🏴 اشعار #شب_تاسوعا
_______
#حضرت_عباس #مناجات_اول_مجلس
هرکه گرفتار غمت می شود
زنده به احیای دمت می شود
قطع یقین لطف نگاه شماست
تا که کسی محتشمت می شود
هر که به صحن تو مشرف شود
شیفته ی جام جمت می شود
طعنه به شاهان جهان می زند
هرکه گدای کرمت می شود
می زند آتش همه ی خلق را
تا که کسی شمع غمت می شود
روز قیامت گره اش وا شود
هر که دخیل علمت می شود
در صف عشاق،خریدار او
والده ی محترمت می شود
برگ امان نامه ی زهرا به حشر
دست جدا و قلمت می شود
ریخته بر شانه ی تو آبشار
ماه ز روی تو بُوَد وامدار
حال و هوای حرمش فرق داشت
مثل مسیح است دمش فرق داشت
معترفند کل علمدارها
پرچم و رقص علمش فرق داشت
هرچه گدا آمده بر خانه اش
گفته عطا و کرمش فرق داشت
روضه ی جانسوز زیاد و ولی
روضه ی دست قلمش فرق داشت
وقت سرودن ز غم مشک او
مرثیه ی محتشمش فرق داشت
صاحب منظومه ی احسان تویی
شادی این کلبه ی احزان تویی
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
________
#حضرت_عباس
تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم
پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم
من رحمت الله و تو پرچم دار فضلی
بوسیدن دستان تو شد افتخارم
سلطانی ام در کربلا از توست عباس
در سایه ی قد تو ، صاحب اقتدارم
تنها تویی که سه حرم داری در عالم
دست جدایت را به چشمانم گذارم
تا که صدا کردی برادر یاری ام کن
بند دلم را پاره کردی ای نگارم
هر جا نظر کردم تو را دیدم به صحرا
گرد تن پاشیده ی تو بی قرارم
بوی مدینه می دهد خون لبانت
حس می کنم مادر نشسته در کنارم
شمشیر تیز است و عمود آهنین پهن
آشفته در هم گیسوانت ای بهارم
بر خیمه ها چشم طمع دارد دشمن
جان خودت صاحب علم دلشوره دارم
ترسم شود زینب اسیر بی حیایی
در فکر آن طفلان در حال فرارم
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی #شب_نهم
#محمود_ژوليده
ناقابلم و راه من افتاده به کویت
من سائلم ودست تمنام به سویت
یک جرعه اگر بادۀ دیدار بنوشم
من مست شوم تا ابد از طعم سبویت
آشفته تر از حال دل خویش نبینم
آندم که ببینم نظر افتاد به رویت
بیچاره منم من که تو را هیچ ندیدم
دور است دل و دیدۀ آلوده ز رویت
فرقی نکندمرگ وحیات نفسی که
بهره نبرد یک نفس از نفحه ی بویت
کعبه به طواف قدوبالای توشیداست
زمزم همه دم درطلب آب وضویت
دست من ودامان تو ای حج مجسم
ای فلسفه حج همه اوصاف نکویت
ای مقصدم از سعیِ صفا کسب رضایت
وی عصر منا و عرفه خاطره گویت
آقا به عموجان تو سوگند شب و روز
چشمان ابالفضل هنوز است به سویت
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی #شب_نهم
#محمدحسن_بیات_لو
آقا نگاهم مانده بر در تا بيايی
از جاده های روشن فردا بيايی
دوری تو بغضی نشانده در گلويم
ای كاش ميشد يا بميرم يا بيايی
دارد توسل میکند چشمان خیسم
ای حاجت روز و شب دنیا بیایی
پیچیده شد کار تمام شیعیانت
باید برای رفع مشکل ها بیایی
ديشب دعا كردم برای ديدن تو
دیشب غزل گفتم رديفش با بيايی
امشب دخيلم برعموجانت اباالفضل
شايد ميان روضه ی سقّا بيايی
در انتظار تو تمام لحظه ها را
آقا نگاهم مانده بر در تا بيایی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی #شب_نهم
#محمود_مربوبی
به بزم ماتم جدّت ، بیا اباصالح
شده محرّم جدّت ، بیا اباصالح
شعار صبح ظهور تو یالثارات است
به زیر پرچم جدّت ، بیا اباصالح
به اشک چشم محبان سیدالشهدا
که ریخت در غم جدّت ، بیا اباصالح
هنوز خون گلوی حسین می جوشد
به حُرمت دَم جدّت ، بیا اباصالح
چقدر خجلت بابا ز کودکش سخت است
به اشک نم نم جدّت ، بیا اباصالح
به لحظه ای که به زانو ، کشان کشان آمد
کنار علقمه ، جدّت ، بیا اباصالح
نوای " انکسر ظهری " اَش به گوش آید
به قامت خم جدّت ، بیا اباصالح
قسم به غربت شیب الخضیب کرببلا
به ذبح اعظم جدّت ، بیا اباصالح
به جا به جا شدن آیه های یک سوره
به جسم در هم جدّت ، بیا اباصالح
یکی لباس تنش برده و یکی دیگر
ربوده خاتم جدّت ، بیا اباصالح
دعای آخر او در میان گودالی
نموده زَمـزَمه جدّت : بیا اباصالح
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#امام_حسین_ع_مناجات
#حضرت_عباس_ع_شهادت
از ازل مهرتو درطینت ما بود حسین(ع)
ما ومهر تو ،فقط لطف خدابود حسین(ع)
غم جانسوز تو مشروط به ما داده شده
شرط این نعمت پُرسود وفابود حسین(ع)
مادرت فاطمه(س) درسی به ولایی هاداد
که در آن رازِ تمام شهدا بود حسین(ع)
تو خود آقای شهیدانی و سرچشمه نور
جلوه ی عشقِ خدا کرببلا بود حسین(ع)
ساقی تشنه لب از آب ، لبِ آب گذشت
زانکه او تشنه لبِ آب بقابود حسین(ع)
علقمه شاهد پیکار وفا بود و جفا
شاهدم خون دلِ دستْ جدابود حسین(ع)
چیزی از قامت رعنای علمدار نماند
دشت یکپارچه فریاد وصدابود حسین(ع)
گریه می کرد ابالفضل به مظلومی تو
سند روضه من قامتِ تا بود حسین(ع)
مشک هم اشک به احوال امامش می ریخت
روضه خوان تو درآن لحظه خدابود حسین(ع)
شاعر: #علی_ساعدی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#حسن_لطفی
به تیغی حیف گیسویت گسستند
دو بازویت دو بازویت گسستند
از آنجایی که من بوسیده بودم
بمیرم هر دو اَبرویت گسستند
*
انیس گریههایم را گرفتند
توانِ دست و پایم را گرفتند
کمانیتر شدم از زینب افسوس
سرِ پیری عصایم را گرفتند
*
بهارم را چه سان پاییز و کردند
دلم را از غمت لبریز و کردند
سرت ای کاش رویِ نیزه میماند
تو را از مرکبی آویز و کردند
*
غمت راهِ نفس بر سینه بسته
ترک بر چهره ی آیینه بسته
زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
*
از آن سرو علی بنیاد و صد حیف
از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف
دو دستی که عصای پیریم بود
خداوندا ز تن افتاد و صد حیف
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#مرضیه_عاطفی
از نفس افتاد تا آرام ِ جان در علقمه
ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه
مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور
با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه
تیرها چشمش زدند و حضرت ماهِ حرم
غرقِ خون افتاد از تاب و توان در علقمه
در هم-آغوشیِ زخم نیزه ها جا مانده بود
هم برادر، هم عمویی مهربان در علقمه
بغض کرد و تیر خورد و جرعه ای لب تر نکرد
یاد شش ماهه! به یاد کودکان در علقمه
تکّه تکّه «کاشف ٱلکربِ» حرم تکثیر شد
روی خاک کربلا، شد بی نشان در علقمه
داشت می آمد ولی افتاد چندین مرتبه
سید و سالارمان، شد ناتوان در علقمه
از فشارِ «إنکسار» و از غم ِ «أدرک أخا»
حضرت ارباب شد قامت کمان در علقمه
گریه میکرد و گمانم داشت پیش از قتلگاه-
با صدای خنده ها، می داد جان در علقمه!
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#مهدی_شریف_زاده
آنقَدر تیر آمد روی بال و پرت خورد
مشک از لبت افتاد، بر هم باورت خورد
چشمت هنوزم بود بر یک مشک پاره
تیر آمد و ناجور در چشم ترت خورد
با تو چه کرده یاد لبهای رقیه
که اینچنین بر خاک با سر پیکرت خورد
ضرب عمودی آهنین بر روی فرقت
آنقَدر محکم خورد ، شد کُلَّا سرت خُرد!
ادرک اخایت تا دل اهل حرم رفت
غصه برای تو برادر، خواهرت خورد
زهرا گرفته روی زانویش سرت را
خیلی برایت خون دل، بالاسرت خورد
میخواستی اما نَشُد برخیزی از جا
وقتی که چشمانت به چشم مادرت خورد
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_شب_عاشورا
#حسن_لطفی
▶️
دلم برای داغِ تو مذاب شد حسین جان
که خانهی دو چشم من خراب شد
به گریههای خواهرت به صبح گو طلوع مکن
که قلبِ زینب از غمِ تو آب شد حسین جان
صدای پای پاسبان خیمهها هنوز هست
هزار شکر کودک تو خواب شد حسینجان
کنارِ اصغرت ببین سکینه زار میزند
که روضهخوانِ خیمهاش رُباب شد حسینجان
خدا کند نماند و نگویدت میانِ شام
لبت زِ خیزران چرا کباب شد حسینجان
کنارِ رأس تو چرا قمار میکنند وای
نصیبِ طشتِ تو چرا شراب شد حسینجان
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_شب_عاشورا
#مجتبی_صمدی_شهاب
دل که عاشق بشود واله و سر گردان است
چشم هم در پِیِ این عشق فقط گریان است
راه تسکین فراق و غم و محنت اشک است
دل که خشکید فقط چارهء آن باران است
حلقهء روضهء ارباب بُوَد عرش خدا
هر چه فیض است در این دایرهء امکان است
شاه و رعیت درِ این خانه همه مُحترمند
نوکر این حرم عشق خودش سلطان است
کربلا یک کلمه هست ولی در معنا
شرح آن باطن آیات همه قرآن است
شرح بی تابی زینب شب عاشورا چیست
که از این مصرعِ غم بر لب عالم جان است
باید امشب به سر و سینه زنان دَم بدهیم
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ولی افسوس قرار است ببیند زینب
صبح فردا بدنش زیر سُمِ اسبان است
بدنش هیچ چه سازد که ببیند به درخت
سر بُبریدهء یار است که آویزان است
لطمه اینجاست روا، هر که غروب فردا
موی زینب بِکِشد پست تر از حیوان است
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_______
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد
تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی
هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد
همینکه از طرف جمعیت دو تا چکمه
رسید اول گودال،مادرت افتاد
تورا به خاطر درهم چه درهمت کردند
چنانکه شرح تن توبه آخرت افتاد
ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست
درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد
خبر رسید که انگشتر تورا بردند
میان راه،النگوی دخترت افتاد
کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه
و خواهر توبه یاد برادرت افتاد
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_______
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟
گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟
ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟
بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟
با ناله های فاطمه اینجا دویدم
گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟
یک جای بوسه در تنت باقی نمانده
خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟
آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟
سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟
گیرم سرت را از قفا آقا بریدند
آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟
از تو توقع دارم ای تندیس غیرت
برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟
این دشت دشت چشمهای خیره سر شد
آقا کمک کن خواهرت را دخترت کو
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_______
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
همه ی قافیه با شمر به هم می ریزد
بدنت را به خدا شمر به هم می ریزد
خواهرت پیش تو صد بار زمین می افتد
وسط معرکه تا شمر به هم می ریزد
ضجّه ی آه بُنیّ به هوا می خیزد
در همان حال و هوا شمر به هم می ریزد
خنجر کند گرفته به میان دستش
حنجر پاک تو را شمر به هم می ریزد
پنجه انداخته در گیسوی تو ای آقا
گیسویت را ز قفا شمر به هم می ریزد
ناله ی زینب کبراست خدایا بنگر
بوسه ی جدّ مرا شمر به هم می ریزد
بین گودال و لب تشنه کنار دریا
پسر فاطمه را شمر به هم می ریزد
🔸شاعر:
#علی_حسنیــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_______
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
دربین هجوم بی امان گیرافتاد
بستندمسیروناگهان گیرافتاد
هل داد یکی حسین را درگودال
بدجور میان دشمنان گیرافتاد
برسینه اونشست ملعونی مست
درهجمه ی نیزه و سنان گیرافتاد
بالاسراونشست یک تیرانداز
تیری به دهان زدو زبان گیرافتاد
بانیزه نشانه رفت پهلویش را
سرنیزه میان استخوان گیرافتاد
سرنیزه که برنگشت تاکرد آن را
درپنجه ی سرد مردمان گیرافتاد...
🔸شاعر:
#محمد_کابلی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_____________
#امام_حسین #مناجات_اول_مجلس
#مناجات_امام_حسین
از کودکی در روضه هایت پَر گرفتم
من عشق را ، با شیر از مادر گرفتم
هر جا بنوشم آب سرد خوش گواری
آذر زِ کـــام تشــــنه ی اصـــغر گرفتم
با یاد لبهــای علمدارت به هیاْت
صد حاجت از دستان آب آور گرفتم
هرجا پدر در ماتمی از یک جوانست
صد ماتم از قتلِ علی اکبر گرفتم
هرجا که بیماری ببینم توی بستر
غم از تن تبدارِ آن سرور گرفتم
یا بزم دامادی ببینم گشته بر پا
قاسم به یاد آورده غم در بر گرفتم
هر جا ببینم کودکی گم کرده راهش
با یاد طفلت ناله را از سر گرفتم
هر روز عاشورا و هر جا کربلا شد
تا آتشی از عشقِ آن دلبر گرفتم
یا رب نظرکن از اَزل عشقم حسینست
آن را شعارم در صفِ محشر گرفتم
🔸شاعر
#حسن_نبی_جندقی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
__________________________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا ، این شمر با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست
دامن کشان، دامن بیاور با خودت سر را ببر
ناله بزن ، فریاد کن ؛ اما همه ش بی فایده است
این شمر- از اینجا نخواهد رفت ؛ مادر را ببر
ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن
پیراهنش را بر زمین بگذار ، معجر را ببر
انگشتری که ضربه خورده درنمیاید ز دست
جایش النگوی من و این چند دختر را ببر
من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام
از بین نامحرم بیا عباس خواهر را ببر
🔸شاعر:
لطیفیان
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#حضرت_مسلم_زمزمه
#زمزمه۱۱
یه جوری سوزوندن دلم رو که انگاری درمون نداره
گمونم غمی که رو این سینه افتاده پایون نداره
الهی کسی کار و بارش به کوفه نیفته
الهی که هیشکی گذارش به کوفه نیفته
اینا بیعتاشون کف روی آبه حسین جون
نیا وضع این کوفه خیلی خرابه حسین جون
مگه یادمون میره اینها اون آخر چه کردن
مگه یادمون میره اینها با حیدر چه کردن
همونان که عمری براشون علی آب و نون برد
همونا که حیدر غم بچه هاشون و میخورد
دارم خوب می فهمم غم کربلات و حسین جون
به کوفه نیا و نیار بچه هات و حسین جون
من و توی کوفه غریب و اسیر گیر آوردن، مهم نیس
منِ بی پناه و به شمشیر کینه سپردن، مهم نیس
دلم خونه اینها برای سرت نقشه دارن
دلم خونه این نیزه ها رو برا تو میارن
یکی قول گهواره داده به اهل و عیالش
شده کشتنت فکر روز و شب و ماه و سالش
یکی گفته از اصغرت چشماش و برنداره
یکی گفته داغ علی رو به سینه ت میذاره
یکی توی خونه ش تنورش رو روشن گذاشته
بمیرم یکی چشم از انگشترت بر نداشته
برا کشتنت میرسه هرکی با هرچی داره
یکی پیره اما عصای خودش رو میاره
#محسن_ناصحی
#ورود_به_کربلا_زمزمه
#زمزمه۱۱
از اول توو عالم گِل شیعه ی ما رو با غم سرشتند
حسین جون برادر قرار ما رو با جدایی نوشتند
بگو روضه خونا از احوال زینب بخونن
بگو که بیان مَحرَما دور محمل بمونن
داره خواهرت پاشو توو این بیابون میذاره
بگو که ابالفضل از این خیمه چش برنداره
هنوزم کسی قامتم رو ندیده برادر
نیفتاده چشم حرومی به من جون خواهر
بنامون نبود این که تنها بذاری منو بین اطفال
بنامون نبود این که از من جدا شی بمونی تو گودال
مگه میشه باور کنم روز آخر نباشی
الهی بمیرم ولی زیر خنجر نباشی
الهی نبینم که دشمن رو سینه ت نشسته
نبینم که اسب استخون تنت رو شکسته
اسیری و غربت برا خواهرت خیلی زوده
که زینب یه لحظه م بدون حسینش نبوده
#محسن_ناصحی
#حضرت_رقیه_زمزمه
#زمزمه۱۱
رسیدم به جایی که حس می کنم آخر ماجرامه
کی گفته یتیمم سری که برا من آوردن بابامه
سلام ای مسافر قدم روی چشمام میزاری
چطور اومدی مهربونم تو که پا نداری
به من از توو کوچه یه شامی دو روزه میخنده
چرا از رو موهات عزیزم بوی نون بلنده
بزار شونه هام و نشونت بدم از کبودی
منو میزدن بین صحرا کجا رفته بودی
همینجا برام راز زهرا شدن برملا شد
که خاستم سرت رو ببینم برام کوچه وا شد
من از تو نوازش میخام ای عزیزم ولی دس نداری
خجالت نداره همین خوبه سر روی پاهام میذاری
عزیز دلم بعد از این با دوتا گوش پاره
به گوشواره هاش دخترت احتیاجی نداره
یه شب گم شدم بین صحرا و کاش مونده بودم
نموندم همونجا که حالا سیاه و کبودم
برام سخته اما میخاستم بدونی یه چیزی
اینا خواهرم رو میخاستن برای کنیزی
#محسن_ناصحی
#طفلان_حضرت_زینب_زمزمه
#زمزمه۱۱
اجازه نمیده مگه داییمون از ما دوتّا چی دیده
الهی بزاره که وقت رهایی برا ما رسیده
به ما گفته مادر که این غصه هم چاره داره
قسم دادنش با غم فاطمه راه کاره
حسین مادری بوده از بچگی تا همیشه
حسین از غم و غصه ی فاطمه رد نمیشه
قراره ما هم مثل زهرا نشونی بگیریم
قراره که ما هم با زخمای پهلو بمیریم
قراره که زینب از این لحظه دیگه بدون پسر شه
الهی سرامون جلو سنگا رو نیزه واسش سپر شه
الهی که ما عمرمون رو توو پیری نبینیم
بمیریم و زینب رو توی اسیری نبینیم
حالا زینبم مثل لیلا یه مادر شهیده
ایشا.. که مادر پیش داییمون روسفیده
الهی رو نیزه دو تا چشممون بسته باشه
نبینیم که زینب گرفتار نامحرما شه
#محسن_ناصحی
#طفلان_حضرت_زینب_زمزمه
#زمزمه۱۱
اجازه نمیده مگه داییمون از ما دوتّا چی دیده
الهی بزاره که وقت رهایی برا ما رسیده
به ما گفته مادر که این غصه هم چاره داره
قسم دادنش با غم فاطمه راه کاره
حسین مادری بوده از بچگی تا همیشه
حسین از غم و غصه ی فاطمه رد نمیشه
قراره ما هم مثل زهرا نشونی بگیریم
قراره که ما هم با زخمای پهلو بمیریم
قراره که زینب از این لحظه دیگه بدون پسر شه
الهی سرامون جلو سنگا رو نیزه واسش سپر شه
الهی که ما عمرمون رو توو پیری نبینیم
بمیریم و زینب رو توی اسیری نبینیم
حالا زینبم مثل لیلا یه مادر شهیده
ایشا.. که مادر پیش داییمون روسفیده
الهی رو نیزه دو تا چشممون بسته باشه
نبینیم که زینب گرفتار نامحرما شه
#محسن_ناصحی
#حضرت_عبدالله_زمزمه
#زمزمه۱۱
رهام کن رها شم عموجونم از تشنگی رفته از حال
هنوزم یه سرباز عموی من اونجا داره توی گودال
یه دسته حرومی عموی منو دوره کردن
نمیزارم ایندفعه بابام و از من بگیرن
نمیخام تداعی بشه خاطرات قدیمی
دوباره رو موهام بشینه غار یتیمی
یتیم حسن مثل بابا شجاع و غیوره
مث عنه هرچی مصیبت ببینه صبوره
یه چکمه داره زیر و رو می کنه پیکرش رو
یه نامرد تو دستش گرفته موهای سرش رو
میخام که با دستم جلو ضربه هاش و بگیرم
قراره تو آغوش گرم عموجون بمیرم
با خنجر نشسته رو سینه ش بمیرم الهی
عموم و رها کن که زهرا رسیده با آهی
سلاحی ندارم می ترسم بیام و برات دردسر شم
ولی نه، میام تا با دستی که دارم برا تو سپر شم
محاله بزارم گلوت و با خنجر ببرّه
نمیزارم این نانجیب از تنت سر ببرّه
مگه مُرده باشم بزارم که دستش بلند شه
مگه مُرده باشم که دورت بگو و بخند شه
یتیم حسن ترسی از خشم قاتل نداره
عموجون فدای سرت، سر که قابل نداره
#محسن_ناصحی