eitaa logo
'احـوالات‌یک‌طلبهـ'
170 دنبال‌کننده
1هزار عکس
752 ویدیو
19 فایل
‹بِسـمِ‌ربَّ‌آراـم‌دلِ‌علۍ🥀..!› -وقف‌حضࢪت‌حجت؛ . از نوشته های یک طلبه ‌‌کپی؛ از عکس و محفل ها، خیر شرو؏:در همیـن روزاز۲۸ ماھ پاییز'هزاروچهارصدوسه🌱 الـلـهـُمَـ الـعـَجـِل الـوَلـیـِکَـ الـفَـرَجـ🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
تواضع اینه که اگه ازت تعریفی شد بگی اینا همه لطف خداست ...😇✨ الحمدالله که طوری رفتار کردم که این برداشت و داشته باشید. خوب مطلق خداست من فقط سعی کردم ذره ای بهش نزدیک باشم.🌱 🍃🕊•••✾شہید جہاد مغنیہ✾•••🕊🍃 🖤@bahasht12🖤
دائم‌ میگفت‌ میخۅاهم‌با‌ اسࢪائیݪ‌ مباࢪزه‌ ڪنم.💣 از مداحے حاج‌محمۅد‌ خوشش‌ می‌آمد و مداحے‌«اݪݪهم‌اݪࢪزقناشهادت» بࢪایش‌جذاب‌بود.😇 ذࢪه‌ای‌از حࢪف‌هاێ‌ ، دنیایـےنبۅد ۅ ݪایق‌ شهادت‌ بود. گفت: چقدࢪ ݪاغࢪشده‌ای‌ تو مگࢪ ۅࢪزش‌ نمیڪنے؟!☹️ مگࢪ نفࢪمودند: «تحصیݪ، تهذیب، ۅࢪزش» ومن‌ فهمیدم‌ ڪہ‌ سخنان‌ ࢪهبࢪے بہ‌چہ‌ میزان‌ بࢪاے امثاݪ‌ بااهمیت‌ است!❤️ 🍃🕊•••✾شہید جہاد مغنیہ✾•••🕊🍃 🖤@bahasht12🖤
سلام علیڪم خواهش میکنم بزرگوار چشم حتما
لینک‌ کانالمون 😇🖇 شنوای‌حرفا‌ی‌قشنگتون‌و‌سوالا‌تون‌هستیم😎🍊 بزن‌رو‌لینک‌🤗🍂 https://harfeto.timefriend.net/16676658527787 پاسخگو هستیم🚶🏻‍♂🚗
'احـوالات‌یک‌طلبهـ'
لینک‌ #ناشناس کانالمون 😇🖇 شنوای‌حرفا‌ی‌قشنگتون‌و‌سوالا‌تون‌هستیم😎🍊 بزن‌رو‌لینک‌🤗🍂 https://harfeto
دوستان عزیز لطفا برای حمایت در ناشناس درخواست ندید برای حمایت بیاین پیوی و تبادل انجام میدیم
گفتم:یا صاحب الزمان بیا... گفت: مگر منتظری گفتم:بله آقا منتظرم گفت: چه انتظاری نه ڪوششی نه تلاشی فقط میگویی آقا بیا گفتم: مگر بد است آقا گفت: به جدم حسین هم گفتن بیا اما وقتی آمدڪشتنش گفتم : پس چه ڪنیم گفت: مرا بشناسید گفتم: مگر نمیشناسیم گفت : اگر میشناختید ڪه این_طور_گناه نمیڪردید گفتم : آقا تو ما را میبخشی ؟ گفت: من هر شب برای شما تا صبح گریه میڪنم گفتم : آقا چه ڪنم به تو برسم؟ گفت: هرچیزی که خداگفته به آن نزدیک شو را انجام بده و هر چیزی که خدا گفته از آن دوری کن آن را انجام مده ‌🌱
بسمـ🌸ࢪب الـشـہـ🕊ـدا سلام روزتون بخیر و شادی 😍❤️
. • ° 🌙🌿 . • ° °•|🌻بسم‌اللـہ‌الرحمـن‌الرحیــم🌻|•° ✨إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🖤🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌-----------------|🖤🖤|----------------- •┈┈••✾•🏴🖤🏴•✾••┈• @bahasht12 •┈┈••✾•🏴🖤🏴•✾••┈
دهه هشتادی ها همان هایی هستند که در دوران دبستان به حالِ حسین فهمیده‌ی سیزده ساله غبطه می‌خوردند و می‌گفتند کاش ماهم آنجا و به جای او بودیم . کاش ما آن روز آنجا بودیم ونارنجک به کمر می‌بستیم تا با رشادت ، جانِ دیگر رزمندگان را نجات بدهیم . . حالا همان دهه هشتادی های جامانده از میدانِ جنگ و جبهه ، امروز رزمندگانِ میدانِ جنگ ترکیبی هستند . رزمندگانی که به مراتب وظیفه‌ی بسیار دشوار تر و جان فرسا تری نسبت به رزمندگانِ دوران دفاع مقدس دارند . دهه هشتادی هایی که متفاوت زندگی کردند ، در میان انبوهی از کتاب ها و استدلال ها و منطق ها قد کشیدند و امروز هر کدامشان ، حرفی برای گفتند دارند . دهه هشتادی هایی که خیلی بزرگ تر از سن های درج شده در شناسنامه هایشان می‌فهمند ... دهه هشتادی هایی که در هجده سالگی می‌شوند همسر شهید . دهه هشتادی هایی که در بیست و یک سالگی می‌شوند آرمان علی وردی !!!
نمی‌دانم دقیقا چند نفر بودند . . ؟ به او رسیدند ... با هرچه دستشان آمد بر سر و صورتش زدند . عده ای آن گوشه محتویاتِ کیفش را زیر و رو کردند . وقتی چشمشان به عمامه و کتاب های حوزه‌ی علمیه افتاد با خشم بیشتری به سمتِ او آمدند . . پیراهنش را در آوردند - یکی با لگد به پهلوی او ضربه می‌زد . آن یکی فحش های رکیک می‌داد و او را تهدید میکرد تا به مقدساتش‌ توهین کند . ثانیه ها عبور می‌کردند . تنها و غریب در میانِ جمعی خدا نَشناس و بی غیرت گیر افتاده بود . . رفته رفته جمعیتشان بیشتر می‌شد . یکی فیلم می‌گرفت و دیگری با شدتِ بیشتری پایش را بالا می آورد و محکم بر پهلوی او می‌کوبید ‌. دیگری با مُشت بر سر و صورتش می‌زد . آن یکی با قمه بر بدنش ضربه وارد می‌کرد . دیگری از راه نرسیده تکه سنگِ سنگینِ ساختمانی را بر گونه ی او می‌کوبید . . کار به اینجا ختم نشد . او را گرفتند و کِشان کِشان از پله ها پایین آوردند و کنجِ دیوار پرت کردند . چاقو بر بدنش فرو کردند . وحشیانه تر از قبل بدنِ کم جانش را زدند . دختری در میان جمع با تمسخر داد می‌زند که این به بازویش دعا بسته است .. بزنیدش . و باز ...! بمیرم برای دل مادرِ جوانت . قدیم تر ها که کنج هیئت می‌نشستیم ‌.‌‌.. مداح برایمان روضه‌ی مادر هجده ساله ای را میخواند که برای دفاع از ولایت ، آنطور مظلومانه به شهادت رسید و ما این روزها به چَشم خود دیدیم ... روضه برایمان مجسم شد . بمیرم برای دل مادرت آرمان ... بمیرم برای دل مادرت که جوانش را با شکنجه به شهادت رساندند ‌. و خوشا به حال تو که با افتخار پر کشیدی و میهمانِ حضرت زهرا سلام الله علیها شدی . برای دل های مرده‌ی
لینک‌ کانالمون 😇🖇 شنوای‌حرفا‌ی‌قشنگتون‌و‌سوالا‌تون‌هستیم😎🍊 بزن‌رو‌لینک‌🤗🍂 https://harfeto.timefriend.net/16676658527787 پاسخگو هستیم🚶🏻‍♂🚗