💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#پیامبر_اکرم__ص__روضه
بعد از من ای زهرای من بیمار گردی
از دشمنان من دگر بیزار گردی
اینکه به فکر کوچه های تنگ هستم
در بین کوچه دخترم بی یار گردی
فکری به حال چهره ی نورانیت کن
از ضربه پی در پی اش غمبار گردی
آن که جهان دور سرت می گردد ای جان
بهر جهان چون نقطفه ی پر کار کردی
ای ساقه و ای ریشه ی اصل رسالت
از میوه های داغ و غم پر بار گردی
ای کاش می مردم نمی گفتی پس از من
در پیش چشم امتم هم خار گردی
روی در بیتت تو مسمار ندیدی؟
ای داد من زخمی زآن مسمار گردی
ای جان من بعد من مشغول دفع
ظلم و بلا از حیدر کرار گردی
گر که بخواهی پا شوی از جایت ای جان
با دست خود منت کش دیوار گردی
همچون تمام مردم مظلوم عالم
مظلوم ظلم درهم و دینار گردی
پیامبر اکرم (ص)
روضه
ذات نیکو (حجـــاب)
اهل سـیرت ، با حجـــاب نـــاب میآید برون
اهل صــورت ، عـــــاری از آداب میآید برون
تــا نمــایـد دلبـــری ، بــر دیــدههـای بلهــوس
گــاه حتـی بـا لبــــاس خــــواب میآید برون
فصـل گــرمــا چکمــه پوشد تا کند جلب نظر
در زمسـتان ، پـــای بیجـــوراب میآید برون
چون نـدارد مشـتری و هست بــازارش کساد
خود بــدون بــانــگِ دق البــــاب میآید برون
تـا کنـد جـــادو ، جـــوانــان عـــزَب را با نگاه
بـا طلسم و رَمْـــل و اُسطــرلاب میآید برون
حسن صـورت را یقیناً حاجت مشّاطه نیست
زشـترو ، با وسمــه و سرخــاب میآید برون
چون ندارد جــلوه ، سیمـای کـریـهِْ بدسرشت
بـا قـــر و اطـــوار و بـا میکـــاب میآید برون
غنچـه تا پیچیده باشد در امـان است از گزند
چیــده گردد ؛ تا ز پیـچ و تـــاب میآید برون
مــوج ویــرانگــر به روی آب جــولان میدهد
قعــر دریــا ، گـــوهـــر نـــایـــاب میآید برون
آسمــان عشــق را نـــازم کــه در شــام ســیاه
اختــری تـابنـــده چون مهتـــاب میآید برون
از بـرون گشتن سخـن، آمد اگر در این مقــال
هر کسی امــروزه از یک بـــاب ، میآید برون
گفتــم این را تـا بــدانــی هر که دارد کاسـتی
بـا هــرآنچــه میکنـد ایجـــاب ، میآید برون
ذات نیکــو عـاقبـت ، انسان بـه بـــار آرد ولی
از دل بــی مــــادران ، نـــابـــاب میآید برون
گر معلــم را نبــاشد خــوی صــدق و راسـتی
از کــــلاس درس او ، کــــــذّاب میآید برون
شاعری که هست محفوظـات او کــم، لاجرم
بـا کتــاب و دفتـــر و لب تـــاب میآید برون
عشق میهـن گر بـوَد در سر به "اقبــال" سخن
شاعــری ، از خطّــهی "پنجــاب" میآید برون
بخـت اگر باشد قـرین در روزگار از لطف حق
آنکه گشـته غـــرق در ســیلاب ، میآید برون
عمـــر اگر بــاقـی بوَد حتی میان بحـــر شوم
مــاهــی درمــانـده ، از قـــــلاب میآید برون
حرف (پـا) با (بـا) اگر شد جاگـزین در قافیه
در تـلفـــظ : آپ ، همچـــون آب میآید برون
(ساقیا) آنکس که نوشد بادهای از جام عشق
کـــوه غـــم باشد اگـر ، شــاداب میآید برون.
✍سید محمدرضاشمس(ساقی)
#برگشت_به_مدینه
#دوبیتی
دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
بیا ام البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد
#یوسف_رحیمی
.
#نوحه_سنتی
#شهادت_امام_حسن
1️⃣ بند اول
گر چه امام صبر و روح صلاتم
ای زهر کین دادی از غربت نجاتم
یک کوه ماتم
دارم به سینه
خدا نگهدارت ای شهر مدینه
2️⃣ بند دوم
طشت پر از خون بر داغ من بگرید
در غربت من حتی دشمن بگرید
عمری بسوزم
زآه شرر بار
کی میرود از یاد من درو دیوار
بند سوم3️⃣
چون شمع سوزان میسوزد سینه ی من
مادر کجایی...گیری سرم به دامن
ارث از تو دارم
باشد گواهم
که خانه ی من گردیده قتلگاهم
#امام_حسن عليه السلام
#نوحه
#ميثم_مومنى_نژاد✍
#بیست_و_هشتم_صفر
.
#زمزمه
#شهادت_امام_حسن
1️⃣ بند اول
الا زینب ای مهربان خواهرم
بیا لحظهای از وفا در برم
روم من ز دنیا/ دگر نزد زهرا
غریبم غریب
غریبم غریبم/ غریبم غریبم/ غریبم غریب
2️⃣ بند دوم
شد از زهر کینه دلم چاکچاک
که جان میدهم این زمان روی خاک
به حالم نظر کن/ حسینم خبر کن
غریبم غریب
غریبم غریبم/ غریبم غریبم/ غریبم غریب
3️⃣ بند سوم
نشد در حرم دفن اگر پیکرم
شود تیرباران تن اطهرم
تو طاقت بیاور/ به امر پیمبر
غریبم غریب
غریبم غریبم/ غریبم غریبم/ غریبم غریب
#امام_حسن علیه السلام
#زمزمه #بیست_و_هشتم_صفر
#سعید_نسیمی ✍
#سبک_خدا_مادرم_راکجامیبرند
.
#نوحه
آقا #رسول_الله و #امام_حسن
1️⃣ بند اول
غرق ماتم شده/ آسمان و زمين
ديده بست از جهان/ خاتمالمرسلين
فاطمه صاحب عزا شد يا رسولالله
ديدهگريان مرتضى شد يا رسولالله
يا حبيبى يا حبيبى يا رسولالله
2️⃣ بند دوم
خواهرا کن نظر/ پارههای جگر
کن حلالم دگر/ گشته وقت سفر
گو حسین من بیاید در کنار من
تا به دستانش سپارم یادگار من
یابن زهرا یابن زهرا ای حسن جانم
3️⃣ بند سوم
زهر کینه زده/ شعله بر تار و پود
لحظهء آخرم/ یاد یاس کبود
قاتل من کوچهء تنگ بنیهاشم
مادری پهلو شکسته سیلی ظالم
یابن زهرا یابن زهرا ای حسن جانم
#پیامبراکرم صلی الله علیه و آله
#امام_حسن علیه السلام
#نوحه
#سعید_نسیمی
#بیست_و_هشتم_صفر
4_5983255915707499776.mp3
641.1K
#پیامبراکرم صلی الله علیه و آله
#امام_حسن علیه السلام
#سعید_نسیمی
#نوحه
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
.
#زمینه
شهادت آقا #رسول_الله
1⃣بند اول
لا اسئلکم علیه اجرا
تو خونه حیدر نشه بلوا
لا اسئلکم علیه اجرا
سیلی نخوره صورت زهرا
فاطمه واسه حیدرش سپاهه
دل یه عده بی حیا سیاهه
این درخونه مثه قتلگاهه
دلشوره دارم اخه پا به ماهه
2⃣بند دوم
لا اسئلکم علیه اجرا
طفلی نشه گم تو دل صحرا
لا اسئلکم علیه اجرا
جون میده ببینه سر بابا
می بینم اون روزی که تو خرابه
دل صبور زینبم کبابه
یه قطره آب برا همه سرابه
که بدتر از حال همه ؛ ربابه
#حضرت_محمد صلی الله علیه و آله و سلم
#حسین_فتحی✍
#زمینه
.
.
#مناجات
#زمزمه
#امام_رضا
#سبک_همه_جا_بروم
درد دل میکنم با امام الرئوف
السلام علیک یا امام الرئوف
من نمک گیر کرمت هستم
آستان بوس حرمت هستم
ای رضا جانم ای رضا جانم
.........
من چو ذره ام و تویی شمس الشموس
السلام علیک یا انیس النفوس
رو سیاه و پست و گنهکارم
به همه گفتم که تو را دارم
ای رضا جانم ای رضا جانم
.....
روسیاه و بدم ولی راهم بده
به جوادت قسم تو پناهم بده
ضامن آهو به تو رو کردم
دست خالی که برنمیگردم
ای رضا جانم ای رضا جانم
......
از ازل عشق تو در سرشت من است
به خدا حرم تو بهشت من است
من دخیل پنجره فولادم
برس آقا جان تو به فریادم
ای رضا جانم ای رضا جانم
.......
همه حاجتم از تو این است و بس
شب اول قبر تو به دادم برس
عرفه زوار حسینم کن
عتبه بوس کاظمینم کن
ای رضا جانم ای رضا جانم
........
ای فدای تو و آتش جگرت
چه شده که کشیدی عبا به سرت
چقدر در کوچه زمین خوردی
جان زهرا را بر لب آوردی
ای رضا جانم ای رضا جانم
.....
گوشه حجره ات دست و پا می زدی
مادر و پسرت را صدا می زدی
گر چه خاکی گشته سر و رویت
کس نزد با نیزه به پهلویت
ای رضا جانم ای رضا جانم
........
جدتان را زدند بین آن قتلگاه
فرقة بالسيوف فرقة باالرماح
مادرش ناله از جگر میزد
خواهرش بر سینه و سر میزد
......
#عبدالحسین ✍
#شهادت_امام_رضا
#امام_رضا
تلاش کرد نَیُفتَد ولی ز پا افتاد
شبیه ِ مادر خود بین کوچه ها افتاد
چه خوب شد که مسیرِ عبور ،خلوت بود
کسی ندید که آقایِ ما کجا افتاد
شبیهِ چادرِ خاکی،عبا شده خاکی
به پایِ خویش نیفتاد، بی هوا افتاد
عبایِ رویِ سرش دورِ زانویش پیچید
براش روضة کوچه چه خوب جا افتاد
میانِ حجرة در بسته دست و پا میزد
چه آتشی به دلِ حضرتِ رضا افتاد
کسی مزاحمِ جان دادنِ امام نشد
به یادِ چکمه و گودالِ کربلا افتاد
میانِ آن همه قاتل ، یکی جلو آمد
به ضربِ نیزة او شاه ،ازصدا افتاد
کنارِ گودیِ گودال مادرش می دید
محاسنِ پسرش دستِ بی حیا افتاد
به اسبها همگی نعل تازه کوبیدند
به این دلیل بدن بین ِ بوریا افتاد
میانِ کوچه و بازار بسکه رقصیدند
سرِ بریدة آقا ز نیزه ها افتاد
قاسم نعمتی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_ماه_صفر
#پایان_ماه_صفر
ز درد اندکِ خود، یاد غمهای تو می افتم
ز شرمِ کوهِ غمهای تو بر پای تو می افتم
غمِ ما و پریشانیِ تو! عیب از قیاسِ ماست
چنین کاهی ز غم، گاهی به دریای تو می افتم
نه آن مورم که از مُلکِ سلیمانی گریزانم
من آن گَردم که بر گِردِ قدمهای تو می افتم
ز هر کس خواستم امداد، خود نالان تر از من بود
چه بهتر اینکه در دامانِ ماوای تو می افتم
تو گفتی یادِ من باشید قدرِ جرعه ی آبی
چقدر ای باوفا کم در تمنای تو می افتم
تو را رنجانده ام از خویش، با انبوهِ عصیانم
به هر غفلت، ز چشمانِ تماشای تو می افتم
توقع کردی و من، بی توجه کارِ خود کردم
اگر این است رفتارم، ز سودای تو می افتم
بتو هر روز و شب، لبیک هایم را بدهکارم
زبانم لال، اینسان از تولای تو می افتم
ترا با اینهمه غم، باز تنها می گذارم من
رَوَم گه، سوی خویش و از تسلای تو می افتم
مرا تنهای بخود مگذار در تاریکیِ ایام
که من از طاعتِ امروز و فردای تو می افتم
کنون ماهِ صفر را می گذارم پشتِ سر، اما
چه دانم من، که دارم از قضایای تو می افتم
□ □ □
میان کوچه های دردسر سازِ پریشانی
بیاد کوچه ی پر دردِ غمهای تو می افتم
صدای مادرت از کوچه می آید چرا، آقا
در این ایام، یادِ لعنِ اعدای تو می افتم
غمِ تو هیچ پایانی ندارد، هیچ شادی نیست
مگر صبح فرج، روزی که در پای تو می افتم
مرا هم با شهادت آشتی ده، یوسف زهرا
خوش آنروزیکه، بی سر بر قدمهای تو می افتم
شاعر: #محمود_ژولیده
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_ماه_صفر
#پایان_ماه_صفر
#روح_الله_قناعتیان
میـان گریه ی حـسرت مـرا تماشا کن
مرا که گـم شـده ام در گـناه ، پیدا کن
تو با گـذشت تـرین ، فرد روزگارانی
بــیا و بـا دل پـر غصـــه ام مدارا کن
مرا که بنده ی خوبی نبوده ام ، یک بار
به زور هم که شده جز ء نوکران جا کن
چـقدر اشـک شمــا را درآورم ؛ اصلا
وجود تار مـرا ، از ســر خودت وا کن
کسی که گریه ندارد فقیر بالذات است
کویر چــشم هـای مـرا مثـل دریا کن
تو اشک چشم های مرا دوست داری پس
هـمیشه دیده ی من را به اشک زیبا کن
برای آنکه دل ِ سنگ هم شود بی تاب
خودت صدای مرا بین روضه گیرا کن
مـرا شبیـه شهیــد شکسته پهلویی
شبــی مــسافـر قبـر کـبود زهرا کن
خودت جواب و سئوال نکیر و منکر را
درون قبـر ، به لب هـای خـسته القا کن
حرم نرفته ام امسال عقده ای شده ام
به حـق مـادرتان ، کــربلام امضـا کن
بیـا درآوریم ، از تـنت لـباس عـزا
تو در عوض به تن ما لباس تقوا کن
رسـیده ، مـاه ربـیع و سـرور ِ آل الله
بیا و غنچه ی لب های خسته ات وا کن
مسـافر ِ حـرم کـربلا ؛ عـزیز بتول
دو ماه روضه و اشک و عزایتان مقبول
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_ماه_صفر
#سیدپوریا_هاشمی
خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم
رفتم از یاد تو انگار! چه باید بکنم
این دوماه از کف من رفت و نکردم کاری
وای از غفلت بسیار! چه باید بکنم
اهل دل با تو شب خویش سحر میکردند
منِ محروم ز دیدار چه باید بکنم
با همه خوب شدم با تو ولی بد بودم
چشم من بود به اغیار چه باید بکنم
هرچه گفتی تو به من گوش ندادم! العفو!
شدم امروز گنهکار چه باید بکنم
مثل هربار زدم زیر قرارم با تو
تو بگو تا که من اینبار چه باید بکنم
نروم کرببلا خاک به سر خواهم شد
تا روم محضر دلدار چه باید بکنم؟!
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود
بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست
آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود
تشت از حرارت جگرم داد می کشید
از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود
«زهری که می شکافت دل سنگ خاره را »
با من چه کرد که نفسم در شماره بود
خون دهان مجال سخن را زمن گرفت
در بسترم وصیت من با اشاره بود
خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر
این راز سر به مهر گریبان پاره بود
درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز
آهی که از شکستن یک گوشواره بود
قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم
بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود
دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید
مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود
من که نخفته بودم از این غم تمام عمر
تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود
قسمت نبود در دل تابوت خفتنم
تشییع تیر روضه این سوگواره بود
تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ...
تشییع جسم پر پر او چند باره بود
بس که ستور از تن او رفت و باز گشت
چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود
شاعر: #موسی_علیمرادی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
تویی همان که فاطمه به نامت افتخار کرد
همان که لطف و جود را صاحب اعتبار کرد
تو از تبار مرتضی تو از شکوه حیدری
نه از تبار بزدلی که از جَمَل فرار کرد
هدف یکی ست پس برای حفظ دین مصطفی
همان نمود صلح تو که تیغ ذوالفقار کرد
نه مومنین نه مسلمین تویی معزالانبیاء
به کوری کسیکه فتنه بر شتر سوار کرد
خدا تورا سر مسیر ما یتیم ها گذاشت
خدا به ما چقدر لطف و مهر بیشمار کرد
تو در جواب فتنه ها سکوت کردی و سکوت
ولی غریبی تو را زمانه آشکار کرد
کسی شبیه تو چنین به صبر امتحان نشد
چه ها میان کوچه با تو چرخ روزگار کرد
چه شد که راه خانه را گُلِ رسول گم نمود
چه شد که کار خانه را به فضه واگذار کرد
نوشته اند بعد از آن حسن دگر حسن نشد
که هرچه کرد با تو میخ درب نابکار کرد
برای دفن پیکرت دو تکه تخته جور شد
همان دو تکه تخته را مدینه تیربار کرد
ارث غریبی تو را حسین روی دوش برد
و چرخ روزگار را دوباره داغدار کرد
بمیرم آن دمی که ناگریز رفت و گوشه ای
نشست و بوسه بر گلوی طفل شیرخوار کرد
ادب رضا نمیدهد که شرح روضه وا کنم
که پیش خواهرش چه ها شمر حیا ندار کرد
شاعر: #محمود_یوسفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_رضا_ع_شهادت
چون جام زهر... غریبانه سر کشید
فریاد زد خدا و... عبا را به سر کشید
پنجاه و چند ساله ی موسی به کوچه ها
پنجاه و چند مرتبه آه از جگر کشید
با سینه ای که آتش از آن شعله می کشید
ناله برای کشته ی دیوار و در کشید
او بود و خاک حجره و یک ناله ی ضعیف
آری نفس نفس زدنش تا سحر کشید
یک روزه زهر بر دل زارش اثر نمود
وقت سحر به جانب دادار پر کشید
در انتظار آمدن میوه ی دلش...
پا را به سوی قبله چنان محتضر کشید
سینه زنان، دریده گریبان، پسر رسید
دستی به روی ماه کبود پدر کشید
**
آه از دمی که زینب کبرای غم نصیب
« آمد تن امام زمان را به بر کشید»
با دست زخم خورده ی خود دختر علی
تیر شکسته از تن مولا به در کشید
گل مانده بود در وسط تیغ و نیزه ها
آمد ز پای ساقه ی یاسش تبر کشید
از خاک زیر حنجر خونین دلبرش
با نیّت شفا روی چشمان تر کشید
شاعر: #مجتبی_روشن_روان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_رضا_ع_شهادت
ز سینه آه برآرید با همه شررش
ز دیده اشک ببارید تا رسد اثرش
امام مفترض الطاعه بر زمین افتاد
شبیه جد غریبش به خاک خورده سرش
میان حجره چو گودال دست و پا میزد
شبیه مار گزیده رسید درد سرش
به کام تشنه پسر را گهی صدا میزد
چه گویم از اثر زهر کینه بر جگرش
رسید زاده ی زهرا به طرفة العینی
سر مبارک بابا به دامن پسرش
به کربلا همه ی ماجرا شده بالعکس
سر مبارک اکبر به دامن پدرش
میان حجره امام غریب بود و جواد
ولی به قتل علی لشگری است دور و برش
میان حجره پسر در کنار بابا بود
ولی کنار علی چند نیزه در کمرش
صدای یاابتای علی که بود بلند
رسید قبلِ حسین، آهنی به فرق سرش
رسید بازِ شکاری، ولی چه احوالی
نه قوتی به کمر، نه رمق به بال و پرش
نگاهِ حسرتِ بابا به ارباً اربا، بود
نشست کوه به زانو، شکسته شد به برش
صدای عمه میآید ، علی ز جا برخیز!
خدا کند که نیفتد به جسم تو گذرش
شاعر: #محمود_ژولیده
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_رضا_ع_شهادت
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب
زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب
تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست
جای قرآن که به زیر سمِ مرکب ها نیست
پیرُهن از تنِ بی سر شده در آوردند
بی کفن در وسط دشت رهایش کردند
حرمت مهریه مادرِ سادات شکست
آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست
جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند
مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید
با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید
خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟
پای خود را زلبان پسرم بر دارید
شاعر: #قاسم_نعمتی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
مصائب کربلا از زبان امام رضا(ع)
#امام_رضا_ع_شهادت
خیلی دلم گرفته از این غربتِ زمان
انگار بغض کرده و تب دارد آسمان
گفتم برایت از غم ِ «إن کنتَ باکیا...»
وقتش رسید و شعله گرفته ست استخوان
یابن الشّبیب داغِ دلم تازه شد بیا...
نوحوا علی الحسین(ع) بگو! روضه ای بخوان
از آن وداعِ سخت بگو! از رقیه(س) که-
با گریه گفت یکسره بابا، نرو! بمان
رفت و زدند سنگ به پیشانی اش چرا؟!
میرفت پشتِ هم چقدَر تیر در کمان
لعنت بر آن سه شعبه که در دست حرمله(لع)
فوراً گرفت سینۂ جدّ مرا نشان
گریه کن و بگو که زمین خورد بیهوا
پیش ِ فرات؛ خسته و لب تشنه جدّمان
از آن تنی که مقصدِ سرنیزه شد بگو
از آن عقیقِ خونیِ در دستِ ساربان
لعنت بر آن که با طرَب و هلهله دوید
تا که سرِ به نیزه به زینب(س) دهد نشان
والله عمّه جانِ مرا پیر کرده بود
زخم زبان و طعنۂ یک عدّه بد دهان
یابن الشبیب از سرِ بازارِ شام نه!
چیزی نگو که قاتل من میشود، بدان!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_رضا_ع_شهادت
امان نداد مرا این غم و به جان اُفتاد
میان سینهام این دردِ بی امان اُفتاد
به راه رویِ زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد
چنان به سینهی خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بالِ کبوتران اُفتاد
کشیدهام به سرِ خود عبا و میگویم
بیا جواد که بابایت از توان اُفتاد
بیا جواد که از زخمِ زهر میپیچد
شبیه عمهاش از پا نفس زنان اُفتاد
شبیه دخترکی که پس از پدر کارش
به خارهای بیابان به خیزران اُفتاد
به رویِ ناقهی عریان نشسته،خوابیده
و غرقِ خوابِ پدر بود ناگهان اُفتاد
گرفت پهلویِ خود را میانِ شب ناگاه
نگاه او به رُخِ مادری کمان اُفتاد
دوید بر سرِ دامان نشست خوابش بُرد
که زجر آمد و چشمش به نیمهجان اُفتاد
رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و
به هر دو گونهی زهرا ترین نشان اُفتاد
رسید زجر و پِیِ خود دوان دوانش بُرد
که کارِ پنجه ی زبری به گیسوان اُفتاد
به کاروان نرسیده نفس نفس می زد
به خارهای شکسته کشان کشان اُفتاد
دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس
دوباره رأسِ اباالفضل از سنان اُفتاد
شاعر: #حسن_لطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم