خیبر خیبر یاصهیون....
آخر غلطی کرد خودش در خطر افتاد
آن خانه ی عنکبوت هم در شرر افتاد
این ذکر دل انگیز دوباره شده تکرار
با آل علی(ع) هرکه درافتاد ور افتاد
ابوذر رییس میرزایی
ایام
تخریب قبور اهلبیت بقیع
زمینه
چشامون اشکه ودل پره خونه
برای غربت بقیع میخونه
قبرای خاکی وغریب اونجا
نداره صحنی و بی سایبونه
دل من هردم.میگیره برای غربتش
میخونم روضه.میباره چشام ز محنتش
نکنه روزی.به دلم بمونه حسرتش
واویلتا.برای غربت بقیع
تربتشون یه روزی میشه آباد
روزی که مهدی فاطمه میاد
برا اءمه ی بقیع میسازیم
ضریح و گنبد و پنجره فولاد
دلامون تنگه.برای اءمه ی بقیع
به خدا هستیم.گدای اءمه ی بقیع
زندگیمونه.فدای اءمه ی بقیع
واویلتا.برای غربت بقیع
آقامیاد بقیع باشور واحساس
میپیچه اونجا عطری ازگل یاس
میخونه روضه ی عمو اباالفضل
کنار تربت مادر عباس
روضه ی مشک و.دوتادستایی که شد قلم
عمود آهن.تیر وچشم ساقی حرم
کنارش اومد.شاه کربلا با قد خم
یا ابالفضل.عزیز فاطمه مدد
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
تخریب قبور اهلبیت بقیع
سنگین
گردم فدای بقعه ی پاکت
مزار زهرا در دل خاکت
عالم.شده پریشان تو
دلها.گردیده سوزان تو
ازغم.واویلا واویلتا
چشم ملایک گردیده گریان
بقیع شیعه شد زکین ویران
خاکیست قبر اولاد زهرا
زاءر ندارد دراین شبها
ازغم.واویلا واویلتا
میسازیم آخرصحن وسرایی
ضریح وگنبد ایوان طلایی
مهدی میگوید ای مادرم
سازم برایت روزی حرم
زهرا.یازهرا یافاطمه
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
تخریب قبوراهلبیت بقیع
زمینه
شده ویروون.قبرآل طاها
چکد اشک از.هردوچشم زهرا
زاین مصیبت.آه و واویلتا
نه چراغی.نه رواقی داره
آسمونم.زغمش میباره
غربت اون.برامون دشواره
حسن جانم.برایت زارو گریانم
حسن جانم.مزارت قبله ی جانم
حسن جانم.زغمهایت پریشانم
امون ای دل (3)
ای بقیع دل.میزنه پرسویت
توی هیات.پره عطر و بویت
آه ازاین غم.پره خاکه کویت
زایر تو.ماه آسمونه
همه قبرات.خاکی و ویروونه
دل شیعه.زغمت پرخونه
میادآخر.یه روزی صاحب دلها
خزون میره.میاد از راه بهار ما
حریمت رو.میسازه مهدی زهرا
امون ای دل (3)
پیچیده باز.عطر و بوی تربت
توی روضه.شده حرف حرمت
یه گریزی.بزنیم از غربت
غربت اونه.تشنه لب توو گودال
زیر پاها.بدنی شد پامال
خواهری رفت.توی گودال ازحال
غریب اونه.که راسش رفت روی نی ها
غریب اونه.نداره یک کفن حتی
بگم یا نه.هزار تا مرد زنی تنها
حسین جانم(3)
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
جمعه انتظار
دوباره آخر هفته دوباره جمعه رسید
دوباره قلب و دلم از فراق تو نطپید
هنوز سیصد و اندی نفر نداری تو؟
صدای ینصرنی را دوباره کس نشنید
چگونه نزد تو آقا تشرفی یابم؟
خوشا به سید بحرالعلوم و شیخ مفید
((تو درکنار منی من تورا نمی بینم))
که چشم پرشده از معصیت نخواهد دید
خدا کند نشوم مثل مرد صابونی
شوم برای تو از یاوران بی تردید*
برای دیدن تو مصرعی ز حافظ بس
((به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید))
ببین که موی سفیدم، جوانی ام طی شد
طلب به سر نرسید و به سر رسید امید
تو عید اصلی مایی بدون تو قطعا
بهار هم که بیاید دلم ندارد عید
ابوذر رییس میرزایی
* رُدّوه فإنه رجلٌ صابونیٌّ!
برگردانید او را؛ همانا او مرد صابونی است!