یه‌رئیس‌جمهورم‌روصندلی‌نشسته . .😅♥️

ــ تـو را در شـعر گنجاندم  و هر دم من تـو را خواندم ، تو هر بیتـی تو هر مصـرع تو آن وصفـی کـه من خواندم 💚:)

قطعه‌ای‌ازمن‌کنارتوست . .🥲🤍

حضورشون‌همراه‌باشهید امیرعبداللهیان‌درکنفرانس‌بین‌المللی تهران‌درخصوص‌موضوع‌فلسطین . .🥲✨

اذانِ صبح که دادند تازه فهمیدم ، شب از خیالِ وصالت نبُرده خواب مرا!

پنداشتم‌ که‌ مهرِ تو‌ با جان سرشته است جان‌ از میان رفت‌ و نرفتی‌ زِ یادِ ما...:))

إذاناداک‌القمرباسمک‌یوما فلاتندهش...فأنافی‌کل‌لیلة‌أحدّثه عنک‌یاوالدي‌الجيد! اگرزمانی‌ماه‌به‌اسم‌صِدایَت‌زد،وحشَت نکن....من‌هرشب‌درباره‌توبااوصحبت می‌کنم‌بابای‌خوبم!

″بِسمِ‌رَبِّ‌آسِداِبراهیم″ سَلَامٌ‌عَلَى‌إِبْرَاهِيمَ﴿۱۰۹﴾ درودبرابراهيم كَذَلِكَ‌نَجْزِي‌الْمُحْسِنِينَ﴿۱۱۰﴾ نيكوكاران‌راچنين‌پاداش‌میدهيم إِنَّهُ‌مِنْ‌عِبَادِنَاالْمُؤْمِنِينَ﴿۱۱۱﴾ درحقيقت‌او‌ازبندگان‌باايمان‌مابود

سخن این است ؛ که ما بی تو نخواهیم حیات:))🥲🤍🔗 _رئیس‌جمهورجبهه‌مقاومت‌ وفلسطین🕶🇵🇸

داشتم‌تویه‌سایتی‌راجع‌به‌باباابراهیم میخوندم‌که‌یکی‌ازکامنتایی‌که‌مال فروردین‌امسال‌بود‌دلموبرد . .🥲💚

تمام ِدنیا یه طرف؛ خیره شدن با چشمای پر از اشک تو عکسای بابا ابراهیم یه طرف . .🥺♥️🖇

پرسید:اوچه‌شکلی‌است؟ گفتم:خداوندتمام‌هنرش‌رابه‌پای‌این نقش‌زیبا‌ریخته‌است . . اگراز‌رخش‌بپرسی،به‌تومیگویم‌انگار خورشیدی‌که‌دردمادم‌صبح‌طلوع‌کرده باشد . . میان‌دوکفه‌صدف‌پلک‌هایش‌مروارید‌ مردمکش‌میدرخشد . . به‌هنگام‌تبسم‌ستارگان‌‌پرفروغ‌ دندان‌هایش‌‌میان‌هاله‌های‌نورلعل لبانش‌دل‌رامیبرد . . به‌هنگام‌گریه‌شبنم‌اشک‌هایش روی‌‌برگ‌باطراوت‌گونه‌اش‌میغلتد . . وقتی‌به‌نمازمی‌ایستد‌مهر‌از‌شوق پیشانی‌او،محکم‌‌درآغوشش‌میگرد؛ به‌طوری‌که‌اثرآن‌نمایان‌است . . عبایش‌چون‌بال‌فرشتگان‌بردوش‌او وعمامه‌اش‌چون‌هاله‌ای‌نوربالای‌سرش قراردارد . . خاک‌های‌به‌آب‌آمیخته‌محکم‌ کفش‌هایش‌رابه‌آغوش‌میگیرد، درست‌مصداق‌خاک‌پای‌او . . گردوغباررقصان‌هواآرزودارندروی قبای‌اوفرودآیندتاکمی‌بوی‌بهشت‌ بگیرند . . عطرتنش‌مدهوش‌کننده‌است . . نوازش‌دستانش‌چونان‌‌ملایمت‌بال فرشتگان‌وگرمای‌نورخورشیدوسایه‌ی چادرمادرش‌است . . وقتی‌قدم‌ازقدم‌برمیدارد‌چونان‌‌سردار جذبه‌اش‌دل‌دوست‌رامیبردوتن دشمن‌رامیلرزاند . ‌ . موسیقی‌زیبای‌طنین‌صدایش‌آنقدر دلکش‌است‌که‌هیچ‌موسیقی‌دانی خلق‌نکرده‌نمیکندونخواهدکرد . . خون‌دررگ‌ها‌یش‌باذوق‌میرقصند وقلب‌اوباشوق‌فراوان‌به‌سمت‌چپ‌ سینه‌اش‌میکوبد . . انگارمیخواهد‌به‌درسینه‌اش‌دربزند تااودررابازکند‌ . . شایدخواجه‌نیم‌نگاهی‌به‌گدا‌کند . ‌. ابروانش‌دربرابردشمن‌مانندانواردرهم تنیده‌ماه‌ودرکناردوست‌هاله‌ی‌ماه‌ است . . باشوقی‌که‌درصدایش‌بودگفت: اوکیست؟ اشک‌گوشه‌چشمانم‌راپاک‌کردم‌وگفتم: سروروسالارفرشتگان‌خادم یکی‌ازفرشتگان‌مقرب‌خدا . . آقای‌شهیدان‌خدمت . .🥺🤍