eitaa logo
صَـبــاࢪ | ‌𝘚𝘢𝘣𝘢𝘳
559 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
790 ویدیو
13 فایل
-「 بِٮــم‌ࢪَب‌‌صَـبــٰاࢪ」 "زندگی"عطرخوشی‌بودکه‌ازشیشه‌پرید شاهدم‌آن‌گل‌سرخی‌ست‌که‌درتقویم‌است ؛ وهمه‌چیزاز¹⁴⁰³.³.³شروع‌شد(: صبار:بسیارصبور ′‌ تقدیم‌به‌محضرمبارک‌سالارشهیدان‌خدمت ′
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته‌ی مهم دیگر در صحبت‌ها، کار و تلاش آقای رئیسی است و شب و روز را نشناختن. آقا به خاطره‌ای اشاره‌ می‌کنند که خود آقای رئیس‌جمهور تعریف کرده؛ اینکه ساعت ۲ یا ۳ نصفه‌شب از یکی از سفرهای خارجی به تهران می‌رسد و قرار بوده صبح فردایش هم کرج باشد. هر جور حساب کرده دیده امکان این نیست که هم استراحت کند و هم صبح فردا اول وقت، کرج باشد. همان نصفه‌شب راهی کرج می‌شود و دو سه ساعتی استراحت و بعد هم صبح اول وقت، حضور در برنامه. بماند که سفر خارجی هم اسمش سفر است وگرنه فردی مثل من که در یکی از همین سفرها با رئیس‌جمهور همراه بوده می‌داند که از بدو ورود تا زمان خروج فقط دوندگی است و جلسه و ملاقات و کار و بیدارخوابی؛ موضوعی که آقا هم به آن اشاره می‌کنند. آقا صراحتاً تأکید می‌کنند سفرهای خارجی آقای رئیسی دوسه‌روزه نبوده که در کنارش برنامه‌ای هم برای بازدید و گردش و استراحت باشد. چیزی که در خیلی از سفرهای خارجی یک امر معمول و عادی و پذیرفته‌ شده‌‌ است. سفرهایی بوده ده پانزده ساعته‌ و مملو از جلسات و ملاقات‌ و مذاکرات کاری با مقامات خارجی. در سفری که به‌عنوان خبرنگار برای حضور در اجلاس بریکس با رئیس‌جمهور عازم آفریقای جنوبی شدیم صابون این موضوع حسابی به تنم خورد. حدود ۱۰ ساعت پرواز به مقصد کشوری در نیم‌کره‌ی جنوبی در قعر قاره‌ی آفریقا، هجده نوزده ساعت حضور در ژوهانسبورگ با یک برنامه پر چگالی، از شرکت در اجلاس تا ملاقات با هیئت‌های مختلف خارجی و بعد هم دوباره عازم فرودگاه شدن برای برگشت به تهران. تمام نفس گرفتن‌مان، همان استراحت نیم‌بندِ پرواز برگشت بود به سمت تهران آن‌هم روی صندلی‌های اتوبوسیِ هواپیما. اول طلوع آفتاب هم رئیس‌جمهور با همان شال سبز سیدی‌اش شروع کرد به حال و احوال‌پرسی با هیئت همراه. از نوک هواپیما و کابین خلبان شروع کرد تا سالن انتهایی هواپیما که محل استقرار خبرنگاران و عکاسان و تصویربردارانی بود که از شدت بی‌خوابی و خستگی، تمام پیچ و مهر‌ه‌هایشان باز شده بود. در مهرآباد که از هواپیما پیاده شدیم گروه خبری جملگی راهی منزل شدند برای چندساعتی خوابیدن و سرپا شدن. رئیس‌جمهور اما دوباره رفت پاستور و مشغول کارها و جلسات در نهاد ریاست جمهوری شد. خیلی‌ها باورشان نمی‌شد که کل سفر خارجی ما به نیمکره‌ی جنوبی همان ۲۰ ساعتی بوده که در پرواز رفت‌وبرگشت داخل هواپیما بودیم و هجده نوزده ساعتی که ژوهانسبورگ بودیم. همین موضوع را هم تیتر گزارشی کردم که برای یکی از خبرگزاری‌ها نوشتم: ۱۹ ساعت ژوهانسبورگ! یک سفر با برکت این روحیه چیزی نیست که بشود با پروپاگاندای تبلیغاتی و رسانه‌ای در ذهن افکار عمومی ایجاد کرد. محتوای رسانه‌ای برای باورپذیر بودن باید سرریزی از واقعیت باشد. واقعیتی که آن‌قدر بزرگ باشد که سرریزش بریزد توی رسانه و مردم این را خوب می‌فهمند. نشانه‌اش؟! حضور میلیونی در تشییع آقای رئیس‌جمهور در تبریز و قم و تهران و بیرجند و مشهد. نمادی از سرمایه‌ی اجتماعیِ جمهوری اسلامی که فقط دولت‌مردان حقیقی می‌توانند آینه‌ای شوند برای بازنمایی این قوت و قدرت. جوری که به‌تصریح آقا حتی هیئت‌های خارجی که این روزها به تهران آمده بودند هم آن را حس کرده و بعضی‌هایشان در دیداری که چند ساعت بعد با رهبر انقلاب داشتند به آن اشاره و اذعان هم کرده بودند. یک‌طرف ماجرا وجه غم‌انگیز و فقدان آقای رئیس‌جمهور است و یک‌طرف دیگر، واقعیت‌ها و تصاویر باشکوه مردمی که آینه‌ی شهید رئیسی آن را بازنمایی کرد. این همان موضوعی است که به‌تصریح آقا مایه‌ی تسکین است و باید آن را شکر کرد. آقا تصریح می‌کنند که خدا آن مرحوم را دوست داشته و نسبت به او لطف داشت که دل‌های مردم را این‌جور به سمتش جلب کرد و رفتنش از حیات دنیوی را هم این‌طور بابرکت و مبارک قرار داد که آینه‌ی ارزش‌ها و شعارهای انقلاب بشود و قدرت و قوت و سرمایه‌ی اجتماعی کشور و نظام را این‌طور به رخ بکشد که حالا در دل این فقدان، یک فرصت بزرگ برای کشور و اسلام ایجاد شده است. موقع رفتن، همسر آقای رئیسی از آقا التماس دعا دارد به جهت تسکین قلب و آرامش. آقا دعا می‌کنند و من به این فکر می‌کنم که در طول دیدار، التهاب و ناآرامی‌ در چهره‌ی کسی ندیدم شبیه آن چیزی که در نمونه‌های مشابه از صاحبان عزا می‌بینیم؛ نمودی از صبر و شکیبایی اهل منزل که برون‌داد ایمان است. هنگام خروج هم یکی از نوه‌های آقای رئیسی جلو می‌آید و می‌گوید می‌شود چفیه‌تان را بدهید؟! آقا خیلی صمیمانه و پدرانه می‌گویند بله که می‌شود. چفیه را می‌دهند و می‌گویند موقع آمدن دو نفر دیگر هم این را خواسته بودند ولی ندادم. صاحب جدید چفیه با شنیدن این جملات قند توی دلش آب شده و چهره‌اش هم به لبخند باز می‌شود؛ دیگران هم. جو که آرام می‌شود آقا به یکی از اطرافیان می‌گویند به آن دو نفر هم چفیه بدهند.
پایان‌بخش جلسه هم طلب صبر است برای همسر و فرزندان و بستگان. دیدار تمام شده و آن بیرون در کوچه و خیابان، تصاویر رئیس‌جمهوری روی درودیوار است که مردم او را خیلی شبیه خودشان می‌دانستند. _محمدصادق‌علیزاده
مرابغل‌کن؛ طفل‌درآغوشِ‌باباغصه‌کمترمی‌خورد . .
مولاعلی«ع»: مالک‌برای‌من‌همانگونه‌بودکه‌من برای‌‌پیامبر«ص»بودم!
هیچی دیگه... پنج ساله بودم که آقاسید اومدن شهرمون و محکم بغلم کردن، بعدم دست کشیدن به موهای فرفریم و یه شکلات دادن بهم🚶🏻‍♂الان حسرتش مونده به دلم. •••••••• سلام عزیزم🥲♥️ الهیی🥺 کاش منم بابا ابراهیم ُاز نزدیک میدیدم🚶🏻‍♀💔 هنوزم که هنوزه حسرت اینو دارم که کاش یه دختر بچه بودم و بابا ابراهیم و از نزدیک میدیدمو بغلشون میکردم . .❤️‍🩹 ان شاءالله شهادتو ازشون بگیری عزیزم🥲 ممنونم که خاطره زیباتو تعریف کردی تصدقت . .💛✨ _ازرفقای فاب بنده هستن🕶🤏🏻
@otagh_ashk حمایتی؟!🥺 ••••• سلام و نور بله حتما خودمم با یه اکانت دیگه عضو شدم
@Fattah_110 میشه ما رو هم حمایت کنید؟ :)🌱 •••••• سلام و نور با کمال میل با یه اکانت دیگه شدم
@montazerrt میدونم حمایتیا زیاد شد ولی... ناشماسم داریم‌ ••••• سلام و نور نه خواهش میکنم حمایت کنید عزیزان خودمم با یه اکانت دیگه شدم
حمایت کنید لطفا °°•♡ @afra8_1♡•°° روبيكا ••••• سلام و نور چشم حتما عذر می‌خوام واقعا پیامتون بین پیاما ندیدم ببخشید دیر جواب دادم🥲
کاش‌میدانستی،تکرارتو . . چقدربرایم‌‌زندگی‌بخش‌است مانند‌نفس‌هایم:)🥺⁦♥️⁩
افسردگی؟! شوخی‌میکنی،من‌باباابراهیمم‌ودارم🔗💚