eitaa logo
جام عقیق
66 دنبال‌کننده
298 عکس
214 ویدیو
7 فایل
مرور نکات ناب
مشاهده در ایتا
دانلود
دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری راضی به همین چند قلم مال خودت باش دنبال کسی باش که دنبال تو باشد اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنت منت نکش از غیر وپر وبال خودت باش صد سال اگر زنده بمانی گذرانی پس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش .... 👤 اقبال لاهوری
🔆 آیت الله شبیری زنجانی فرمودند: 🔆 روزی مرحوم آیت الله شیخ هاشم قزوینی در قبرستان پیغمبریه قزوین از کنار قبری می گذشت. 🔆 برایش مکاشفه شد و دید سگی برروی قبری نشسته و عاجزانه می گوید: شیخ هاشم! من صاحب این قبر هستم. علت اینکه به این صورت در آمده ام این است که مادرم از من ناراضی است شما بروید و ایشان را از من راضی کنید تا خلاص شوم. کتاب کرامات شگفت عارفان ص67.
☄‍ 🌸 ☄‍ ازعزرائیل پرسیدند: تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟ عزرائیل جواب داد: یک بارخندیدم، یک بارگریه کردم ویک بارترسیدم. 🌻‍"خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم، اورا در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم. 🌻‍"گریه ام" زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم و بی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود.. منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم. دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم. 🌻‍"ترسم" زمانی بودکه خداوندبه من امرکرد جان فقیهی را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد. و زمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خدا وندفرمود: میدانی آن عالم نورانی کیست؟.. او همان نوزادی ست که جان مادرش را گرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن، موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود.. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌
می را رنج می
اکبر باقری: مثل عینک! کسانی که عینک می‌زنند دایم عینک خود را تمیز می‌کنند وگرنه درست نمی‌بینند. عینک اگر تیره باشد تیره می‌بینند. تمیز کردن هم البته با ملایمت و با دستمال لطیف و حریر مانند است. کسی را نمی‌بینی که عینک خود را با اسکاج یا سیم ظرفشویی پاک کند. حالا به یک معنا همه ما بر چشمان خود عینک داریم. عینک ما ذهن ماست، یعنی ما با ذهن و ذهنیت‌های خود عالم و آدم را می‌بینیم. یعنی پیش‌زمینه‌ها بر داوری‌های ما اثر دارند. مادرها را ببین از دختر خود هزار ناسزا می‌شنوند اما به دل نمی‌گیرند و توجیه هم می‌کنند، اما از عروس خود کمتر از گل بشنوند گُر می‌گیرند؛ این به خاطر چیست؟ جز به خاطر تصورات و تخیلات باطل و بی‌اساسی است که مادرها نسبت به عروس‌های خود دارند؟ از قبیل این‌که او می‌خواهد فرزند مرا و جگر گوشه‌ی مرا از من بگیرد و یا... یعنی این برخوردها ریشه در خیالات دارد. و این جنس خیالات دامنگیر غالب ما آدم‌ها هست. «تو جهانی بر خیالی بین روان» خیالات رشته‌ای بر گردن ما دارند که به هر کجا که بخواهند می‌کشند. شاید شنیدن این داستان خالی از لطف نباشد: کسی می‌گفت: در فرودگاه بودم. از فروشگاه کتابی و از غرفه بیسکویتی خریدم. روی صندلی به انتظار نشستم. از بیسکویتی که کنارم بود یکی برداشتم، اما دیدم پیرمردی هم که در کنار من نشسته است، بدون تعارف و بدون اجازه گرفتن از بیسکویت من بر می‌دارد. من یکی برداشتم، او هم یکی. خیلی ناراحت شدم اما روی خود نیاوردم. دوباره برداشتم او هم برداشت. نگاهی تند به او کردم اما او لبخند زد. تا این‌که بیسکویت آخر را دو قسمت کرد قسمتی خود در دهان گذاشت و قسمتی هم برای من گذاشت. با عصبانیت برخاستم و با نگاهی زهرآلود از او فاصله گرفتم. در هواپیما کیفم را باز کردم تا کتاب را بردارم، ولی دیدم بیسکویت من در کیفم است! تازه فهمیدم که من بیسکویت آن پیرمرد بیچاره را می‌خوردم در حالی که خیال می‌کردم بیسکویت خودم است و به خاطر این خیال غلط و ناصواب، در ذهن و خیال خود چه ناسزاهایی که نثار او کردم! بپذیریم که غالباً نزاع و درگیری‌های ما ریشه در چنین اندیشه‌ها و خیالات نادرست و ناچیز دارد. توصیه و تأکید دین بر زدودن این گونه خیالات و گمان‌های باطل و ناچیز است. عنوان سوء ظن که این همه در روایات و آیات به گونه‌های گوناگون مذموم شمرده می‌شود به همین دلیل است، یعنی ذهن خود را باید شست. همان که سهراب می‌گفت: «چشم‌ها را باید شست.» و پیشتر از او حافظ گفت: «شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام.» و پیش از حافظ البته مولانا گفته بود: «پاک کن دو چشم را از موی عیب تا ببینی باغ و سروستان غیب» البته یادمان باشد یکی از ورودی‌ها و مدخل‌های عمده‌ی خیالات، شنیده‌های ما هستند. از این رو سفارش دین بر این است که نسبت به بدی‌های دیگران چشم باشید و نسبت به خوبی‌های ایشان گوش. یعنی اگر کسی خوبی دیگری گفت سراپا گوش باشید و بشنوید ولی نسبت به بدی‌هایی که از دیگران یاد می‌شود سراپا چشم باشید. بگویید من باید ببینم و تا نبینم نمی‌پذیرم. مثل یک تٟلنٟگر! وقتی بخواهند بفهمند که یک ظرف چینی سالم است یا شکسته تلنگری به آن می‌زنند و از جِنس صدای آن می‌فهمند که سالم است یا نه، سیدالشهداء(ع) یک تلنگر خیلی ظریف به حُر زد و فرمود: «ثَکَلَتکَ اُمُّکَ، ما تُریدُ» مادرت به عزایت بنشیند چه می‌خواهی؟ و حر هم جواب داد، اما با جواب خود نشان داد که سالم و سلامت است. او گفت: نام مادر مرا بردی، ولی من نام مادر تو را نمی‌برم. یعنی ادب را نگاه داشت و البته ادب هم او را نگاه داشت. «نگاه دار سر رشته تا نگه دارد» پس می‌توان نتیجه گرفت که یکی از درس‌های بزرگ محرم و عاشورا این است که اگر ادب را رعایت کنیم و حریم و حرمت‌ها را نگاه داریم، آن‌ها نیز ما را حفظ می‌کنند و نگاه می‌دارند. «از خدا خواهیم توفیق ادب» مثل کفش! وقتی پا از کفش بیرون می‌آوری، راحت می‌شوی، یک نفس راحت می‌کشی؛ به‌خصوص وقتی راه طولانی هم طی کرده باشی و از طرفی تابستان هم باشد، حرارت و گرما هم باشد، زیر سایه یک درخت هم باشی و پا را هم تا زانو در یک چشمه زلال و خنک بگذاری. یادمان باشد خیالات ما چیزی شبیه کفش‌های تنگ‌اند به خاطر همین هم است که احساس رنج و عذاب می‌کنیم، اذیت می‌شویم، و البته تا از این خیالات بیرون نیاییم احساس راحتی و نشاط و لذت نخواهیم کرد. مولوی هم همین را می‌گفت: «تا برون نایی نبگشاید دلت» یعنی تا از این کفش خیالات پا بیرون نکشی دلت باز و شاد نمی‌شود، بلکه همیشه احساس دلتنگی خواهی داشت. قرآن هم همین را می‌گوید: کفش‌هایت را بیرون کن، یعنی کفش‌های خیالاتت را، چیزهایی که پای تو را سخت بسته‌اند و نمی‌گذارند حرکت کنی. البته کفش خوب است به شرط این‌که طبی باشد، اندازه باشد، آن‌وقت نه فقط خوب است بلکه لازم هم هست. خیالات هم همین‌طورند؛ خیالاتی هستند که دائم آد
👈یه نکته جالبی در قسمت ۱۲ سریال توجهم رو جلب کرد... جایی که رسول از محمد می‌پرسه چرا سوژه رو دستگیر نمی‌کنید؟🤔 محمد می‌گه: اینجا زمین بازی ما نیست!!⚠️ ⛔️یه نکته استراتژیک و مهم: در زمین دشمن(زمینی که دشمن طراحی کرده و قواعدش رو تعیین می‌کنه) بازی نکنید؛ چون در این صورت، چه ببرید چه ببازید، به نفع اونه...‼️
حاج امام قلی نخجوانی وشیطان حاج امام قلی نخجوانی که استاد معارف آقا سیدحسین قاضی پدر مرحوم حاج میرزا علی آقا قاضی بود و در نزد مرحوم سید قریش قزوینی در اخلاقیات و معارف الهیه مراتب استکمال را طی می کرد، گوید: پس از آن که به سنّ کهولت و پیری رسیدم، شیطان را دیدم که هر دوی ما بالای کوهی ایستاده ایم. من دست خود را بر محاسن خود گذارده و به او گفتم: مرا سنّ پیری و کهولت فرا رسیده، اگر ممکن است از من درگذر. شیطان گفت: آن طرف را نگاه کن. وقتی نظاره کردم، درّه ی بسیار عمیق را دیدم که از شدت خوف و هراس، عقل انسان مبهوت می ماند. شیطان گفت: در دل من رحم و مروت و مهر قرار نگرفته، اگر چنگال من بر تو بند گردد، جای تو در ته این درّه خواهد بود که تماشا می کنی.
مواظب مکر و حیله های شیطان باشیم .....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مجموعه استوری | 🔺️ رهبر انقلاب: جوانها امروز در فضای مجازی فعّالند؛ فضای مجازی میتواند ابزاری باشد برای زدن توی دهن دشمنان. 📲 قابل استفاده در استوری اینستاگرام و... 💻 @Khamenei_ir
کرونا که چیزی نیست....... هر ویروسی برای آنکه خودش را تکثیر کند به بدنی محتاج است، به میزبانی که پذیرایش باشد. ویروس اگر بر در و دیوار بماند و کسی به او دست نزند، سرانجام از بین خ واهد رفت. هر رذیلتی نیز به بدنی محتاج است، به تنی که آن را در خود جا بدهد. دروغ اگر روی زمین افتاده باشد و کسی آن را بر ندارد، خواهد مرد. اما دروغ را که در دهان می‌گذاری جان می‌گیرد؛ دروغ را که می‌گویی زنده می‌شود و خودش را می‌سازد و تکثیر می‌کند و سرایت می‌کند از این دهان به آن دهان. نفرت اگر روی زمین افتاده باشد، خودش خواهد مرد اما وقتی آن را بر می‌داری و در دلت می‌گذاری، از تو تغذیه می‌کند تا بزرگ شود. حیات او ممات تو خواهد شد. تنت میزبان نفرت می‌شود. او تمام تو را می‌خورد تا زنده بماند. تو هر روز متنفرتر و متنفرتر می‌شوی تا نفرت جان بگیرد. تو می‌میری تا نفرت زنده بماند. حسادت هم همین است، خشمگینی و کینه‌ورزی و بدخواهی و حیله‌گری و دسیسه چینی و بی‌رحمی و بد اندیشی هم همین‌طور است. همه‌شان بدن می‌خواهند، میزبان می‌خواهند. جسمی می‌خواهند تا آن را بخورند، روحی می‌خواهند تا سوارش شوند. آنها تنت را می‌خورند، روحت را می‌خورند، قلبت را می‌خورند، جانت را می‌خورند. بعدها جنازه‌ات را هم خواهند خورد. حالت خوش نیست؟ شاید که بیماری. بدنت را نگاه کن، روحت را، جانت را، روانت را، قلبت را، ببین کدام رذیلت در تو جا خوش کرده است. ببین میزبان کدامینی؟ خوب بودن، ماجرای ترس از دوزخ و طمع بهشت نیست. قصه ثواب و عقاب نیست. شریعت نیست، طریقت هم نیست. خوب بودن همان عقلانیت است. همان سلامت است. خوب بودن این است که نگذاری رذیلت‌ها در تنت تکثیر شوند، این است که نگذاری روحت میزبان ناراستی‌ها باشد. حالت خوب می‌شود اگر جانت مزرعه پلشتی‌ها نباشد. کرونا که چیزی نیست.....