☁️🌞☁️
⚫️ #در_ظهر_عاشورا_چه_گذشت...
( #قسمت_دهم)
🌺علی اکبر علیه السلام به دشمن حمله کرد و جنگ سختی نمود تا حدی که نوشته اند صدو بیست نفر را به هلاکت رساند و خود جراحات بسیاری برداشت و تشنگی بر او فشار آورد.
✳️لذا نزد پدر برگشت و عرض کرد: پدر تشنگی مرا کشت و سنگینی شمشیر مرا به زحمت افکند،
💦آیا میشود شربت آبی به من برسانی تا با آن در جنگ با دشمن نیرو بگیرم؟
🌹حسین علیه السلام از ناراحتی پسرش گریان شد و فرمود: بر جدت محمد مصطفی و و علی ابن ابیطالب و من دشوار است که نتوانیم خواسته ات را برآوریم.
✨ پسرم صبر پیشه کن و اندکی دیگر بجنگ که نزدیک است رسول خدارا ملاقات کنی و با کاسه لبریز چنان سیرابت کند که هرگز تشنه نشوی...
☘سپس زبان حضرت علی اکبر علیه السلام را در دهان گرفت،علی اکبر فهمید کام حسین علیه السلام از او خشک تر است..
🌷 سپس امام حسین انگشتر خود را به او داد و گفت: انگشتر را در دهان نگه دار.
🔴نکته:
مگر حضرت علی اکبر نمیدانست که در خیمه گاه آبی وجود ندارد چرا از پدر تقاضای آب کرد؟
🌹گویا میخواسته به بهانه ی آب تجدید دیدار دوباره ای با پدر داشته باشد...
🌸علی اکبر علیه السلام دوباره به میدان بازگشت و به دشمن حمله کرد،همانند جدش و پدرش میجنگید.
⚡️حمید بن مسلم میگوید:ایستاده بودم و نبرد علی اکبر را نگاه میکردم که به یمین و یسار حمله میکرد و همه از او میگریختند.
🔥مره بن منقذ در کنار من بود گفت: گناه همه عرب برگردن من باشد اگر این جوان از کنار من عبور کند و پدرش را عزادار نکنم.
⚡️گفتم مره چنین مگو،این جمعیت او را کفایت میکنند،علی اکبر علیه السلام به ما نزدیک شد، مره از پشت سرش با نیزه به او حمله کرد که علی اکبر روی قوس زین افتاد.
سپس مره با با شمشیر بر فرق علی زد و سرش را شکافت.
🌷علی دست بر گردن اسب انداخت ،خون روی چشمان اسب را پوشاند و اسب بدون اینکه متوجه باشد علی را به دل دشمن برد، دشمن اطرافش را گرفت و با شمشیرها قطعه قطعه اش کردند...
🍀در این هنگام علی اکبر علیه السلام فریاد زد:
🌺پدرم سلام بر تو،اینک جدم مرا سیراب نمود و به شما سلام میرساند و میفرماید به سوی ما شتاب کن که برای شما هم ابی ذخیره کرده ام. سپس ناله ای کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود...
🌹همینکه صدای علی اکبر به گوش پدر رسید مانند باز شکاری خود را کنار نعش پسرش رساند و دید علی قطعه قطعه شده و هیچ جای سالمی در بدن ندارد...
💥صدا زد: خدا بکشد مردمی که تورا کشتند،چقدر نسبت به خدا و هتک حرمت رسول خدا جسور شدند..
🌷سپس با چشمانی پراشک فرمود: علی جان بعد تو خاک بر سر دنیا...
🎋راوی میگوید ناگهان دیدم زنی(زینب سلام الله علیها) سراسیمه از خیمه ها بیرون دوید و خود را روی نعش علی انداخت.
🌹حسین علیه اسلام اورا به خیمه ها بازگرداند و سپس به جوانان گفت:جوانان بنی هاشم بیایید و برادرتان را به خیمه ها ببرید.
🌸سپس نعش علی را به خیمه شهدا بردند..
✍ #ادامه_دارد...
📕ابصارالعین، ص22
📗نفس المهموم 309
📒 حیات الحسین ص244
📘مقاتل ص115
📙طبری 357/7
🍃🌸اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌸🍃
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
⚫جوشیدن خون از زیر تمام سنگ ها در روز عاشورا!
✔مرحوم عالم ربّانی حضرت آیت الله وجدانی فخر نقل فرمودند:
💥در یکی از سالها بعد از ظهر عاشورا، به قبرستان نوِ قم برای قرائت فاتحه رفتم.
🔹️بعد از قرائت فاتحه متوجه حضور حضرت علامه سیّد محمد حسین طباطبایی در گوشه ای از گورستان شدم. لذا حضور معظم له شرفیاب شده و عرض ادب نمودم.
🌷آن بزرگوار چند بار با سوز و گداز به من فرمودند:آقای وجدانی امروز چه روزی است؟
عرض کردم روز عاشورا می باشد.
✨فرمودند: آیا می بینی که تمام موجودات چون آسمان و زمین و جمادات همه در حال گریستن به سید الشهدا(علیه السلام)هستند؟
🍂من از این گفته اش تعجب نموده و مبهوت ماندم و فهمیدم که او خبر از حقایق هستی می دهد.
💠در همین حال آن بزرگوار خم شد و سنگی را از روی زمین برداشت و آن را با دست مانند سیب از وسط شکافت و میانش را به من نشان داد.
🔴ناگهان با این چشمان خودم خون را در میان سنگ دیدم و تا ساعتی با بهت و حیرت غرق در تماشای آن بودم
🔰وقتی به خود آمدم متوجه شدم که حضرت علامه از قبرستان رفته بودند و من در تنهائی به نظاره آن سنگ خون آلود مشغولم...
🖤آجرک الله یا بقیه الله اعظم فی مصیبت جدک...
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
⚫چرا اسبها که حیوانات فهمیده و نجیبی هستند، روز عاشورا بر پیکر مطهر امام حسین علیه السلام تاختن؟!
🌺حدود هشتاد سال پیش
یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند...
✔آن زمان ايشان جوان بوده و روضه خوان
دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف منبر می رود. آن روز برف سنگينى مى آمده است.
🔹وقتى روضه اش تمام مى شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود.
🍂نقل می کند:
عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى آمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى آيد.
☘حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد.
🌺بعد آن آقا كه پشت سر من مى آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم».
🔹گفتم:« سلام عليكم» .
🌺گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟)
🔹گفتم:« بفرماييد».
🌺گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟
🔹گفتم:« بله من در تاريخ خوانده ام كه چنین کاری کرده اند.
🌺آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟»
🔹گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.»
🔸مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. باز آن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟»
🔹گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد».
🌺گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟»
🔹گفتم:من در تاريخ خوانده ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند.
🌺گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!»
✔آقا سید می گوید:
من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى كردم.
🔆گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد.
🔸گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد».
🌺گفتند:« چى هست؟»
🔸گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند.
🔥اما در جريان متوكل، اينها مى خواستند آثار حضرت را از بين ببرند.
🌸نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند».
⚘آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.»
🔹آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده ام، نيست...(فهمیدم آقا امام زمان عج بوده اند)
📚دفتر نشر بیانات حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
⚫️ #بعد_از_کربلا_چه_گذشت..(قسمت 1)
◾️ شام غریبان کربلا نخستین شب عزا خاندان پیامبر پس از شهادت سید الشهداء علیه السلام است...
▪دیشب چه سالاری داشتند؟دیشب چه کسی از خیمه ها محافظت می کرد؟امروز اما بدن مبارکشان بدون سر روی زمین است!
چه شبی بود آن شب و چه حالی داشت دختر امیر المؤمنین علیه السلام...
▪️شب یازدهم شبی است که سر مطهر امام حسین علیه السلام در تنور منزل خولی بود در حالی که نورانیت آن سر فضا را روشن نموده بود.
🔴 عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند،
و بر کشتگان خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد.
وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رابر شتران بی جهاز سوار کردند .
و امام سجاد علیه السلام را نیز با غل و زنحیر بر شتر سوار کردند.
🌅هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه السلام افتاد ، لطمه ها بر صورت زدند و صدا به ندبه برداشتند...
🔥عمر سعد به کوفه آمد .ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند.
♻️سپس سر مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می کرد و تبسم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می نمود.
⚫️عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند. نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند.
💐لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازه های کوفه نگه داشتند.
🔥هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد،و بسان فرمانده ای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد...
📙ارشاد شیخ مفید ،ج2
📗در کربلا چه گذشت،شیخ عباس قمی
@bachehaeyaseman.
کشتی نجات_9.mp3
15.77M
#کشتی_نجات ۹
بقیهالله، تنها باقی مانده ی الله در زمین،
و تنها ذخیره از أئمه ی حق است.
اگر زندگی تو ؛
سهمی در یاری تنها باقیمانده خدا دارد؛
که برنده ی روزگار خودت هستی!
اگر نه... هنوز هم دیر نشــده ‼️
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🏴حسین جان ...
🌤مهدی ام مهدی خسته ! دلم از بی وفایی ها شکسته ...💔
🏴حسین جان ...
مانده ام تنهای تنها !
شده کرب و بلایم کوه و صحرا!
🏴حسین جان ...
کاش من جای تو بودم !
چو یارانت بُدم گِرد وجودت !
شما گفتی ولی آنها نرفتند ...مرا یاران همه ، یک یک برفتند
🏴حسین جان...
🌤مهدی ام مهدی خسته! دلم از بی وفایی ها شکسته...💔
🏴حسین جان...
سال ها در انتظارم
هنوز حسرت به یاران تو دارم
🏴حسین جان...
انتقام نگرفته ام من
به جای امّتم شرمنده ام من
🏴حسین جان...
قطعه قطعه جسم اکبر(ع)
سر افتاده'ی علی اصغر(ع)
دو کتف خونی و مشک ابالفضل(ع)
کنارعلقمه اشک ابالفضل(ع)
صدای ناله'ی جانسوز زهرا(س)
فرار کودکان در دشت وصحرا
همه منزل به منزل در اسارت
چنان که شد به آل تو جسارت !
🏴حسین جان...
🌤مهدی ام مهدی خسته! دلم از بی وفایی ها شکسته...💔
هر آنچه عمه ام زینب(س) کشیده
بود هر صبح و شام در پیش دیده
ز قلبم میزند بیرون شراره
چه کاری سخت تر از انتظاره
🏴حسین جان...
از شما شرمنده هستم
گناه امّتم بسته دو دستم
چه قدر دیگر بگویم من به امّت
دعا باشد کلید قفل غیبت
🏴حسین جان...
🌤مهدی ام مهدی خسته! دلم از بی وفایی ها شکسته... 💔
التماس دعای فرج.😔🙏😔🙏
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
⚫️دروغ ها و تحریفات عاشورا
☑️حاجی نوری این عالم بزرگ میگويد:
در همان گرما گرم روز عاشورا كه
میدانيد مجال نماز خواندن هم نبود،امام ناچارا نماز خوف خواند و با عجله
هم خواند.
✅حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند كه
امام بتواند اين دو ركعت نماز خوف را بخواند
و تا امام اين دو ركعت نماز را خواندند اين دو نفر در اثر تيرهای پياپی كه میآمد از پا در آمدند. حتی مجالی برای نماز خواندن به اينها نمیدادند.
⛔️ آن وقت راویان جعلی گفته اند که:
در همان وقت امام فرمود: حجله عروسی را بيندازيد، من میخواهم عروسی قاسم با يكی از دخترهايم را در اينجا لااقل شبيه آن هم كه شده ببينم! من آرزو دارم، آرزو را كه نمیشود به گور برد !
‼️شما را بخدا ببينيد حرفهائی را كه گاهی وقتها از يك افراد در سطح خيلی
پايين میشنويم كه مثلا میگويند: من آرزو دارم عروسی پسرم را ببينم ، آرزو
دارم عروسی دخترم را ببينم... به فردی چون حسين بن علی نسبت میدهند!!!
آن هم در گرما گرم زدو خورد كه مجال نماز خواندن هم نيست ! (این حرف ها توهین به مقام و شخصیت اباعبدالله الحسین هست)
⚫️نمونه ديگر ، اربعين است . اربعين كه میرسد همه،اين روضه را
میخوانند و مردم هم خيال میكنند اين طور است كه اسراء از شام به كربلا
آمدند و در آنجا با جابر ملاقات كردند و امام زين العابدين هم با جابر
ملاقات كرد!!
☑️در صورتی كه بجز در كتاب لهوف كه آن هم نويسنده اش يعنی
سيد بن طاووس در كتابهای ديگرش آن را تكذيب كرده و لااقل تاييد نكرده
است.
در هيچ كتاب ديگری چنين چيزی نيست و هيچ دليل عقلی هم اين را تاييد نمیكند.
⁉️ولی مگر میشود اين قضايائی را كه هر سال گفته میشود از
مردم گرفت؟!
✅جابر اولين زائر امام حسين عليهالسلام بوده است و اربعين
هم جز موضوع زيارت قبر امام حسين عليهالسلام هيچ چيز ديگری ندارد.
موضوع تجديد عزای اهل بيت نيست ، موضوع آمدن اهل بيت به كربلا نيست ، اصلا راه شام از كربلا نيست ، راه شام به مدينه از همان شام جدا میشود...
📚کتاب حماسه حسینی جلد یک نوشته شهید مرتضی مطهری
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
⚫️ #در_ظهر_عاشورا_چه_گذشت..
( #قسمت_یازدهم)
🔴 السلام علی قاسم ابن الحسن
🌹قاسم فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام مادرش رمله مکنی بود، قاسم علیه السلام بیش از 13 سال از عمر مبارکش نگذشته بود جوانی بسیار رعنا و زیبا بود،
🍃چنانکه مورخین نوشته اند:
کان وجهه شقه القمر: یعنی چهره اش مانند ماه پاره بود
✨و چون در دامن امام حسین علیه السلام رشد و نمو پیدا کرده بود در سنین کم دارای ایمانی راسخ و عزت نفس و عظمت روحی مانند اباعبدالله بود.
🌿در روز عاشورا که عمویش را تنها مشاهده کرد گفت: تا شمشیر در دست من است عمویم به شهادت نخواهد رسید!
🔴 قاسم اذن جهاد میطلبد
🌸اباعبدالله که دید قاسم آماده شهادت شده است دست در گردن او انداخت و هردو آنقدر گریستند تا بیحال شدند.
✨قاسم علیه الاسلام اذن جهاد طلبید.امام حسین علیه السلام امتناع نمود و فرمود:عموجان چگونه اجازه بدهم که تو یادگار برادرمی..
🌷 قاسم آنقدر دست و پای عمو را بوسید تا اجازه گرفت و با چشمان گریان روانه میدان شد.
⚫️ شهادت قاسم علیه السلام
🔷حمید ابن مسلم(خبرنگار کربلا) میگوید:
نوجوانی به سمت لشکر می آمد که چهره اش مانند ماه میدرخشید
وپیراهن و شلوار پوشیده بود و گردنها را میزد و سرها را درو میکرد گویا مرگ در اختیار اوست و جان هرکه را بخواهد میگیرد.
💥 در این میان بند کفش قاسم برید که فراموش نمیکنم پای چپش بود،ایستاد تا بند کفشش را محکم کند.
🔥عمروبن سعد بن نفیل از فرصت استفاده کرد و با شمشیر بر فرق مبارکش زد قاسم بر زمین افتاد و صدا زد: یا عمّاه!
🌸حسین علیه السلام با عجله خود را به میدان رسانید و چون شیر خشمناک بر سعد حمله کرد که دست نانجیب قطع شد و همرزمانش اورا نجات دادند.
✳️وقتی گردوغبار میدان فرونشست دیدند حسین علیه السلام در کنار قاسم علیه السلام نشسته و قاسم در حال جان دادن از شدت درد پاها را بر زمین میساید..
🌺حسین علیه السلام فرمود: مرگ بر آن مردمی که تورا کشتند. رسول خدا در قیامت دشمنشان باد.
☑️سخت است بر عمویت اورا بخوانی و نتواند تورا اجابت کند و نفعی به تو برساند.
🌹سپس نعش قاسم را در بغل گرفت تا به خیمه شهدا برساند اما پاهای قاسم بر زمین میکشید تا اورا در خیمه کنار نعش علی اکبر قرار داد.
💥نکته:
آیا حضرت قاسم در میان دشمن می ایستد بند کفش ببندد فقط بخاطر اینکه دشمن نگوید پابرهنه بود ؟؟
یا نه،چون روحیه پدرش امام حسن در او اشکار شد که به دشمن اهمیتی نمیداد و برای بی اهمیت شمردن دشمن بند کفشش را بست...
✍ #ادامه_دارد...
📗ابصارالعین ص 36
📕مقاتل الطالبین ص 88
📘نفس المهموم ص 321
📒بحار 34/45
🍃🌸اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌸🍃
@bachehaeyaseman