✨﷽✨
✍حاج اسماعیل دولابی (ره):
یکی از تجار بازار ورشکسته شد و چکهایش برگشت و طلبکارها زیر فشارش گذاشتند و درمانده شد. یکی از دوستانش که از ماجرا مطّلع شد به او گفت من مشکلت را حل میکنم؛ از فردا هر یک از طلبکارها که به سراغت آمد، هر چه گفت بگو: شما درست میفرمایید. فردا طلبکارها که آمدند و به او گفتند: تو به ما بدهکاری، گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: این چکهای تو است که برگشت خورده است، گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: باید بدهیهایت را به ما بپردازی، گفت: شما درست میفرمایید. خلاصه هر چه به او گفتند، او همین جمله را تکرار کرد.
.
آخرالامر طلبکارها به هم گفتند: این بندهی خدا از شدت فشار دیوانه شده است و چیزی هم که ندارد که بابت طلبهایمان از او بگیریم، پس بهتر است از طلبهایمان صرف نظر کنیم، بلکه لااقل حالش خوب شود و بتواند زن و بچهاش را سرپرستی کند. همه با هم توافق کردند و به او گفتند: ببین، این بدهیهای تو به ماست. گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: ببین روی همهی آنها قلم کشیدیم و دیگر به ما بدهکار نیستی، گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: این هم چکهای تو است که همه را پاره کردیم، گفت: شما درست میفرمایید. به این ترتیب تاجر ورشکسته از دست بدهیها و طلبکارها خلاص شد.
عصر آن روز همان رفیقش که این کار را به او یاد داده بود به سراغش آمد و از او پرسید: چه کردی؟ او هم ماجرا را تعریف کرد. همان رفیق مبلغ کمی از این تاجر طلب داشت، به او گفت: از دست طلبکارها که نجات پیدا کردی؛ اما حتما میدانی که فلان مبلغ به من بدهکاری. گفت: شما درست میفرمایید. گفت: باید این بدهیات را به من بپردازی. گفت: شما درست میفرمایید. گفت: شما درست میفرمایید که برای من پول نمیشود، گفت: شما درست میفرمایید. گفت: این شما درست میفرمایید را خودم به تو یاد دادم، گفت: شما درست میفرمایید.
.
در دستگاه خدا هم خوب است انسان اینگونه باشد و هر چه خدا و خوبان خدا به او میگویند و با او میکنند، بگوید شما درست میفرمایید و تصدیق کند و پذیرا باشد. البته خود این را هم خدا و خوبان به او یاد دادهاند.
📚مصباح الهدی صفحه 73
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال گناه کاران درجهنم چگونه است ؟
موجودات وحشتناک جهنم چطوری بوجود می آیند ؟
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🍃🌷🍃
🌷🍃
🍃
💞واعظی خطاب به جماعتی گفت:
✍مردم! هرکس از شما که مىداند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسى برنخاست.
👌گفت: حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است،برخیزد!
باز کسى برنخاست...!
✍گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید...❗️
🔔گیرم ای دوست قمار از همه عالم بردی
دست آخر همه را باخته می باید رفت...
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌿 داستان روح الامین و مرد بت پرست
🧚♂روح الامین روزی از پیشگاه خدا بانگ لبیک شنید. نمیدانست کدام بندهٔ مخلص، او را خوانده است. در زمین و آسمان گشت تا او را بیابد، اما پیدایش نکرد.
رو به سوی خدا آورد و گفت: راهی نما تا او را بیابم.
حضرت حق : به روم به فلان دير برو و بنگر۔
جبرئیل به آن دیر رفت و دید مردی به پای بتی افتاده و با حالی زار و با اخلاص تمام بت را صدا میزند.
برگشت و به خدا گفت: چگونه است که این مرد در دیر از بت یاری میجوید و تو پاسخش میدهی ؟
حضرت حق: او از راه راست دورافتاده است به غلط بت را صدا میکند؛ ولی میدانم که در قلب او چیست و در باطن چه میخواهد؟ او جز من کسی را ندارد. اکنون زبانش را هم به راه می آورم.
جبرئیل شنید که آن بت پرست زبانش هم به خدا خدا، گشوده شد.
پس ای مرغ ناتوان و نومید،بدان که درگاه او بارگاه نیازمندی است.
نه همه زهد مسلم میخرند
"هیچ" بر درگاه او، هم، میخرند
🔰داستانها و پیامهای عطار در منطق الطیر و الهی نامه
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
بهشت خاکستر🔥🌾
در بنی اسرائیل مردی نیکوکار زندگی می کرد و دارای باغی بود که در آن انواع درختان و محصولات دیگر وجود داشت.
صاحب باغ به فقرا توجهی کامل داشت؛ از این رو به هنگام برداشت محصول ، مستمندان را دعوت می کرد و از هر نوع محصولی که داشت سهم آنها را می داد و فقرا هم او را دعا می کردند و این سبب برکت بیشتر اموال او می گردید. سال ها بر این منوال گذشت تا این که مرد نیکوکار در گذشت و بوستان او به سه فرزندش به ارث رسید…
بهشت خاکسترپسران راهی غیر از راه پدر را در پیش گرفتند و با خود گفتند: پدر ما مردی کم خرج بود و می توانست به فقرا کمک کند، اما خرج ما بسیاری است و از چنین کمکی معذوریم. وقتی زمان برداشت محصول فرارسید، برای آن که فقرا به سراغ ان ها نیایند، صبح تاریکی را انتخاب کردند تا به دور از چشم آنها غلات را جمع آوری کنند. صبح زود برخاستند و به اتفاق یکدیگر به باغ رفتند و مشاهده کردند آتش، باغ و غلات آن را سوزانده است. ناگاه متوجه شدند که نیت بد آنها در پرداختن حقّ مستمندان سبب عذاب آنها گردیده است. برادر میان سال گفت: ای برادران! چرا در حق بینوایان نیت بدی داشتید؟ چرا تسبیح خدا را نگفتید؟
می گفتند: پروردگار ما از هر عیبی منزه است و ما از ستمکارانیم. و بعضی یکدیگر را ملامت می کردند و می گفتند: وای بر ما! ما طغیان کردیم، اما باشد که خداود توبه ما را بپذیرد و بهتر از آنچه داشتیم به ما عطا فرماید، ما به رحمت او امیدواریم.
از آن جایی که توبه کردند و نیت آنها این بود که اگر برخوردار گردند به فقرا کمک کنند، خداوند بوستانی بهتر از آنچه که داشتند به انها عطا فرمود که انگور آن شهرت یافت.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
ڪاش در صحرای محشر
وقتےخدا پرسید
بنده ی من روزگارت را چگونه گذراندی
مهدی فاطمہ برخیزد وبگوید
منتظر من بود
آقاجان هرجای دنیایی
دلم اونجاست
أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج الساعه
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
امام حسین (ع):
🍁 کسے در قیامت در امان نیست مگر کسے کہ در دنیا ترس از خدا در دل داشت.
#بحار_الانوار_ج_44_ص_192📘
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌸آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
🔘این دنیا کوچهی بنبست است.
🚨آخرش پیشانیمان میخورد به سنگ لحد!آنوقت تازه پشیمان میشویم،میگوییم خدایا مارا به دنیا بازگردان...!
🚫اما خطاب میرسد "کلّا"...ســاکــت شـــو!
❗️پ.ن:حواسمون هست؟
به هر کجا میخواهیم میرویم
🍂به هر چیزی میخواهیم دست میزنیم
به هرکسی خواستیم دروغ و تهمت و ... میگیم.
و...
🍂خیلی چیزهای دیگه آیا نمی ترسیم؟
🍂 یا اعتقاد نداریم که هر روز از دنیا دورتر میشویم و به مرگ نزدیک تر?
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#تلنگر
خواهرم
ارزشت بیشتر از اینهاست که
دل پاکت را بازیچه ی
کسانی قرار دهی
که میخواهند فقط
وقتشان را با تو؛ پُر کنند...
تو بیشتر می ارزی..
📱
#مشترک_مورد_نظر_نباش..
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🎈🌿
✨بزرگی میگفت :
💠 اون رفیق صمیمے
که به خاطرش خلاف میکنے و
مرتکب گنــ↯ـــاه میشی،
💠 فردای قیامت نه تنها
سراغ تو رو هم نمیگیره بلکه برای نجات از هول و ترس قیامت حاضره تورو هم فدا کنه !!
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💎اعتراف به معجزه بودن قرآن
وليد بن مغيره مخزومى كه مرد ثروتمندى بود و در ميان عرب به حُسن تدبير و فكر روشن شهرت داشت و براى حل مشكلات اجتماعى و منازعاتى كه در ميان طوايف عرب واقع می شد از فكر و تدبير او استمداد می كردند، و به همين علّت او را «ريحانة قريش» (گل سرسبد قريش) می ناميدند. روزى به تقاضاى جمعى از مشركان نزد پيامبر(ص) آمد تا از نزديك وضع او و آيات قرآن را بررسى كند. بنا به خواهش او پيغمبر قسمتى از آيات سوره «حم سجده» را تلاوت كرد. اين آيات چنان تأثير و هيجانى در او به وجود آورد كه بی اختيار از جا حركت نمود و به محفلى كه از طرف طايفه او (بنى مخزوم) تشكيل شده بود رفت و گفت: به خدا سوگند، از محمد سخنى شنيدم كه نه شباهت به گفتار انسانها دارد و نه پريان. گفتار او شيرينى و زيبايى مخصوصى دارد، فراز آن (همچون شاخه هاى درختان برومند) پر ثمر و پايين آن (مانند ريشه هاى درختان كهن) پر آب است. گفتارى است كه بر هر چيز پيروز می شود و چيزى بر آن پيروز نخواهد شد. در ميان قريش زمزمه افتاد و گفتند. از قرائن برمی آيد كه وليد دلباخته گفتار محمد«ص» شده و اگر چنين باشد همه قريش تحت تأثير او قرار خواهند گرفت و به محمد«ص» تمايل پيدا می كنند. ابوجهل گفت: من چاره او را می كنم. به منزل وليد آمد و با قيافهاى اندوهبار كنار او نشست. وليد گفت: چرا اينچنين غمگين هستى؟! ابوجهل: چرا غمگين نباشم! با اين سن و شخصيتى كه تو دارى، قريش بر تو عيب می گيرند و می گويند با سخنان پرمايه خود گفتار محمد(ص) را زينت دادهاى! وليد برخاست و با ابوجهل به مجلس قريش در آمد و روبه سوى جمعيت كرد و گفت: آيا تصور می كنيد محمد(ص) ديوانه است؟ هرگز آثار جنون در او ديده ايد؟ حضار گفتند: خير. پرسيد: آيا گمان می كنيد او كاهن است؟ آيا از آثار كهانت چيزى در او ديده ايد؟ گفتند: خير. گفت: آيا گمان می كنيد او شاعر است؟ آيا تابه حال شعرى گفته است؟ گفتند: خير. پرسيد: تصّور می كنيد دروغگوست؟ آيا تاكنون به راستگويى و امانت مشهور نبوده و در ميان شما به عنوان «صادق امين» معروف نبوده است؟ بزرگان قريش گفتند: پس بايد به او چه نسبت بدهيم؟ وليد فكرى كرد و گفت: بگوييد ساحر است، زيرا با اين سخنان خود ميان پدر و فرزند و خويشاوندان جدايى می افكند.
📜چهل داستان از عظمت قرآن
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
اگر بد كنى به خود كنى🍂👌
در عهد رسالت پیامبر(ص) چون اين آيه فرود آمد كه: «اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُم لاَِنْفُسِكُمْ وَ اِنْ اَسَأْتُم فَلَها.»«اگر كار نيك به جاى آوريد براى خود انجام داده ايد و اگر كار بد انجام بدهيد به خود باز می گردد.» يكى از ياران رسول خدا نظر به جمال اين معنى انداخت و شب و روز اين آيه را می خواند. يكى از جهودان را بروى حسد آمد و آتش حسد در نهاد او افروخته گشت و گفت: باش تا من اين كار را بر خلق ظاهر كنم. پس قدرى حَلوا بساخت و زهر در آن تعبيه كرد و بدان مرد داد تا آن را بخورد. مرد آن را بستد و به صحرا برون آمد.دو جوان را ديد كه از سفر می آمدند و اثر سفر در ايشان ظاهر گشته، آن صحابى ايشان را گفت: نان و حلوا رغبت داريد؟ گفتند: بلى. مرد نان و حلوا پيش ايشان بنهاد. در حال بخوردند و بيفتادند و بمردند. آن خبر به مدينه افتاد، او را بگرفتند و پيش پیامبر(ص)آوردند. رسول خدا(ص) از وى پرسيد: آن نان و حلوا را از كجا آوردى؟ گفت: فلان زن جهود داده است. آن زن را بطلبيدند، چون بيامد، آن دو جوان را بديد و هر دو پسران او بودند كه به سفر رفته بودند. زن جهود در دست و پاى رسول خدا(ص) افتاد و گفت: صدق اين مقامت مرا معلوم شد كه من اگر چه بد كردم با خود كردم، و آن به من بازگشت و تحقيق معنى اين آيه بدانستم.
📜چهل داستان از عظمت قرآن
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨