eitaa logo
سرداران شهید باکری
482 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
452 ویدیو
12 فایل
کلامی گهربار از آقا مهدی باکری: خدایا مرا پاکیزه بپذیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 https://eitaa.com/joinchat/2508062722C6120c4e54a
سرداران شهید باکری
دست نوشته هایی از عملیات کربلای 5 گردان حضرت علی اکبرع از لشگر31عاشورادر سال1365- محمدتقی سرداری- باعنوان سخت ترین نبرد گردان حضرت علی اکبرع(ل 31 عاشورا) در کربلای شلمچه ———————————————————— موضوع:سخت ترین نبرد گردان حضرت علی اکبرع از ل 31 عاشورا در کربلای شلمچه -کربلای 5- قسمت اول : در یکی از روزهای سخت دیماه 1365 انهم زمانی که تازه از شدت اتش دشمن زبون در عملیات کربلای 4 دو هفته ای نمی گذشت که شیپورجنگ پیام اماده باش برای اجرای عملیاتی دیگر (بنام کربلای 5) را بصدا در اوردند. اتش دشمن بعثی طوری بود که از هر سلاحی استفاده میکرد حتی از سلاحهای نامتعارف که در جنگ ها طبق قوانین بین المللی ممنوع بوده از قبیل (بمباران شیمیایی) نیز مضایقه نکرد(درکربلای 4) بحول و قوه الهی وبنا بدستور فرماندهی نیروهایمان سریع از منطقه تجمع خارج شدند و بدون تلفات و بی انکه سازمان رزممان اسیبی ببیند انهم بنا به تشخیص فرمانده کل سپاه بعلت لو رفتن عملیات به عقبه خود برگشتیم. پس از دو هفته از اغاز عملیات کربلای 4 میگذشت که باز هم شیپور جنگ و بقول شهید چمران، نهیب مردانگی و شرف که لحظه ای مرد را از نامرد تشخیص میدهد نواخته شد و اغاز عملیاتی دیگر را اعلان کردند، بلافاصله کادر گروهان ها را فرا خوانده و در چادر گروهان المهدی که مسئولیتش با برادر علی اکبر سودی بود(در کربلای 5 بشهادت رسید) جمع مان کردند و ناگهان با ماکت بزرگی از منطقه عملیات که بعدها بنام کربلای 5 نامیده شد روبرو شدیم و پس از توجیهات لازم روی ماکت به چادرهایمان برگشته و شروع کردیم به توجیه فرماندهان دسته هایمان. گردان ما طبق سازمان همه گردانها ، دارای سه گروهان بترتیب: گروهان یکم گروهان المهدی (عج) بفرماندهی برادر علی اکبر سودی وجانشینی برادر رضاامیدوار(در مرحله اول عملیات بعلت دقت در رعایت بهداشت روده پیچ شده بود و بعقب اعزام شد و بقول شهید علی اکبر سودی تکه ای گونی از شکمش بیرون اوردند البته بشوخی میگفت چرا که ماها به محتویات غذا دقت نمیکردیم و دچار ان نشدیم ) و ابوالقاسم محتشمی معاون دوم، گروهان دوم، گروهان حر بفرماندهی برادر احمدچهرارا و جانشینی محمدتقی سرداری وگروهان سوم ،گروهان حضرت ابوالفضل(ع)بفرماندهی برادر محمد عبدا... پور(در منطقه قندیل پیرانشهربعدا بشهادت رسید) و جانشینی برادر حسین صمدلویی بود. تیم اطلاعات گردان بفرماندهی برادر محمدحیدرپور که نوک گردان ماموریتشان بود و ازنیروهای باسابقه و شجاع گردان که حدودا ۱۰ تا۱۵ نفربودندکه ازنیروهایشان که اسامیش در ذهنم هست،برادران مرحوم خلیل دیندوست،عباس نان پز،احدعظیم خانی،مجیدبرزگر و ... که ایامیشان یادم نیست. اما فرماندهان دسته ها تا جایی که حافظه ام بعد از 25 سال (مطالب سالها قبل نوشته شده است)اجازه میدهد عبارتند از: گروهان المهدی برادران دسته 1 برادرعلی اکبرپور وحسن دسته سلامت بخش، دسته 2برادر رضا فهمی و معاونش شهید نورالدین حاجی زاده ،برادر دسته 3 ...معاونش . فرماندهان دسته گروهان حر عبارت بودند از: برادر شهیدمحمد اصغری دسته یکم و معاونانش سعید علیزاده الماسی و شهیدمسعود مرادزاده، دسته دوم برادر شهید محمد رضا حجازیفر و معاونانش برادر محمدحسن دیزجی و منوچهر جباری، دسته سوم برادر اکبر فضلی ومعاونانش برادر هاشم علی محمدی و سردار کرامت وشهید میر حسین ذاکری بودند. گروهان ابوالفضل ، دسته 1 برادر برادر جلیل گلصنملو شهیدبرزگر که بعدا به تیم اطلاعات گردان پیوست و بجایش شهیدجعفر طایفه باقرلوقرار گرفت و دسته2 برادر جعفرحسنزاده ومعاونش ... دسته3 برادر مجتبی کریمی و معاونش برادرمجیدهاشمی و (البته اسامی نفرات و شاید نام دسته ها اشتباه نوشته شده باشد بیزحمت تذکر داده شود) تقدیم به شهیدان عزیز: ندای پاک شهیدان بگوش می اید که خاک تفته ی اینجا بجوش میاید مگر صبا گذری کرد به کربلا یا رب که بانگ اکبر و اصغر بگوش می اید الموت لنا عاده و کرامتنا الشهاده مرگ در راه خدا عادت ماست و عزت و کرامت ما در شهادت است دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر ان ظلمت شب اب حیاتم دادند چه مبارک سحری بود چه فرخنده شبی ان شب قدر که تازه براتم دادند ادامه دارد.....
| شهید مهدی باکری هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما می‌گرداند، اگر از یک دسته بیست و دو نفری، یک نفر بماند باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است.
سرداران شهید باکری
موضوع:سخت ترین نبرد گردان حضرت علی اکبرع از ل 31 عاشورا در کربلای شلمچه -کربلای 5- قسمت دوم : قبل از اینکه عملیات کربلای 5 شروع شود، در منطقه عمومی دارخوین، در منطقه ای بنام قجریه(روستای قجریه) بنام موقعیت شهید اجاقلو نامگذاری شده بود و در کنار رود کارون قرار داشت مستقر بودیم و مشغول دیدن اموزشهای لازم برای عملیاتی که قرار بود در اینده صورت گیرد. تلاش میکردییم نقاط ضعفی را که در ستون کشی شبانه در عملیات کربلای 4 داشتیم انها را رفع نمائیم لذا چندین بار، شب نیروها را برای پیاده روی شبانه بردیم و اینکه نفرات همیشه فاصله خود را با نفر جلوی حفظ کنند هرچند ستون شاید اهسته یا سریع از منطقه ای بگذرد یا از میان چند ستون از چند لشکرعبور کند بایستی خودشان را متناسب با وضعیت هماهنگ نموده و فاصله را رعایت مینمودند. در عملیات کربلای 4 وقتی لشگرها بسمت نقطه رهایی حرکت میکردند، در 4 یا 5 ستون پیاده و موازی باهم از منطقه خرمشهر حرکت کردند گاهی یکی از ستونها که در سمت چپ حرکت میکرد جهت عبور به سمت راست میبایستی از میان چند ستون سایر لشگرهاعبور میکرد. هرکدام از ستونها تلاش میکرد تا نفراتش از هم فاصله نگیرند وهمدیگر را گم نکنند یا قاطی ستون لشگر دیگر نشوند چون در نتیجه قاطی شدن ستونها بهم ، سازمان رزم یگانها برهم میخورد و از مسیرشان خارج میشدند (من این را یکی از ضعف های عملیات کربلای 4میدانم البته نظر شخصی است)، در اینچنین ستون کشی شبانه، کنترل بیرون ستون گروهانمان را به من واگذار کرده بودند؛ فرمانده گروهان و سایرین راحت در داخل ستون حرکت میکردند و من بایستی فاصله نفرات را هماهنگ و تنظیم میکردم که زیاد بهم نزدیک نباشند که اگر خدای ناکرده خمپاره یا توپ دشمن در کنار ستون افتاد باعث تلفات بیشتر بعلت نزدیکی افراد نشود؛ همچنین اگر فاصله نفرات با هم بیشتر میشد باید نیروها رو بهم میرساندم تا ستون قطع نشود خصوصا اینکار در عبور از میان ستونهای لشگرها خیلی خیلی دردسرساز برایم شده بود. در اخرین مورد برای عبوراز میان ستون لشگر دیگری که داشتیم با سعی و تلاش فراوان همه را عبور دادم ناگهان دیدم تنها مانده ام و هزارجور فکر و خیال از ذهنم عبور میکرد؛ شاید بچه ها خواهند گفت فلانی ترسیده و فرار کرده؛ دائم خدا خدا میکردم و از ستونهایی که در حال حرکت بودند میپرسیدم لشگر عاشورا؟ لشگر عاشورا؟ لشگر عاشورا؟ .... که جوابشان منفی بود. با التماس بخدا وذکر یاالله یا الله یا الله، توکل بر خدا کردم و مسیر جلویی را پیش گرفتم و دویدم و دویدم تا اینکه به ستونی از رزمندگان اسلام رسیدم و پرسیدم لشگر عاشورا؟ گفتند بلی وانگار تمام دنیا را برایم داده بودندبا الهی شکرت گفتن مسیر را ادامه دادم برای رسیدن به گردان حضرت علی اکبر(ع)که رزمنده های ستون نشسته در زمین بالاخره جواب مثبتی دادند. و با عنایات خداوند متعال خودم را به نیروهای خودمان رساندم و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. بهمین خاطر این کار مرا زیاد آزرده بود چون انزمان که ستون را گم کرده بودم دلم میخواستم بمیرم ولی از نیروهای جدا نمیشدم، البته چندین بار تصمیم گرفتم اگر چاره ای نداشتم قاطی یکی از لشگرهای همجواردیگر شوم و درعملیات حضور داشته باشم، نتیجتا اینکار را زیاد تمرین میکردیم در حالتهای مختلف که توضیح ان از حوصله این دفتر خارج است. یادش بخیر همان روزی که عازم کربلای 4بودیم حکم عضویتم در سپاه را که قبلا فقط فرمی امضا کرده بودیم بهمراه بعضی از برادران بنظرم برادر محتشمی و امیدوار و... در سپاه خوی بهم دادند وارم سپاه که متعلق به شهید رحیم غروبی بود و برادرش کریم بهم داده بود را زدم به سینه لباس کارخاکی ام که پشت ان در کاورش عکس حضرت امام قرار داش. همینطور که برای هماهنگی کارها برای اماده شدن و رفتن به عملیات بودم و هنوز غروب نشده بود که صدای بمباران هواپیماهای دشمن از اطراف شنیده شد و بعدش با شهید بزرگوار و عزیز کاظم حجازیفر روبرو شدم که ناگهان متوجه ارم سپاه در لباسم گردید و خیلی خوشحالی کرد که پاسدار رسمی شدم همدیگر رابغل کردیم واصرارکرد که لباس فرم وسبز سپاه راتنم کنم که گفتم هنوز نگرفته ام و امروز فقط حکم بدستم رسیدهاست.نهایتا فقط عکسی با اصرارایشان گرفتم که بیا جوانیها در گروه قرار خواهم دادکه بعد از ساعتی عازم منطقه عملیات کربلای 4 شدیم. ادامه دارد.....