🍀حکایت جالب این سیرین و احوال پرسی
ابن سیرین كسی را گفت: چگونه اي؟ گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم!
گفتند: وادار نبودی كه قرض و خرج وی را بدهی. گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره اي برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی…
اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى…
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#حکایتی_عجیب_از_دنیا🌍
از حضرت صادق علیه السلام روایت است که:
روزی حضرت داود علیه السلام از منزل خود بیرون رفت و زبور می خواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور می خواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور و جبال و صخور حاضر می شدند و گوش می کردند و هم چنان می رفت تا به دامنه کوهی رسید که به بالای آن کوه پیغمبری بود حزقیل نام و در آن جا به عبادت مشغول بود.
چون آن پیغمبر صدای مرغان و وحوش و حرکت کوه ها و سنگ ها دید و شنید، دانست که داود است که زبور می خواند.
حضرت داود به او گفت: ای حزقیل! اجازه می دهی که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داود به گریه افتاد، از جانب حضرت باری به او وحی رسید: داود را اجازه ده، پس حزقیل دست داود را گرفت و پیش خود کشید.
حضرت داود از او پرسید: هرگز قصد خطیئه و گناهی کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز عجب کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به هم می رسد؟
گفت: به هم می رسد، گفت: چه می کنی که این را از خود سلب می کنی و این خواهش را از خود سرد می نمایی؟ گفت: هرگاه مرا این خواهش می شود، داخل این غار می شوم که می بینی و به آنچه در آنجاست نظر می کنم، این میل از من برطرف می شود.
حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد، دید که یک تختی در آنجا گذاشته است و در روی آن تخت، کلّه آدمی و پاره ای استخوان های نرم شده گذاشته و در پهلوی او لوحی دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر بنا کردم و از چندین باکره ازاله بکارت کردم و آخر عمر من این است که می بینی که خاک فراش من است و سنگ بالش من و کرمها و مارها همسایه منند، پس هر که زیارت من می کند، باید فریفته دنیا نشود، گول او نخورد!!
📜عرفان اسلامی: 8/ 226
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
روستایی که موجب گریه کردن امام جماعت شد!
🕌 روزی سید هاشم، امام جماعت مسجد "سردوزک" بعد از نماز به منبر رفتند و در ضمن توجیه لزوم حضور قلب در نماز فرمودند: روزی پدرم مشغول نماز جماعت شد و عده ای به وی اقتدا کردند و من نیز جزو آنان بودم. در اولین لحظات اقامه نماز پیرمردی روستایی وارد شد و در صف اول پشت سر پدرم قرار گرفت. مؤمنان نمازگزار از این که یک شخص دهاتی در صف اول ایستاده ناراحت شدند ولی او اعتنایی نکرد و در رکعت دوم در قنوت نیت فرادا کرد و نمازش را به تنهایی تمام کرد و در همان جا نشست و مشغول خوردن نان شد چون نماز تمام شد مردم از هر طرف به او حمله و اعتراض کردند. او جواب نمی داد. پدرم فرمود: چه خبر است؟ گفتند مردی روستایی و جاهل به نماز آمد و در صف اول پشت سر شما اقتدا کرد. آن گاه وسط نماز از شما جدا شد و خود فرادا به نماز ادامه داد و پس از نماز سفره اش را باز کرد و مشغول خوردن شد. پدرم روی به وی کرد و گفت چرا چنین کردی؟ گفت راز آن را آهسته بگویم یا در این جمع بلند بگویم. پدرم گفت در حضور همه بگو. گفت من وارد این مسجد شدم و چون نماز جماعت برپا شد به امید فیض نماز جماعت اقتدا کردم ولی دیدم شما در وسط نماز به این فکر فرو رفتید که من پیر شده ام و از آمدن به مسجد عاجز شده ام. خری لازم دارم پس در خیال خودتان به میدان الاغ فروشها رفتید و دست به خرید زدید و در رکعت دوم در خیال تدارک خوراک و تعیین جای او بودید. من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما در نماز جماعت همراه باشم لذا نماز خود را به صورت فرادا تمام کردم. پیرمرد این را بگفت و از مسجد بیرون رفت. پدرم بر سر خود زد و ناله کرد و گفت این شخص بزرگی است او را بیابید و نزد من آورید. من با او کار دارم. مردم رفتند ولی هرچه گشتند اثری از او نیافتند.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
آوردهاند که #لقمان_حکیم پسر خود را گفت: دائم در دنیا از خدا عافیت بطلب که بهتر از عافیت هیچ چیزی نیست؛ و بدان که عافیت چهار است: اول عافیت نفس، دویم عافیت دین، سیم عافیت دنیا، چهارم عافیت عقبا. اما عافیت دین در سه چیز است: اول دنیا که در آن راه راست یار باشد، دویم آنکه توفیق با او یار باشد، سیم آنکه هدایت با او یار باشد. عاقبت دنیا نیز در سه چیز است: اول رزق حلال بی شبهه، دویم زن صالحه با عصمت، سیم ایمن بودن از دوست و دشمن. عافیت آخرت هم در سه چیز است: اول آمرزیدن گناهان، دویم قبول طاعات، سیم امید بهشت. و عافیت نفس نیز در سه چیز است: اول آنکه از برای خط نفس طلب دنیا نکند به جهت آنکه دنیا برگرداند روی بنده را از حق تعالی و به کفاف و عفاف دنیا دوست راضی نشود، اما اگر دنیا را برای کارسازی آخرت طلب نماید جایز است؛ دویم آنکه در دنیا دائم به طاعت و عبادت حق تعالی باشد؛ سیم آنکه عمارت بیت الله و نصیحت عباد الله و تلاوت قرآن و استماع احادیث را لازمه اوقات خود داند، و هر یک از اینها را نیز شکری واجب است.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🔱می ترسم لذت آب خوردن من را از مناجات با خدا باز دارد!
موسی(ع) گفت : خدایا دوست دارم یکی از بنده ها، یکی از مخلوقاتت را که در ذکر گفتن برای تو به درجه اخلاص رسیده ببینم.
خطاب رسید موسی دوست داری ببینی برو کنار فلان دریا یک درختی آنجاست. آن مخلوق مرا که دائم در ذکر من است را می بینی.
آمد کنار دریا نگاه کرد دید فقط یک پرنده روی این درخت نشسته. حجابها برداشته شد نگاه کرد دید ذاکر، این پرنده است.
دارد ذکر خدا را میگوید.
از پرنده سوال کرد گفت چند وقت است اینجا نشستی و ذکر میگویی؟ گفت از وقتی که خدا مرا خلق کرده همین جا نشستم دارم و ذکرش را میگویم.
موسی پرسید : آیا آرزویی، میلی به این همه نعمات دنیایی داشتی یا نه ؟ گفت: هیچ نخواستم .
فقط دوست دارم یک مقدار آب بخورم . موسی تعجب کرد . دید روی شاخه ای نشسته که این شاخه پایین آمده چیزی تا دریا فاصله ندارد. گفت یک مقدار به خودت زحمت بدهی منقارت به آب می رسد. میتوانی آب بخوری. این که آرزو نمی خواهد!
عرضه داشت ای پیامبر خدا ! می ترسم لذت این آب خوردنه مرا از مناجات با خدام وا بدارد!
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
♦️یک دقیقه مطالعه
🔹به تاريخ های روی سنگ قبر نگاه کنید:
تاريخ تولد - تاريخ مرگ
آنها فقط با يک خط فاصله از هم جدا شده اند.
همين خط فاصله كوچک نشان دهنده تمام مدتی است كه ما روی كره زمين زندگی كرده ايم.
ما فقط به اندازه يک #خط_فاصله زندگی
می كنيم !!
و ارزش اين خط كوچک را تنها کسانی می دانند كه به ما عشق ورزيده اند.
آنچه در زمان مرگ مهم است پول و خانه و ثروتی كه باقی می گذاريم نيست، بلكه چگونه گذراندن اين خط فاصله است.
بياييد به چرايى خلقتمان بيانديشيم
بياييد بيشتر يكديگر را دوست داشته باشيم
ديرتر عصبانی شويم بيشتر قدردانی كنيم
كمتر كينه توزي كنيم بيشتر احترام بگذاريم
بيشتر لبخند بزنيم و به ياد داشته باشيم كه :
اين #خط_فاصله خيلی كوتاه است!!!
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#حکایت
💠دباغ در بازار عطر فروشان
روزی مردی از بازار عطرفروشان میگذشت، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد. مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی میگفت، همه برای درمان او تلاش میکردند. یکی نبض او را میگرفت، یکی دستش را میمالید، یکی کاه گِلِ تر جلو بینی او میگرفت، یکی لباس او را در میآورد تا حالش بهتر شود. دیگری گلاب بر صورت آن مرد بیهوش میپاشید و یکی دیگر عود و عنبر میسوزاند. اما این درمانها هیچ سودی نداشت. مردم همچنان جمع بودند. هرکسی چیزی میگفت. یکی دهانش را بو میکرد تا ببیند آیا او شراب یا بنگ یا حشیش خورده است؟ حال مرد بدتر و بدتر میشد و تا ظهر او بیهوش افتاده بود. همه درمانده بودند. تا اینکه خانوادهاش باخبر شدند، آن مرد برادر دانا و زیرکی داشت او فهمید که چرا برادرش در بازار عطاران بیهوش شده است، با خود گفت: من درد او را میدانم، برادرم دباغ است و کارش پاک کردن پوست حیوانات از مدفوع و کثافات است. او به بوی بد عادت کرده و لایههای مغزش پر از بوی سرگین و مدفوع است. کمی سرگین بدبوی سگ برداشت و در آستینش پنهان کرد و با عجله به بازار آمد. مردم را کنار زد، و کنار برادرش نشست و سرش را کنار گوش او آورد بگونهای که میخواهد رازی با برادرش بگوید. و با زیرکی طوری که مردم نبینند آن مدفوع بد بوی را جلو بینی برادر گرفت. زیرا داروی مغز بدبوی او همین بود. چند لحظه گذشت و مرد دباغ بهوش آمد. مردم تعجب کردند و گفتند این مرد جادوگر است. در گوش این مریض افسونی خواند و او را درمان کرد.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#داستان
🌹امام صادق می فرمایند: در میان بنی اسراییل عابدی زندگی می کرد که به دنیا و تجملات آن پشت کرده بود . ابلیس که از این موضوع خیلی ناراحت بود روزی لشگرنیانش را جمع کردو از آنها خواست تا به او کمک نمایند یکی از آنها گفت : آن را به من بسپار که از طریق زنان او را وسوسه نموده و گمراه می کنم . ابلیس نظرش را نپذیرفت و گفت : از این راه نمی توان او را گمراه کرد . دیگری گفت :من او را از طریق شراب منحرف می کنم . ابلیس پیشنهاد او را هم قبول نکرد . تا اینکه یکی از آنها گفت : من از طریق احسان و نیکی در او نفوذ کرده او را گمراهش می سازم . ابلیس از پیشنهاد او خرسند شد و نظرش را پذیرفت و او را مامور گمراه ساختن عابد کرد. آن شیطان هم نزد عابد که مشغول عبادت بود آمد و با او همراه شد تا اینکه مرد عابد خسته شد و به خواب رفت اما شیطان همچنان عبادت می کرد . مرد عابد که عبادت سیری ناپذیر شیطان را دید ، اعمال خود را کوچک شمرد و از او پرسید :ای بنده خدا ! با چه نیرو و قدرتی این چنین عبادت می کنی ؟ شیطان ابتدا جوابش را نداد اما وقتی با اصرار عابد مواجه شد گفت : مدتی قبل مرتکب گناهی شدم اما بلافاصله از کار خود پشیمان شدم و توبه نمودم از آن روز به بعد هرگاه به یاد گناهی که انجام دادم می افتم نیروی مضاعفی برای انجام عبادت خدا پیدا می کنم . مرد عابد که سخن او را باور کرده بود گفت : خواهش می کنم مرا راهنمایی نما تا من هم آن گناه را انجام داده سپس توبه نمایم و بدین وسیله توان بیشتری برای عبادت پیدا کنم . شیطان گفت با دو درهمی که به تو میدهم پیش فلان زن فاجر برو و از او بخواه که در مقابل این دو درهم خودش ر در اختیارت بگذارد . عابد هم به شهر آمد و سراغ خانه آن زن را گرفت . مردم که خیال می کردند عابد می خواهد آن زن را موعظه نماید خانه اش را به او نشان دادند . هنگامی که عابد وارد خانه آن زن شد ،زن رو به او کرد و گفت : ای مرد ! تابه حال کسی را مانند تو ندیده ام که پیش من بیاید و بخواهد مرتکب گناه شود علت این امر چیست؟ مرد عابد هم جریان را به او گفت. آن زن وقتی از ماجرا مطلع شد به عابد گفت : ای بنده خدا ! گناه نکردن از توبه نمودن آسانتر است و این گونه نیست که هر کس بخواهد توبه نماید موفق به این کار شود . مرد عابد که تحت تاثیر سخنان آن زن قرار گرفته بود از خانه او بیرون آمد . شب هنگام زن فاجر از دنیا رفت.
فردا صبح مردم مشاهده کردند بر روی خانه آن زن این جمله نقش بسته است : در تشییع جنازه این زن که اهل بهشت است شرکت نمایید . آن ها که نمی دانستند قضیه از چه قرار است آن زن را تا سه روز دفن نکردند تا اینکه خدا به یکی از پیامبران که تنها موسی بن عمران او را می شناخت وحی نمود ، بر آن زن نماز بگذار و از مردم بخواه با تودر این کار همراه شوند که من این زن را به خاطر آلوده نکرن مرد عابد به گناه آمرزیدم و بهشت را بر او واجب کردم.
📜کتاب روضه کافی، شیخ کلینی، ترجمه آیت الله رسولی محلاتی، ج ۲، ص۲۴۲
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
✍🏻پیرمردی که شغلش #دامداری بود، نقل میکرد:
#گرگی در اتاقکی در آغل #گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند وبخاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملا او را زیر نظر داشتم.
این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی ، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش می آورد.
اما با اینکه رفت آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرض گوسفندان ما نمیشد.
ما دقیقا آمار گوسفندان وبره های آنها را داشتیم وکاملا" مواظب بودیم، بچهها تقریبا بزرگ شده بودند.
یکبار و در #غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از #برهها را کشتند!
ما صبرکردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد؛ وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز می گرفت و میزد و بچهها سر و صدا و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت.
روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ، یک بره ای شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت رفت.»
این یک گرگ است و با سه خصلت:
#درندگی
#وحشیبودن
و #حیوانیت
شناختهمیشود
اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد و کسی به او پناه داد و احسانکرد به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران نماید
هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب....!!
"به نقل از دکتر الهی قمشه ای"
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
☘ بیمـارۍ و کم شدن گناهان ☘
یڪ حدیث از نهج البلاغه: حضرت امیـر مؤمنان امام علے علیہ السلام بہ عیادت یکے از اصحابشان که مریض بود رفتند، یہ خـرده اون مریض نالہ کرد، حضرت او را موعظہ کردند و فـرمودند:
«جـَعَلَ اللهُ ما کانَ مِن شَکْواکَ حَطّاً لِسَیِّئاتِڪَ»
خـداوند بیمارے تو را وسیلہ ۍ کاستنِ گناهانت قـرار داده است.
بعد حضرت او را دلدارے دادند و فرمودند: «فَاِنَّ الْمَرَضٌ لا اَجْرَ فیہِ وَ لٰکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئاتِ، وَ یَحُطُّهَا حَتَّ الْاَوْرَاقِ»
مریضے و بیمارۍ پاداشے ندارد، اما از بین برنده ی گناهان است. برای مریضی به انسان پاداش نمےدهند، اما فایده اش این است کہ گناهان را از بین مےبرد. همانطور باد پاییزے برگ درختان را مےریزاند، مریضے هم باعث ریختن گناهان مےشود.
بہ همین دلیل وقتے انسان از بستر بیمارے بر مےخیزد، یڪ نورانیتی دارد، چون گناهش آمرزیده شده، نورانے شده و باید از این بہ بعد حواسش را جمع کند کہ دیگر گناه نڪند.
پس تب و لزرۍ که انسان مےکند، کفاره ے گناهانش است. البته ریزش گناهان در حالت مریضی براۍ انسان های خوب است، والا کسانے کہ نماز نمےخوانند و روزه نمےگیرند و تقوا ندارند، مرض براے آنها فایده ای ندارد، بیمارے برای آنها عذاب است.
اما براے اولیای خـدا بیمارۍ خوب است، اگر انسان بیمـار نشود یڪ حالت غرور در او پیدا مےشود. بنابراین مریضے و بیماری براے رفع غـرور آدم خوب است. بد نیست آدم گاهے مریض شود. پس اگر یڪ وقت مریض شدید، شِکوه نڪنید.
˝آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)˝
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💠 خدا کریمه 💠
🔳 آیت الله مجتهدی تهرانی:
مرد عرب خدمت رسول خدا (ص) رسید و عرض کرد:
یا رسول الله، روز قیامت حساب بنده ها با کیست؟
💐حضرت فرمودند با خودِ خدا.
⭕️ مرد عرب خوشحال شد و گفت: خیالم راحت شد و رفت.
اطرافیان او را صدا زدند و پرسیدند: تو چطور خیالت راحت شد؟
مرد عرب عبارتی گفت که آن را باید با آب طلا نوشت.
او گفت: اَلکَریمُ إذا قَدَرَ عَفا،
💢یعنی: کریم، اگر قدرت بر انتقام پیدا کند، عفو می کند.
◾️ به راستی اگر چنین نبود، ما کارمان زار بود. خدا میداند که ما دلمان به همین حرفها خوش است.
⛔️ اما کمی هم باید حیا کنیم، مواظب باشیم خطا نکنیم.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
✍داستان مشاهدۀ افراد با صور ملکوتیّه
🦋 نقل کردهاند که: شخصی از اهل تفکّر و مراقبه در گوشهای از صحن حضرت رضا علیه السّلام نشسته و در دریائی از تفکّر فرو رفته بود، یکمرتبه حالی به او دست داد و صورت ملکوتی افرادی را که در صحن مطهّر بودند مشاهده کرد؛ دید خیلی عجیب و غریب است.
صورتهای مختلف زننده و ناراحت کننده از اقسام صور حیوانات، و بعضی از آنها صورتهائی بود که از صورت چند حیوان حکایت میکرد. درست مردم را تماشا کرد؛ در بین این جمعیّت کسی نیست که صورتش سیمای انسان باشد، مگر یک نفر سلمانی که در گوشۀ صحن کیف خود را باز کرده و مشغول اصلاح و تراشیدن سر کسی است؛ دید فقط او به شکل و صورت انسان است.
از بین جمعیّت با عجله خود را به او که نزدیک در صحن بود رسانید و سلام کرد و گفت: آقا میدانید چه خبر است؟
سلمانی خندید و گفت: آقا تعجّب مکن، آئینه را بگیر و خودت را نگاه کن!
خودش را در آئینه نگاه کرد؛ دید صورت خود او هم به شکل حیوانی است؛ عصبانی شده آئینه را بر زمین زد.
سلمانی گفت: آقا برو خودت را اصلاح کن، آئینه که گناهی ندارد.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨