سالروز ولادت
شهید مجید یحیی پور جلالی
نام پدر : رضا
نام مادر : زهرا فرخنده
تاریخ تولد :1346/08/30
تاریخ شهادت : 1364/04/07
محل شهادت : مریوان
گلزار : شهدای معتمدی بابل
🌹به شما عزیزان توصیه می کنم که از رهبری حمایت کنید و دین اسلام را زنده نگه دارید و در حفظ ناموس خود بکوشید.به پدر و مادر خود احترام بگذارید و به آنها نیکی کنید. در انجام واجبات وترک محرمات کوشا باشید. نماز خود را اول وقت و به صورت جماعت به جا آورید. به خواهران خود توصیه می کنم که حجاب خود را رعایت نمایند.
🌷زندگی نامه شهید مجيد يحيي پور جلالی
🌺تقویم 30 آبان 1346 را نشان ميداد که در آن روز دل انگيز، «مجيد» در کاشانه «رضا و زهرا» چشم به جهان گشود.
شايد آن روزها هيچكس از اهالي بابل نميدانست كه سرنوشت، چگونه براي او رقم خواهد خورد. كسي نميدانست كه سالها بعد، بوي خوش اين غنچه نوشكفته، همهجا خواهد پيچيد و عاشقان را سرمست خواهد كرد.
🔸پدرش «رضا»، از همان كودكي روح او را با ياد خدا و عشق به اسلام جلا داده، بذر معرفت و آگاهي را در دل كوچكش پاشيد.
مجید دوره ابتدائي را در دبستان محل زندگياش گذراند و راهنمايي را در مدرسه «محمدحسن مرتاضیان» محله مومن اباد(که این مدرسه بعد از اینکه مشخص شد اقای مرتاضیان جزو اسرا است و شهید نشده نام این مدرسه به نام مدیر شهید این مدرسه شهید غلامزاده میر تغییر یافت) همین شهر با موفقت پشتسر گذاشت.
🔹در بیان تقیدات دینی وی، باید گفت که در ادای واجبات و مستحبات میکوشید و از انجام محرمات دوری میکرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، همواره در پی کسب کمال معنوی و فضایل انسانی بود.
🔸با گفتههای دوستش «مهدی ضرابی» از خلقوخوی مجید اینگونه سخن میگوییم: «فردی خوشرو و مهربان بود. به همه احترام میگذاشت و هرگز کسی را از خودش ناراضی نمیکرد. با دوستانش هم رفتار خوبی داشت و حتی در امر ازدواج نیز، برایشان قدم بر میداشت. اگر اختلافی بین دوستانش پیش میآمد، نهایت تلاش خود را برای رفع آن میکرد.»
🔹پیروزی انقلاب در يازده سالگي مجید رقم خورد؛ از اینرو، نتوانست در آن ایام، سهم به خصوصي داشته باشد؛ اما با تشکیل بسیج، فعالیتهایش را در این راستا آغاز کرد تا در حراست از دستاوردهای انقلاب سهمی داشته باشد.
آقای «ضرابی» در ادامه اذعان میدارد: «مجید معتقد بود که باید با خوشرویی و عمل صالح، جوانان را به سمت و سوی بسیج کشاند. ضمن اینکه مطالعه و تحقیق را به آنها توصیه میکرد.»
همزمان با شروع جنگ تحمیلی، مجید در تیر 1361 در کسوت تکتیرانداز، راهی مریوان شد.
🔹چهار ماه بعد نیز، با حضور در عملیات مسلمبنعقیل آسیب دید و به بیمارستان انتقال یافت.
حدود سه ماه نیز در طرح ویژه جنگل انجام وظیفه کرد.
در 14 دی 1362 به عضویت سپاه در آمد و به عنوان مسئول گشت در واحد اطلاعات ـ عملیات مشغول خدمت شد.
عطر جبهه او را سرمست كرده، شهادت آرزويش بود و با پرواز هر پرستوي عاشقي، دلش بيتابتر ميشد. دوستان به شوخي ميگفتند: «مجيد خسته شدي از بس در كردستان نان خشك خوردي. مدتي را هم جنوب، پيش ما بیا. ميگفت: من در كردستان حضور خدا را بيشتر احساس ميكنم و به آرامش ميرسم.»
🔹«مهدي» نیز بُعد دیگری از شخصیت دوستش را اینگونه یادآور میشود: «از بريز و بپاش و بينظمي، دوري ميكرد. چيزي را كه از راه حلال به دست ميآورد، تا آخر استفاده ميكرد. ميگفت: بايد از نعمت خدا خوب استفاده كرده، صرفهجويي كنيم؛ چرا كه اين به نفع خودمان است. چون كشور در حال جنگ است.»
❤️مادر از آخرین دیدار فرزندش چنین روایت میکند: «صبح روز آخرین اعزامش، لباس مشکی به تن کرد. گفتم: مجیدجان! چرا مشکی پوشیدی؟ گفت: به خاطر شهادت دوستانم! در حالیکه لباس عزای خودش بود. بعد گفت: مامان میخواهم بروم و شیرینی شهید شدنم را بخرم. دارم با این کارها، تو را برای شهادتم آماده میکنم. هیچ فکر من نباش! من مال خدا هستم.»
🌹و سرانجام، دردانه زهرا در1364/4/7 در منطقه مريوان با اصابت تير به سر، همانند ديگر دوستانش، آسماني شد. پيكر پاكش را نیز سه روز بعد، در آرامگاه «معتمدي» زادگاهش به خاك سپردند.
شجاعت دلاوران جنگ
منطقه فکه ؛ ۲۱ فروردین ۱۳٦۲
📷عکاس : شهید علی جنگعلی
دوران #دفاع_مقدس
💠 زنی که با تبر یک نفر را کشت، یک نفر را اسیر کرد و یک نفر را فراری داد
⏳ سال 59 بود. عراقیها از مرزهای ایران رد شده و شهر گیلانغرب خالی از سکنه شده بود. خانمی که ساعاتی پیش 8نفر از بستگانش جلوی چشمش شهید شده بودند با پدرش به روستا آمده تا کمی آذوقه بردارد و برگردد به کوههای اطراف. اما با سه عراقی برخورد میکند.
🔸پایان این ماجرا، یک جسد عراقی است و یک اسیر عراقی و یک عراقی که فرار کرده و زنی که تمام این کارها را با یک «تبر» انجام داده است و حالا دارد سرباز عراقی و تمام تجهیزات همراهش را تحویل پاسداران انقلاب میدهد.
💠 «فرنگیس حیدرپور» نماد زن شجاع ایرانی
ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️
➖خاطره ملاقات فرنگیس با رهبر
▫️رهیر انقلاب چند سال پیش در سفر به گیلانغرب، با برخی بازماندگان جنگ ملاقات داشتند. ایشان ابتدا با خانوادههای شهید کشوری، شهید شیرودی و شهید پیچک صحبت کرد و بعد همراه با همراهان به طرف من آمد.
▫️ سلام.
ـ سلام رهبرم.
▫️ ایشان چه کسی هستند؟
🔸سردار عظیمی گفت:
«فرنگیس حیدرپور! شیرزن گیلانغرب که با تبر یکی از عراقیها را کشت و سرباز عراقی دیگری را اسیر کرد.»
رهبر با حرفهای سردار عظیمی تکرار کرد
و گفت:
▫️«بله همان که سرباز عراقی را کشت و دیگری را اسیر کرد. احسنت!»
آب دهانم را قورت دادم و گفتم:
ـ «خوشحالم رهبرم که به گیلانغرب آمدی.
قدم روی چشم ما گذاشتی.
شهرمان را نورباران کردی.»
لبخند زد و گفت:
▫️«چطور این کار را انجام دادی؟
وقتی سرباز عراقی را کشتی نترسیدی؟»
ـ گفتم:
«با تبر توی سرش زدم.
نه نترسیدم.»
▫️خندید و گفت:
«مرحبا! احسنت! زنده باشی.»
منتظر ماند تا اگر حرفی هست بگویم.
با خودم گفتم دردها و رنجهای من اگرچه زیاد هستند،
اما بگذار درد مردمم را بگویم.
انگار بچهای بودم که دلش میخواست همه غصههایش را به بزرگترش بگوید.
انگار تمام تنم زخمی بود
و حرفهای ایشان مرهمی و تسکينی بود بر دردهایم.
📖 منبع: کتاب فرنگیس(نوشته مهناز فتاحی انتشارات سوره مهر)
💠 ابتکار شهید صادق مزدستان
⚽️ ارزشها در میدان ورزش
🌷شهید مزدستان متولد ۱۳۳۵(قائم شهر) - فوتبالیست حرفهای بود که به دلیل حضور در میدان مبارزات، دعوت مربیان خود را برای حضور در باشگاههای مطرح را نپذیرفت. با آغاز جنگ به جبهه رفت. اندک زمانی نگذشت که به دلیل شایستگی های او مسئولیت هایی نیز به او واگذار شد به طوری که فرماندهی تیپ2 مکانیزه لشکر 25 کربلا را نیز به او واگذار کردند ولی او درعین حال از ورزش و رسالت فرهنگی خود در قبال جوانان غافل نبود.
⚽️ او در فرصتهایی که به قائمشهر میآمد، تیم فوتبال شهید رجایی را تشکیل داد. فوتبالیستهای موفق و جوان شهر، زود گردش جمع شدند، و تیمی حرفهای بهوجود آمد. صادق هم کاپیتان تیم شد.
🌴 کاپیتان مزدستان با اخلاق نیکویش بر دیگران اثر میگذاشت. خواندن نماز جماعت توسط بازیکنان تیم فوتبال، آنهم در مستطیل سبزرنگ و در مقابل چشم هوادارن، حرکتی زیبا بود که موجب می گشت برخی تماشاگران هم به صفوف نماز بپیوندند. این حرکت ارزشی در فضای آن روزگار بسیار تأثیرگذار بود.
🌿هم بازیکنان یاد میگرفتند که باید به معیارهای اخلاقی، بیشازپیش پایبند باشند و هم تماشاگران پی می بردند که ارزشهای دینی در رأس همه فعالیتهاست، و ورزش منهای اخلاق، ارزشی ندارد. تیم فوتبال شهید رجایی، نمونۀ یک تیم اخلاقمحور شده بود.