دیروز توفیق اجباری داشتم که مستند#لاتارینو را ببینم، هرچند به خاطر خستگی و مریضی چند دقیقه ای از مستند را خوابم برد.
مستند در نقد سیاستهای علمی معاونت علمی فناوری گذشته دولت در گسترش استارت آپ ها و ... بود. نقدی به جا و درست اما ناقص!
به نظرم می رسد ما در نقد اینگونه پدیده های جدید و البته تحمیلی دنیا باید برای نقد از الگوهای بومی نقد استفاده کنیم.
نمیشود شما در یک پارک بسیار بزرگ که حد و حدود آن را نمی دانید با مبنای اهل کار بودن یک وسیله بازی را به دلیل آن که ما را از کار دور می کند نفی کنی و بروی سراغ وسیله بازی دیگر!
امروز در دنیای کنونی که تا حدود زیادی تبدیل شده است به دهکده جهانی، نمیشود داخل دهکده و نظم ظاهراً نوین آن ماند و گوشه ای از آن را نفی کرد!
ما اگر در نقد استارت آپ ها از مبانی خود چون اصالت ارزش کار و یا ارزش تولید استفاده نکنیم تا ابد در دایره ظاهراً گسترده فرهنگ تمدن غالب خواهیم ماند و علیرغم نفی نقشه ای از دشمن به نقشه دیگر او پناه خواهیم برد.
در یک کلام به نظرم استارت آپ یا هر نوع خدمات دیگری اگر مستقل از اصالت ارزش کار و تولید باشد هر چه هم پر سود مثل فواره ای است که چند صباحی بالا می رود و عن قریب است که بریزد ولذا باید همه انواع فعالیتهای خدماتی که جزئی از آن استارت آپ است در شبکه ای قرار بگیرد که اولویت آن شبکه دقیقا کار و تولید فارغ از منفعت باشد یا به عبارت دیگر در شبکه ای باشد که در قبال هر مقدار خدمات قبلتر ما به ازای لازم و کافی ای از کار و تولید باشد.
تو را نا دیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
امروز داشتم فکر می کردم مصرع اول این شعر چقدر اشتباه است.
درست است که در خیل او به از ما کم نباشد بلکه خیلی هم زیاد هست اما نادیدن ما برای او خیلی غم بزرگی است!
او سلام الله علیه و روحی فداه آنقدر ما را که مخلوق معشوقش هستیم دوست می دارد که تا آخرین لحظات در پی ماست و گرنه ما کجا و حتی گاه گاهی به یاد او بودن کجا؟!
فصل-بذر-پاشی.pdf
2.95M
شادی های مان را با هم تقسیم کنیم.
یک جا پیدا کردن کلی نکته که تقریبا هیچ کسی اینقدر خوب و روشن به ما نمیگوید در حالی که به شدت به آن احتیاج داریم، آن هم از زبان #حکیم_انقلاب_اسلامی شادی ای است وصف ناپذیر که دریغم آمد با شما به اشتراک نگذارم.
نوش جان همه مان
سایه حکیم مستدام
باب جهاد
«گزارشی سر سری از زیارت سه روزه اربعین امسال» دیشب قصد مشرف شدن داشتم اما نه برای امروز. دو نفر از
گزارش ناقص زیارت سال گذشته ام که در چند قسمت نوشتم. خواندنش در این روزها بد نیست.
هدایت شده از شرح پریشانی
#مسئولیتپذیری کودکان عراقی شگفتانگیز است. چیزی که در دور و اطرافمان و در ایران کم میبینیم. کودکانمان را لای پر قو بزرگ میکنیم و تنها کاری که ازشان میخواهیم نمره ۲۰ است و آنها را درگیر مشکلات زندگی و مسایل روزمره نمیکنیم.
همین کودکان، نوجوان یا جوان که میشوند از پسِ کوچکترین مسئولیتها هم برنمیآیند.
از کار میترسند و اوج توهماتشان برای کار کردن، نشستن پشت میز اداری است.
.
توضیح عکس: این دختربچه با دست شکسته، با برادرش سقا شده بودند.
چند روزی هست که دلم بدجور میخواهد حتی یک روز هم شده بروم توی خیل زائران سیدالشهدا و قدم بزنم اما وظایف و موانعی جدی وجود دارد. میدانم که اینها را رها کردن و رفتن هوس است....
امروز صبح یکی از دوستان که تازه از کربلا برگشته است پیام داد«کربلا نمیخواین برین؟»
سوال و جواب های مان در عکس بالا هست.
واقعا به نظرم می رسد گاهی ماندن و مقاومت کردن بهترین هجرت است.
این چند خط را برای آنچه در بالا نوشتم، سیاه نکردم. خواستم بگویم امروز صبح عزیزی زنگ زد که یک کار اداری داشت، صبح وقت نداشتم تا حضوری ایشان را ببینم، قرار گذاشتیم برای عصر که شد مغرب. آمد حوزه سراغم. راه افتادیم. کارش را بین راه گفت. تا به مقصد برسیم نفهمیدم چرا و چگونه سر از یک موکب بین راهی در آوردیم. دو تاچای امام حسینی خوردیم که نه عراقی و بود نه ایرانی. دو قاچ هم هندوانه. نشستم روبروی موکب، چای خوردم و غرق تماشای زائران و خادمان و فضا به خودم پیچیدم از حقارتم و گریستم از بزرگواری و بنده نوازی سیدالشهدا سلام الله علیه.
حسرت بودن در میان زائران را داشتم، کرامتاً عطا کرد، درک فضای راه را میخواستم، تفضلاً عطا کرد، چای و هندوانه و اشک را باهم می خواستم، بی حساب عطا کرد. جود و کرم و تفضل و عطای بی حساب او، به طمع انداختم، حالا از او چیزی می خواهم بسیار بزرگتر از اندازه ام و بسیار کوچکتر از کرمش!
خدا توان اندکی، فقط اندکی جبران بدهد، حسین جان!
«هر کس توی راه است دعا کند ما هم به راه بیاییم»
پ.ن:
هر کس می تواند و مانع جدی ای مثل اتلاف بیت المال و روی زمین ماندن کارهای حیاتی مردم را ندارد باید که این ایام کربلا باشد، بدون شک.
تلویزیون دارد سخنرانی استاد رحیمپور ازغدی داخل موکب بین الملل اربعین در راه کربلا را پخش می کند. حرفهایی می زند که کمتر اینقدر دقیق و با جرأت شنیده ایم و گاهی برخی از حرفهایش انگار پمپاژ خون را از قلبم دو برابر می کند و هیجان میگیرد مرا.
با خودم فکر میکنم چه چیزی رحیمپور را از بقیه اینقدر متمایز می کند؟ دو چیز که در حقیقت یک مطلب بیشتر نیست به ذهنم می رسد:
یکی فهم عمیق و درست مکتب خمینی و خامنه ای
و دیگری ایستادگی بسیار پرهزینه پای آن مکتب
نمیفهمم چگونه می شود برای انقلاب خمینی و خامنه ای طرح داد و نسخه پیچید وقتی عمق نگاه قیام لله خمینی و خامنه ای را فهم نکرده باشی و حتی یک سیلی برای این اعتقاد نخورده باشی؟ چگونه می توان گرهی از کار جریان حاکمیت دین خدا باز کرد وقتی نه در دفاع مقدس، نه در فتنه های ۷۸ و ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ و نه در دفاع از حرم و نه در.... حضور موثری نداشته باشی و هزینه ای از جان یا مال یا آبروی برای این حاکمیت نپرداخته باشی؟
ناجی حقیقی هر حرکت یا پدیده ای صرفا کسانی هستند که آن حرکت یا پدیده را عمیقا شناخته اند، با جان و دل پذیرفته آمد و تا پای جان به این عقاید خود پایبند بوده و مانده اند. طبیعی است هر ادعایی می بایست نشانه ای داشته باشد.
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زائران عزیز و خوش روزی اربعین سیدالشهدا!
به گوش باشید که زیارت اربعین در اصل همراهی کاروان پیامبری قیام حضرت سیدالشهدا ست و نمی شود چند روزی میان این کاروان وارد شد و بعد کم کم بار سفر بست و از کاروان جدا شد!
حالا که دارید بر میگردید مثل آدهایی می مانید که برای آمادگی جنگ یک دوره آموزشی قوی رفته اید و با اتمام این دوره دیگر دارید به جنگ اعزام میشوید، پس می بایست آنچه را قرار بود در زیارت اربعین یاد بگیرید را بیاورید در صحنه جنگ پیامبری حق و باطل تا ثبات قدم بهتری داشته باشیم.
حالا فیلم بالا را بادقت تمام ببینید
باب جهاد
«عاشقانه ای برای سیدابراهیم عزیز که خودش، خودش را سر راهم قرار داد تا امیدهایی در دلم زنده شود که بسیار بزرگتر از استحقاقم و بسیار کوچکتر از کرم خدای مصطفی است.»
چرا تو اینقدر صریح هستی؟ مصطفی! چرا اجازه نمیدهی بگویم«نمیدانم چرا آقا مدتی است دست گذاشته است روی تو؟» چرا اینقدر واضح با تمام رفتار و کردارت به ما دیکته می کنی که معلوم است چرا آقا ایستاده است روی این نقطه که باید صدرزاده را همه بشناسند.
تو اینقدر خوب به ما فهمانده ای اگر بخواهیم نسخه اصل تربیت شده ی مکتب خمینی بزرگ باشیم باید مثل تو باشیم که هیچ بهانه ای باقی نمانده است.
مصطفی! تو همان بچه پایینی هستی که باخت نمی دی! یادم نخواهد رفت ان شاالله که تو با عملت به ما خوب فهماندی سربازان خامنه ای حکیم و عزیز «می شود و نمی شود» نمی شناسند و گزینه ای جز «باید بشود» ندارند حتی اگر کمترین امکان ظاهری ای وجود نداشته باشد!
تو خیلی خوب به ما فهماندی اخلاص باید با جهاد پیوند بخورد و جهاد فقط سختکوشی نیست، سختکوشی ای است در حد همه توان در مقابل دشمنی که به شدت باورش کرده ایم!
تو دلسوزی را بخش بخش کردی و با شیرینی تمام در کاممان ریختی.
تو فرماندهی را انگار که از روی الگوهای برجسته صدر اسلام تا کنون کشف قاعده کردی و در خودت تبلور دادی.
تو خیلی کارها کردی که اگر بگویم اول از همه خودم را تحقیر میکنم و در ضمن از حوصله این سیاهه ها خارج است ولی تو در یک کلام بنده تسلیم خدا بودی که کم کم از خود خالی شدی و مدام از خدا پر.
مصطفی عزیزم! تو شاید تخصص و سواد و تبحر شهید عزیز سید مرتضای آوینی را نداشتی اما به جرات میگویم که با همدستی مرتضی عطایی عزیز راوی فتح دفاع از حرم بودی.
وای! مصطفی! اسم مرتضی که می آید حتما باید بگویم که تو آخرت رفاقت هم بودی، تمامت مرام هم بودی و این است که رفیق روسیاه تو را هم هوس می اندازد و گمان برش می دارد.
مصطفی جان! شهادت، بسط نشستن پیش ارباب و پست بودن را فراموش نکردی که!😁😭😭😭
دوستی دارم که لحظه ای از مواظبتم دریغ نکرده است، در عین حال آنکه هیچگاه حتی لحظه ای نیازی به بنده نداشته است. همیشه در نهایت محبت با من رفتار کرده است در حالی که کمتر توانسته ام محبتی به او بکنم. حتی همیشه هوای اطرافیانم را داشته است با آنکه بنده حتی هوای خودش را نداشته ام.
بارها از خطرات بزرگی که می توانست به قیمت نابودی ام تمام شود مرا نجات داده است بدون اینکه خیری از بنده دیده باشد.
امشب بدجور حس شرمندگی از او را دارم، خدا کند هواداری و جورکشی این و آن فرصتش بدهد که این چند خط را بخواند و بداند این رفیق نارفیقش هنوز هم دوستش دارد، هنوز هم دلتنگ دیدارش میشود، هنوز هم سودای آن را دارد که با همان عهد قدیمی لایق رفاقتش بشود.
امشب دلتنگتم رفیق!
#عاشقانه_ها
#ما_هم_ظاهرا_آدمیم