داستان ارسالی از #زندگی یکی #اعضای کانال
💙🗯با عنوان 👇
#تهمت_ناروا_قسمت_اول
🌺با سلام خدمت اعضای کانال داستان و پند خواستم داستان تلخ زندگیمو با شما در میون بذارم😞
من دختر ی نه ساله بودم با چهار برادر ویه خواهر دریکی از روستاهای اصفهان زندگی میکردیم خیلی شاد😃 وخوشحال زندگی عادی خودمون و طی میکردیم،
🌺 تا اون روز شوم😣، اون روزناهار کوکوسبزی داشتیم که هیچ وقت فراموش نمیکنم، دایی بابام چوپان🐑 دهمون بود ،من عاشقش بودم عاشق زن دایی ودایی خیلی ارادت داشتم بهشون😌
گاهی برای آب دادن به گوسفنداش🐑 کنار خونه ی ما نهری بود میورد ومن حتما برای ناهار🍝 به خانه میوردمش
اونروزم صدای زنگ گوسفندا🐑 روشنیدم با خوشحالی به مادرم گفتم تا سفره پهن میکنه من برم دایی را برای ناهار بیارم مادر هم با لبخند رضایت خودش اعلام کرد
من با تمام ذوق وشوق به طرف دایی دویدم🏃🏻♀ دسش رو گرفتم وبهش خسته نباشی گفتم ودعوتش کردم خونه برای ناهار باهم اومدیم تا دایی دستاشو بشوره من رفتم مث همیشه سرسفره وسط بابا ومامان نشستم ومنتظر دایی .
🌺دایی وقتی وارد شد انگشت دستشو به طرف من دراز کرد وگفت😱این باید سنگسار شه همه میخ کوب شده بودن سکوت بابام با تعجب پرسید چی؟؟؟
منظورت کی بود؟😳
با اعتماد به نفس کامل گفت دخترتون زینب !چشای همه گرد شده بود نفسم بالا نمیومد خدای من😧 انگار داشتم خواب میدیدم..
🌺 ادامه دارد... ⬅️
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
داستان ارسالی از #زندگی یکی #اعضای کانال 💙🗯با عنوان 👇 #تهمت_ناروا_قسمت_اول 🌺با سلام خدمت اعضای
داستان ارسالی از #زندگی یکی #اعضای کانال #
💙🗯با عنوان 👇
#تهمت_ناروا_قسمت_دوم
🌺اون چی داره میگه در مورد چی صحبت میکنه بابام با عصبانیت😡 گفت: بس کن مرتیکه احترام خودتو داشته باش زینب فقط نه سالشه این چه مزخرفی که میگی برادرام چشاشونا گرد کرده بودن ومنتظر دایی با اون سن وسالش شروع به تعریف کردن کرد
🌺 نه باورم نمیشد نه این حرف حرف دایی من نبود😔 گفت اونروز من با دختر عموی بابام داشتم از نانوایی 🍞🥖میومدم که یه پسر میفته دنبال ما وما شروع به حرف زدن و خلاصه از این حرفها گفت:
همه ی این وقت دایی داشته مارا تعقیب میکرده ودیده😳
همش دروغ دروغ دروغ مگه میشه یکی بتونه همچین توهین وتهمتی به کسی بزنه اونم به این راحتی،
🌺هیچ وقت حرکات بابام وفراموش نمیکنم ،بلند شد واز خونه انداختش بیرون گفت برو خدارو شکر کن به خاطر سنت چیزی بهت نگفتنم با این توهین وتهمتت جرات داری این حرفها رو پیش پسر عموم بزن از ده برای همیشه بیرونت میکنه،
خلاصه با رفتن دایی بدبختی من شروع شد😭
🌺اصل قضیه این بود منو دختر عموی بابام 👩وقتی از نانوایی بر میگشتیم زن دایی هم با ما بود داشت میرفت کتابخونه📚 باهم حرف میزدیم که، یه موتوری پسر جوان سه بار اومد بدون هیچ حرف یا نگاهی از بغل ما رد شد رفت
همون موقعه هرسه از هم جدا شدیم ورفتیم به خونه هامون همین متوجه شدیم زن دایی🙎 با دروغ هاش دایی وپر کرده وفرستاده اه...
🌺من قضیه رو تعریف کردم خانواده کلا قبول کردن وباور کردن بابام منو بغل کرد وبوسید😘 گفت :
دخترم من باورت دارم همه چیو فراموش کن
یه برادرم که یک سال از من بزرگتر بود شروع کرد به کتک زدن به من گفت:....
🌺 ادامه دارد... ⬅️
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌼✨🍀🌼✨🍀🌼✨🍀
✨❣
❣✨
🎗مي گويند با هر كس بايد مثل خودش رفتار كرد !
شما گوش نکنید ، چون اگر چنين بود از منش و شخصیت هیچكس ،چيزى باقى نمي ماند !
🎗هركس هر چه به سرت آورد فقط خودت باش... نگذار برخورد نادرست آدمها ، اصالت و طبیعت تو را خدشه دار کند.
🎗اگر جواب هر جفايى ، بدى بود که داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب می شد !
🎗اگر نمي توانى شخص مثبت زندگي كسى باشى...
🎗اگر براى ياد دادنِ همان خوبى هايى كه خودت بلدى ، ناتوان هستی
🎗اگر خوبى كردى و بدى ديدى
🎀كنار بكش... اما بد نشو.🎀
اين تنها كاريست كه از دستت بر مي آيد...
👌🏻تو شخص مثبت زندگی خودت باش..
✨❣
❣✨
💛🎗💖🎗💛🎗💖🎗
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌼🍀💕🌼🍀💕🌼🍀💕
🔹▫
▫🔹
▫#ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺯ مولانا: ✨🍂
ﭼﻮﭘﺎنیﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺰ ﭼﺎﻻﻙ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ بپرد نشد که نشد.
ﺍﻭ میﺩﺍﻧﺴﺖ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﺰ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﻳﻚ ﮔﻠﻪﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺑﺰ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ .
ﻋﺮﺽ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻗﺪﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻲ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥﺑﮕﺬﺭﺩ … ﻧﻪ ﭼﻮﺑﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ ﻣﻲﺯﺩ ﺳﻮﺩﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﻧﻪﻓﺮﻳﺎﺩﻫﺎﻱ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ .
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻣﻲﮔﺬﺷﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﭘﻴﺶﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻲﺩﺍﻧﻢ . ﺁﻧﮕﺎﻩ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﺯﻻﻝ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻛﺮﺩ .
ﺑﺰ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﺏ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻥ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﻲ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻠﻪ ﭘﺮﻳﺪند .
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ . ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﺗﺄﺛﻴﺮﻱﺩﺍﺷﺖ؟
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﻭ ﺣﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﻲﺩﻳﺪﮔﻔﺖ :
ﺗﻌﺠﺒﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻣﻲﺩﻳﺪ، ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺎﺭﻭﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ .
ﺁﺏ ﺭﺍ ﻛﻪ ﮔﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﭘﺮﻳﺪ .
ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﻭ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺗﺎﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ
ﺭﻗﺺ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ “ ﺧﻮﺩ ” ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ.
ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺮﮐﻨﯽ
ﺭﻗﺺ ﻭ ﺟﻮﻻﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ
ﺭﻗﺺ ﺍﻧﺪﺭ ﺧﻮﻥ “ ﺧﻮﺩ ” ﻣﺮﺩﺍﻥ ﮐﻨند
🔹▫
▫🔹
💖✨💛✨💖✨💛✨
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌸🎀🌹🍀🌸🎀🌹🍀
💕🎗
🎗💕
❄️گشاده دست باش ،جاری باش ،كمك كن (مثل رود)
باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)
اگركسی اشتباه كردآن رابه پوشان (مثل شب)
وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)
متواضع باش و كبر نداشته باش (مثل خاك)
بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا )
اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش
(مثل آینه )
💕🎗
🎗💕
💗♦💗♦💗♦💗♦
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌵🌻✨🌵🌻✨🌵🌻✨
🔹🔸
🔸🔹
🏮🏮داستانک زیبا🏮🏮
سگی از کنار شیری رد می شد چون او را خفته دید، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست.
شیر بیدار که شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست.
در همان هنگام خری در حال گذر بود، شیر به خر گفت: اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می دهم.
خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.
شیر چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند، به خر گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم.
خر با تعجب گفت: ولی تو قول دادی.
شیر گفت : من به تو تمام جنگل را می دهم زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد.
"کلیله و دمنه"
انسان ها نادان به دنيا مى آيند نه احمق
آنها توسط آموزش اشتباه ، احمق میشوند!
بزرگترين دشمن سعادت و آزادى انسان ها دفاع کورکورانه از عقايد و باورهاى غلط است.
🔹🔸
🔸🔹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
⚫️
←صبر هنگام #مصیبت اسمش ایمان است
صبر بر طعام اسمش #قناعت است
◉✺◉
←صبر بر #رازداری اسمش کتمان است
صبر به خاطر دوستی #اسمش_وفا است
صبور باشیم🍃
✾↷↷✾✾↶↶✾
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
دنیا سه روز است
دیروز ...
امروز ...
فردا ...
🍃✨💜
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
دنیا سه روز است
دیروز ...
امروز ...
فردا ...
🍃✨💜
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨