baghdad0120
✨🇮🇷 دهه فجر مبارک باد💐 ۱۲بهمن بازگشت باافتخار رهبر ایرانیان، امام خمینی و شروع دهه فجر را به همه هم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موشن گرافیک
آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد.
معاونت روابط عمومی و تبلیغات سپاه حضرت ولی عصر (عچ) خوزستان
#قاسم_بن_الحسن
@Baghda0120
✨🇮🇷
امام خمینی (ره): «حکومت باید حکومت الهی باشد، اسلامی باشد، حکومتی باشد که خود مردم می خواهند.»
🇮🇷۱۲ بهمن
🇮🇷سالروز ورود
🇮🇷امامخمینی(ره)
🇮🇷به میهن اسلامی
🇮🇷و آغاز دهه فجر مبارک باد🌸
#دهه_فجر #ایران
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
✨🇮🇷 امام خمینی (ره): «حکومت باید حکومت الهی باشد، اسلامی باشد، حکومتی باشد که خود مردم می خواهند.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_ششم 🔹 بیهیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم که گنبد و ستونهای #حرم
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_هفتم
🔹 بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود، دیگر نگاهم نمیکرد و از لرزش صدایش پیدا بود پای رفتنم تمام تنش را لرزانده است.
ابوالفضل گمان کرد میخواهد طلاقم دهد که سینه در سینهاش قد علم کرد و #غیرتش را به صلّابه کشید :«به همین راحتی زنت رو ول میکنی میری؟»
🔹 از اینکه #همسرش خطاب شدم خجالت کشید، نگاهش پیش چشمان برادرم به زمین افتاد و صدای من میان گریه گم شد :«سه ماهه سعد مُرده!»
ابوالفضل نفهمید چه میگویم و مصطفی بیغیرتی سعد را به چشم دیده بود که دوباره سرش را بالا گرفت و در برابر بهت ابوالفضل سینه سپر کرد :«این سه ماه خواهرتون #امانت پیش ما بودن، اینم بلیط امشبشون واسه #تهران!»
🔹 دست ابوالفضل برای گرفتن بلیط بالا نمیآمد و مصطفی طاقتش تمام شده بود که بلیط را در جیبش جا زد، چشمانش را به سمت زمین کشید تا دیگر به روی من نیفتد و صدایش در سینه فرو رفت :«#خدا حافظتون باشه!» و بلافاصله چرخید و مقابل چشمانم از حرم بیرون رفت.
دلم بیاختیار دنبالش کشیده شد و ابوالفضل هنوز در حیرت مرگ سعد مانده بود که صدایم زد :«زینب...»
🔹 ذهنش پُر از سوال و قلب من از رفتن مصطفی خالی شده بود و دلم میخواست فقط از او بگویم که با پشت دستم اشکم را پاک کردم و #حسرت حضورش را خوردم :«سعد گفت بیایم اینجا تو مبارزه کنار مردم #سوریه باشیم، اما تکفیریها کشتنش و دنبال من بودن که این آقا نجاتم داد!»
نگاه ابوالفضل گیج حرفهایم در کاسه چشمانش میچرخید و انگار بهتر از من تکفیریها را میشناخت که #غیرتش آتش گرفت و خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد :«اذیتت کردن؟»
🔹 شش ماه در خانه سعد عذاب کشیده بودم، تا کنیزی آن #تکفیری چیزی نمانده و حالا رفتن مصطفی جانم را به گلو رسانده بود که در آغوش چشمانش دلم را رها کردم :«داداش خیلی خستم، منو ببر خونه!»
و نمیدانستم نام خانه زخم دلش را پاره میکند که چشمانش از درد در هم رفت و بهجای جوابم، خبر داد :«من تازه اومدم سوریه، با بچههای #سردار_همدانی برا مأموریت اومدیم.»
🔹 میدانستم درجهدار #سپاه_پاسداران است و نمیدانستم حالا در #سوریه چه میکند و او دلش هنوز پیش خانه مانده و فکری دیوانهاش کرده بود که سرم خراب شد :«میدونی این چند ماه چقدر دنبالت گشتم؟ موبایلت خاموش بود، هیچکدوم از دوستات ازت خبر نداشتن، هر جا بگی سر زدم، حالا باید تو این کشور از دست یه مرد غریبه تحویلت بگیرم؟»
از نمک نگرانی صدایش دلم شور افتاد، فهمیدم خبری بوده که اینهمه دنبالم گشته و فرصت نشد بپرسم که آسمان به زمین افتاد و قلبم از جا کنده شد.
🔹 بیاختیار سرم به سمت خروجی #حرم چرخید و دیدم حجم خاک و خاکستر آسمان را سیاه کرده و ستون دود از انتهای خیابان بالا میرود.
دلم تا انتهای خیابان تپید، جایی که با مصطفی از ماشین پیاده شدیم و اختیارم دست خودم نبود که به سمت خیابان دویدم.
🔹 هیاهوی جمعیت همه به سمت نقطه #انفجار میرفت، ابوالفضل نگران جانم فریاد میکشید تا به آنسو نروم و من مصطفی را گم کرده بودم که با بیقراری تا انتهای خیابان دویدم و دیدم سر چهارراه غوغا شده است.
بوی دود و حرارت آتش، خیابان را مثل میدان #جنگ کرده و همهمه جیغ و گریه همه جا را پُر کرده بود. اسکلت ماشینی در کوهی از آتش مانده و کف خیابان همه رنگ #خون شده بود که دیگر از نفس افتادم.
🔹 دختربچهای دستش قطع شده و به گمانم درجا جان داده بود که صورتش زیر رگههایی از خون به زردی میزد و مادرش طوری ضجه میزد که دلم از هم پاره شد.
قدمهایم به زمین قفل شده و تازه پسر جوانی را دیدم که از کمر به پایینش نبود و پیکرهایی که دیگر چیزی از آنها باقی نمانده و اگر دست ابوالفضل نبود همانجا از حال میرفتم.
🔹 تمام تنم میان دستانش از وحشت میلرزید و نگاهم هر گوشه دنبال مصطفی میچرخید و میترسیدم پیکره پارهاش را ببینم که میان خیابان رو به حرم چرخیدم بلکه #حضرت_زینب (علیهاالسلام) کاری کند.
ابوالفضل مرا میان جمعیت هراسان میکشید، میخواست از صحنه انفجار دورم کند و من با گریه التماسش میکردم تا مصطفی را پیدا کند که پیکر غرق خونش را کنار خیابان دیدم و قلبم از تپش افتاد.
🔹 به پهلو روی زمین افتاده بود، انگار با خون #غسلش داده بودند و او فقط از درد روی زمین پا میکشید، با یک دستش به زمین چنگ میزد تا برخیزد و توانی به تن زخمیاش نمانده بود که دوباره زمین میخورد.
با اشکهایم به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و با دستهایم به ابوالفضل التماس میکردم نجاتش دهند و او برابر چشمانم دوباره در خون دست و پا میزد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✨🦋
@baghdad0120
✨️🇮🇷
نواخته شدن زنگ انقلاب در مدارس کشور
🔹زنگ انقلاب همزمان با آغاز جشنهای ایام #دهه_مبارک_فجر و چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صبح امروزچهارشنبه با حضور وزیر #آموزش_و_پرورش در مدرسه رفاه در محله پیروزی #تهران نواخته شد.
🔹همزمان با این مراسم #زنگ_انقلاب در مدارس سراسر کشور به صدا در آمد.
#دهه_فجر #ایران
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨🌸
هرکس دلش به زلف کسی میخورد گِره
ما هم اسیر موی "جواد الائمه ایم"
#امام_جواد
#میلاد_امام_جواد مبارک🌸✨
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨️🇮🇷
شکایت آذربایجان از ایران به سازمانهای بینالمللی!
🔹وزارت خارجه جمهوری #آذربایجان: از حادثه رخ داده در #سفارت این کشور در #تهران به مجامع بینالمللی شکایت کرده است.
🔹 نیکی که از حد بگذرد، نادان گمان بد برد! دیر نیست که باد دماغت بخوابه الهام.
#لبیک_یا_خامنه_ای #الهام_علی_اف #خبر۰۱۲۰ #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨️🇮🇷
صقر-۱ موشک پدافندی با فناوری پهپادی
▪️آیا تکنولوژی ایرانی در اختیار یمنیها است؟
🔹نیروهای #انصارالله در جریان #جنگ_یمن از موشکی پدافندی استفاده کردند که به نام #موشک ۳۵۸ معروف شده و سوالات زیادی پیرامون آن مطرح شد؛ امادرجریان رژه چند ماه پیش نیروهای مسلح #یمن این موشک مرموز با نام #صقر-۱ رونمایی و اطلاعاتی از آن منتشر شد.
🔹از سوی دیگر #سردار_حاجیزاده نیز مردادماه امسال از دستیابی ایران به #موشک_پدافندی با پایه #پهپادی خبر داد که تا کنون فقط #موشک_صقر-۱ با این مشخصات عملیاتی شده است.
🔹حال این سوال مطرح است که آیا صقر-1 همان موشکی پدافندی است که ایران به آن دست یافته یا نه؟
#لبیک_یا_خامنه_ای #دهه_فجر #قدرت_موشکی_ایران #یمن_پیروز_خواهد_شد #یمن_گامی_به_سوی_ظهور #ایران_حامی_مظلومان
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌸
حجاب زن حقی است الهی
عصمت زن “حق الله” است
زن به عنوان امین حق الله از نظر قرآن مطرح است.
زن باید این مسئله را درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم، حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم
، حجاب زن مال خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت دهند.
#زینبیه #حجاب #زن_عفت_افتخار #مرد_غیرت_اقتدار #زن_حجاب_امنیت #لبیک_یا_خامنه_ای #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨🇮🇷
از چیزی نمی ترسیدم
«سرداری که باوجود همه مشغله و مسئولیتها، از زندگی عشایریاش فرار نکرد؛ هیچگاه روستا و زادگاهش را فراموش نکرد و به گفته اهالی، همیشه اگر مجالی هرچند کوتاه مییافت به کرمان و روستا برمیگشت. آنجا خانه ساخت؛ زمینهای رهاشده در اطراف روستا که در مسیر جریان آب، بیهوده و بیثمر مانده بودند را حصار کشید، درخت کاشت و البته به همت خود اهالی، مسجدی بزرگ بنا کرد که محلی باشد برای عبادت و گردهمایی مردم.
مسجدی که حاج حسین، برادر بزرگ سردار دلها وقتی میخواهد از خاطرات زمان ساخت آن بگوید، قطره اشکش را با دست پاک میکند و نقل میکند: مسجد که ساخته شد، وقتی داخل مسجد عکس شهیدان روستا را جاگذاری کرد، یک جا را در انتها -عکس سردار را با دست نشان میدهد- خالی گذاشت و گفت بگذارید اینجا خالی بماند.
حسین سلیمانی در گفت و گو با خبرنگار ایرنا بغضش را با هر تقلایی است فرو میخورد و ادامه میدهد: او می دانست که قرار است عکس خودش در کنار دیگر شهیدان در مسجد نصب شود و اصلا میخواست که عکسش همینجا باشد.
#سردار_دلها #جانفدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
هدایت شده از قهرمان ایرانی
✨🦋
غلط است هرکه گوید که به دل رهست دل را،
دل من ز غصه خون شد؛ دل او خبر ندارد. "
#سردار_دلها
#قهرمان_ایرانی
#جانفدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
#hero_ir0120
┏⊰✾🦋✾✨⊱━━━━┓
eitaa.com/hero_ir0120
┗━━━━⊰✾🦋✾✨⊱┛
هدایت شده از 『زینبیه ۰۱۲۰』
❄️_____🇮🇷_____❄️
♡ #بدحجابی زن از بی غیرتی مرد است.
#حجاب #کشف_حجاب #دهه_فجر
#امام_زمان #ماه_رجب
#قاسم_ابن_الحسن 🇮🇷
#عفت_زینبی_0120 💎
●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●
هدایت شده از 🇵🇸عهد با مهدی( عج)🇵🇸
سلام هرشبم.mp3
2.38M
#سلام_بر_حسین(علیهالسلام)
❤️ قبل از خوابیدن، سلام بدهیم به ساحت مقدس امام حسین علیه السلام.
✅ همه باهم زمزمه کنیم:
🌿 السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🌿
التماس دعا
@ahde_ba_mahdii0120🍃🌤
✨️🇮🇷
#کلام_شهید
مادرم ! از تو میخواهم به خواهرانم حجاب و تقوا بیاموزی . خواهرانم ! مطالعه کنید و حجابتان را حفظ کنید .
#شهید_ابوالفضل_ولایتی
#لبیک_یا_خامنه_ای #دهه_فجر
#قاسم_ابن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_علیرضا_حاجیوند_قیاسی گزیده وصیتنامه شهید بسم الله الرحمن الرحی
✨🇮🇷
#روز_شمار_دفاع_از_حرم
🕊
“اشهد ان ” شما زندهتر از ما هستید! مرگ در مسلک ققنوس ندارد جای🕊
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#شهید_مدافع_حرم_محمد_علی_قلی_زاده
#شهید_مدافع_حرم_احمد_مجدی
#شهید_مدافع_حرم_سید_سجاد_روشنایی
#شهید_مدافع_حرم_حجت_باقری
#شهید_مدافع_حرم_مرتضی_ترابی_کمال
#شهید_مدافع_حرم_علی_اکبر_عربی
#شهید_مدافع_حرم_جواد_سنجه_ونلی
#شهید_مدافع_حرم_مصطفی_قاسم_پور
#شهید_مدافع_حرم_محمد_حسین_سراجی
#شهید_مدافع_حرم_اصغر_پاشاپور
#شهید_سید_احسان_حاجی_حتم_لو
#صلوات 🌷
#جانفدا #دهه_فجر
#شهدای_مدافع_حرم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🇮🇷
#روز_شمار_دفاع_از_حرم
🕊
شهدای ۱۲و ۱۳بهمن ماه 🌸✨
#شهید_مدافع_حرم_داوود_نریمیسا
#شهید_مدافع_حرم_سید_علی_حسینی_کاهکش
#شهید_مدافع_حرم_محمود_مراد_اسکندری
#شهید_مدافع_حرم_حامد_کوچک_زاده
#شهید_مدافع_حرم_فیروز_حمیدی_زاده
#شهید_مدافع_حرم_مصطفی_خلیلی_بلوطکی
#شهید_مدافع_حرم_جاسم_حمید
#شهید_مدافع_حرم_حسن_رزاقی
#شهید_مدافع_حرم_رضا_عادلی
#شهید_مدافع_حرم_احمد_حاجیوند_الیاسی
#شهید_مدافع_حرم_سعید_علیزاده
#شهید_مدافع_حرم_ابراهیم_توفیقیان
#شهید_مدافع_حرم_حبیب_رحیمی_منش
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#شهید_مدافع_حرم_محمد_علی_قلی_زاده
#شهید_مدافع_حرم_احمد_مجدی
#شهید_مدافع_حرم_سید_سجاد_روشنایی
#شهید_مدافع_حرم_حجت_باقری
#شهید_مدافع_حرم_مرتضی_ترابی_کمال
#شهید_مدافع_حرم_علی_اکبر_عربی
#شهید_مدافع_حرم_جواد_سنجه_ونلی
#شهید_مدافع_حرم_مصطفی_قاسم_پور
#شهید_مدافع_حرم_محمد_حسین_سراجی
#شهید_مدافع_حرم_اصغر_پاشاپور
#شهید_سید_احسان_حاجی_حتم_لو
#صلوات 🌷
#جانفدا
#دهه_فجر
#در_بهار_آزادی
#یاد_شهدا_جاری
#قاسم_بن_الحسن
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدای_مدافع_حرم
@baghdad0120
✨️🇮🇷
🔹در تاریخ بنویسید که کل دنیای غرب و شرق با تمام سلاح و تجهیزات و جمعیت رسانهای که داشتند زورشان به این دو نفر نرسید...
#السلام_علیک_یا_روح_الله #ولایت_فقیه_استمرار_حرکت_انبیاست #لبیک_یا_خامنه_ای #دهه_فجر
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_هفتم 🔹 بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود، دیگر نگاهم نمیکرد و از لرزش
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_هشتم
🔹 تابیمارستان به جای او هزاربار مُردم و زنده شدم تا بدن نیمهجانش رابه اتاق عمل بردند و تازه دیدم بیمارستان #روضه مجسم شده است. جنازه مردم روی زمین مانده و گریه کودکان زخمی و مادرانشان دل سنگ را آب میکرد.
چشمم به اشک مردم بود و در گوشم صدای سعد میآمد که به بهانه رهایی مردم #سوریه مستانه نعره میزد :«بالرّوح، بالدّم، لبیک سوریه!» و حالا مردم سوریه تنها قربانیان این بدمستی سعد و همپیالههایش بودند.
🔹 کنار راهروی بیمارستان روی زمین کِز کرده بودم و میترسیدم مصطفی مظلومانه #شهید شود که فقط بیصدا گریه میکردم.
ابوالفضل بالای سرم تکیه به دیوار زده و چشمان زیبایش از حال و روز مردم رنگ #خون شده بود که به سمتش چرخیدم و با گریه پرسیدم :«زنده میمونه؟»
🔹 از تب بیتابیام حس میکرد دلم برای مصطفی با چه ضربانی میتپد که کنارم روی زمین نشست و به جای پاسخ، پرسید :«چیکارهاس؟»
تمام استخوانهایم از ترس و غم میلرزید که بیشتر در خودم فرو رفتم و زیرلب گفتم :«تو #داریا پارچه فروشه، با جوونای شیعه از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) دفاع میکردن!»
🔹 از درخشش چشمانش فهمیدم حس دفاع از #حرم به کام دلش شیرین آمده و پرسیدم :«تو براچی اومدی اینجا؟»
طوری نگاهم میکرد که انگار هنوز عطش دو سال ندیدن خواهرش فروکش نکرده و همچنان تشنه چشمانم بود که تنها پلکی زد و پاسخ داد :«براهمون کاری که سعد ادعاش رومیکرد!»
🔹 لبخندی عصبی لبهایش را گشود، طوری که دندانهایش درخشید و در برابر حیرت نگاهم با همان لحن نمکین طعنه زد :«عین آمریکا و اسرائیل و عربستان و ترکیه، این بنده خداها همهشون میخوان کنار مردم سوریه مبارزه کنن! این #تکفیریهام که میبینی با خمپاره و انتحاری افتادن به جون زن و بچههای سوریه، معارضین صلحجو هستن!!!»
و دیگر این حجم غم در سینهاش جا نمیشد که رنگ لبخند از لبش رفت و غریبانه شهادت داد :«سعد ادعا میکرد میخواد کنار مردم سوریه مبارزه کنه، ولی ما اومدیم تا واقعاً کنار مردم سوریه جلو این حرومزادهها #مقاومت کنیم!»
🔹 و نمیدانست دلِ تنها رها کردن مصطفی را ندارم که بلیطم را از جیبش درآورد، نگاهی به ساعت پروازم کرد و آواری روی سرش خراب شد که دوباره نبودنم را به رخم کشید :«چقدر دنبالت گشتم زینب!»
از #حسرت صدایش دلم لرزید، حس میکردم در این مدتِ بیخبری از خانواده، خبر خوبی برایم ندارد و خواستم پی حرفش را بگیرم که نگاه برّاق و تیزش به چشمم سیلی زد.
🔹 خودش بود، با همان آتشی که از چشمان سیاهش شعله میکشید و حالا با لباس سفید پرستاری در این راهرو میچرخید که شیشه وحشتم در گلو شکست.
نگاهش به صورتم خیره ماند و من وحشتزده به پهلوی ابوالفضل کوبیدم :«این با تکفیریهاس!» از جیغم همه چرخیدند و بسمه مثل اسفند روی آتش میجنبید بلکه راه فراری پیدا کند ونفهمیدم ابوالفضل با چه سرعتی از کنارم پرید.
🔹 دست بسمه از زیر روپوش به سمت کمرش رفت و نمیدانستم میخواهد چه کند که ابوالفضل هر دو دستش را از پشت غلاف کرد.
مچ دستانش بین انگشتان برادرم قفل شده بود و مثل حیوانی زوزه میکشید، ابوالفضل فریاد میزد تا کسی برای کمک بیاید و من از ترس به زمین چسبیده بودم.
🔹 مردم به هر سمتی فرار میکردند و دو مرد نظامی طول راهرو را به طرف ما میدویدند. دستانش همچنان از پشت در دستان ابوالفضل مانده بود، یکی روپوشش را از تنش بیرون کشید و دیدم روی پیراهن قرمزش کمربند #انفجاری به خودش بسته که تنم لرزید.
ابوالفضل نهیب زد کسی به کمربند دست نزند، دستانش را به دست مرد دیگری سپرد و خودش مقابل بسمه روی زمین زانو زد.
🔹 فریاد میزد تا همه از بسمه فاصله بگیرند و من میترسیدم این کمربند در صورت برادرم منفجر شود که با گریه التماسش میکردم عقب بیاید و او به قصد باز کردن کمربند، دستش را به سمت کمر بسمه برد.
با دستانم چشمانم را گرفته و از اضطراب پَرپَر شدن برادرم ضجه میزدم تا لحظهای که گرمای دستش را روی صورتم حس کردم.
🔹 با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت، با انگشتانش #اشکهایم را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید :«برا من گریه میکنی یا برا این پسره که اسکورتت میکرد؟»
چشمانش با شیطنت به رویم میخندید، میدید صورتم از ترس میلرزد و میخواست ترسم تمام شود که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت :«ببینم گِل دل تو رو با پسر #سوری برداشتن؟ #ایران پسر قحطه؟»
🔹 با نگاه خیسم دنبال بسمه گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او رادر انتهای راهرو میبرند. همچنان صورتم را نوازش میکرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش شرم میکردم که حرف رابه جایی دیگر کشیدم :«چرا دنبالم میگشتی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✨🦋
@baghdad0120