#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی
ما را در اوج غم تک و تنهاگذاشتی
برداشتی تو بار خودت را ز بستر و
آن را به روی شانه بابا گذاشتی
یادم نمی رود بخدا لحظه ای که تو
با یا علی به آتش در پا گذاشتی
مادر لباس محسن خود را نبرده ای
آن را به زیر بالش خود جا گذاشتی
این یادگاری ات جگرم را کباب کرد
دربین شانه موی خودت را گذاشتی
گفتم که چار ساله کجا مادری کجا
این کار را برای اماگذاشتی
آن بوسه ای که سهم گلوی حسین بود
آخربرای زینب کبری گذاشتی
#مهدی_نظری
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دست نوازشش دگر از کار مانده است
بر بازویش مدال غم یار مانده است
با اینکه نا ندارد و قامت کمان شده
چون کوه پشت حیدر کرار مانده است
هر شب برای غربت و مظلومی علی
تا صبح گریه کرده و بیدار مانده است
حالش وخیم تر شده از حرص و جوشها
غصه زیاد خورده که بیمار مانده است
زینب حریف آن همه خونریزی اش نشد
در کار این مریضه پرستار مانده است
از نحوه قدم زدنش حدس میزنم
چشمان ضرب دیده او تار مانده است
کمتر شده تورم پلکش ولی هنوز
بر پیکرش جراحت بسیار مانده است
هر ثانیه تنفس او کند میشود
بد جور در میان در انگار مانده است
از پارگی پیرهنش چند رشته نخ
با رنگ سرخ بر نوک مسمار مانده است
ای فضه لا اقل تو جواب مرا بده
این جای پای کیست به دیوار مانده است؟
#علی_صالحی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
نگاه مبهمی امشب به آسمان داری
خدا به خیر کند نیتی نهان داری
چه دیده ای که شدی سیر از من و بابا
که قصد شعله کشیدن به باغ مان داری
حسین این طرف و آن طرف حسن انگار
خدا نکرده سر ترک این و آن داری
بس است دسته دستاس هم پر از خون شد
اگر غلط نکنم قصد پخت نان داری
هزار شکر که دست تو لرزشی دارد
دلم خوش است عزیزم کمی تکان داری
نه زخم بسترت این روزها رهایت کرد
نه از حرارت و از سرفه ها توان داری
نوازشم مکن از طرز شانه ات پیداست
میان سینه خود درد بی امان داری
که چند دنده فقط سالم است باقی نه
چقدر زخم و ترک روی استخوان داری
شکست دست تو را قنفذ و نفس میزد
هنوز نام علی باز بر زبان داری
مغیره میزد و میگفت خسته ام کردی
که بعد این همه ضربه هنوز جان داری
شما چهار بهشتید پس چرا سه کفن
چقدر حرف نگفته برای مان داری
وصیتت شده تا از حسین نوحه کنم
شب است و باز پرستار روضه خوان داری
نفس بده که بگویم چه گفته ای با من
غروب میشود و تو نفس زنان داری....
....به روی خیمه پر شعله خاک میریزی
که چند دختر نوپا در آن میان داری
دو دست دخترکی روی گوش ها میگفت:
تو هم به روی سرت زخم خیزران داری
تو دست بر سر او میکشی و میگوئی
چقدر لخته خون بین گیسوان داری
رباب در بغلت ضجه میزند بی بی
به نیزه دار بگو طفل بی زبان داری
#حسن_لطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
1_2300476669.mp3
1.08M
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
خدا برا کسی نیاره
تو شعله مادرش بسوزه
جلو چش یه عده نامرد
چادر و معجرش بسوزه
خدا برا کسی نیاره
دستای باباشو ببندن
غریبه ها بیان با طعنه
به اشک مادرش بخندن
یه عده لا اُبالی:مارو به غم نشوندن
الهی خیر نبینن:خونمونو سوزوندن
مادر با بارِ شیشه: موند بین دود و آوار
خونابه های پهلوش:نشست به روی دیوار
کابوس تلخ کوچه رو
یادم نمیره ای خدا
هنوز صداش توو گوشمه
فضه رو میزدِش صدا
واویلتا واویلتا
دلم پُره از این مدینه
به حق مادرم جفاشد
از زندگی خیری ندیدو
نیومده گلش فداشد
دلم پُره از این مدینه
نصیبمون غصه و غم شد
مادر هیجده ساله ی ما
قدش شکسته شدو خم شد
رمق نداره دیگه: حتی بلندشه از جا
چندروزیه میگیره: تو خونه روشو ازما
صورت زخم مادر: شده کبودونیلی
به روی هر دو گونش:نشسته جای سیلی
میدونم اینو که دیگه
فصل غمش شده خزون
بین نماز میگه خدا
مرگ منو زود برسون
واویلتا واویلتا
#عباس_قلعه
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
با تمام درد ها بانو ترحم میکنی
گاه گاهی لحظه ای کم کم تبسم میکنی
چشمهای کودکانت غرق ماتم میشود
تا که در بین قنوتت یاد مردم میکنی
روزهای آخری کمتر به زینب میرسی
کم نوازش میکنی کمتر تکلم میکنی
لاله ی پیراهنت هی آبیاری میشود
روزهای آخری تا پخت گندم میکنی
در میان روز بر پیغمبرت سر میزنی
وقت برگشتن تو گاهی خانه را گم میکنی
آنقدر خونریزی بال و پرت گسترده است
بین معراج شبانه هی تیمم میکنی
مرتضی خوشحال میگردد و خندان میشود
تا که بین خانه اش بانو تلاطم میکنی
در میان بسترت وقتی که میخوابی چرا
آن شهادتگاه محسن را تجسم میکنی
ای پرستوی مدینه حرف رفتن را نزن
از چه رو شعر پریدن را ترنم میکنی
#علی_حسنی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
کاری که با بانوی او مسمار کرده
هفت آسمان را بر سرش آوارکرده
تابوت میسازد میان اشک و اندوه
از بس که بانویش به او اصرار کرده
از رنگ و روی فضه فهمیده است حیدر
نجارٍ در بر درچه میخی کارکرده
دندان گرفته آستینش را ز غربت
رفتارهای دشمنش ناچار کرده
حال و هوای دودی شهر پیمبر
بانوی مولای مرا بیمار کرده
زانو گرفته در میان دستهایش
رخسار زهرا حال او را زار کرده
دیوارهای کوچه ی تنگ مدینه
چشمان زهرای علی را تار کرده
لبخندهای ممتد همسایگانش
این زندگانی را به او دشوارکرده
پروانه را از شمع خود محروم کرده
کاری که با بانوی او مسمار کرده
#علی_حسنی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هجده بهار میگذرد از جوانی ات
قربان لطف و معرفت و مهربانی ات
جمع ملایکه به شما سجده کرده اند
بین قنوت نافله ی آسمانی ات
در خانه ی علی چقدر کار کرده ای
با پهلوی شکسته و با ناتوانی ات
پیغمبری و کار پدر کرده ای شما
با جلوه های چادر پاک یمانی ات
در کوچه ذوالفقار علی بوده ای شما
در بین کوچه دیده شده قهرمانی ات
چشمان مرتضی پر از احساس غم شده
با دیدن هلال رخ ارغوانی ات
حالا میان بستری و گریه میکنی
با غنچه های پیکر رنگین کمانی ات
#علی_حسنی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
علی پناه همه خلق و تو پناه علی
میان کوچه تویی یک تنه سپاه علی
علی کنار تو قد راست میکند یعنی
وجود حضرتتان بوده تکیه گاه علی
حکایت تو و حیدر حکایت عشق است
علی برای تو خورشید شد،تو ماه علی
همین یکی دو سه روزه نبوده قصه ی عشق
به سمت فاطمه بود از ازل نگاه علی
میان شعله و آتش به فکر حیدر بود
نگفت آه دل من که گفت آه علی
چراغ خانه ی حیدر بیا و رحمی کن
به ناله های علی و شب سیاه علی
علی کنار تو جان میدهد نه در کوفه
نجف که نیست مدینه است بارگاه علی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
پس از مصیبت در، در بدر شدم ، مادر
همین که از خبرت با خبر شدم مادر
نوشته اند : چهل تن به یک نفر من هم
اسیر صورت آن یک نفر شدم مادر
میان شعله ی آتش چه آمده به رخت
که من ز داغ رخت شعله ور شدم مادر ؟
چه آمده به سرت ؟ باز چهره پوشاندی !
دوباره زخمی زخم بصر شدم مادر ؟
حسن نگاه به دیوار خانه می نالد:
شهید روضه ی مسمار در شدم مادر!
نشسته ام .. که تو شب ها دگر نمی خوابی
شکسته ام ز غمت، پیر تر شدم مادر
رهم دهید به خانه که بی لیاقت من
به روضه خوانیتان مفتخر شدم مادر
دعا کنید برایم به حق چادرتان
نیازمند دعای سحر شدم مادر
شما که عازم راه سفر شدی مادر،
پس از شما چقدر در بدر شدم مادر
#مجتبی کرمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
از بس که غصه بر جگرم پا گذاشته
خون بر نگاه های ترم پا گذاشته
دیگر توان نمانده بیایم زیارتت
انبوه درد دور و برم پا گذاشته
تنهایی علی که از هرچه بیشتر
بر زخم های مختصرم پا گذاشته
با پای خود نیامده ام... لطف بچه هاست
یک شهر روی بال و پرم پا گذاشته
من هم قد حسن شده ام او نیست هم قدم
ردی خمیده بر کمرم پا گذاشته
گل بوسه های میخ در و تازیانه ها
بر بوسه هایت ای پدرم پا گذاشته
آنکس که پیش چشم علی میزند مرا
روی غرور همسفرم پا گذاشته
محسن فقط مدافع من گشت پشت در
اما کسی بر سپرم پا گذاشته
#محمد بیابانی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
زمین گریه زمان گریه، تمام چشمها گریه
صدای مادرم میآید از سجاده با گریه
چرا عجل وفاتی از قنوتش میچکد اینبار
چرا پس با صدای قطعه قطعه، پس چرا گریه؟
چرا ایندفعه جای "جار ثم الدار"ِ دستانش
به روی چادرش میبارد از هر ربنا گریه؟
دل معصوم وقتی بشکند کون و مکان بغض است
که ماهی بین دریا و کبوتر در هوا گریه
صدایی از در و همسایه میآمد که یا حیدر
بگو که فاطمه یا شب شود یا روز را گریه
پدر یک بیت الاحزان از کبود دردهایش ساخت
و کار ما در آنجا روز و شب شد، یکصدا گریه
جلال او، جمال او، صفاتی از خدا دارد
و با هر قطره اشک مادرم دارد خدا گریه
میان کوچه این ایام بی انصافی محض است
که خنده سهم قنفذ باشد اما سهم ما گریه
نه، اشک مادرم ازقصه های غربت باباست
فراوان ریخت از این دردهای آشنا گریه
علی را کار طوفانی زهرا خانه برگرداند
شبیه رعد میغرید و مثل ابرها گریه
#وحید عظیم پور
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam