#زمزمه_واحدشور_زمینه_فاطمیه
#فاطمیه_اومده
#پیشواز
🌷🌷🌷
✅بنداول
فاطمیه اومده و
دوباره دل غرق غمه
لباس مشکی بپوشید
رسیدعزاے فاطمه
🌹
خدامی دونہ بی بی جون
یہ سالہ که منتظرم
باصاحب الزمان بگم
واے مادرم واے مادرم
🌹
بردنه نام فاطمه
تسکینه چشم ترمه
آے اهل عالم بدونید
که فاطمه مادرمه
🌹
وای مادرم وای مادرم
✅بنددوم
#حتما_حقش_ادا_بشه
یه روزےتوے مدینه
چهل تانامرد اومدن
خونہ ے وحی خدارو
وحشیونہ آتیش زدن
🌹
آتیش زبونه می زد و
شد در خونہ شعلہ ور
یہ بی حیالگد می زد
مادر ماهم پشت در
🌹
مسمار در شدآشنا
باسینه ی یاس کبود😭
مابین اون دیوارو در
مادرما افتاده بود
🌹
واے مادرم واےمادرم
✅بندسوم
#حتما_حقش_ادا_بشه
مادربه زیر دست وپا
نالہ می زد یا ابتا
شدمحسنم سقط جنین
فضه بیا فضه بیا
🌹
دستای مولاعلی رو
بسته بودن بایه طناب
بردن میون کوچه ها
اهل خونه در اضطراب
🌹
فاطمه باحال وخیم
می گفت علی مونبرید
حقشوغصب کردید دیگہ
دست ازسرمابردارید🌹
وای مادرم وای مادرم
✅بندچهارم
#حتما_حقش_ادا_بشه
نامردای پست ولعین
به جای تسکین اومدن
به پیش چشماے علی (ع)
به همسرش سیلی زدند
😭
بشڪنہ دستاش ای خدا
اون مردڪ پلیدو پست
ڪہ باغلافہ شمشیرش
بازوے مادر و شڪست
😭
وای مادرم وای مادرم
#سبک_همه_کاره
#اشعار_ڪربلایے_مجید_مراد_زاده
4_6017004673502806485.mp3
6.56M
#زمینه
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
4_6019084008904721376.mp3
8.3M
#واحدسنگین
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#حضرت_زهرا__س__زمینه
دل من شده پُر ز غم و درد تو که نمی دونی چیا دیدم
میکشم ز دلم من آه سرد تو که نمی دونی چیا دیدم
دیده ام ، گل یاس فسرده
دیده ام ، که تازیانه خورده
دیده ام ، چطور دووم آورده
تو که نمی دونی چیا دیدم
دیده ام ، دو دیده ی تَرِش رو
دیده ام ، زخمای پیکرش رو
دیده ام ، اون حال مضطرش رو
تو که نمی دونی چیا دیدم
منم که سبط اکبرم
حسن غریب مادرم
**
توی کوچه ی هاشمیون من تو که نمی دونی چیا دیدم
به میونه ی اون یَم خون من تو که نمی دونی چیا دیدم
دیده ام ، عدوی بی حیا رو
دیده ام ، ضربات جفا رو
دیده ام ، میزد مادر ما رو
تو که نمی دونی چیا دیدم
دیده ام ، نگار آشنا رو
دیده ام ، صبوری بابا رو
دیده ام ، شروع کربلا رو
تو که نمی دونی چیا دیدم
منم حبیب مادرم حسن غریب مادرم
منم که سبط اکبرم
حسن غریب مادرم
**
با دو چشمای خیس و بارونی تو که نمی دونی چیا دیدم
با دلی پُرِ از نگرونی تو که نمی دونی چیا دیدم
دیده ام ، به پشتِ در و دیوار
دیده ام ، سینه ی زخمی یار
دیده ام ، خونیه رنگ مسمار
تو که نمی دونی چیا دیدم
دیده ام ، نگاه آتشینی
دیده ام ، با ناله ی حزینی
دیده ام ، میگفت فضه خزینی
تو که نمی دونی چیا دیدم
قسم به دیده ی تَرم حسن غریب مادرم
منم که سبط اکبرم
حسن غریب مادرم
شاعر : مجتبی دسترنج
حضرت زهرا (س)
زمینه
.
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قصیده
تو بی کرانه تر از آسمان و دریایی
تو عطر باغ بهشتی امید گلهایی
به احترام تو پیغمبر است پیغمبر
که در تمام شئون در کنار بابایی
برای خلقت عالم دلیل دیروزی
برای (ما خلق الله) امید فردایی
تو آن یگانه ی دردانه ای که پیشانی
به جز برای خدا بر زمین نمیسایی
تو رو گرفته ای از آن فقیر نابینا
که خلق را برسانی به اوج بینایی
نخواستیم جهانی که نیستی در آن
که نیست بی تو بهشت خدا تماشایی
تویی جمال خداوند از تمام جهات
تویی تصور حق در کمال زیبایی
فقط مرید در خانه ی شما شده است
به طعم ناب طعام جنان پذیرایی
تو کوثری به همه خیر میرسد از تو
که مایه برکت در تمام دنیایی
نه قدر و کوثر و تطهیر و هل اتی، تنها
که در سراسر آیات وحی پیدایی
کبیره ای است به شکل زنا و رنگ ریا
نماز بی تو مگر چیست غیر رسوایی؟؟؟
در این قصیده که اوصاف توست ای مادر
چه کار میرسد از ما به غیر شیدایی؟؟؟
دمیده میشود آن دم که صور اسرافیل
ملائکه همه هستند در صف آرایی
شفاعتی برسان محضر خدا و بگو
که غیر حب تو مارا نبوده دارایی
سری که حب تو دارد قیامت است بلند
به نام نامی تو میشود شناسایی
قسم به خنده ی شیرین مرتضی که بهشت
نداشت بی گل لبخندی ازتو ، گیرایی
اگر نبود علی صادق مُصدَّق گفت
برای فاطمه هرگز نبود همتایی
به غیر از این که در عالم برای همسری ات
فقط علی است برازنده،چیست یکتایی؟؟؟
صدای کوبه درب بهشت نام علی است
نبوده در نظرت دلنشین تر آوایی
برای خیر رساندن به ما که پایینیم
هبوط کرده ای ، اصلا تو اهل بالایی
مگر نه اینکه بهشت است خانه ی تو چرا؟
مقیم خانه ی غمها میان صحرایی؟
میان این همه ظلمت به نور زهرایی
طلوع میکنی از خاک سرد تنهایی
حریف عزم تو این زخمها نخواهد شد
شهیده میشوی اما کنار مولایی
خِمار روی سرت بوده یا نه روز هجوم؟
برای ما شده این ماجرا معمایی
کدام دست سیاهی به عرش لطمه زده؟
چگونه پا زده بر بال چادرت پایی؟
چرا هنوز نگاهت کبود و تب دار است؟
تویی که مادر دو بهتر از مسیحایی
شکسته دست تو گهواره را نداده تکان
چقدر بغض گلویت نخوانده لالایی؟؟؟
دلیل داشت که در کوچه ها زمین خوردی
نداشت زانوی از پا فتاده ات نایی
چه حکمت است که بعد از خسوف،ماه علی
در آسمان غریبانه اش نمی آیی؟
اگرچه صورت تو زخمی است وسرخ کبود
هنوز فاطمه هستی هنوز زهرایی
#محمد_علی_بقایی ✍
#مدح_حضرت_زهرا
.
#حضرت_زهرا
سجاده ام معطر از بوی ربنا بود
آنچه شنیده میشد از من فقط خدا بود
یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم یک دم به فکر ما بود
طفلان من به جای مردم گرسنه بودند
افطار خانه ما در سفره شما بود
امروز را نبینید این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیت گدا بود
من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
من درد مرتضی را با جان خود خریدم
در راه عشق باید آماده بلا بود
دستم شکست اما من درد حس نکردم
اسم علی دوا بود ، ذکر علی شفا بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم:
او را که می کشیدید او حجت خدا بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست آن دست بسته وا بود
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد
آن خانه ای که فرشش بال فرشته ها بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!!
تازه میان کوچه قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید
از بسکه مردن من چون شمع ، بیصدا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود
ای آخرت وفا کن با ما شکسته دلها
با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود ...
علی اکبر لطیفیان
#حضرت_زهرا
امشب که ناله از لبت اُفتاده رو مَگیر
بعد از سه ماه که تبت اُفتاده رو مَگیر
دیدار تو اگرچه غم انگیز میشود
بعد از سه ماه قسمتِ من نیز میشود
دردِ عیال دارم و پیرم نمودهاند
سی و سه سال دارم و پیرم نمودهاند
این آشیانه داغِ پرستو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امروز فضه گفت که خانم وضو گرفت
بعد از سه ماه خانهی ما رنگ و بو گرفت
گفتم که کار کم بکن اینجا عزیزِ من
ممنونِ نان تازه ام اما عزیزِ من
نان را بدونِ قوَت بازو نمیپزند
نان را که با جراحت پهلو نمیپزند
این خانه مدتیست که جارو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
اصرار میکنیم که نانی -کمی- بخور
ای پلکِ نیمه باز تکانی -کمی-بخور
رد تو از تنور به بستر هنوز هست
زینب دوید گفت که مادر هنوز هست
او دختر است حسرتِ آغوش میخورد
این سینهی شکسته-بمان-جوش میخورد
دستت شکسته است که بالا نمیرود؟
این شانهات چه دیده چرا جا نمیرود
چشمِ تو نیز بستن بازو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
یادم نرفته تا در خانه تو را زدند
یادم نرفته با در خانه تو را زدند
چشمِ علی شکستنِ اَبرو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امشب چقدر پیشِ حسن سوخت دخترت
امشب ببین که با سه کفن سوخت دخترت
گفتی وصیتت دو سه بوسه به حنجر است
گفتی لباسِ محسنِ تو قدِ اصغر است
بس کن رباب دستِ خودت را تکان نده
بر رویِ نیزه زخمِ گلو را نشان نده
بس کن رباب حرمله بیدار میشود
سهمت دوباره خندهی انظار میشود
حسن لطفی
#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا
خورشید دلبرنده و دلجو ظهور کن
شد بیتو روزگار ، سیهرو ظهور کن
شد فاطمیّه ، باز عزادار گشتهای
آقای من! به خاطر بانو ظهور کن
یا صاحب الزّمان! چه بگویم ز مادرت
سوگند به شکستنِ پهلو ظهور کن
بعد از هجوم ،در دل آن کوچه ، فاطمه
مجروح گشت بین هیاهو ظهور کن
یابن الحسن! به خاطر آن سینهی جریح
یا منتقم! به سرخیِ بازو ظهور کن
شد صورتش کبود بهدست عدو ؛ شها!
از داغ گوشواره و ابرو ظهور کن
هجده بهار روی زمین بود مادرت
از حُزن کوچ زودِ پرستو ظهور کن
در هُرم شعله ، پشت در و بین بسترش
کرده طلب ظهور تو را او ظهور کن
محمدعلی نوری
#حضرت_زهرا
در بین بسترت چِقَدَر درد می کشی
با سُرفه های وقت سحر درد می کشی
زحمت نکش عزیز دلم،غصه ام گرفت
جارو که می کنی به نظر درد می کشی
بال و پرت شکسته و پرواز می کنی
ای زخمیِ قساوت در، درد می کشی
با صورتِ کبود از این خانه می روی
شرمنده ام که وقت سفر درد می کشی
بیش از سه ماه رنج کشیدی حلال کن
از روزِگار خیر ندیدی حلال کن
حالا چگونه جمع کنم بستر تو را
بانو چگونه غسل دهم پیکر تو را
حالا بدونِ تو چه کسی شانه می زند
گیسوی پُر گره شده ی دختر تو را
سیلِ غمی که بعد تو مهمانِ خانه شد
با خود به نا کجا ببرد حیدر تو را
رفتی ولی چگونه فراموش شان کنم
لبخند های بی رمقِ آخر تو را
از بعد تو برای منی که ندارمت
دنیاست غم زده، به خدا می سپارمت...
علی علی بیگی
.
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قصیده
تو بی کرانه تر از آسمان و دریایی
تو عطر باغ بهشتی امید گلهایی
به احترام تو پیغمبر است پیغمبر
که در تمام شئون در کنار بابایی
برای خلقت عالم دلیل دیروزی
برای (ما خلق الله) امید فردایی
تو آن یگانه ی دردانه ای که پیشانی
به جز برای خدا بر زمین نمیسایی
تو رو گرفته ای از آن فقیر نابینا
که خلق را برسانی به اوج بینایی
نخواستیم جهانی که نیستی در آن
که نیست بی تو بهشت خدا تماشایی
تویی جمال خداوند از تمام جهات
تویی تصور حق در کمال زیبایی
فقط مرید در خانه ی شما شده است
به طعم ناب طعام جنان پذیرایی
تو کوثری به همه خیر میرسد از تو
که مایه برکت در تمام دنیایی
نه قدر و کوثر و تطهیر و هل اتی، تنها
که در سراسر آیات وحی پیدایی
کبیره ای است به شکل زنا و رنگ ریا
نماز بی تو مگر چیست غیر رسوایی؟؟؟
در این قصیده که اوصاف توست ای مادر
چه کار میرسد از ما به غیر شیدایی؟؟؟
دمیده میشود آن دم که صور اسرافیل
ملائکه همه هستند در صف آرایی
شفاعتی برسان محضر خدا و بگو
که غیر حب تو مارا نبوده دارایی
سری که حب تو دارد قیامت است بلند
به نام نامی تو میشود شناسایی
قسم به خنده ی شیرین مرتضی که بهشت
نداشت بی گل لبخندی ازتو ، گیرایی
اگر نبود علی صادق مُصدَّق گفت
برای فاطمه هرگز نبود همتایی
به غیر از این که در عالم برای همسری ات
فقط علی است برازنده،چیست یکتایی؟؟؟
صدای کوبه درب بهشت نام علی است
نبوده در نظرت دلنشین تر آوایی
برای خیر رساندن به ما که پایینیم
هبوط کرده ای ، اصلا تو اهل بالایی
مگر نه اینکه بهشت است خانه ی تو چرا؟
مقیم خانه ی غمها میان صحرایی؟
میان این همه ظلمت به نور زهرایی
طلوع میکنی از خاک سرد تنهایی
حریف عزم تو این زخمها نخواهد شد
شهیده میشوی اما کنار مولایی
خِمار روی سرت بوده یا نه روز هجوم؟
برای ما شده این ماجرا معمایی
کدام دست سیاهی به عرش لطمه زده؟
چگونه پا زده بر بال چادرت پایی؟
چرا هنوز نگاهت کبود و تب دار است؟
تویی که مادر دو بهتر از مسیحایی
شکسته دست تو گهواره را نداده تکان
چقدر بغض گلویت نخوانده لالایی؟؟؟
دلیل داشت که در کوچه ها زمین خوردی
نداشت زانوی از پا فتاده ات نایی
چه حکمت است که بعد از خسوف،ماه علی
در آسمان غریبانه اش نمی آیی؟
اگرچه صورت تو زخمی است وسرخ کبود
هنوز فاطمه هستی هنوز زهرایی
#محمد_علی_بقایی ✍
#مدح_حضرت_زهرا
.