برایت دارم! ابوجعفر همان اسیر عراقی در مقر تیپ بدر مشغول فعالیت است! بعد از عملیات به همراه رفقا به محل تیپ بدر رفتیم. گفتیم: هر طور شده ابوجعفر را پیدا میکنیم و به جمع بچههای گروه خودمان ملحق میکنیم.
🔹قبل از ورود به ساختمان تیپ، با صحنهای برخورد کردیم که باورکردنی نبود! تصاویر شهدای تیپ بر روی دیوار نصب شده بود و تصویر ابوجعفر هم در میان شهدای آخرین عملیات تیپ بدر مشاهده میشد! سرم داغ شد! حالت عجیبی داشتم! مات و مبهوت به چهره اش نگاه کردم! تمام خاطرات آن شب در ذهنم مرور میشد. حمله به دشمن، فداکاری ابراهیم، بیسیمچی عراقی، اردوگاه اسراء و تیپ بدر و بعد هم شهادت، خوشا به حالش!
🔸منبع: «سلام بر ابراهیم، ص ۱۱۲
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
🔷 قابل توجه اصلاح طلبان! وقتی میگوییم «جبهه مقاومت»، منظورمان این گفتمان است نه آن چیزی که شما از برخی ریاکاران به ظاهر انقلابی میبینید (۲۶ مرداد سالروز آزادی اسرا)!
🔹آن روز ناهار برنج و خورشِ کلم بود.
در یک چشم به هم زدن افسر عراقی ظرف غذا را از دستش گرفت به زمین پرت کرد او را به دیوار چسباند و با مشت محکم به صورتش کوبید! نفهمیدم چه کارش داشتند. دلم می خواست بدانم چرا افسر زندان با او اینگونه رفتار کرد!؟
🔹کمتر پیش می آمد نگهبان ها هنگام تحویل غذا اسیری را بزنند. فاضل، مترجم آنجا، حاضر شد. بیشتر که دقت کردم نوشته روی آستین پیراهنش، افسر را عصبانی کرده بود؛ اسیر ایرانی قبل از اسارت با رنگ فشاری روی آستین پیراهنش نوشته بود: بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد!
🔹یک فندک به او داد و گفت که همین الان باید آن را از روی لباس پاک کنی اما او در حالی که خون از دماغش میآمد با خون دماغ خود روی دیوار اردوگاه نوشت: «بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد!»
🔸منبع: خاطرات آزاده قهرمان آقای سید ناصرحسینی پور، کتاب «پایی که جا ماند.»
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
🔷 ۲۶ مرداد سالروز آزادی اسرا و آغاز مرحله دیگری از ترویج فرهنگ استقامت در کره زمین گرامی باد.
🔹یک روز ظهر در مقر سپاه چهارم عراق و در شهر المیمونه از توابع استان میسان عراق پس از بازجویی من را به محل برگزاری صبحگاه آوردند. پایم تقریباً قطع شده بود و به چند پوست باریک و استخوان کوچک آویزان شده بود و بچهها آن را برایم محکم بسته بودند!
🔹فرمانده عراقی گفت او تحمل شکنجه بدنی را ندارد و شکنجه او این است که ۴ ساعت با چشمان کاملاً باز به خورشید نگاه کند! آنها این کار را با من کردند و اگر لحظهای چشمم را ی بستم با کابل محکم به کمرم میزدند!
🔹من یک نوجوان ۱۶ ساله بودم و در آن لحظات افسر شکنجهگر عراقی با خنده به من گفت: «خمینی سرباز کم آورده بود که سن سربازی را پایین آورد؟» من که میخواستم واقعیت ماجرا را بگویم با خنده به او گفتم: «خیر، خمینی سن عاشقی را پایین آورده است!»
🔸منبع: خاطرات آزاده قهرمان آقای سید ناصرحسینی پور، کتاب «پایی که جا ماند.»
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
🔷 ۲۶ مرداد سالروز آزادی اسرا و آغاز مرحله دیگری از ترویج فرهنگ استقامت در کره زمین گرامی باد.
♦️خاطره تلخ ما برادران اسرا هم روزی بود که خبر ارتحال حضرت امام را به ما دادند، اردوگاه سراسر غم و حالت عزاداری به خود گرفت و گریه و شیون بچهها در آسایشگاهها بلند شد. اگرچه این خبر بسیار تلخ بود، اما عراقیها که از قبل افسران ارشدشان را به اردوگاهها فرستاده بودند، چون میترسیدند که اسرا در این شرایط شورش کنند وقتی عزاداری، شیون و گریه اسرا را نظارهگر بودند از پشت پنجره میآمدند و میگفتند که گریه نکنید پیامبر (ص) هم وفات کردند و امام شما هم وفات کرده که بقول خودشان یعنی دلداری میدادند.
🔸منبع: «خاطرات آزاده قهرمان آقای فرامرز صالحی، سایت صبح زاگرس، ۱۴۰۳/۵/۲۶، کدخبر: ۶۵۰۶»
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
🔷 ۲۶ مرداد سالروز بازگشت اسرای سرافراز اسلام به میهن گرامی باد. (بله آقای ظریف، آن زمان که شما در آمریکا میخندیدی، جبهه مقاومت اینگونه شکل گرفت!)
♦️امام خمینی (ره): «اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.»
🔹این شهید بزرگوار از نیروهای اطلاعات عملیات مشهد بود که در عملیات کربلای ۴ اسیر شد و هویتش در همان روزهای اول اسارت توسط یک اسیر قدیمی و خودفروخته به نام «م.ر» و به وعده تعلقِ غذای بیشتر به او لو رفت!
🔹در شکنجه گاه مخفیانه تکریت ۱۱، بعثی ها او را به قلاب پنکه سقفی آویزان کردند، مدتی بعد در آب جوش انداختند، با یک کابل فشار قوی بالای ۵۰۰ ضربه بر کمرش زدند، با پا شیشه پنجره سرویس بهداشتی را شکستند و بدن نیمه جان و لخت شده اش بر روی آن انداختند و او را غلط دادند و سپس بر زخم هایش نمک پاشیدند و با یک فرچه مخصوص شستن لباس به شدت زخم هایش را خراشیدند و سیم برق را در حالی که دستانش بسته بود به او متصل کردند!
🔹فریادهای او فضای حمام را پرکرده بود و در حالی که از ائمه اطهار (ع) یاری میطلبید، یک بعثی شمر صفت به نام عدنان برای اینکه استغاثههای وی به درگاه خداوند و فریادهای یا زهرایش را خفه کند، یک صابون را در دهن او گذاشت و با پوتین محکم بر روی آن کوبید و صابون در گلوی مبارکش گیر کرد و با شهادتی مظلومانه به کاروان عاشورا پیوست! او کسی نبود جز شهید محمد رضایی از مشهد، شادی روحش صلواتی قرائت نماییم.
🔸منبع: «آزاده سرافراز سید محسن حیدری، خبرگزاری دفاع مقدس، ۱۴۰۲/۲/۴،
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
🔷 ۲۶ مرداد سالروز آزادی اسرا و ماجرایی از اسارت اولین زن ایرانی در دفاع مقدس خانم خدیجه میرشکار!
🔹۲۰ ساله بودم. بعثیها اهواز را زیر رگبار گلوله و خمپاره گرفته بودند. خانواده من به اهواز و خانواده همسرم به یکی از روستاهای حوالی آنجا رفتند. فقط من و برادرم برای کمک به رزمندگان در بستان ماندیم. اوضاع که وخیمتر شد دیگر اقوام من نزد خانوادهام به روستا رفتند اما من تصمیم گرفتم در کنار برادر و همسرم به رزمندگان کمک کنم تا جایی که حملات دشمن زیاد شد و همه مردم شهر را ترک کردند! همسرم شب به خانه آمد و گفت بعثیها شهر را محاصره کرده اند! باید از اینجا برویم، گفتم من جایی نمیروم، اگر میخواستم تو را تنها بگذارم با خانواده ام به مکان دیگری میرفتم!
🔹او بر خواستهاش پافشاری کرد و گفت اگر بمانی شهید یا اسیر میشوی! بالاخره او توانست مرا راضی کند تا صبح به روستایی که در پنجکیلومتری شهر قرار داشت بروم. همسرم حبیب یک تفنگ به من داد و گفت که در شهر کسی نیست، ممکن است در آنجا ضدانقلاب و عراقیها با لباسشخصی باشند، او که دوره نظامی را قبل از جنگ به من یاد داده بود از من خواست اسلحه را در دست بگیرم و مراقب اطراف باشم. گفتم درست است که من تیراندازی بلدم اما نمیتوانم به کسی شلیک کنم، گفت که جنگ است، حالا که در شهر ماندهای باید بتوانی از خودت دفاع کنی، بعد کمی با من شوخی کرد و با حرفهایش به من جرأت داد.
🔹از سمت راست چشمم به جاده خاکی و یک نفربر افتاد، میخواستم به همسرم بگویم خدا را شکر انگار نیرو برای کمک به رزمندگان آمده که به یکباره آنها شروع به تیراندازی به سمت ما کردند، آنقدر تیراندازی کردند تا ماشین ایستاد، تفنگ بر روی پاهایم بود و من نمیدانستم اگر مرا دستگیر کنند، آن برای من مدرک رزمنده بودن میشود! دستهایم را روی سرم گذاشتم و مرتب با فریاد میگفتم اللهاکبر، یا حضرت زهرا، یا امامزمان، تیرها به کمر، باسن و پهلوهایم میخورد! برخی از آنها هم از بالای سرم عبور میکرد و به بدن همسرم اصابت میکرد یکی از تیرها هم به پایش خورد و قلم پایش شکست!
🔹فریاد زدند یک زن نظامی! بعد مرا تفتیش کردند. با فریاد گفتم، به من دست نزنید. همه چیز در ماشین است، من مانتو بلند، چادر، مقنعه چانه دار پوشیده بودم که بر اثر اصابت تیر سوراخ شده بودند. بعد بعثیها به سمت ما آمدند، در ماشین سمت مرا باز و من را بر روی زمین پرت کردند و تفنگ از روی پاهایم بر زمین افتاد!
🔹بعد در ماشین سمت حبیب را باز کردند و او را روی زمین انداختند، ما روبروی هم قرار گرفتیم و آنها ما را اسیر کردند. وقتی اسیر شدیم به من گفت که اگر از تو سؤال پرسیدند چیزی درباره خانواده و اینکه من در سپاه هستم نگو، فقط بگو این ماشین سپاه است، افراد جنگزده هر ماشینی میبینند سوار میشوند تا بهجای امنی بروند، وگرنه به هر دو ما تیرخلاص میزنند!
🔹من و حبیب از شب تا صبح با هم صحبت کردیم، دعا خواندیم و من که قرآن را حفظ بودم آیاتی از آن را میخواندم و به خدا متوسل میشدیم، نماز مغرب و عشا و صبح را همانطور که بر روی برانکارد در آمبولانس دراز کشیده بودیم بعد از تیمم خواندیم.
🔹نزدیک عراق بودیم که به یکباره آمبولانس ایستاد و پنج نفر که دستوپا و چشمهایشان بسته بود را داخل ماشین انداختند، جیغ زدم گفتم، مجروح هستیم ما را له کردید، او گفت: خانم مگر نمیبینی ما چشمها و دست و پایمان بسته است، بعثیها ما را پرت کردند، بعد خود را روی نیمکت آمبولانس کشاندند.
🔹یکی از آنها گفت، شما ایرانی هستید، گفتم بله، همسرم خواب است، از من خواست دستهایش را باز کنم، گفتم نمیتوانم دستم را تکان دهم، بدنم سست است، گفت: تلاش کن، نمیدانم من چگونه با آن حال توانستم دست او را باز کنم؛ انگار خدا به من نیروی مضاعفی داد. بعد او دست و چشمان چهار نفر دیگر را باز کرد.
🔹گفتم ما تا یک ساعت قبل با هم حرف میزدیم، فکر کنم از خستگی خوابش برده یکی از آنها با دستش یکی از چشمان او را باز کرد، بعد نبضش را گرفت و صورتش را نزدیک صورت او آورد تا ببیند نفس میکشد یا نه بعد به دوستانش گفت علائم حیاتی ندارد، شهید شده!
🔹من گفتم حتماً اشتباه میکنید، گفتند نه او به شهادت رسیده به فکر خودت باش، او به هدفش رسیده است، اما من باور نمیکردم، ما را به العماره بیمارستان جمهوری رساندند، فقط مرا پیاده کردند و آنها را با خود بردند.
🔹۱۹ روز در بیمارستان بودم، بعد مرا به بغداد بردند و چهار ماه در انفرادی بودم، مدتی بعد صلیب سرخ تشخیص داد خون من کم شده و احتیاج به عمل دیگری دارم و چون تحمل عمل جراحی بدون مراقبت در عراق را ندارم باید نزد خانواده باشم، به همین دلیل تصمیم گرفتند مرا بعد از حدود دو سال اسارت در سال ۱۳۶۱ با یکی از اسرای عراقی مبادله کنند.
🔸منبع: «ساین خبر آنلاین، ۱۴۰۲/۲/۳۰، کدخبر: ۱۷۶۸۲۳۹»
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
نقشه عملیات عاشورای3 تاریخ عملیات1364/05/25
✴️خلاصه گزارش عملیات :
نام عملیات: عاشورای 3 ـ ضربتی
زمان اجرا: 1364/05/25
مدت اجرا: یک روز
تلفات دشمن (کشته، زخمی و اسیر): 635
رمز عملیات: یا سیدالشهدا
مکان اجرا: منطقه عمومی فکه ـ جبهه میانی جنگ
ارگانهای عملکننده: نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
اهداف عملیات: انهدام قوای جنگی دشمن و گرفتن فرصت عکس العمل و طراحی نبرد
🔹در این حمله ضربتی یک روزه 2 دستگاه تانک، و پل ارتباطی، یک پارک موتوری، 19 انبار مهمات، یک دستگاه لودر و تعدادی از ادوات و تجهیزات مهندسی دشمن نابود شده و شماری سلاح سبک و نیمه سنگین به همراه چندین قبضه خمپارهانداز و وسایل مخابراتی و لجستیکی به غنیمت گرفته شد.
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
عملیات عاشورای ۳
۲۵ مرداد ۱۳۶۴
منطقه عمومی فکه
رزمندگان لشگر ۱۰سیدالشهداء (ع)
در این عملیات گردان تخریب لشگرسیدالشهداء (ع) با باز نمودن ۶ معبر برای عبور رزمندگان از داخل میدان مین و انفجار دو پل نفر رو روی رودخانه دویرج و کار گذاشتن ده ها تله انفجاری در مسیر عبور و سنگرهای اجتماعی دشمن ۶ شهید و ۵ مجروح تقدیم نمود.
🌹به یاد #شهدای تخریبچی:
مرتض ملكی
محمدحسن مهوش محمدی
محمد بهرامی
عليرضا زمانی
محسن عليپور بائی
مهدي كريمی
یاد و خاطره آنان را گرامی میداریم🌺
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
✴️خاطرات اين عمليات 💐
1️⃣ قسمتي از دست نوشته هاي برادر جانباز حاج علي اصغر كوثري كه بيانگر حال و هواي معنوي رزمندگان اسلام در اين عمليات است :
🌺🌼نيروهاي اعزامي از كرج در قالب چهار گروهان سازماندهي شده بودند پس از طي يك دوره آموزشي دراردوگاه تيپ حضرت سيدالشهداء (ع) در ساختمانهاي ستاد بازسازي جهاد سازندگي كرج كه هنوز سقف نداشت مستقر شدند آن روزهاي داغ مرداد ماه تابستان استان خوزستان كه روزهاي آن به مانند كوره داغ يكپارچه آتش بود با همت بچه ها حسينيه اي درست شد رزمنده ها ظهرها در آن هواي داغ و سوزان با اشتياق براي برپايي نماز جماعت حضور بهم ميرساندند گاهي اوقات براثر داغي تابش آفتاب پیشاني بچه ها كه روي مهر نماز قرار مي گرفت مي سوخت ، امام جماعت نماز را خيلي سريع مي خواند تا بچه ها در گرما اذيت نشوند اما اين عاشقان دلباخته حضرت دوست گاهي اوقات تا يك ساعت بعد از نماز در حال سجده و يا خواندن دعا و مناجات بعد از نماز بودند در اين ميان شهيد ابوالقاسم كشميري كه مربي تخريب بود وقتي سر از سجده بر ميداشت سجده گاه او از اشك چشمانش خيس شده بود .
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
✴️خاطرات اين عمليات
2️⃣ در شب عمليات عاشوراي 3 هنگامي كه گردان در معبر ميدان مين پشت سيم خاردار قرارگرفت شهيد قاسم اصغري معاون گردان تخريب تيپ وقتي متوجه شد كه انبر سيم چين جا مانده و درگيري در جناحين شروع شد قبل از اينكه دشمن رو به رو هشيار شوند و ما دچار تلفات شويم به فرمانده گردان گفت من روي سيم خاردار ها مي خوابم تا نيروها از روي من عبور كنند وقتي كه با مخالفت برادران روبرو شد بي درنگ خود را به روي سيم خاردار ها انداخت و با فرياد آنها را به نام مقدس بي بي حضرت فاطمه زهرا (س) پس از اتمام عمليات امدادگرها به سراغ او رفتند او را غرق خون بي رمق و بي هوش يافتند و بدنش در اثر نشستن نيش سيم خاردارها سوراخ سوراخ شده بود .
روحشان شاد راهشان پر رهرو باد .🌺
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
📢 رهبرمعظم انقلاب: اگر ملت ما عاشورا را اینجور در طول قرنهای متمادی با اصرار تبیین نمیکردند و بیان نمیکردند، ممکن بود این حادثهی مهم از یادها برود یا بسیار ضعیفتر از آنچه واقع شده است منعکس بشود. ۱۳۹۶/۰۳/۱۴
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
قدر مردانگیهایشان را بدانیم ...
📸 خبرگزاری فرانسه: ۲۰ ژوئن ۱۹۸۸
اسرای نوجوان ایرانی در مرز ایران و عراق
[ مهران بعد از عملیات چلچراغ ]
#اسارت
#برای_ایران
#نوجوانان_آزاده
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۲۶ مرداد ۱۳۶۹_ روز یعقوبها و یوسفها بود.
روز روشنی چشمها و بوی پیراهنها بود...
🔹 صحنههايی زیبا و کمتر ديده شده از ورود آزادگان
به حرم مطهر امام عزیزشان و اقامه نماز عشق با اشک شوقشان را ببینید.
◇ به گمانم در تاریخ کشور هیچ روزی مانند امروز نوستالژیکتر (شادی آغشته به غم) نبوده است؛
◇ روزی که خانواده اسرا غرق شادی بودند و خانواده و فرزندان شهدا و مفقودین هم علاوه بر شادی، غرق غم و اندوه عزیزان خود بودند
◇ و چه کشیدند آزادگانی که مستقیم به حرم امام خمینی (ره) رفتند و در نبود پیشوای خود خون گیستند...
◇ و با بغض و اندوه فرزند امام، حاج احمد خمینی(ره) گفت: هیچگاه مثل امروز، جای امام خالی نبوده است...
◇ صحنههایی از آن روز تاریخی را باهم ببینیم.
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
۲۶ مرداد ماه ۱۳۶۹
پیشانی وطن بوسهگاه عاشقانی شد
که حسرتِ مُشتی خاک ایران را
به دلِ دشمن گذاشتند و با تحمل سالها
غربت و اسارت ورقی دیگر از هشت سال
دفاع مقدس را رقم زدند ...
#قهرمانان_وطن
#سالروز_بازگشت_آزادگان
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan
25.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 هفت سال اسیر بود .
🌹ما شنیده بودیم اون حروم زادهها وقتی اهل بیت امام حسین و به اسارت میبردنشون تو شهرها و آبادی ها جمع شدن و بهشون اهانت کردند ، سنگ و آشغال پرت میکردن سمتشون ، اینو ما تو اسارتمون به چشم دیدیم و بیاد زینب کبری بودیم...
.
وقتی هم رسیدیم اردوگاه با چوب تیغ داری به تنمون زدند و گفتند این چوب خیزرانِ...
فدای امام حسین و اهل بیتش...
.
(▪️#دیدار و #مصاحبه با #جانباز و #آزاده #گرانقدرحاج ایرج کاظمی از #رزمندگان #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا)
.
#روز_آزادگان
#حاج_ایرج_کاظمی
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan