eitaa logo
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
21.2هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
10.6هزار ویدیو
103 فایل
❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙با خـدا باش پادشاهـ👑ـــی ڪن 💚بی خـدا باش هرچہ خواهی ڪن تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1898250367C031c8faa73
مشاهده در ایتا
دانلود
مرحوم شیخ احمد کافى می‌‌فرماید: مرحوم سید هاشم خراسانی (1) یکى از علماء بزرگ شیعۀ شام بود که سه دختر داشته، مى‌‌گوید یکى از دخترهایم به خواب رفت، یک شب بیدار شد و صدا زد: بابا در شب بى‌بى رقیه را خواب دیدم، بى‌بى به من فرمودند: به پدرت سید هاشم بگو آب آمده در قبرم و بدن من نارحت است، قبر مرا تعمیر کنید، پدر اعتنایى نکرد، مگر مى‌‌شود با یک خواب، دست به قبر دختر امام حسین (ع) زد؟ فردا شب دختر وسطى همین خواب را دید و باز پدر اعتنایى نکرد، شب سوم دختر کوچک سید این خواب را دید، شب چهارم خود سید هاشم مى‌‌گوید خوابیده بودم که یک وقت دیدم یک دختر کوچک دارد مى‌‌آید، این دختر از نظر سِنى کوچک است، اما آنقدر با اُبهت است که با صولت و جلالت دارد مى‌‌آید، رسید جلوى من به من فرمودند: سید هاشم مگر بچه‌‌هایت به تو نگفتند که من ناراحتم؟ قبر مرا تعمیر کن؟ گفت: من با وحشت از خواب پریدم و به نزد والى شام رفتم تا او را ببینم و جریان را بگویم، والى نامه‌‌ای به سلطان عبد الحمید نوشت، سلطان به والى گفت که ما جرأت نمى‌‌کنیم و ما دست نمى‌زنیم. والى به علمای شام امر کرد که بروند، آنگاه به دست هر کس قفل درب حرم مقدس باز شد، همان کس برود و قبر مقدس او را نبش کند و جسد مطهرش را بیرون بیاورد تا قبر آن حضرت را تعمیر کنند، قفل به دست هیچ یک باز نشد مگر به دست مرحوم سید ابراهیم، بعد هم که به حرم مشرف شدند، هر کس کلنگ بر قبر مى‌‌زد کارگر نمى‌‌شد تا آنکه سید هاشم کلنگ را گرفت و بر زمین زد و قبر کَنده شد، بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، دیدند بدن آن مخدره میان لحد قرار دارد و کفن آن مخدرة صحیح و سالم است، اما آب زیادى میان لحد جمع شده است. 🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤 سید هاشم پایین رفت و دستهایش را زیر بدن این سه ساله برد، بدن را با کفن از توى آبها بیرون آورد و روى زانویش گذاشت، آب قبر را کشیدند، نزدیک ظهر شد، بدن را در یک پارچۀ سفید گذاشتند و نماز خواندند، غذا خوردند، دو مرتبه آمد و بدن را روى دستش گرفت، اینها تا غروب مشغول بودند، تا سه روز قبر را تعمیر کردند و به جاى آب گُلاب مصرف مى‌‌کردند و گِل درست مى‌‌کردند و قبر را مى‌ساختند، از آن آبها جلوگیرى و قبر ساخته شد، سید هاشم یک تکه پارچه دیگر از خودش آورد، روى کفن انداخت، بدن را برداشت و در قبر گذاشت. علماى شیعه مى‌‌گویند در این چند روز همه گریه مى‌‌کردند، سید هاشم هم همینطور، اما روز سوم وقتى سید هاشم بدن را در قبر گذاشت و بیرون آمد دیگر فریاد مى‌‌زد، گفتم سید هاشم چى شده چرا فریاد مى‌‌زنى؟ گفت به خدا دیدم آنچه شنیده بودم، مدام فریاد مى‌‌زد رفقا به خدا دیدم آنچه شنیده بودم، گفتیم سید هاشم چه دیدى؟ گفت به خدا وقتى این بدن را در قبر بردم، دستم را از زیر بدن بیرون کشیدم، یک مقدار گوشه کفن عقب رفت و دیدم هنوز بدنش کبود و سیاه است، هنوز جاى آن تازیانه‌‌ها روى بدن این سه ساله باقى است. 🍃🌸با منتشر کردن در ثواب ان شریک باشید🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای عجیب و تکان دهنده ی نبش قبر حضرت رقیه (س) JoiN➧ ◈‌┅═❧═┅┅┄┄ 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
از بزرگی پرسیدم خیلی سخت میگذرد چه باید کرد گفت: خودت که می گویی سخت میگذرد سخت که نمی ماند چه خوب گفت خدا که پس از هرسختی آسانی است ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
داستان عبرت آمیز🌸🌸 سرانجام زن بی حیا و بی نماز این داستان عبرتناک و ترحم بر انگیزرا یکی ازدوستانم برایم تعریف کرد او در کشور کویت مقیم بود او قبل جنگ معروف آمریکا و عراق و تصریف کشور کویت توسط صدام حسین غسال و مرده شور بود و در این فن مهارت خاصی داشت پس از اشغال کویت توسط نیروهای عراقی به کشور مصر گریخت و در آنجا هم حرفه اش را ادامه داد او میگوید:خانواده مصری از او خواستند تا مرده آنهارا که زن بود تکفین و تدفین کند،او میگوید من انتظار تکفین میت در کنار غسال خانه بودم که چهار زن با حجاب از غسالخانه با اضطراب وعجله بیرون آمدند چیزی به من نگفتند:زنی دیگر بیرون آمد و از من خواست تا درامر تغسل میت اورا کمک و یاری کنم به او گفتم من مرد هستم و برایم جایز نیست که زنی را غسل دهم او گفت :قضیه بسیار پیچیده است حتما باید این کار را بکنید،😳 این مرده انچنان سنگین است که هیچ زنی نمیتواند اورا غسل بدهد ( استغفرالله ) 📝ما یازده نفر وارد غسالخانه شدیم وبامکافات اورا غسل داده وبه محل تدفین بردیم،مصریان با قبرهای بقیه ی کشور هامیکند،قبرآنهابه اندازه اتاق وبه شکل اتاقی ساخته میشود و مرده را بدون خاک کردن در آن میگذارند ما با کمک نردبان مرده را در اتاق گذاشتیم همینکه اورا گذاشتیم صدای شکسته شدن استخوانهایش را میشنیدیم که گویا شخصی استخوانهای اورا میشکست.کفن ازروی مرده برادشته شد وصورت او از طرف قبله برگشت چشمایش از حدقه بیرون آمد،چهره اش سیاه شد،ما از ترس فرار کردیم و در اتاق را بستیم همینکه به منزل رسیدم یکی از فرزندان آن زن نزدم آمد ومرا قسم داد که درقبر برمادرش چه گذشت..من چیزی به او نگفتم اما او اصرار داشت تا حقیقت را بداند،با اصرارو پا فشاری او تمام ماجرارا برای وی شرح دادم،اوگفت:ای شیخ کسی که شما غسلش دادی مادر من بود این عذاب و روسوایی حق اوبود چرا کع او با وجودمسلمان بودن هیچوقت نماز نمی خاند،زن بود اما هیچگاه حجاب نمیکردمسلمان بود اما ارایش او بدتر از غیر مسلمان بود او یک مد گرای تمام معنا بود ،او بی شرمانه دست به هر کار خلاف عفت و حیا میزد. 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 گاهی خداوند اینچنین مناظر و حوادثی را نشان میدهد تا برای بقیه مسلمانان درس عبرتی بشود،نشان دادن همه مردگان خلاف رحمت خداوندی هست و مغایر با ایمان بالغیب ومصالح آن هست. JoiN➧ ◈‌┅═❧═┅┅┄┄
✅دنیا هفت رو دارد: 1. خوشی و سرور؛ 2. ناخوشی و اندوه؛ 3. عافیت و تندرستی؛ 4. موفقیت و کامیابی؛ 5. بخشش و آمرزش؛ 6. احترام و محبت؛ 7. چشم پوشی و نادیده گرفتن بدی ها. 🍃از خدا می خواهم که اولی را نصیب شما کند؛ 🍃 دومی را از شما دور کند؛ 🍃 با سومی شما را بپوشاند؛ 🍃چهارمی را در مسیرتان قرار دهدو پنجمی قسمتتان 🍃ششمی از طرف من تقدیم شما و 🍃هفتمی را هم از شما درخواست دارم. ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
🍃ﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﺳﺮﻛﺶ ﻭ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻭﻣﺴﺘﻴﻢ .... ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺳﺨﺖ ﺑﺴﺘﻴﻢ ... 🍃ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺍﺳﻢ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ... ﻭﻟﻲ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺩِﺭﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﺘﻴﻢ ... 🍃ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻭﻗﺖ ﺳﺨﺘﻲ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻴﻢ .... ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻫﺮﺍﺳﻴﻢ . ... 🍃ﭼﻮ ﺳﺨﺘﻲ ﻭ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﺷﺪ ... ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻏﺎﻓﻠﻴﻢ ﻭ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﻴﻢ ... 🍃ﺍﺟﻞ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺭﺍﻫﻤﺎﻥ ﺩﻭﺭ ... ﺍﺟﻞ ﺭﺍ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﺎﻧﻊ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﺯﻭﺭ ... 🍃ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﮔﺮﺩﺍﻥ .... ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ ﺯﻭﺩﻱ ﺑﻮﻱ ﻛﺎﻓﻮﺭ .... 🍃ﺩﻡ ﺁﺧﺮ ﻛﻪ ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﺎﺳﺖ ... ﺟﺪﺍﻳﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻭ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ .... 🍃ﺯﻣﺎﻥ ﻏﺮﺑﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ... ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭﻱ ﺷﺎﻧﻪ ﻱ ﺭﺍﺳﺖ.. ، 🍃ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﺧﺎﻙ ﻭ ﮔﻞ ﻳﺎ ﺭﺏ ﭼﻪ ﺳﺎﺯﻡ، ... ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺗﻮﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺎﺯﻡ .... 🍃ﺑﻪ ﺭﺣﻢ ﻭ ﻋﻔﻮ ﺧﻮﺩﺑﺮ ﻣﻦ ﻧﻈﺮ ﻛﻦ ..،. ﻛﻪ ﻧﺎﭼﻴﺰ ﺍﺳﺖ ﺭﻛﻌﺎﺕ ﻧﻤﺎﺯﻡ
✨﷽✨ 🔴گـنـاهـانـی کـہ دعـاراردمےکنند: 🌹 امام سجاد(ع): گناهانى كه دعا را رد مى كنند، عبارت انداز: 🔺بدى نيّتـــــ ، شامل نیت های غیرالهی و شوم... 🔻بد ذاتـــــى ، یعنی فرد دعاکننده، خیرخواه مردم نباشد، حالت حسودی و یا خوشحالی از گرفتاری مردم داشته باشد... 🔺نفـــــاق ، یعنی با مردم دوروئی داشته باشد... 🔻یقین نداشتن به اجــابت دعـــا، باید آنچنان یقین به اجابت داشته باشد، گویا حاجات او همین الآن آماده است و به سرعت برآورده می شود... 🔺به تأخير انداختن نمازهاى واجبـــ ، تقرّب نجستن به خدا با نيكى و صدقه... 🔻بدزبانـــى و ناســـزا گفتن، فحش و ناسزا نکته ای که مردم خیلی کم به آن توجّه دارند... 📚معانى الأخبار، ص۲۷۱
🔘 داستان کوتاه روزی از روزها در جنگلی سرسبز روباهی درصدد شکار یک خارپشت بود؛ روباه از خارهای خارپشت می ترسید و نمی‌توانست به خار پشت نزدیک شود. خارپشت با کلاغ نیز دوستی داشت، کلاغ هم به پوشش سخت خار پشت غبطه می خورد. روزی کلاغ به خار پشت گفت: پوشش تو بسیار خوب است؛ حتی روباه هم نمی تواند تو را صید کند. خار پشت با شنیدن تمجید کلاغ گفت: درسته اما پوشش من نیز نقطه ی ضعفی دارد. هنگامی که بدنم را جمع می کنم، در شکم من یک سوراخ کوچک دیده می شود. اگر این سوراخ آسیب ببیند، تمام بدن من شروع به خارش خواهد کرد و قدرت دفاعی من کم خواهد شد. کلاغ با شنیدن سخنان خار پشت بسیار تعجب کرد و در اندیشه نقطه ضعف خار پشت بود. خار پشت سپس به کلاغ گفت: این راز را فقط به تو گفتم. باید آن را حفظ کنی، زیرا اگر روباه این راز را بداند، مرا شکار خواهد کرد. کلاغ سوگند خورد و گفت: راحت باش، تو دوست من هستی، چطور می توانم به تو خیانت کنم؟ چندی بعد کلاغ به چنگ روباه افتاد، زمانی که روباه می خواست کلاغ را بخورد، کلاغ به یاد خار پشت افتاد و به روباه گفت: برادر عزیزم، شنیده ام که تو می خواهی مزه گوشت خار پشت را بچشی. اگر مرا آزاد کنی، راز خار پشت را به تو می گویم و تو می توانی خار پشت را بگیری. روباه با شنیدن حرفهای کلاغ او را آزاد کرد، سپس کلاغ راز خار پشت را به روباه گفت و روباه توانست با دانستن این راز خارپشت بینوا را شکار کند. هنگامی که روباه خار پشت را در دهان گرفت، خار پشت با ناامیدی گفت: کلاغ، تو گفته بودی که راز من را حفظ می کنی؛ پس چرا به من خیانت کردی؟! این داستان خیانت کلاغ نیست، بلکه خارپشت با افشای راز خود در واقع به خودش خیانت کرد. این تجربه ای است برای همه ی ما انسان ها که بدانیم رازی که برای دیگری افشا شد، روزی برای همه فاش خواهد شد. در واقع انسان ها هستند که باید رازدار بوده و راز خود را نگه دارند تا کسی از آن مطلع نشود و آن را در معرض خطر و آسیب قرار ندهد.
حریم عشق ❣ ⭕️ این متن رو حتما بخونید⭕️ ⚛ مردی صبح از خواب بیدار شد و با همسرش صبحانه میل کرد و لباسش را پوشید وبرای رفتن به کار آماده شد. اما هنگامی که وارد اتاقش شد تا کلیدهایش را بردارد گرد و غبار زیادی روی میز وصفحه تلویزیون دید. 👤به آرامی خارج شد وبه همسرش گفت: همسرم، دلبندم، لطفا کلیدهایم را از روی میز بیاور.... 🔑زن وارد شد تا کلید ها را بیاورد دید همسرش با انگشتانش وسط غبارهای روی میز نوشته 💗"همسرم دوستت دارم "💗 و خواست از اتاق خارج شود صفحه تلویزیون را دید که میان غبار نوشته شده بود ❤️" عشقم ،دوستت دارم "❤️ زن از اتاق خارج شد و کلید را به همسرش داد و به رویش لبخند زد. انگار خبر می داد که نامه شوهرش به او رسیده است و از این پس، بیشتر به تمیزی خانه توجه خواهد کرد... 💟 این همان همسر عاقلی است که اگر همسرش اشتباه کند با او بد رفتاری نمی کند بلکه اشتباهش را با برخورد نیکو جواب میدهد و یک جریان را از ناراحتی وعصبانیت به خوشحالی و لبخند تبدیل می کند.
💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚 ⚜ 💚 ⚜ داستان واقعی بنام (ساسان)⚜ -اول ﺳﻼﻡ ، ﻣﻦ ﺳﺎﺳﺎﻥ ﻫﺴﺘﻢ، 22 ﺳﺎﻟﻤﻪ ، ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻋﺸﻘﻤﻮ ﺑﮕﻢ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻨﺶ ﻭ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻢ😔 ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺸﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺭﺍﺣﺖ ﻛﻨﻢ . ﻣﻦ ﺗﻮ ﺷﻬﺮﻣﻮﻥ ﯾﻪ ﻛﺎﻓﯽ ﻧﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻪ ﻭ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎﺳت، ﺩﻭﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﻣﺎﻩ ﺑﻬﻤﻦ ﺳﺎﻝ 88 ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎﯼ ﺟﺪﯾﺪﺍﻟﻮﺭﻭﺩ ﺍﻭﻥ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻣﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ، ﻭ ﻫﻤﻮﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﻛﺎﻓﯽ ﻧﺖ ﻣﻦ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﺸﺪ . ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺧﺼﻮﺻﯿﺎﺕ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ . . . ﻧﺒﻮﺩﻡ ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻣﻮﻗﻌﯿﺘﺶ ﺟﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﺻﻼ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯽ😏 ﻭ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﭼﯿﺰﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﯾﻜﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﺷﻢ . ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﻛﻪ ﯾﻚ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﻭﻗﺘﯽ ﻛﺎﻓﯽ ﻧﺖ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ، ﺑﯿﻦ ﺍﻭﻧﺎ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺑﻬﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ ، ﻓﻘﻂ ﯾﻚ ﻧﮕﺎﻩ🙁، ﺧﯿﻠﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﻤﯿﻖ ﻭ ﺁﺭﻭﻣﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺻﺪﺍﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺨﺶ ﺑﻮﺩ، ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﯽ ﺷﺪ، ﭼﯽ ﺳﺮ ﻣﻦ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻛﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﻟﺮﺯﯾﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﻭﻧﺎ ﻛﻞ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻫﻤﺶ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻓﻜﺮ ﻣﯿﻜﺮﺩﻡ . ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﺪﯾﺪﻣﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ😃 ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﺣﺲ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺑﻬﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺩﻝ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺖ ﻋﺎﺷﻖ💘 ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺸﺪ. ﺍﯾﻦ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪﻫﺎ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺶ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻧﻮ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪﻡ ﺣﺎﻟﻢ ﺑﺪ ﻣﯿﺸﺪ😑 ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻔﮕﯽ ﻣﯿﻜﺮﺩﻡ ﻭ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻭ ﻫﯿﭻ ﻛﺲ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ، ﻭ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﺍﺯ ﺩﺭ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺩﺍﺧﻞ، ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻣﻮ ﮔﻢ ﻣﯽ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﺍﻣﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﻜﺮﺩﻡ. ﺁﺭﻩ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ، ﺑﺪﺟﻮﺭ ﻫﻢ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . . .. ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯾﺶ ﺯﺟﺮ ﻣﯿﻜﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻓﻜﺮﺵ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻭﺧﻮﺭﺍﻙ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﺟﻮﺭﯼ ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻮﺩﺍﻩ ﺍﻡ ﻫﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻫﻤﺶ ﺩﻟﯿﻠﺸﻮ ﻣﯿﭙﺮﺳﯿﺪﻥ . ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﻜﻪ ..... 📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️
مادری نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و می گریست... فرشته ای فرود آمد و رو به طرف مادر گفت: ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزوهای تو را برآورده سازد، بگو از خدا چه میخواهی؟ مادر رو به فرشته کرد و گفت: از خدا میخواهم تا پسرم را شِفا دهد. فرشته گفت: پشیمان نمیشوی؟ مادر پاسخ داد: نه! فرشته گفت: اینک پسرت شِفا یافت ولی تو میتوانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی... مادر لبخند زد و گفت تو درک نمیکنی! سال ها گذشت و پسر بزرگ شد و آدم موفقی شده بود و مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن میگرفت. پسرش ازدواج کرد و همسرش را خیلی دوست داشت... پسر روزی رو به مادرش کرد و گفت: مادر نمی توانم چطور برایت بگویم ولی مشکل اینجاست که خانمم نمیتواند با تو یکجا زندگی کند. میخواهم تا خانه ی برایت بگیرم و تو آنجا زندگی کنی. مادر رو به پسرش کرد و گفت: نه پسرم من میروم و در خانه ی سالمندان با هم سن و سالهایم زندگی میکنم و راحت خواهم بود... مادر از خانه بیرون آمد، گوشه ای نشست و مشغول گریستن شد. فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت: ای مادر دیدی که پسرت با تو چه کرد؟ حال پشیمان شده یی؟ میخواهی او را نفرین کنی؟ مادر گفت: نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم. آخر تو چه میدانی؟ فرشته گفت: ولی باز هم رحمت خدا شامل حال تو شده و می توانی آرزویی بکنی. میدانم که بینایی چشمانت را از خدا میخواهی، درست است؟ مادر با اطمینان پاسخ داد نه! فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟ مادر جواب داد: از خدا می خواهم عروسم زنی خوب و مادری مهربان باشد و بتواند پسرم را خوشبخت کند، آخر من دیگر نیستم تا مراقب پسرم باشم. اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و اشک هایش دو قطره در چشمان مادر ریخت و مادر بینا شد... هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید: مگر فرشته ها هم گریه می کنند؟ فرشته گفت: بلی! ولی تنها زمانی اشک میریزیم که خدا گریه میکند. مادر پرسید: مگر خدا هم گریه می کند؟! فرشته پاسخ داد: خدا اینک از شوق آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است... هیچ کس و هیچ چیز را نمی توان با مادر مقایسه کرد. ✅برای سلامتی تمام مادران صلوات ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
یه زنی میگفت: فهمیدم شوهرم با یه دختری تو فیس بوک پی ام بازی میکردن، دختره اسم خودشو گذاشته (پروانه طلایی) پی ام هاشونو چک کردم دیدم به همدیگه حرفهای قشنگ و عاشقانه میزنن و قرار ازدواج گذاشتن. شوهرم تو فیسبوک اسم خودشو گذاشته(پسر دنیا دیده) یه فکری تو سرم زد که ازش انتقام بگیرم، رفتم تو فیس بوک برای خودم یه پروفایل درست کردم و اسم خودمو گذاشتم(ابو القعقاع) تو پروفایلم کلی متن و فیلم های ترسناک درباره قتل و آتش زدن آدمها و گردن زدن گذاشتم و بعد یه متن برای شوهرم فرستادم نوشتم: این دختر که اسمش پروانه طلایی هست، زن منه و من از دار و دسته داعش هستم و از تو همه چی میدونم، اسمش و اسم مادرش و اسم همه خواهر برادراش و کجا ساکنه کجا کار میکنه رو بهش گفتم و بهش گفتم به خدا قسم اگر تو رو دوباره تو فیس بوک ببینم گردنتو در جا میزنم... خلاصه روز بعد دیدم صورتش سرخ و زرد شده و از خونه اصلا بیرون نمیرفت، فیس بوک، واتساپ، اینستاگرام و بقیه برنامه های چت رو حذف کرد و یه گوشی ساده خرید! هر چند لحظه میره و میاد تو هال خونمون و میگه اذان عصر کی میگن! خدا شاهده هدایتش کردم. ✅میگن شیطان دو ترم برای تمرین پیشش ثبت نام کرده ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
✅ نصایح شیطان 🍃نصيحت شيطان به حضرت نوح(ع) حضرت نوح(ع) هنگامي که حيوانات را سوار کشتي مي کرد، همه سوار شدند ولي در ميان آنها الاغ سوار نشد. نوح(ع) ترسيد آن حيوان غرق گردد و نسل الاغ از ميان برچيده شود، چند بار او را براي سوار شدن تحريک کرد، ولي او سوار نشد. نوح(ع) خشمگين شد و در حال خشم خطاب به الاغ گفت: اي شيطان سوار شو. شيطان اين سخن را از نوح شنيد، دُم الاغ را گرفت و همراه الاغ وارد کشتي شد. در اينجا بود که نوح(ع) تصور کرد به شيطان اجازه نداده و او در کشتي نيست. هنگامي که کشتي بر فراز آب قرار گرفت و حرکت کرد، نوح(ع) ناگاه ديد شيطان در صدر کشتي نشسته است؛ با خشم به او گفت: چه کسي به تو اجازه ورود به کشتي را داد؟! شيطان گفت: تو اجازه دادي، آنجا که گفتي؛ اي شيطان سوار شو! و بعد گفت: «اي نوح! تو به گردن من حق و نعمتي داري، مي خواهم آن را جبران کنم نوح(ع) فرمود: آن حق و نعمت چيست؟ - تو بر قوم خود نفرين کردي، همه آنها در يک ساعت غرق و هلاک شدند، اگر آنها اکنون زنده بودند مايه زحمت براي من مي شدند، زيرا حيران بودم که چگونه آنها را گمراه کنم، ولي اکنون راحت شدم هنگامي که نوح(ع) اين شماتت و نيش تلخ شيطان را شنيد، بسيار ناراحت شد و گريه کرد و گريه اش در اين مورد ادامه يافت... در اين موقع خداوند به نوح وحي کرد: سخن شيطان را گوش کن و بپذير. نوح گفت: اي شيطان! اينک بگو سخنت چيست؟ شيطان: اي نوح! تو را از سه خصلت نهی مي کنم: 1⃣هيچ گاه متکبر و نباش؛ زيرا نخستين چيزي که موجب گناه و نافرماني خدا شد، تکبّر بود. آنجا که خداوند به من فرمان داد تا پدرت آدم(ع) را سجده کنم، ولي تکبر باعث شد او را سجده نکردم، اگر او را سجده مي کردم خداوند مرا از جهان ملکوتيان و فرشتگان بيرون نمي کرد. 2⃣از بپرهيز؛ زيرا خداوند همه نعمت هاي بهشت را براي پدرت (آدم) مباح کرد و تنها از خوردن يک درخت، او را نهي نمود، ولي حرص آدم باعث شد تا از آن درخت بخورد و در نتيجه به فرمان خدا از بهشت اخراج شود 3⃣با زن خلوت نکن، که در چنين حالي من بسيار به تو نزديک هستم تا تو را وسوسه کرده و به عمل منافي عفت وادارت کنم. خداوند به نوح(ع) وحي کرد: اين سه سخن شيطان را بپذير. و در روايت ديگر آمده: شيطان به نوح(ع) گفت: از سه خصلت بپرهيز: تکبر، حرص و حسد؛ زيرا تکبر موجب بدبختي من گرديد و رانده درگاه حق شدم. و حرص، موجب بيرون راندن آدم(ع) از بهشت شد. و حسد موجب شد که قابيل، پسر آدم(ع) برادرش هابيل را کشت نوح(ع) به ابليس گفت: به من خبر بده در چه وقت قدرت تو بر گمراه کردن انسان و تسلط تو بر او بيشتر از وقت هاي ديگر است؟ شيطان در پاسخ گفت: هنگام و انسانها.(1) 🍃نصيحت شيطان به حضرت يحيي(ع) روزي ابليس نزد حضرت يحيي(ع) ظاهر شد. حضرت يحيي ديد دام هايي در انواع مختلف با او مي باشد. از او پرسيد: اينها چيست؟ گفت: اينها مختلف است که به وسيله آنها انسانها را گمراه مي کنم يحيي پرسيد: آيا چيزي از اينها مربوط به من هم هست؟ شيطان گفت: آري، گاهي غذا مي خوري و سير مي شوي و نماز و دعا و ذکر برايت سنگين و دشوار است، به اين وسيله در تو نفوذ مي کنم يحيي گفت: به خدا قسم ديگر شکمم را پر از غذا نخواهم کرد. شيطان گفت: سوگند به خدا که من هم ديگر احدي را نصيحت نمي کنم.(2) 🍃نصيحت شيطان به حضرت موسي(ع) شيطان به حضور حضرت موسي(ع) آمد و گفت: مي خواهي تو را هزار و سه پند بياموزم فرمود: آنچه که مي داني، من بيشتر مي دانم، نيازي به پند تو ندارم. جبرئيل امين، نازل شد و عرض کرد: يا موسي! خداوند مي فرمايد: هزار پند او فريب است اما سه پند او را بشنو حضرت موسي به شيطان فرمود: سه پند از هزار پندت را بگو،شيطان گفت: 1⃣چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نيکي را گذراندي، زود کن و گرنه تو را پشيمان مي کنم 2⃣اگر با زن بيگانه و نشستي، غافل از من مباش! که تو را به زنا وادار مي کنم 3⃣چون بر تو مستولي شد، جاي خودرا عوض کن، وگرنه فتنه به پا ميکنم. اکنون که تو را سه پند دادم تو هم از خدا بخواه تا مورد آمرزش و رحمتش قرار گيرم موسي بن عمران خواسته وي را به عرض خداوند رسانيد، ندا رسيد: يا موسي! شرط آمرزش شيطان اين است که برود روي قبر آدم و او را سجده کند، حضرت موسي امر پروردگار را به وي فرمود. شيطان گفت: يا موسي! من موقع زنده بودن آدم، وي را سجده نکردم، چگونه حالا حاضر مي شوم، خاک قبر او را سجده کنم؟!(3) 📚منابع: (1)بحار، ج ۱۱ ص ۲۹۳ (3)شنیدنیهای تاریخ،ص۲۵۹ (3)داستانهایی از خدا،۱۰۷ . ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
آموختم " تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد. " آموختم " گاهی از زیاد نزدیک شدن فراموش می شوی. " آموختم " تا با کفش کسی راه نرفتم راه رفتنش را قضاوت نکنم. " آموختم " گاهی برای بودن باید محو شد. " آموختم " دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند. " آموختم " از کم بودن نترسم اگر کم باشم شاید ولم کنن ولی زیاد که باشم حیفم میکنن. " آموختم " برای شناخت آدمها یکبار بر خلاف میلشان عمل کنم ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
داستانی آموزنده از حضرت زهرا سلام الله علیها 🍃◁ حضرت فاطمه (س) تعريف می ڪنند ڪه شبی به بستر رفته بودم تا بخوابم پيامبر صدايم ڪرد فرمود تا چهار ڪار انجام نداده ای نخواب: ①←قران را ختم ڪن . ②←مومنان را از خودت خوشنود و راضی ڪن . ③←حج و عمره به جای بياور . ④←پيامبران را شفيع خودت ڪن و بعد بخواب . 🍃◁ آنگاه به نماز ايستاد. من صبر ڪردم تا نماز پدر تمام شود و گفتم ای رسول خدا چهار ڪار برايم مشخص ڪرده ايد ڪه توان انجام آنها را ندارم .پيامبر فرمود: ❶←سه مرتبه قل هو الله بخوان مثل اين است ڪه قرآن را ختم ڪرده ای . ❷←برای مومنان آمرزش بخواه تا همگی آنان را خوشنود ڪنی . ❸←با فرستادن صلوات من و ديگر پيامبران شفيع تو خواهيم شد . ❹←با گفتن ذکرسبحان الله ،الحمدالله ،لا اله الا الله و الله اکبر مثل اينڪه حج و عمره به جای آورده ای . ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
_در جمع کسی را نصیحت نکنیم _به هرچیزی نخندیم. به هر قیمتی جمع را نخندانیم! _بدون اجازه کسی از او فیلم و عکس نگیریم . _میزان درآمد و حقوق دیگران به ما ربطی ندارد . _اگر کسی عکسی به ما نشان داد عکس های قبلی و بعدیش را نبینیم . _تا در جمعی نشستی سریع 2 تا اصطلاحی که در یک کتاب خوانده ای را به رخ دیگران نکشی . _خودت را صاحب نظر ندانی تا رسیدی به کسی در مورد مدل مو و رنگ مو آرایشش و چاقی و لاغری او نظر دهی . _ لهجه دیگران را مسخره نکنیم . _تا از خونه کسی بیرون آمدیم و در را بستیم شروع نکنیم به بدگویی و غیبت از میزبان . _دوست‌هایت را مقابل جنس مخالف ضایع نکنی . _آشغال از ماشین بیرون نریزیم . _از چت خصوصی اسکرین نگیریم _به پشت صندلی جلویی فشار نیاوریم _از چشمی درب خانه مان رفت و آمد همسایه ها را چک نکنیم . _تا کسی برایمان کادو خرید سریع قیمت آن را در نیاوریم . _به خاطر 1 دقیقه پیاده روی دوبل پارک نکنیم . _رعایت نکردن قوانین رانندگی نشانه زرنگی ما نیست . ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
🚨 انتقاد تند به رهبر انقلاب و پاسخ ایشان در یکی از جلسه‌ها یکی از حضّار از رهبر انقلاب پرسید: چرا شما روی می‌نشینید در حالیکه مردم عادی روی نشسته‌اند؟ رهبر انقلاب در جمله‌ی جالبی فرمودند... 🔻ادامه در اینجا سنجاق شده! 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3870687243Cb7696c0270
هدایت شده از تبلیغات سـیـــTⓥــــنـما
🔴 سلام مردم شریف ایران!✋☺️ بنده یکی از اساتید و نویسندگان حوزه علمیه قم هستم. تو این شرایط که دشمن به راحتی با حوادثی مثل مهسا امینی ذهن جوونهای ما رو پر از شبهه می‌کند باید بلد باشیم چجور از انقلاب دفاع کنیم، وگرنه جوونامون از دست میرن! شما رو دعوت می‌کنم به کانالی که 515 هزار عضو داره و خیلی میتونه کمکتون کنه👌 👇🏼👇🏼👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/3870687243Cb7696c0270
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️✨الهی در این🙏 🌷⭐️شب زیبا ♥️✨زندگی دوستانم را سبز 🌷⭐️تنور دلشان را گرم ♥️✨فانوس دلشان را روشن 🌷⭐️لحظه هایشان را بدون غم ♥️✨و چرخ روزگار را 🌷⭐️به کامشان بچرخان ♥️✨ شبتون خوش در پناه خدا🙏
🌺دوستان خوبم صبحتون 🌼به زیبایی قلب های پاکتون 🌺روزگارتــون بــه وقـت 🌼عـشــق و مــهربـــانـــی 🌺ساعت هاتون به رنگ امید 🌼و لحظه هاتون گرم محبت 🌺و سرشار از زیــبـایی بـاشه 🌼صبح یڪشنبه‌تون بخیر و نیکی
🍃سائل از گوشه‌ی مسجد برخاست ، پرسید: 🍃یا علی ، به من بگو واجب کدام است ؟ واجب تر کدام است ؟ 🍃نزدیک کدام است ؟ نزدیک تر کدام است ؟ 🍃عجیب کدام است ؟ عجیب تر کدام است ؟ 🍃مشکل کدام است ؟ مشکل تر کدام است ؟ امیرالمومنین (ع) در پاسخ فرمود: 🍃واجب ، ترک گناه است و واجب‌ تر از آن توبه‌ی از گناه است. 🍃نزدیک ، قیامت است و نزدیک تر از آن مرگ است. 🍃عجیب ، بی‌وفایی دنیاست و عجیب تر از آن دل بستن به این دنیای بی‌وفاست. 🍃مشکل ، سرازیر قبر شدن است و مشکل تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن است. ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
🍃سائل از گوشه‌ی مسجد برخاست ، پرسید: 🍃یا علی ، به من بگو واجب کدام است ؟ واجب تر کدام است ؟ 🍃نزدیک کدام است ؟ نزدیک تر کدام است ؟ 🍃عجیب کدام است ؟ عجیب تر کدام است ؟ 🍃مشکل کدام است ؟ مشکل تر کدام است ؟ امیرالمومنین (ع) در پاسخ فرمود: 🍃واجب ، ترک گناه است و واجب‌ تر از آن توبه‌ی از گناه است. 🍃نزدیک ، قیامت است و نزدیک تر از آن مرگ است. 🍃عجیب ، بی‌وفایی دنیاست و عجیب تر از آن دل بستن به این دنیای بی‌وفاست. 🍃مشکل ، سرازیر قبر شدن است و مشکل تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن است. ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
يك پروفسور فرانسوی در جشن بازنشستگی اش در دانشگاه سوربن فرانسه چنین گفت : من عمرم را وقف ادبیات فارسی ایرانی کردم و برای اینکه به شما اساتید و روشنفکران جهان توضیح دهم که این ادبیات عجیب چیست ، چاره ای ندارم جز اینکه به مقایسه بپردازم و بگویم که ادبیات فارسی بر چهار ستون اصلی استوار است : فردوسی ، سعدی ، حافظ و مولانا. 🍃فردوسی ، هم سنگ و همتای هومر یونانی است و برتر از او . 🍃سعدی ، آناتول فرانس فیلسوف را به یاد ما می آورد و داناتر از او . 🍃حافظ با گوته ی آلمانى قابل قیاس است ، که او خود را ، شاگرد حافظ و زنده به نسیمی که از جهان او به مشامش رسیده ، میشمارد . 🍃اما مولانا ، در جهان هیچ چهره ای را نیافتم ، که بتوانم مولانا را به او تشبیه کنم ، او یگانه است و یگانه باقی خواهد ماند ، او فقط شاعر نیست ، بلکه بیشتر جامعه شناس است و روانشناسی کامل ، که ذات بشر و خداوند را دقیق می شناسد ، قدر او را بدانید و به وسیله ی او خود و خدا را بشناسید . من اگر تا پایان عمرم دیگر حرفی نزنم ، همین شعر برای همیشه کافی است : باران که شدى مپرس ، اين خانه کيست سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست باران که شدى ، پياله ها را نشمار جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست باران ! تو که از پيش خدا مى آیی ! توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست ؟ بر درگه او چونکه بيفتند به خاک شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست با سوره ى دل ، اگر خدا را خواندى حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست از قدرت حق ، هر چه گرفتند به کار در خلقت حق ، رستم و موریانه يکيست گر درک کنى ، خودت خدا را بينى درکش نکنى ، کعبه و بتخانه يکيست ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
🔴 بسیار تکان دهنده و تامل برانگیز است ببینید تحلیل ژاپنیها از مردم ایران چیست خود قضاوت کنید !: «ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﺍﻣﺒﯽ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ»!! ﺑﻪ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺑﯿﻦﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﭼﯿﻦ (CRI) ، ﺍﯾﻦ ﻣﺘﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ آن مهندسی ژاپنی که درعسلویه بوشهر کار میکند ، ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺯﺍﻣﺒﯽﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﻫﺪﻑ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺷﺐﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﯽﺯﻧﻨﺪ . متن کامل ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ «ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﺍﻣﺒﯽ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ» ﺑﺪﯾﻦ ﺷﺮﺡ ﺍﺳﺖ : ﯾﮏ ﭼﺮﺍﻍ ﺟﺎﺩﻭ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﮐﻪ ﻏﻮﻝ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺁﺭﺯﻭﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍبر آﻭﺭﺩﻩ ﻣﯽﮐﻨﺪ . ﻫﺮ ﻓﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ . ﯾﮑﯽ ﺑﻮﮔﺎﺗﯽ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﺘﯽ ﺗﻔﺮﯾﺤﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ، ﯾﮑﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﯼ ﺷﺨﺼﯽ ﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﺎﺧﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ ﻃﻠﺐ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﯾﮏ ﺳﺎﯾﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻓﯿﺲﺑﻮﮎ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﻫﻢﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻓﻀﺎﻧﻮﺭﺩﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻗﺪﻡ ﺭﻭﯼ ﻣﺮﯾﺦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ . ﺣﺎﻻ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﺟﺎﺩﻭ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﮕﯿﺮ . ﻧﻔﺮ ﻧﺨﺴﺖ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ، ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﭘﻮﻝ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ، ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﻮﻝ ﻫﻨﮕﻔﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ، ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ۳۰۰۰ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻃﻠﺐ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﯿﻦ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺛﺮﻭﺕ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻧﺮﻭﺩ . ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻫﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺣﻞ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ، ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻣﺎﻟﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ : « ﺍﮔﺮ ﺷﻔﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﺪ، ۵۰۰ ﺗﻮﻣﻦ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﮐﻨﺎﺭ .«… ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ « ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻥ» ، ﺍﺭﺍﺋﻪ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﮐﺴﯽ ﻧﺬﺭ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺣﻞ ﺷﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ریاکاری و فریب ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ انان دور قبر امام زاده پول می ریزند و اعتقاد دارند تا پول ندهند نذرشان پذیرفته نیست، در صورتی که تعالیم دینشان این را نمی گوید. ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﻭﺳﺖﺷﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞﻫﺎﯼ ﻣﺪﻝ ﺑﺎﻻ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖﺷﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﺿﻊﺷﺎﻥ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻧﯿﺴﺖ، ﻃﺮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻣﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﯼ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻨﺪ، ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻗﯿﻤﺖ ﺟﺪﯾﺪ ﺧﻮﺩﺭﻭﻫﺎ ﻣﯽﭘﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﯾﮑﯽ ﺑﺨﺮﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭصورتیکه پراید یا پژو ۲۰۰۰ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺎﺟﺮﺍﻥ ﺧﺎﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﻃﻼﯼ ﺍﻧﺪﻭﺧﺘﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺩﻻﺭ ﻭ ﯾﻮﺭﻭ ﺧﺮﯾﺪﻩﺍﻧﺪ ﯾﺎ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺳﻮﺩ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﭘﺲ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺻﺒﺢ، ﻇﻬﺮ ﻭ ﻋﺼﺮ، ﻗﯿﻤﺖ ﺍﺭﺯ ﻭ ﺳﮑﻪ ﺭﺍ ﭘﯿﮕﯿﺮﯼ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ، ﭼﻮﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ و در واقع زندگی ندارند . ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﺑﺎ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺳﺎﯾﺪﺑﺎﯼ ﺳﺎﯾﺪ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥﻫﺎﯼ ﺗﺨﺖ ﺭﻭﯼ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ .ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ ﻗﺴﻂ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﻭ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯿﮑﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺎﺭﮐﯿﻨﮓ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﻣﯽﺧﺮﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﻤﻪﺷﺐ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺁﮊﯾﺮ ﺩﺯﺩﮔﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽﭘﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ . ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ، با اینکه وضع خوبی دارند، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . ﺁﻥﻫﺎ ﺧﻮﺩﺭﻭﻫﺎﯼ ﻣﺪﺭﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽﺧﺮﻧﺪ ﻭ ﺟﺪﯾﺪﺗﺮﯾﻦ ﮔﻮﺷﯽﻫﺎﯼ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻭﺗﺒﻠﺖﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ . ولی روز و شب تکراری و زندگی شبیه مردگان دارند .دروغ و فریب و تظاهر و بی هدفی شخصیت اصلی انان است تمام سخن انان دم زدن از معنویات است در حالیکه دروغ میگویند و اصلا زندگی آنان مطابق با دین و عقایدشان نیست و تمام فکر انها پول است انان ازدواج را مقدس می دانند ولی تمام عقدنامه انها پولی و مادی است انها اعتقاد دارند که خدایشان هم مانند خودشان پولی است و با هفت تومان صدقه هفتاد نوع بلا را دفع میکند و دیدن خون نذری گوسفند و گاوی از گناهان انان میگذرد، درک آنان از اسلام با تمامی مردم دنیا فرق دارد. به همین خاطر روز به روز به مسلمانان اروپا و سایر کشور ها اضافه می شود و از مسلمانان ایران کم می شود … من بجز ایران در خیلی کشورها کار کرد ه ام و یا مسافرت رفته ام ولی چنین موجوداتی را هیچ جا ندیده ام. انان به خدای نادیده و عذابهای او اعتقاد دارند ولی همه نوع جرم و گناهی را هم مرتکب میشوند اعمالی که محال است یک ژاپنی که پیرو مکتب شینتو است یا یک مسلمان واقعی انجام دهد ، خود را مسلمان می دانند و بر خلاف تعالیم اسلام عمل می کنند. دروغ گویی در دینشان بزرگترین گناه به شمار می رود، ولی خودشان بیشتر از سایرین دروغ می گویند. انان مشروب را حرام می دانند ولی از ما ژاپنیها که شراب رامقدس می دانیم بیشتر میخورند! ‎‌‌‌‎‌‌‎❤️ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨