#حضرت_مسلم_زمزمه
#زمزمه۱۱
یه جوری سوزوندن دلم رو که انگاری درمون نداره
گمونم غمی که رو این سینه افتاده پایون نداره
الهی کسی کار و بارش به کوفه نیفته
الهی که هیشکی گذارش به کوفه نیفته
اینا بیعتاشون کف روی آبه حسین جون
نیا وضع این کوفه خیلی خرابه حسین جون
مگه یادمون میره اینها اون آخر چه کردن
مگه یادمون میره اینها با حیدر چه کردن
همونان که عمری براشون علی آب و نون برد
همونا که حیدر غم بچه هاشون و میخورد
دارم خوب می فهمم غم کربلات و حسین جون
به کوفه نیا و نیار بچه هات و حسین جون
من و توی کوفه غریب و اسیر گیر آوردن، مهم نیس
منِ بی پناه و به شمشیر کینه سپردن، مهم نیس
دلم خونه اینها برای سرت نقشه دارن
دلم خونه این نیزه ها رو برا تو میارن
یکی قول گهواره داده به اهل و عیالش
شده کشتنت فکر روز و شب و ماه و سالش
یکی گفته از اصغرت چشماش و برنداره
یکی گفته داغ علی رو به سینه ت میذاره
یکی توی خونه ش تنورش رو روشن گذاشته
بمیرم یکی چشم از انگشترت بر نداشته
برا کشتنت میرسه هرکی با هرچی داره
یکی پیره اما عصای خودش رو میاره
#محسن_ناصحی
#ورود_به_کربلا_زمزمه
#زمزمه۱۱
از اول توو عالم گِل شیعه ی ما رو با غم سرشتند
حسین جون برادر قرار ما رو با جدایی نوشتند
بگو روضه خونا از احوال زینب بخونن
بگو که بیان مَحرَما دور محمل بمونن
داره خواهرت پاشو توو این بیابون میذاره
بگو که ابالفضل از این خیمه چش برنداره
هنوزم کسی قامتم رو ندیده برادر
نیفتاده چشم حرومی به من جون خواهر
بنامون نبود این که تنها بذاری منو بین اطفال
بنامون نبود این که از من جدا شی بمونی تو گودال
مگه میشه باور کنم روز آخر نباشی
الهی بمیرم ولی زیر خنجر نباشی
الهی نبینم که دشمن رو سینه ت نشسته
نبینم که اسب استخون تنت رو شکسته
اسیری و غربت برا خواهرت خیلی زوده
که زینب یه لحظه م بدون حسینش نبوده
#محسن_ناصحی
#حضرت_رقیه_زمزمه
#زمزمه۱۱
رسیدم به جایی که حس می کنم آخر ماجرامه
کی گفته یتیمم سری که برا من آوردن بابامه
سلام ای مسافر قدم روی چشمام میزاری
چطور اومدی مهربونم تو که پا نداری
به من از توو کوچه یه شامی دو روزه میخنده
چرا از رو موهات عزیزم بوی نون بلنده
بزار شونه هام و نشونت بدم از کبودی
منو میزدن بین صحرا کجا رفته بودی
همینجا برام راز زهرا شدن برملا شد
که خاستم سرت رو ببینم برام کوچه وا شد
من از تو نوازش میخام ای عزیزم ولی دس نداری
خجالت نداره همین خوبه سر روی پاهام میذاری
عزیز دلم بعد از این با دوتا گوش پاره
به گوشواره هاش دخترت احتیاجی نداره
یه شب گم شدم بین صحرا و کاش مونده بودم
نموندم همونجا که حالا سیاه و کبودم
برام سخته اما میخاستم بدونی یه چیزی
اینا خواهرم رو میخاستن برای کنیزی
#محسن_ناصحی
#طفلان_حضرت_زینب_زمزمه
#زمزمه۱۱
اجازه نمیده مگه داییمون از ما دوتّا چی دیده
الهی بزاره که وقت رهایی برا ما رسیده
به ما گفته مادر که این غصه هم چاره داره
قسم دادنش با غم فاطمه راه کاره
حسین مادری بوده از بچگی تا همیشه
حسین از غم و غصه ی فاطمه رد نمیشه
قراره ما هم مثل زهرا نشونی بگیریم
قراره که ما هم با زخمای پهلو بمیریم
قراره که زینب از این لحظه دیگه بدون پسر شه
الهی سرامون جلو سنگا رو نیزه واسش سپر شه
الهی که ما عمرمون رو توو پیری نبینیم
بمیریم و زینب رو توی اسیری نبینیم
حالا زینبم مثل لیلا یه مادر شهیده
ایشا.. که مادر پیش داییمون روسفیده
الهی رو نیزه دو تا چشممون بسته باشه
نبینیم که زینب گرفتار نامحرما شه
#محسن_ناصحی
#طفلان_حضرت_زینب_زمزمه
#زمزمه۱۱
اجازه نمیده مگه داییمون از ما دوتّا چی دیده
الهی بزاره که وقت رهایی برا ما رسیده
به ما گفته مادر که این غصه هم چاره داره
قسم دادنش با غم فاطمه راه کاره
حسین مادری بوده از بچگی تا همیشه
حسین از غم و غصه ی فاطمه رد نمیشه
قراره ما هم مثل زهرا نشونی بگیریم
قراره که ما هم با زخمای پهلو بمیریم
قراره که زینب از این لحظه دیگه بدون پسر شه
الهی سرامون جلو سنگا رو نیزه واسش سپر شه
الهی که ما عمرمون رو توو پیری نبینیم
بمیریم و زینب رو توی اسیری نبینیم
حالا زینبم مثل لیلا یه مادر شهیده
ایشا.. که مادر پیش داییمون روسفیده
الهی رو نیزه دو تا چشممون بسته باشه
نبینیم که زینب گرفتار نامحرما شه
#محسن_ناصحی
#حضرت_عبدالله_زمزمه
#زمزمه۱۱
رهام کن رها شم عموجونم از تشنگی رفته از حال
هنوزم یه سرباز عموی من اونجا داره توی گودال
یه دسته حرومی عموی منو دوره کردن
نمیزارم ایندفعه بابام و از من بگیرن
نمیخام تداعی بشه خاطرات قدیمی
دوباره رو موهام بشینه غار یتیمی
یتیم حسن مثل بابا شجاع و غیوره
مث عنه هرچی مصیبت ببینه صبوره
یه چکمه داره زیر و رو می کنه پیکرش رو
یه نامرد تو دستش گرفته موهای سرش رو
میخام که با دستم جلو ضربه هاش و بگیرم
قراره تو آغوش گرم عموجون بمیرم
با خنجر نشسته رو سینه ش بمیرم الهی
عموم و رها کن که زهرا رسیده با آهی
سلاحی ندارم می ترسم بیام و برات دردسر شم
ولی نه، میام تا با دستی که دارم برا تو سپر شم
محاله بزارم گلوت و با خنجر ببرّه
نمیزارم این نانجیب از تنت سر ببرّه
مگه مُرده باشم بزارم که دستش بلند شه
مگه مُرده باشم که دورت بگو و بخند شه
یتیم حسن ترسی از خشم قاتل نداره
عموجون فدای سرت، سر که قابل نداره
#محسن_ناصحی
#حضرت_قاسم_زمزمه
#زمزمه۱۱
تا اومد به خیمه مث نوجوونیّ باباش حسن بود
دلم ریخت تا دیدم به جای زره بر تن او کفن بود
چجوری بزارم بره این جوون سمت میدون
چجوری ببینم تن قاسمم رو پر از خون
اینا از حسن کینه دارند و تشنه ن به خونش
با بغض حسن آه میریزن سر نوجوونش
یکی گفته پهلوش و میشکافه از بغض زهرا
به فرق سرش فکر کرده این از کین مولا
تا افتاد تو میدون برا کشتنش از همه سو دویدن
یه لشگر گذشتن با اسباشون از پیکر قاسم من
چه سخته برا روزای شادی تو عموجون
که سنگا بشن نُقل دامادی تو عموجون
برا من خود مجتبی بودی ای قاسم من
تو رو کشتن از من دوباره حسن رو گرفتن
چه زود ای عزیزم به این قدّ و بالا رسیدی
سر تو چی اومد تو صحرا یهو قد کشیدی
#محسن_ناصحی
#حضرت_علی_اصغر_زمزمه
#زمزمه۱۱
سه روزه که آبی تو خیمه نداریم بخاب ای علی جون
سه روزه برا من نمونده نه شیر و نه آب ای علی جون
قراره بزرگتر بشی سر رو پاهام بذاری
قراره یه چن روز دیگه تو دندون درآری
بازم حرمله با کمونش رسیده، دلم ریخت
گمونم برات نقشه هایی کشیده دلم ریخت
بهم قول بده تو عبای باباجون بمونی
بهم قول بده که گلوت و نگیره نشونی
لالایی لالایی منو بی خبر این حوالی نذاری
لالایی لالایی منو با یه گهوار خالی نذاری
بخاب شاید امشب عمو واسمون آب بیاره
عمو هم که رفته دعا کن که بارون بباره
چقد سخته از گوش تا گوشت و خون بگیره
چه سخته یه بچه تو آغوش باباش بمیره
چه سخته حسین مضطر از طعنه و خنده ها شه
مسیر حرم رو چقد سخته گم کرده باشه
#محسن_ناصحی
#حضرت_علی_اکبر_زمزمه
#زمزمه۱۱
بمون تا دوباره عزیزم قد و قامتت رو ببینم
میدونم که ناچار کنار تن پاره پاره ت می شینم
دل من شبیه تن تو شده اربا اربا
زمین خوردنم رو ندیده کسی تا به حالا
میترسم که اسب اشباهی بره بین دشمن
تو اسمت علیّه، اینا از علی کینه دارن
میریزن سرت هرکی با هرچی داره علی جون
یکی نیزه شو توو تنت جا میذاره علی جون
شبیهِ پیمبر تویی وارث پهلوونیه حیدر
بفهمن کی هستی میترسم بریزن سر تو یه لشگر
به گوشم دیگه بانگ الله اکبر نمیاد
اذانم! شدی قطعه قطعه صدات در نمیاد
سرت رو میگیرم تنت روی خاکا میمونه
تنت رو میگیرم سر تو چرا جا میمونه
اگه عمه زینب نبود ای علی مرده بودم
عبام و برا بردن تو نیاورده بودم
#محسن_ناصحی
#حضرت_اباالفضل_زمزمه
#زمزمه۱۱
برادر ابالفضل بنامون نبود اینکه تنهام بزاری
بنابود نجنگی بنا شد برا بچه ها آب بیاری
رباب اصغرش رو بغل کرده چشم انتظاره
رباب از کنار حرم چشم به مشک تو داره
چجوری بگم با رقیه غمت بام چه کرده
مگه باورش میشه اصلا عمو برنگرده
دارن بچه ها وعده میدن بهم دیدنت رو
بهم حق بده که نتونم بگم رفتنت رو
یه دست تو این سو یه دست تو افتاده اون سوی صحرا
سرت رو شکستن شدی مثل اون فرق خونین مولا
شکستی منو قامتم خم شد از رفتن تو
بمیرم یه لشکر چه کردن با جسم و تن تو
نشسته کنار تو زهرا بهت میگه مادر
دیگه وقتشه ای برادر، صدام کن برادر
پاشو از رو خاکا که بی تو حرم در امون نیست
پاشو تا بفهمن حرم باتو بی پاسبون نیست
#محسن_ناصحی
#عاشورا_زمزمه
#زمزمه۱۱
رسیدی به جایی که تنهای تنهای تنها بمونی
رسیدی به ظهری که لب تشنه در بین صحرا بمونی
یه لشکر پر از شمر و زحر و سنان روبه روته
یکشون به فکر سرت اون به فکر گلوته
رسیده سر پیکرت هرکی با هرچی داره
یکی نیزه آورده و اون عصاشو میاره
بمیرم همین که لبِ تشنه رفتی تو از حال
غریب گیر آوردن یه لشکر تو رو بین گودال
داره از روی تل صدایی می پیچه که میگه اُخَیَّ
پیچیده تو گودال صدای غریبی که میگه بُنیَّ
بمیره برات مادر تو بُنیَ بُنیَ
چی آوردن اینها سر تو بُنیَ بُنیَ
عزیزم نذاشتن که تو جرعه آبی بنوشی
چی شد پیرهنی که برات دوخته بودم بپوشی
زیر تیغ و خنجر شکسته نبینم تنت رو
نبینم که زینب میبوسه رگ گردنت رو
#محسن_ناصحی