💚امشب سخن ازجان جهان بایدگفت 💚توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت💫
❤️در شـــــام ولادت دو قــطب عالم.. ❤️تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت 💫
💖سالروز ولادت پیامبر عظیم الشان السلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و میلاد امام جعفر صادق علیه السلام...
بر آقا امام زمان عج و همگی مبارک💚🌹💥💞
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🔴فرق اخلاق پیامبر با اخلاق سایر مردم!!
🌟حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :
من آمدم که مکارم اخلاق را برای شما تمام کنم.
✅اخلاق رو تمام کردن:
یعنی بر مبنای عقلانیت و عدالت پیش رفتن ، یعنی اگر به تو نیکی کرد تو هم به او نیکی کن..
🌺اما مکارم اخلاق:
یعنی مرزهای عقل و عدل رو بشکن..خوبی نکرده تو خوبی کن،بدی هم کرد باز تو خوبی کن..
♨️یه پیرمرد یهودی بود که ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ، شکمبه گوسفند ﺭﻭﻱ سر پیامبر ﻣﻲ ﺭﻳﺨﺖ.
🌸یک روز پیامبر دید این مسیر رو راحت عبور میکنه،فرمود:چند روزی هست فلانی روی سر ما خاکستر نمیریزه. گفتند:مریض شده.
پیامبر فرمود: خب باید بریم به عیادتش..
🌸فهمیدی چی شد، جواب بدی رو با خوبی داد.
☀️ﺣﻘﻴﻘﺘﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻭﺻﻒ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﻧﺴﺎنی ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻔﺖ:
ﺇِﻧَّﮏ ﻟَﻌَﻠﯽ ﺧُﻠُﻖٍ ﻋَﻈِﯿﻢ / برﺍﺳﺘﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ دارای خلق بزرگی.(ﻗﻠﻢ -4)
📙گزیده سخنان استاد رائفی پور
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🔴 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۵)
🔵به سوی آتش!
🔸در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود میلرزیدم، پرسیدم به کجا؟
🔥 گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت: پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی.
🌿میدانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم.
گناه با عجله و شادی کنان جلو میرفت.
🍂 هراز گاهی بر میگشت و مرا تشویق به ادامه راه میکرد.
با اینکه از گناه خیری ندیده بودم، اما مژدههای مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه میدادم.
🌵از نیمه کوه گذشته بودیم که نالههایی از دور به گوشم خورد.از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم: این چه صدایی است که به گوش میرسد؟
🔥گناه گفت: من صدایی نمیشنوم، شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند.
گفتم: ولی صدایی که من میشنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن.
💥گناه گفت: من چیزی نمیشنوم، بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده.
🍁دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان میکند و بی جهت خود را به ناشنوایی میزند...اما چاره ای نبود.
🌄در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم، فریاد کشید: خودت را کنار بکش.
✅ با عجله خودم را به کناری کشیدم، ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه🔥 فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد.
✨پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت.
من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم..
🌻نیک در حالی که اشکهایم را پاک میکرد گفت: دوست من اینجا چه میکنی؟ هیچ میدانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه.
🌼نیک سری تکان داد و گفت: تو در چند قدمی وادی عذاب هستی. اینجا جایگاه افرادی است که توان عبور از برهوت را ندارند و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط میکنند.
🌷نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم.
🔵عذاب یکی از بزرگان برزخ!
🔷در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک میشد.
پس از لحظه ای صدا واضح تر شد. و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت میکرد.
🔘با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟
🔆نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن.
✳️وقتی به اوج قله نگریستم شخصی را دیدم که در گردنش غل و زنجیر آویخته اند و دو مرد زشت رو و قوی هیکل سر زنجیر را به دست گرفته اند.
▪️آن شخص در حالیکه مرتب از تشنگی مینالید به این سو و آن سو نگاه میکرد.
🔘پس از دیدن ما با عجله به طرفمان حرکت کرد؛ من از ترس خودم را به نیک رساندم و آهسته پرسیدم:
این شخص کیست؟
🔶 نیک گفت: صاحب ناله یکی از سرشناسان برهوت است که در دشت عذاب معذب است.
🔥آن شخص همانطور که به ما نزدیک میشد دستهایش را مانند گدایی به سمت ما دراز کرده بود و طلب آب💦 میکرد.
وقتی به چند قدمی نیک رسید، مامورانش با کشیدن زنجیر از نزدیک شدن او به ما جلوگیری کردند، او در حالی که اشک میریخت با التماس از نیک درخواست یک قطره💧 آب کرد، اما نیک امتناع ورزید. او همچنان التماس میکرد..
✨ نیک از او پرسید: مگر تو از داشتن دوستت نیک محرومی؟
سر به زیر افکند و گفت: چه دوستی، چه نیکی، دوست من گناه من است که در همان لحظات اول مرا به دست این ماموران عذاب سپرد و رفت.
☄حال باید تا روز قیامت از این تشنگی عذاب آور رنج ببرم و در قل و زنجیر محبوس باشم.
🍀نیک با کنایه گفت: پس دعا کن هر چه زودتر روز قیامت بر پا شود تا از این عذاب رهایی یابی.
🍂 او به ناگاه سر بلند کرد و با تمام قوی فریاد برآورد: نه، نه، نه، ما اهالی دشت عذاب هرگزنمی خواهیم قیامت برپا شود، عذاب اندک برزخ ما را به ستوه آورده تا چه رسد به عذاب جهنم که...🔥
اما ماموران با گرزهای آتشینی که همراه داشتند به جان او افتادند. آن شخص ناگهان از جا پرید و در حالیکه صدای شتری میداد که داغ شده باشد، شروع به جست و خیز کرد.
آتش🔥 از پیکرش زبانه میکشید و صدایش زمین را میلرزاند...
✍ادامه دارد..
@bachehaeyaseman.
☁️🌞☁️
⚫️انتقام!!
⛔️یکی از کارهای جاهلانه انتقام گرفتن است!
☘به شکرانه ی اینکه خدا بهت قدرت داده و میتونی انتقام بگیری
شکرش اینه که انتقام نگیری و عفوش کنی.
💠حالا او به شما یک بدی کرده...شما صرف نظر کن.
🔆اگر صرف نظر کنی ، خدا هم در قیامت صرف نظر میکنه
♨️ما این همه گناه کردیم توقع داریم خدا ما را ببخشه و از ما بگذره
اما کسی که به ما بدی کرده و اومده عذر خواهی هم میکنه ...حاضر نیستیم ببخشیم!
اینجوری نباشیم،انسان باید گذشت داشته باشه...
🌷آيت الله مجتهدي تهراني ره
@bachehaeyaseman
✍حاج آقا پناهیان:
🍃عفو و چشم پوشی از خطای دیگران غیر از اینکه موثرترین عامل ترویج مهربانی در جامعه است، تمام منافعش به گذشت کننده میرسد.
💥اولا خطاکار به خدا واگذار شده و خدا سختگیرتر است،
💥ثانیا آرامش و لذت گذشت بیشتر از انتقام است
💥 ثالثا خدا بهترین جبران کننده است و هیچ جبرانی به گرد آن نمی رسد.
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#تشرف
✅داستان واقعی دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا
✍وقتی امام زمان عج اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند
🍃صدای اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به راننده گفت : نگه دار نمازمان را بخوانیم، راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم میخوانی،
جوان با لحن جدی گفت :بهت میگویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در جاده خواند و آمد کنارم نشست...
✅ پرسیدم از او چه دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟
💥جوان گفت :من در یکی از شهرهای اروپا درس میخواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد،
از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های بحرانی میرسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج متوسل بشوید...
🌸در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند...
✨ ناگهـان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، نمازِ اول وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد...
💚 جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...»
❤️من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم
شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم...
📚برداشتی آزاد از کتاب نماز و امام زمان عج صفحه ی هشتاد و پنج
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
@bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنران :حجت الاسلام #پناهیان
#ضمانت_امام_صادق(ع)
#برای_گنه_کاری_که_تااخرخطر
#رفته_بود...
@bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنران :آیت الله #مجتهدی_تهرانی
#سه_نصیحت_جبرئیل_به_پیامبر...
@bachehaeyaseman