هدیه به ارباب صلوات
شور یا زمینه سیاه پوشان و محرم سبک مسیر رو ضه باز
شعر رضا نصابی
به نفس کربلایی جواد حقیقت
زمانه گریه بر ارباب عالم شد
مشکی بپوشید که بازم محرم شد
دوباره باز شعرو نوحه ی محتشم
نقش به روی هر بیرق و پرچم شد
اسم تو دوباره تکثیر می شه
باز هوای شهر نفس گیر می شه
بیاد هر کسی تو روضت اقا
از گناه و زشتی تطهیر می شه
وای من وای من ای حسین
به تن کنید رخته عزای ارباب و
فبک علی الحسین موقع ماتم شد
کنار قتلگاه با سوزو اشک و اه
روضه خونت زهرا با قامته خم شد
تورو وقتی تک و تنها دیدن
به حال زار تو می خندیدن
توی فرصت کم و کوتاهی
عبا و عما مت و دزدیدن
وای من وای من ای حسین
تا افتادی بر خاک روی لبه زینب
نوای محزونه حسین حسینم شد
زیر سم مرکب اخر تنه پاکت
چه نامرتب شد چه نا منظم شد
هر چی داشتی به غنیمت بردن
همه ی تنت رو غارت بردن
تا دیدن به روی خاک افتادی
اهل خیمه رو اسارت بردن
وای من وای من ای حسین
رضا نصابی
کربلایی جواد حقیقتAUD-20210726-WA0160.mp3
زمان:
حجم:
6.5M
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
WWW.EMAM8.COM26580.mp3
زمان:
حجم:
651K
لحظه شمار روضه هاتم - از حالا گریون عزاتم
نیومده ماه محرّم - غمگین مثه پرچم سیاتم
ماه غمت؛ ماه گریه هاس ، حاجتا رواس
شور عاشقا فقط حسینه
محرمت میرسه ز راه، اشک و سوز و آه
داغ روضه ها فقط حسینه
آی نوکرا زمون ماتم اومد
حی علی العزا محرم اومد
واویلا آه و واویلا
سینه پرازاندوه و درده - بساط شادی سرده سرده
کتیبه های محتشم باز - دلای ما رو قبضه کرده
تلاطم؛ بزم نوکرا، نوحه و نوا
حال هیئتا لبریزه شوره
ترنم؛ چاووش عزات، پرچم سیات
چشمه های ناب ناب نوره
آی نوکرا زمون ماتم اومد
حی علی العزا محرم اومد
واویلا آه و واویلا
شاعر : جابر عابدی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#مباهله
این ذکر مباهله است، گویا و جلیست
حق اول و آخر است، حق لم یزلیست
اثبات به حق بودن اسلام و رسول
جان حسنین و جان زهرا و علیست
......
اصل همۀ اصول بودهست علی
راه و روش وصول بودهست علی
ایات مباهله به من فهماندند
نَفس و نَفَس رسول بوده است علی
#هاشم_کرونی
#امیرالمؤمنین
#مباهله
وضو بگیرم و در حال روزه با تکبیر
کنم مباهله با دشمنان حی قدیر
زبان حق شوم و آیة مباهله را
به شأن فاطمه و شوهرش کنم تفسیر
ز قول دوست و دشمن شنو که این آیه
به وصف اهل کسا از خدا شده تعبیر
محمد وعلی و فاطمه، حسین و حسن
که پنج در عددند و یکی چو حی قدیر
پی مباهله کردند روی در صحرا
یکی چو مهر فروزان چهار ماه منیر
فتاد چشم نصارا به آن خدارویان
که نور طلعتشان گشته بود عالم گیر
مسیحیان پی نفرین پنج تن دیدند
که نیست غیر هلاکت برایشان تقدیر
همه به خاک قدوم پیمبر افتادند
که ای ز جانب حق خلق را بشیر و نذیر
به حضرت تو نصاری تمام تسلیم اند
که تو بلند مقامی و ما تمام حقیر
هزار مرتبه نفرین به دشمنان علی
که می کنند در این آیه حیله و تزویر
کنند فضل علی را به دشمنی انکار
خدای نگذرد از این خطا و این تقصیر
چرا شدند فراری از این حقیقت محض
چرا به سلسلة نفس خود شدند اسیر
قسم به جان علی منکر مباهله را
خدای لعن نموده، پیمبرش تکفیر
گرفتم آنکه شود خصم منکر خورشید
کجا به تابش انوار آن کند تأثیر
فضائل علی از حد بود فزون چه زیان
که بر مباهله منکر شوند یا به غدیر
علی کسی است که در جنگ بدر شد پیروز
خدا به جنگ احد می دهد به او شمشیر
علی است فاتح احزاب و فاتح خیبر
علی است تیرالهی به قلب خصم شریر
علی است بت شکن کعبه روی دوش رسول
علی به بیشة اسلام شد خروشان شیر
علی به جای نبی خفت و جان گرفت به دست
کسی نیافت چو او این چنین مقام خطیر
حدیث منزله چون آفتاب می تابد
به این دلیل علی بعد مصطفاست امیر
وصی احمد مرسل کسی بود "میثم"
که در تمام فضایل ورا نبود نظیر
#غلامرضاسازگار
#امیرالمؤمنین
#مباهله
امر نُبی است بهر نَبی، میر مسلمین
روز عظیم و عزّت خیرالوَراست این
آورده چار یار و خود این یار راستین
یعنی گواه عاشق صادق در آستین
هستی شده است چشم که بیند مباهله
کاملترین رسیده و آورده تکمله
شاعر نیامده است که دیوان نشان دهد
ساحر نبوده است که ثُعبان نشان دهد
آمد به خارزار، گلستان نشان دهد
با مصحفش تکامل انسان نشان دهد
زین مرد اُسوه، حق به یقین خوبتر نداشت
محبوبتر نداشت و مجذوبتر نداشت
مردی رسد که چشم فضیلت به راه اوست
لبریز از فروغ هدایت نگاه اوست
یوسف در آرزوی فتادن به چاه اوست
خود حقپناه و خیل رسل در پناه اوست
شاید مسیح چهره بساید به درگهش
آید یکی ولی همه هستی به همرهش
میآید آنکه منطق و برهان بیاورد
بهر کویر سوخته، باران بیاورد
امن و امان بیاورد، ایمان بیاورد
برتر ز هر چه معجزه، قرآن بیاورد
در عزم جزم «کَالجَبَلِ الرّاسِخ» آمده
دینش به هر چه دین، پس از این ناسخ آمده
این پنج تن، تجسّم باور به داورند
عالم تمام پیکره، این پنج تن سرند
این پنج هر یکی به جهانی برابرند
گفتم برابرند! غلط بود، برترند
شوی و دو پور مادر سادات آمدند
خمخانههای پیر خرابات آمدند
این آینه که در دل او جز صفا نبود
یک لحظه از عطوفت و رحمت جدا نبود
این عبد، بندهی احدی جز خدا نبود
دستور اگر نبود، به نفرین رضا نبود
قلب نبی است منزل آیات مُنزِله
آورده روشنی به چراغ مباهله
بوحارثا! برو ز مسیحا سؤال کن
تورات را ببین و ز موسی سؤال کن
معنای لفظ «اَنفُسَنا» را سؤال کن
این کیست در کنار نبی؟ ها! سؤال کن
او حیدر است و نفسِ نفیسِ نبی، علی است
وین دو مبین به غیر یکی، ور نه اَحوَلی است
اُسقُف ز صحنه لرزه به جانش فتاده بود
هستی به پا، به گفتن آمین ستاده بود
لب را اگر رسول به نفرین گشاده بود
خاک مسیحیان همه بر باد داده بود
نفرین ولی نکرد و بر این راز پرده به
روح دعاست احمد و نفرین نکرده به
باطل که نور و جلوهی حق دید، رنگ باخت
آمد یقین به معرکه، تردید رنگ باخت
فانوسواره در بر خورشید رنگ باخت
تثلیث در برابر توحید رنگ باخت
اسلام دین برتر و آیین سرمد است
خُلق عظیم و ختم رسولان محمّد است
امروز روز احمد و تثبیت مرتضاست
در دست مِهرِ دست خدا، دست مجتباست
وآن نازدانهای که در آغوش مصطفی است
باشد حسین فاطمه، سلطان قلبهاست
وآن بانویی که چرخ به تعظیم او خم است
خیرالنّسای عالم و بانوی مریم است
#علی_انسانی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(ع) - علی اکبر لطیفیان
کاش میشد بنویسم که گرفتار شدم
مثل خورشید گرفتار شب تار شدم
مرد این شهرم و به پیر زنی مدیونم
این هم از غربت من بود که ناچار شدم
من نمیخواستم علت دلواپسی
حضرت زینب کبری شوم... انگار شدم
من در این خانه تو در خانه خولی ...تازه
با تو همسایه دیوار به دیوار شدم
کاش میشد بنویسم کفنی برداری
کفنی نیست اگر پیرهنی برداری
علی اکبر لطیفیان
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
اینان که حرف بیعت با یار میزنند
آخر میان کوچه مرا دار میزنند
اینجا میا که مردم مهمان نوازشان
طفل تو را به لحظه دیدار میزنند
این کوفه مردمش ز مدینه شقی ترست
یعنی کسی که باشد عزادار میزنند
دیدم برای آمدنت روی اُشتران
چندین هزار نیزه فقط بار میزنند
اینجا برای کشتن طفل سه ساله ات
هر لحظه حرف سیلی و مسمار میزنند
فتوای: خون نسل علی شد حلال را
هر شب به روی مأذنه ها جار میزنند
آقا نیا که آخرش این شور چشم ها
تیری به صحن چشم علمدار میزنند
سر بسته گویمت که پریشان زینبم
حرف از اسیر کوچه و بازار میزنند
می ترسم از دمی که یتیمان تو حسین
پائین پای نیزه ی تو زار میزنند
این کوفه آخرش به تو نیرنگ میزند
حتی به رأس اصغر تو سنگ میزنند
مهدی نظری
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
غصه و غم، اشک و ماتم را به من دادى حسين
بهترينهاى دو عالم را به من دادى حسين
يازده ماه است کارم را معطل کرده اند
خوب شد ماه محرم را به من دادى حسين
هر زمان دم مي دهم يعنى ز تو دم مي زنم
نيستم عيسا ولى دم را به من دادى حسين
خانه زاد کربلايم خانه ات آباد باد!
خانه ام آباد شد، غم را به من دادى حسين
پيش ختم الانبيا و پيش ختم الاوصيا
همنشينى دو خاتم را به من دادى حسين
من محرم تا محرم فطرس اين خانه ام
بال من افتاد، بالم را به من دادى حسين
من حسينيه شدم رخت سياهم پرچمم
اى به قربانت که پرچم را به من دادى حسين
کار با باران ندارم گريه هايم را نگير
بهتر از باران زمزم را به من دادى حسين
ريزه خواران محرم سفره دار عالمند
سفره هاى چند حاتم را به من دادى حسين
من کنار سفره هاى روضه ات آدم شدم
توبه مقبولِ آدم را به من دادى حسين
علي اكبر لطيفيان
همیشه گدایی که آقا ندارد
سر سفره ی هیج جا " جا ندارد
بدون تعارف زدن سفره خوب است
کرم خانه اصلا بفرما ندارد
تقلا مکن تا مچم را بگیری
گنهکار که بوق و کرنا ندارد
بیا پیش مردم مگو که چه کردم
خجالت کشیدن تماشا ندارد
تو ناراحتی که چرا پشت کردم
بیا خب بزن اینکه دعوا ندارد
همین جا بزن آخرت را رها کن
برای تو اینجا و آنجا ندارد
مکش بر رخ من ببر آتشت را
برای کسی که علی را ندارد ....
....سر سفره ی رحمت تو خدایا
کسی جا ندارد که زهرا ندارد
بگو روزی ام کربلا نیست ـ اینکه
نیازی به امروز و فردا ندارد
.......لطیفیان..
..
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
غصه و غم، اشک و ماتم را به من دادى حسين
بهترينهاى دو عالم را به من دادى حسين
يازده ماه است کارم را معطل کرده اند
خوب شد ماه محرم را به من دادى حسين
هر زمان دم مي دهم يعنى ز تو دم مي زنم
نيستم عيسا ولى دم را به من دادى حسين
خانه زاد کربلايم خانه ات آباد باد!
خانه ام آباد شد، غم را به من دادى حسين
پيش ختم الانبيا و پيش ختم الاوصيا
همنشينى دو خاتم را به من دادى حسين
من محرم تا محرم فطرس اين خانه ام
بال من افتاد، بالم را به من دادى حسين
من حسينيه شدم رخت سياهم پرچمم
اى به قربانت که پرچم را به من دادى حسين
کار با باران ندارم گريه هايم را نگير
بهتر از باران زمزم را به من دادى حسين
ريزه خواران محرم سفره دار عالمند
سفره هاى چند حاتم را به من دادى حسين
من کنار سفره هاى روضه ات آدم شدم
توبه مقبولِ آدم را به من دادى حسين
علي اكبر لطيفيان
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam